افسانه سعادتی، نویسنده، مثنویپژوه و مدرس دانشگاه در گفتوگو با ایکنا از اصفهان اظهار کرد: آنچه باعث شهرت مولوی و علاقه و ارادت اقشار مختلف به او شده، مفاهیم فاخری است که در اشعار مولانا، بهویژه در اثری مثل مثنوی متجلی شده است. در واقع، بیان جهانشمول مولانا از وحدت و صلح و مطالعه و تجلیبخشی به تمام آرای شعرا و عرفای پیش از خود در زندگی شخصی و عرفانی، باعث تمایز او و ارادت دوستداران عرفان و ادبیات نسبت به وی شده است.
وی ادامه داد: مولانا در ابتدا مفتی و روحانی بود و زندگی کاملاً معمولی شبیه دیگر اساتید خود داشت، ولی انقلاب روحی که بهواسطه حضور شمس برای او اتفاق افتاد، باعث دگرگونیاش شد و از آن پس، مؤلفههایی بیان کرد که وجه اشتراک زیادی با عرفانهای دیگر داشت.
این مدرس دانشگاه تأکید کرد: این بیان ابوالحسن خرقانی که «اگر از ترکستان تا به شام، کسی را خاری در انگشت شود، از آن من اســت»، همان رنج بشر را رنج خود دیدن است که مولوی آن را به خوبی درک و در زندگی خود پیاده کرد و تمام اینها را مدیون حضور شمس در زندگیاش بود.
وی با بیان اینکه در تمام ساحتها و بخشهای مثنوی، مؤلفههای اخلاقی و معرفتی میتوان یافت، گفت: مولوی از همان ابتدای مثنوی یعنی نینامه تا انتهای این ۲۵ هزار بیت، به بشر، مسائل و رنجهای او پرداخته و این مفاهیم آنقدر والا و جامع است که هر کسی با گوینده آن احساس قرابت و خویشاوندی میکند، گویی که او از زبان تمام انسانها سخن میگوید و اینها، رنج مشترک همه انسانهاست.
سعادتی اضافه کرد: مولانا این رویکرد عرفانی را در بحبوحه حملات مغول برای تسکین خویش بهکار گرفت و این آرامش را به دیگران نیز هدیه داد. او از کثرت به وحدت رسید و وحدت وجود آدمیان را در پس کثرت کالبدی باور کرده بود، به همین دلیل، وقتی از صلح سخن میگوید، باورپذیر و قابل پذیرش است؛ چنانکه آن ماری شیمل، نویسنده آلمانی میگوید اگر با مولانا آشنا نشده بودم، نمیتوانستم در جهان پر از خشم و خشونت امروز زنده بمانم.
وی با تأکید بر اینکه نقطه اوج عرفان ما، دو ابرمرد عرفانی یعنی شمس و مولانا هستند که بدون آنها عرفان ما حرفی برای گفتن نداشت، افزود: اگر شمس و مولوی نبودند، عرفان ما به یکسری جملات و توصیههای کوتاه محدود میماند و کسی آنها را نمایندگی نمیکرد، حال آنکه وقتی مولانا در همه ابیات خود به رنج و درد بشر اشاره میکند، گویی تمام مفاهیم عرفای گذشته مثل ابوالحسن خرقانی و بایزید بسطامی را آنقدر درونی کرده که به راحتی با آن مفهومسازی میکند و در بزنگاههای مختلف بهکار میبرد. در واقع، این مفاهیم بهطور کامل برای او پذیرفته شده بود و سعی میکرد در قالب مثنوی، این آموزههای اخلاقی را به دیگران القا کند.
نویسنده کتابهای «پیوند عقلانیت و معنویت در مثنوی» و «ضمیر هر درخت» درباره تبیینی که مولانا از رنج بشر ارائه میدهد، گفت: مولانا مسلمان اهل سنت و حنفیمذهب بود و بسیاری از مفاهیم خود را از قرآن وام میگرفت. او آیه «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ» را پذیرفته و در عین حال، دریچههای بسیاری به شادی میگشاید. مولانا معتقد بود غم بشر، نه غمهای حقیر مادی و دنیایی، بلکه غم جدایی از روح کل و خداوند بهشمار میرود که همواره با همه موجودات همراه است و در عین حال، تنها راه رسیدن به خدا و تسکین این غم را ارتباط خوب با سایر مخلوقات و شادی کردن میداند. این تبیینی است که او از غم و رنج بشر ارائه داد و چه بسا دشمنیهایی برایش در این مسیر ایجاد شد، چراکه بحث و وعظ را رها کرد و به آیین سماع و پایکوبی روی آورد که برای عابدان و زاهدان آن روزگار، غریب و غیرقابل پذیرش بود.
وی افزود: مولانا همه چیز را وابسته به عشق و تنها راه تسکین درد فراق را حرکت به سمت عشق و روح کل میداند که این حرکت در رقص سماع مشهود است؛ این چرخش، هیجان، انقلاب و شادی درونی در اندیشه او نمود قابل توجهی دارد و اگر این حلقه در عرفان ما نبود، حرف چندانی برای گفتن نداشت.
سعادتی با بیان اینکه مولانا عمیقترین مفاهیم و آموزههای اخلاقی را از طریق قصه، تمثیل یا قیاس خطابی بیان کرده است، تصریح کرد: امروز رواندرمانگران بسیاری هستند که فقط از مسیر قصه و داستان برای درمان استفاده میکنند، در حالی که مولانا در قرن هفتم، مثل روانکاوی متبحر، با قصهای ساده، عمیقترین مفاهیم اخلاقی و عرفانی را آموزش میداد و به همین دلیل، اگر امروز ادیبی توصیه کند که برای درمان و بهدست آوردن حال خوب به مثنوی مراجعه کنیم، بیراه نگفته است.
انتهای پیام