به گزارش ایکنا از اصفهان، شهریار پیروزرام، مدرس و پژوهشگر هنر در نخستین نشست از سلسلهنشستهای «نسبت معنویت با علم و هنر جدید» که روز گذشته، 17 تیرماه از سوی خانه حکمت اصفهان بهصورت برخط برگزار شد، به «تفاوتهای بنیادین دیدگاه سنتی و مدرن در باب هنر و زیبایی» پرداخت و اظهار کرد: بزرگترین تفاوت میان سنت و مدرنیته که در هنر و زیبایی نیز تجلی یافته، خدامحور بودن سنت و انسانمحور بودن مدرنیته است. منشأ هنر در مدرنیته، انسان یا فرد به شمار میرود، زیرا درباره همه چیز تصمیم میگیرد، در حالی که منشأ هنر در سنت، وحی و الهام است.
وی افزود: برای نمونه، در هنر خوشنویسی اسلامی ممکن است در نقطه شروع، فردی را بهصورت نمادین در نظر بگیریم، ولی هنر خوشنویسی از تخیل او ایجاد نشده است، چنانکه میرعلی تبریزی اعلام میکند قواعد و اصول خوشنویسی را در رؤیا از حضرت علی(ع) آموخته، یا اینکه برای اولین بار، حضرت علی(ع) خطی بر صفحهای کشید و پس از آن، تذهیب ایجاد شد. اگر این داستان از نظر تاریخی هم مبنا نداشته باشد، ولی از نظر نمادین معنای خاص خود را دارد که به الهام اشاره میکند.
این مدرس و پژوهشگر هنر ادامه داد: در سنت یونان، مُوْساها خدایان الهامبخش شعر و موسیقی بودند و شخصی را که قابلیت پذیرش شعر یا موسیقی داشت، مورد خطاب قرار میدادند. در بخشی از فایدروس، افلاطون بیان میکند که اگر کسی از تکنیک برخوردار، ولی از الهام خدایان محروم باشد، شعر و هنر او مورد پذیرش اهل نظر نیست. در سنت فرهنگی خودمان هم میتوان به شعر «جمله حرفتها یقین از وحی بود/ اول او لیک عقل آن را فزود/ هیچ حرفت را ببین کین عقل ما/ تاند او آموختن بیاوستا/ گرچه اندر مکر موی اشکاف بد/ هیچ پیشه رام بیاستا نشد/ دانش پیشه ازین عقل ار بدی/ پیشه بیاوستا حاصل شدی» از مولانا اشاره کرد که بیانگر این استدلال است که اگر قرار بود کسی هنر و صنعت از خودش بروز دهد، بدون استاد میتوان به فراگیری هر کدام از فنون هنر و صنعت پرداخت، در حالی که میدانیم چنین چیزی غیرممکن است.
وی بیان کرد: نکته بعدی، پیوند هنر و زیبایی است که گاهی واضح و روشن به نظر میرسد، ولی اگر دقت کنیم، میبینیم که تفاوتهایی میان این دو وجود دارد. بهطور کلی، هنر در سنت بیانگر حقایق است؛ حقایق فقط در جامهای زیبا میتواند تجلی پیدا کند که صورت خاص خود را دارد و دلخواهانه نیست، بلکه صورتی است که قابلیت حمل معنا و حقیقت را در خود دارد. بنابراین، چیزی نیست که فردی توانسته باشد آن را اختراع و حقیقت را به زور به آن تحمیل کند. در دیدگاه سنتی، تجلی حقیقت با زیبایی همراه است و به همین دلیل، حقیقت زیباست و اثر هنری، زیبایی و خود حقیقت را در صورتها با ظرفیتهای گوناگون متجلی میکند.
پیروزرام در خصوص ویژگی صورتها توضیح داد: هر تجلی در عالم هنری میتواند یک صورت باشد، مثل تصویر، موسیقی یا حجمی از مجسمه که طبق سلیقه انسانها نیست؛ در نتیجه به سمبولیسم میرسیم. سمبل در سنت اختراع نمیشود و نمیتوان آن را با نمادی قراردادی بیان کرد. سمبل ماهیت وجودی ویژهای دارد، بهطوری که هر سمبلی باید ظرفیت پذیرش معنا را داشته باشد. بنابراین، نماد همان سمبل نیست.
وی اضافه کرد: ضرورت مشق از الگوها در هنر سنتی وجود دارد، زیرا الگوها به دست انسان اختراع نشدهاند، پس باید ورزیده شوند تا صورت در تکنیک هنرمند وارد و زیبایی آن در روح و جسم او نمایان شود، ولی سمبل در هنر مدرنیته قراردادی است یا آن را القا میکنند، در حالی که از نظر وجودی، صورت پذیرای آن حقیقت نیست. مسئله الگوها در هنر سنتی، شیوه را تحت تأثیر قرار میدهد، بهطوری که در هنر سنتی به آموزش نیاز داریم و الگوها از سوی استاد به شاگرد ارائه میشود، سپس شاگرد در حین مشق از روی الگوها به توازن و تعادل آنها دست مییابد. برای نمونه، کتاب «آدابالمشق» که درباره نحوه خوشنویسی است، با تکنیک، نحوه به دست گرفتن قلم یا نحوه ساخت مرکب آغاز نمیشود، بلکه با صفات کاتب شروع میشود. جمله آغازین بسیار دقیق است و مبانی هنر سنتی را داراست.
این استاد خوشنویس ادامه داد: در این کتاب گفته شده است: «کاتب باید از صفات ذمیمه منحرف گشته و کسب صفات حمیده نماید، چراکه صفات ذمیمه در نفس علامت بیاعتدالیست و حاشا که از نفس ناموزون عملی سر زند که در او تعادل باشد.» تفاوت در اینجا بسیار آشکار است؛ اگر نفس بافضیلت آفریننده زیبایی است، در عین حال زیبایی الگوها باعث زیبایی و تعادل نفس شخص میشود، ولی اگر از دیدگاه فردگرایانه به اثر بپردازیم، از نگاه مدرن استفاده کردهایم. در هنر مدرن میبینیم که همه احساسات در اثر ظهور و بروز مییابد و تعادل در آثار امروزی و قدیمی چگونه است.
وی درباره تاریخ هنر گفت: از اواخر قرن 19 که به دوره مدرن وارد میشویم، منشأ انسانگرایانه و فردگرایانه را به وضوح در آثار میبینیم. با ایجاد مکاتب فکری مختلف، هر کدام از آنها مخالف مکتب پیشین بودند یا قصد ارائه چیزی جدید در کنار مسائل پیشین را داشتند. همه اینها بر اساس فردگرایی بود، زیرا موضوع ابژکتیوی وجود نداشت که بتواند همه افکار یا مکاتب را در کنار یکدیگر قرار دهد؛ در نتیجه، هر کدام از مکاتب و جنبشهای هنری عمر زیادی نداشتند و به سرعت مورد تهاجم مکتبی دیگر قرار میگرفتند، مانند دوره پستمدرن که قصد داشت دوره مدرنیته، ساختارگرایی، پساساختارگرایی و... را پشت سر بگذارد، بهطوری که گاهی به نظر میرسید میخواهد به سنتهای هنری که داشت، بازگردد، ولی این تلاشها با همه حسن نیتی که وجود داشت، بهدلیل ضعف متافیزیکی به شکست منجر شد.
پیروزرام در پاسخ به این سؤال که آیا زیبایی را تعریف میکنیم یا اینکه در درون ما قرار دارد، تأکید کرد: اگر زیبایی بیرون از ما قرار داشته باشد و بهصورت جمعی بر زیبا بودن چیزی توافق کرده باشیم، پس از سلیقه فردی خارج است، ولی پرداختن به زیبایی و هنر بهصورت سلیقهای، تفکر رایج در جامعه به شمار میرود. ما بهصورت جمعی بر زیبا بودن یک گل توافق داریم، ولی این زیبایی میتواند براساس سلیقه شخصی همه افراد شکل گرفته، یا اینکه واقعاً در گل وجود داشته باشد. در دیدگاه سنتی، زیبایی حقیقت است که از طرف خداوند ایجاد شده و به صورتهای گوناگون تجلی مییابد.
وی درباره زیبایی در دیدگاه مدرن تصریح کرد: در دیدگاه استادان، زیبایی امری سوبژکتیو است، ولی نتیجه این دیدگاه را نمیتوان در محیط بیرونی اعمال کرد. اگر زیبایی سوبژکتیو باشد، آموزش هنر چه فایدهای خواهد داشت؟ بر اساس این دیدگاه آموزش متوقف میشود؛ زیرا برای نمونه، اگر کسی در حال آموزش دیدن نقاشی باشد، چه معیاری برای سنجش عملکرد او وجود دارد؟ استاد نمیتواند هیچگونه ایرادی از عملکرد شاگرد خود بگیرد، زیرا در دیدگاه سوبژکتیو هر کس میتواند به روش مطلوب خود عمل کند و ایرادی به او وارد نیست؛ همچنین ارزشگذاری و قضاوت آثار هنری از بین میرود.
این طراح نقوش سنتی درباره معنای ابژکتیو بودن اظهار کرد: آن زیبایی که در بیرون از ذهن انسان است، زیباست و سلیقه شخصی در زیبایی آن دخالتی ندارد؛ از همین مطلب به مشق الگوها که پیش از این مورد بحث قرار گرفت، میرسیم. بنابراین، زیبایی که در آثار استاد قرار دارد، شاگرد آن را تمرین میکند تا درکش کرده و در وجود او بنشیند. رابطه فضیلت و زیبایی هم در اینجا مورد بحث قرار میگیرد. فضیلت تجلی غیرصوری زیبایی در بیرون است؛ زیبا باید چیزی در خود داشته باشد تا موجب ایجاد ارتعاشی در نفس انسان شود و ارتباطی میان انسان و اثر زیبا برقرار شود. ارتعاشی که به دنبال دیدن اثری هنری در نفس ما ایجاد میشود، باعث برانگیخته شدن چیزهای خوب یا بد در ما میشود.
وی ادامه داد: اگر چیزهای خوب برانگیخته شده باشند، یعنی اثر مورد نظر از زیبایی برخوردار است که در صورت بیرونی تجلی پیدا میکند و به نحوی با فضایل بیرونی متناظر میشود. اگر صفات کرم، بخشش، عفو، درستکاری و... در عالم صورت متجلی شوند، احساسی که از دیدن عملکرد انسانی درستکار در ما ایجاد میشود، با دیدن یا شنیدن اثری هنری نیز مشاهده خواهد شد. صورت زیبا چیزی در نفس ما بیدار میکند که ما را به طرف زیبایی همراه با حقیقت سوق میدهد.
این مدرس و پژوهشگر هنر تصریح کرد: نتیجه سلیقهای یا سوبژکتیو(ذهنیتگرایی) بودن زیبایی، ترویج ارائه زشتی بهعنوان اثری هنری است که نمونه آن را در جهان امروز به فراوانی مشاهده میکنیم. این جریان فقط اثر تئوریک ندارد، زیرا در واقعیت همه انسانها بهطور روزانه در معرض صورتهای مختلف زیبایی یا زشتی هستند.
زهراسادات مرتضوی
انتهای پیام