به گزارش ایکنا از اصفهان، یازدهمین نشست از سلسلهنشستهای «نسبت معنویت با علم و هنر جدید» با موضوع «نسبت اعتقاد به پایان تاریخ در ادیان با انگاره پیشرفتگرایی مدرن»، روز گذشته، اول مهرماه به همت خانه حکمت اصفهان برگزار شد.
در این نشست، علیرضا غرهنگ، دکترای مطالعات تطبیقی ادیان و دبیر علمی این دوره اظهار کرد: بحث پایان تاریخ یا آخرالزمان بهصورت جدی در ادیان گوناگون مطرح است و شاهدیم که هرگاه بحرانی در جهان پیش میآید، بلافاصله کلیپهای آخرالزمانی منتشر و نوعی ترس و نگرانی در همه ایجاد میشود و میخواهیم بدانیم که آیا مسئله جدی است یا نه؛ درواقع دچار نوعی تناقض میشویم که راجع به آن بحث خواهیم کرد.
وی افزود: در دنیای جدید، پیشرفتگرایی موتور محرکه این جهان است و در مکاتب گوناگون مطرح میشود. در حوزههای متعدد از جمله علوم جدید، فلسفه، تکامل زیستی و... نیز با این مسئله مواجهیم؛ بهطوری که وارد زندگی همگان شده و همه ما میخواهیم پیشرف کنیم؛ این پیشرفت برای ما هم هدفی ذهنی و روانشناسانه است و هم هدفی عینی و اجتماعی و نفوذ این ایده در زندگی ما بسیار زیاد است.
این پژوهشگر مطالعات تطبیقی ادیان ادامه داد: اگر بخواهیم پیشرفت را بهصورت عینی یا واقعی بسنجیم، باید مبنا و معیاری داشته باشیم و نیاز داریم که مقصدی تعریف کنیم؛ درواقع از لحاظ وجودشناسی باید یک ابژه وجودی در اختیار باشد؛ در غیر این صورت چیزی مانند توهم میشود. از منظر معرفتشناسی نیز باید به این فکر کنیم که آیا آن هدف یا انگاره پیشرفت قابل دستیابی است یا توهم به شمار میرود. انگاره زیستی، اجتماعی، عقلانیت و اصالت حوزه مشهود در دنیای جدید از معیارهای پیشرفت به حساب میآیند؛ گویی پیشرفت ما فقط در دنیای فیزیکی مطرح است و انگاره علمی به این معناست که هرچقدر دانش ما افزایش یابد و فناوریمان مدرنتر شود، گویی پیشرفتهتر شدهایم. اینها عمده معیارهای پیشرفت در دنیای جدید است.
وی درباره انگاره زیستی و اجتماعی گفت: ما در قرن 19 شاهد نظریهای جنجالی به نام نظریه فرگشت یا پیشرفت زیستی بودیم، آنچه در زبان فارسی به اشتباه، تکامل ترجمه میکنیم و تصورمان بر این است که هرچیزی کاملتر میشود. البته این نکته را نیز باید بیان کنیم که داروینیستهای جدید کمتر درباره کاملتر شدن صحبت میکنند و بیشتر سازگارتر شدن را مدنظر دارند؛ اما این انگاره کار خودش را در حوزه مدرن انجام داده، هرچند با مشکلاتی مواجه شده است؛ یعنی هنوز نتوانسته بهمثابه یک انگاره علمی قوی خودش را مطرح کند و دیدگاههای مخالف آن از بدو شکلگیری این انگاره آغاز شد و ضرباتی به آن وارد کرد؛ درواقع این نظریه بدون اینکه قطعی و علمی باشد، اثر خودش را در افراد و جامعه ایجاد کرده است.
فرهنگ بیان کرد: تأثیر این نظریه بلافاصله در حوزه اجتماعی قرن 20 بروز کرد و جامعه اروپایی و غربی که کاملاً خودش را برتر از تمام جهان میدانست، با این نظریه وارد دیدگاه برتری نژادی شد که خطراتش در قرن 20 با دو جنگ جهانی که در آنها پاکسازی نژادی رخ داد، بروز کرد و همین قضیه باعث شد که در نیمه این قرن، تقریباً تمام نظریهپردازان اجتماعی حرف خود را پس بگیرند.
وی تصریح کرد: اگرچه دیدگاه نژادگرایانه و تکامل اجتماعی کنار رفت، ولی دو پدیده از آن باقی ماند که شامل مکاتب کمونیسم و لیبرالیسم بود و امروزه شاهد عوارض لیبرالیسم هستیم؛ یعنی دموکراسیهایی که به پوپولیسم منجر میشود و خودانگاره پیشرفت که در آزادی فردی مطرح بود، به شدت موجب گسترش فساد و آزادیهای غیرانسانی شد؛ چنانکه یکی از مشکلات غرب، سستی بنیان خانوادههاست. بسیاری از این آزادیها به لحاظ بهداشتی، اجتماعی و اقتصادی منع میشود؛ ولی بهدلیل همان بستر آزادی نمیتوانند آنها را متوقف کنند. از طرفی نیز اخلاقگرایی که انتظار میرفت افزایش پیدا کند، به قانونگرایی تبدیل شد و عملاً اخلاق اجباری در جوامع حاکم است.
این پژوهشگر مطالعات تطبیقی ادیان افزود: توسعه علوم اجتماعی این مسئله را برای من بسیار روشن کرده است و شما را به کتاب «تفسیر فرهنگها» اثر کلیفورد گیرتس ارجاع میدهم. وی بهدلیل پژوهشی که انجام میداده، سالها در قبیلهای آفریقایی میان قومی زندگی کرده است و بعد از این همه سال پژوهش میگوید تقریباً هیچ چیز از فرهنگ آنها نمیدانیم و این فرهنگها که آنها را بدوی و بربر میخوانیم، بسیار پیچیدهاند؛ از طرف دیگر بسیاری از دیدگاههای سادهلوحانهای که در قرن 19 جوامعی را بربر، ادیان را تماماً خرافه و اسطورهها را داستانهای انسانساخته میخواندند، تقریباً تغییر پیدا کرده است. امروزه در حوزه هرمنوتیک به ادبیات باستان چه در حوزه اسطوره و چه در حوزه متون مقدس بسیار اهمیت میدهند، پژوهشهای وسیعی در این حوزهها انجام میشود و اسطورههای باستانی چیکیده تجارب و فرهنگ جوامع و به نوعی چکیده و درونمایه انسانها تلقی میشوند؛ در نتیجه آنچه بهعنوان انگاره زیستی و اجتماعی پیشرفته از جامعه مدرن امروز خوانده میشود، عملاً چیزی است که اعتبار ندارد. شاید در جوامع عادی هنوز این انگارهها وجود داشته باشد، ولی در حوزه مرزهای جامعهشناسی و زیستشناسی این ایده اعتبارش را از دست داده است.
وی گفت: مسئله دومی که باعث انگاره پیشرفت در دنیای مدرن میشود، این است که ما به عقلانیتی دست یافتهایم که در تاریخ بشر بیسابقه به نظر میرسد. این عقلانیت استدلالی است و به نوعی، پایههای این دیدگاه را دکارت ایجاد کرد. در دوران پیشامدرن، در حوزههای دانشی دلایلی مطرح میشد که بعداً مشخص شد در حوزه تجربه کارساز نبوده است؛ ولی ما نه میتوانیم به آن دانش پیشامدرن تکیه کنیم و نه به این روش که کاملاً همه چیز را کنار میگذارد. آنچه در این حوزه مورد نقد است و در زمان سقراط نیز چنین مشکلی بوده و سوفیستها میگفتند اگر خدا جسم نیست، پس وجود ندارد، درواقع مشکلی است که در انگاره «عقلانیت استدلالی میتواند همه چیز را توجیه کند» پدیدار میشود. توانمندی عقلانیت استدلالی در حوزه افقی، علت و معلولی است و چیزی بیش از این نیست؛ ولی وقتی ما آن را به کل هستی تعمیم دهیم و کل هستی را مادی و جسمانی در نظر بگیریم، دچار مشکل میشویم.
فرهنگ ادامه داد: اواسط قرن 20 وقتی دانش ریاضی با دکارت آغاز شد و او بر این گمان بود که همه چیز را میتوان با ریاضی توجیه کرد، هیوبرت مدعی شد که با روش ریاضی میتوانیم تمام فرمولهای درست را اثبات کنیم. این ادعای بزرگی بود و اگرچه او تلاش بسیاری برای اثبات این مسئله انجام داد، اما موفق نشد. همین ایده باعث شد تا گودل درباره این مسئله کار کند و به نتیجه معکوس برسد. او در منطق ریاضی به این نتیجه مهم رسید که ما قادر نیستیم صحت تمام فرمولهای درست را اثبات کنیم، بلکه قادر به اثبات بخش بسیار کمی از حقایق درست هستیم؛ درواقع کسی که متکی به دانش استدلالگراست، فقط بخش اندکی از حقایق را میتواند اثبات کند و از اثبات عمدهای از حقایق محروم میماند که این قضیه با دانش جدید در نیمه قرن 20 اثبات شد؛ اما متأسفانه امروزه این قضیه مهم ریاضی به حوزه علوم تجربی گسترش پیدا نکرده است. در حوزه هرمنوتیک امر مقدس نیز به این نتیجه رسیدهاند که زبان دین، استدلالی نیست، بلکه توصیفی است و در حوزه علوم انسانی نمیتوانیم با زبان استدلالی ریاضی پیش برویم؛ به همین دلیل در حوزههای گوناگون مکاتب متعددی به وجود میآیند.
وی اظهار کرد: انگاره بعدی که در پیشرفت بسیار دخیل است، اصالت حوزه مشهود نام دارد؛ یعنی آنچه حس میکنیم و نیز ناباوری به ابعاد ناپیدای واقعیت. این مسئله برای همه ما بسیار مبرهن است که چیزی فراتر از حوزه مشهود ما وجود دارد و در بسیاری از موارد، غالب بر آن است. این مسئله از یک نظر، مفید و از نظر دیگر، برای کسانی که در حوزه علمزدگی بسیار نفوذ کردهاند، خطرناک است. نه فقط در اخباری که به گوش ما میرسد، بلکه دانشمندان نیز به این موارد پی بردهاند و بشر امروز به این نتیجه رسیده که جهان مادی آنقدر وسیع است که هرگز نمیتواند از کرانههای آن خبردار شود. انگاره علمی و فناورانه پیشرفت، چیزی است که در همه جا به چشم میخورد و قویترین شاهد برای مردم عامه، همین پیشرفت فناوری است که قانع شود همه چیز در حال پیشرفت است، آن را بهمثابه یک اصل وجودشناسی در وجود و زندگی خودش بپذیرد و بنا را بر این بگذارد که من نیز باید پیشرفت کنم.
این پژوهشگر مطالعات تطبیقی ادیان گفت: میدانیم که دانش و فناوری تأثیرات شگرفی بر زندگی ما گذاشته است و شاید لحظهای از زندگی ما وجود نداشته نباشد که با پدیدههای فناورانه سروکار نداشته باشیم؛ درواقع فناوری امروز برای بشر معجزه میکند و بدون آن زندگیمان مختل میشود؛ اما میتوان همین فناوری را برای کسانی که اهل اندیشه هستند، نقد کرد. امروزه فناوری باعث شده تا سلطه بشر بر طبیعت بیشتر از هر زمانی در تاریخ بشر باشد و آثارش را میتوان مشاهده کرد. پیشرفتهترین جامعه بشری، امروز بدون شک آمریکاست و میتوانیم بگوییم آمریکا آینده جهان است و همه به آن سمت پیش میروند.
وی یادآور شد: آمار مهمی که درباره این جامعه وجود دارد، این است که آمریکا پنج درصد جمعیت جهان را در اختیار دارد و 40 درصد منابع جهان را مصرف میکند؛ یعنی 8 برابر بیش از سهم خودش و جهان ما به این سمت میرود. تصور کنید ما امروزه در همین جهانی که هنوز آمریکایی نشده است، با مشکل منابع غذایی و انرژی مواجهیم؛ بیش از حد مصرف کردهایم، زمین را به خطر انداختهایم و به آن آسیب زدهایم. در آیین زرتشتی یکی از علائم آخرالزمان، آلوده شدن چهار عنصر آب، خاک، هوا و آتش است. وحشتناکترین پدیده برای آنهایی که اقتصاد جهانی را رصد میکنند که آنها نیز در لبههای علم اقتصادند، بحرانهایی است که در آینده پیشبینی میشود. پس آیا میتوان نام این را پیشرفت گذاشت؟ ما به قیمت رفاهی که میخواهیم به دست آوریم، در حال نابودی تنها مکان زندگیمان هستیم. با فهم این مسائل است که میتوانیم به شکل جدیتری به سراغ ادیان برویم و ببینیم آنها درباره پایان تاریخ چه گفتهاند و اگر این هشدارها را بشنویم، خواهیم فهمید که پایان تاریخ بشر بر روی زمین نزدیک است.
فرهنگ درباره معنای پایان تاریخ یا آخرالزمان در حوزه معنویت و دینشناسی گفت: چون در کشوری دینی و مذهبی زندگی میکنیم، درباره آخرالزمان بسیار شنیدهایم. خوب است که این ایده را گسترده و در کل ادیان بررسی کنیم. هر کدام از ادیان نگرش خاصی دارند؛ البته همگی به نوعی در این دیدگاه مشترکند که منتظر موعودی هستند؛ ولی ویژگیهای متفاوتی در این خصوص میان آنها وجود دارد. این باور در ادیانی که ما به لحاظ تاریخی میشناسیم، بسیار فراگیر است و میتوان گفت فراگیرترین باور بعد از اعتقاد به خداست؛ اینکه وقایع طبیعی وحشتناکی همچون زلزله و طوفان رخ میدهد، در اکثر این ادیان ذکر شده، بهویژه آن شخصی که قرار است بیاید، با قدرتی الهی خواهد آمد و کسی نمیتواند بر او غلبه کند. اینها پیشگوییهایی است که درباره آخرالزمان یا پایان تاریخ در ادیان میبینیم.
وی درباره بخشی از دلایل و ضرورتهای پایان تاریخ در ادیان بیان کرد: در ادیان گوناگون ضرورتهای متفاوتی برای این مسئله ذکر شده است؛ مثلاً رفع ظلم و ستم که در ادیان ابراهیمی بر آن تأکید شده؛ گویی برخی از افراد جامعه تحت ظلم و ستم هستند و لازم است وارثان زمین شوند و با کمک آن منجی الهی حاکمیت پیدا کنند؛ بنابراین حاکمیت صالحان بسیار مورد توجه قرار دارد. این موضوع را که زمین باید از ناپاکان پاکسازی شود، در واقعه طوفان نوح میبینیم. این اتفاق میافتد و در بسیاری از احادیث و پیشگوییها به نوعی، شباهتی بین واقعه طوفان نوح که زمین پاکسازی شد و واقعه آخرالزمان روایت شده است و حتی صراحتاً در قرآن آیهای وجود دارد که در آن حضرت نوح از خداوند میخواهد هیچ کس از کافران را در زمین باقی نگذارد.
این پژوهشگر مطالعات تطبیقی ادیان ادامه داد: دیدگاه جدی دیگر، احیای طبیعت پس از نابودی است که در آیین زرتشت، دیدگاه یونانی و حتی دیدگاه ابراهیمی وجود دارد. براساس دیدگاه زرتشتی، مبارزه دائمی بین دروغ و راستی در نهایت به پیروزی راستی منجر میشود. موضوع نجات و احیای معنوی جهان بیشتر در آیین بودا و هندو مورد تأکید است و اگر دقت کنید، تمام دلایلی که ذکر شد، به نوعی در خصوص جهان ما صدق میکند.
وی درباره معنای تاریخ در ادیان گفت: معنای تاریخ در ادیان با آن معنایی که بهصورت سپنجی یا زمینی برمیشماریم، متفاوت است. در ادیان، تاریخ یا زمان ارزش کیفی دارد، نه کمی؛ برای مثال در قرآن آمده است «لیلهالقدر خیر من الف شهر»؛ درواقع نمیتوانیم با کمیتهای زمینی خودمان بسنجیم؛ به همین دلیل زمانی که در دین صحبت از هزاره میشود، این هزارهها را نباید با سالهای زمینی بشماریم. در ادیان، زمانهای آغازین ارزشمندند؛ به همین دلیل دائماً درصدد تکرار این زمانها هستند که با آیینهای خاصی نیز انجام میشود. دیدگاه دین معنویت گراست؛ بنابراین کمال انسان در ادیان، به نوعی در گذشته بیشتر حاصل بوده و در آینده کمتر میشود؛ پس بیدلیل نیست که در دیدگاه ادیان، این جهان تا حدی میتواند ظلم و جور و پسرفتهای معنوی را تحمل کند و زمان توقفی در آن وجود دارد.
فرهنگ اضافه کرد: ماهیت زمان و تاریخ در ادیان گوناگون یکسان نیست؛ ما زمان یا تاریخ ادواری و زمان یا تاریخ خطی داریم که تعدادی از ادیان تاریخ یا زمانشان، خطی و بعضی دیگر، ادواری است. تاریخهای پیشگویی در ادیان را نمیتوانیم بهصورت دقیق تخمین بزنیم. دیدگاه جالبی در تلمود ذکر شده است که میگوید وقوع آخرالزمان به رفتار ما بستگی دارد؛ اگر با یکدیگر خوب رفتار کنیم، وقوع آن عقب میافتد و اگر ظلم کنیم، پیش میافتد که این دیدگاه در تشیع نیز آمده است.
وی درباره اینکه پیشگوییهای ادیان چگونه میتواند برای ما مهم باشد، گفت: پیشگویی برای راهنمایی ما و نوعی هشدار است؛ ولی نه برای اینکه از ما سلب مسئولیت شود؛ به همین دلیل پیشگوییهایی را میبینیم که وقتی رخ میدهند، متوجه میشویم قبلاً درباره آنها هشدار داده شده بود. نکته مهم این است که دوران جدید نوعی مادهگرایی یا تأکید بر پیشرفت مشهود را هدف قرار میدهد؛ ولی همانطور که میدانیم، حقیقت ما جسمانی نیست. اگر من به علم جدید اعتقاد داشته باشم و در عین حال به چیز دیگری که تحت معنویت است، باور داشته باشم، باید آن معنویت را با آن جنس علمی همسان کنم که امروزه به آن معنویتهای مدرن میگوییم. معنویتهای مدرن ویژگیهایی دارند که با شبه علم نوعی انطباق دارد. بسیاری از مکاتب مدرن معنویت، دیدگاههای روانکاوی و روانشناسی را سرلوحه خود قرار دادهاند، بسیاری از آنها حقیقت را همین کائنات و کیهان میدانند و راغبترند که به شکل شهودی تناسخ اعتقاد داشته باشند؛ بنابراین ویژگی معنویتهای مدرن سطحی بودن آنهاست و از این ترکیب، چیزی بیش از این حاصل نمیشود.
این پژوهشگر مطالعات تطبیقی ادیان درباره آخرین انگاره پیشرفت بیان کرد: وقتی مشکلات علم و فناوری جدید مشخص شد، به جای اینکه انسان به خودش بیاید و ببیند این راه سعادت نیست، دوباره میگوید علم و فناوری میتواند خودش را اصلاح کند و در همین راستا حرکت میکند؛ اما کسی که عقل حقیقتبین داشته باشد و خوب نگاه کند، مشاهده میکند که این اشکالات از اصول این علم و فناوری و بهدلیل جهانبینی مادی است که اگر بخواهد آن را ترک کند، دیگر علم مدرن نیست و ماهیتش را از دست میدهد.
فاطمه کاظمینی
انتهای پیام