سرگذشت پیامبران، نمونهای عینی و ملموس از رخدادهای تکرارشونده و پیوسته عالم انسانیست. زندگی آنان فقط یک واقعه تاریخی گذرا نیست که یک بار رخ داده و پایان یافته باشد، بلکه حادثهایست که در درون هر فرد و در هر دورهای تکرار میشود و نمایشگر حقیقت وجود آدمیست. تاریخ، روایتی پیوسته از زندگی و مرگ انسانهای آزادهایست که میتوانند الهامبخش همعصران خود و نمادی ماندگار برای نسلهای آینده باشند. به همین سبب، نام، سخن، رفتار و کردار، ارزشهای اخلاقی و باورهای دینی آنان در اوراق تاریخ به یادگار مانده است.
نام بلندپایه پیامبر رحمت نهتنها در صفحات تاریخ، که بر فراز زبان شاعران، بیان عارفان و نجواهای ادیبان و عاشقان نامدار فارسیزبان نیز جایگاهی رفیع یافته و ترنم دلهای پاک و قلمهای گهربارشان با یاد پیامبر(ص) جلایی دیگر گرفته است.
پیامبر اسلام(ص) شخصیتی بینظیر در گستره تاریخ محسوب میشود که تأثیراتی ژرف و مانا در مسیر حیات بشری به جای نهاده است. ایشان با بهرهگیری از حداقل امکانات و با تکیه بر صداقتی مثالزدنی، جامعه انسانی را به سرزمین نور و رحمت رهنمون کرد. سیره رفتاری و منش ایشان تأثیر شگرفی بر دلها داشت و باعث جذب و فتح قلوب میشد. شیوه زندگی آن حضرت، چه در دوران پیش از بعثت و چه پس از آن، همواره الگویی برای مردمان دیارش بود؛ مردم و نزدیکانش همواره برای داوری عادلانه به پیامبر(ص) رجوع میکردند و ایشان را چون امین خویش برمیگزیدند؛ در طول زندگی قبل از رسالت، هیچ نقطه ضعف اخلاقی از خود بر جای ننهاد و هرگز به اعمال ناپسند و ناشایست روی نیاورد؛ برجستهترین ویژگی آن حضرت، راستگویی بود. همان استواری شخصیتیاش که باعث شده بود مردم عصر جاهلیت ایشان را «امین» و «درستکار» بدانند، پشتوانه اخلاقی دعوت توحیدیاش قرار گرفت. هنگامی که آن حضرت به ۲۵ سالگی رسید، ابوطالب در خطبه عقد ایشان فرمود: «در میان قریش هیچ جوانی وجود ندارد که در انواع کمالات با او برابری کند.»
پیامبر حق، محمد مصطفی(ص) جلوهگاه رحمت الهیست و پیروی از سیره او، سبب بیداری دلها و رسیدن به کاملترین مراتب انسانی میشود. تفاسیر قرآنی که در اشعار مولوی، شاعر نامدار ایرانی بازتاب یافته است، آن حضرت را غایت آفرینش و مظهر انسان کامل مینمایاند. مکتب و طریقت مولانا بدون واژه عشق، هرگز معنا نمییابد و این عشق، با عشق به پیامبر(ص) همراه و ادامهدهنده عشق الهی و راه عرفان است و غایت اندیشه مولانا در همین نکته نهفته است.
مولانا رسیدن به کمال، معرفت و سعادت را در گرو پیروی از پیامبر(ص) و تداوم راه ایشان میداند. وی معتقد است سیره و شخصیت حضرت محمد(ص) چراغ راه عارف است و معجزات ایشان، همانند دژی استوار، سالک را از مخاطرات راه مصون میدارد. رویکرد عارفانه مولانا اگرچه رنگ تصوف داشت، اما هرگز از چارچوب اسلام و قرآن خارج نشد؛ بلکه عشق الهی و سلوک عرفانی در نگاه او، راهی برای تقرب به حضرت حق بود و وجود نازنین پیامبر اکرم(ص) را واسطهای برای دستیابی به این عشق و معرفت میدانست.
سبک بیان آموزهها و مضامین در کتاب گرانسنگ مثنوی مولانا، آیینهای از سبک قرآن کریم است؛ مولانا از حکایتی به حکایتی دیگر گذر میکند و گاه شرح داستانها فراختر میشود. در روایتهای مولانا از وجود پربرکت پیامبر(ص) نیز گاه به صراحت و گاه به اشارت از پیامبر اعظم(ص) یاد شده است؛ مولوی از ایشان، بیشتر با نام «احمد» یاد میکند و مفاهیمی چون توکل بر خداوند را از سیره پیامبر(ص) آموخته است؛ همچنین این اندیشه که تمامی اجزای گیتی در پیوندی ناگسستنی با یکدیگرند، برآمده از تأثیرپذیری مولانا از پیامبر اعظم(ص) است. انسانیت، فضائل اخلاقی، شایستگی و تزکیه نفس پیامبر(ص) از مفاهیمی بهشمار میرود که در سراسر مثنوی فراوان به آن پرداخته شده است.
برای مولوی، پیامبر(ص) زیباترین و والاترین چهرهایست که پروردگار با گردش قلم آفرینش بر صفحه گیتی نقش زده است. از نگاه مثنوی، هیچ پیامبری همانند پیامبر اعظم(ص) در پیشگاه الهی عظیم و عزیز نیست. چنانکه میدانیم، خداوند سبحان در قرآن کریم هنگامی که پیامبران بزرگ خود را خطاب میکند، آنان را با نامشان میخواند، مانند «یا یحیی»، «یا عیسی»؛ اما هنگامی که میخواهد حبیب خود، پیامبر اکرم(ص) را خطاب قرار دهد، با لقب پرافتخار نبوت و رسالت از ایشان یاد میکند، مانند «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ»، «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ»؛ زیرا او خاتم رسولان و سزاوار است که به مقام نبوت خوانده شود؛ همچنین همه جهان و جهانیان در پرتو اسم اعظم خداوند آفریده شدند، حتی پیامبران بزرگ الهی؛ اما پیامبر(ص) نهتنها مظهر اسم اعظم الهی، بلکه خود اسم اعظم است و بهانه آفرینش هستی.
از سوی دیگر، خداوند سبحان، رسول الله(ص) را به عظمت اخلاقی میستاید و میفرماید: «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ» (سوره قلم، آیه ۴) مولوی نیز در بخشی از ابیات مثنوی، اینچنین به نمایش سیمای پیامبر(ص) در قرآن میپردازد: «از درمها نام شاهان بر کنند/ نام احمد تا ابد بر میزنند/ نام احمد نام جمله انبیاست/ چون که صد آمد نود هم پیش ماست.» (مولوی، ۱۳۹۵، دفتر اول: ابیات ۱۱۰۵ ـ ۱۱۰۶)
وساطت پیامبران که میان خدا و انسان قرار میگیرد، از جنس حجاب نیست؛ چراکه جسم و وجود پیامبران دگرگون شده است و آنان عاشقانه به خداوند پیوستهاند. آنها به ابری مانند هستند که فقط از روی ماه نمیگذرد، بلکه انتقال باران رحمت حق را آسانتر میکند.
مولانا در اینباره چنین سروده است: «من نخواهم لطف مه از واسطه/ که هلاک قوم شد این رابطه/ یا مگر ابری بگیرد خوی ماه/ تا نگردد او حجاب روی ماه/ صورتش بنماید او در وصف لا/ همچو جسم انبیا و اولیا/ آنچنان ابری نباشد پرده بند/ پرده در باشد به معنی سودمند/ آنچنانک اندر صباح روشنی/ قطره میبارید و بالا ابر نی/ معجزه پیغمبری بود آن سقا/ گشته ابر از محو همرنگ سما.» (مولوی، ۱۳۹۵، دفتر پنجم: ابیات ٧٠٢ ـ ٧٠٧)
از جمله مضامین برجستهای که در مثنوی مولوی به آن پرداخته شده، معجزات پیامبر اکرم(ص) است. به باور مولوی، از آنجا که پیامبر(ص) نماینده حق روی زمین محسوب میشود، ضروری بود که معجزاتی همراه خویش داشته باشد تا مردمان با مشاهده آنها، در برابر حقیقت تسلیم شوند و رسالت الهی او را که سرچشمه خیر و برکات بود، بپذیرند.
مولانا در اشعار خویش به زیبایی این حقیقت را بازمینمایاند: «این الم و حم این حروف/ چون عصای موسی آمد در وقوف/ حرفها ماند بدین حرف از برون/ لیک باشد در صفات این زبون/ هر که گیرد او عصایی زمتحان/ کی بود چون آن عصا وقت بیان/ عیسوی است این دم نه هر باد و دمی/ که براید از فرح یا از غمی/ این الم و حم ای پدر/ آمدهست از حضرت مولی البشر/ هر الف لامی چه میماند بدین/ گر تو جان داری بدین چشمش مبین/ گرچه ترکیبش حروف است ای همام/ می بماند هم به ترکیب عوام/ هست ترکیب محمد لحم و پوست/ گرچه در ترکیب هر تن جسم اوست/ گوشت دارد پوست دارد استخوان/ هیچ این ترکیب را باشد همان/ کاندر آن ترکیب آمد معجزات/ همه ترکیبها گشتند مات.» (مولوی، ۱۳۹۵، دفتر پنجم: ابیات ۱۳۲۳ ـ ۱۳۲۵)
مولوی با احاطه کامل بر قرآن کریم و با نائلآمدن به مقام شهود، به نیکویی از این کلام الهی در سرودههایش بهره برده است. او در ابیات گوناگون، نمونههای متنوعی از زندگی و سیره نبی مکرم اسلام(ص) را به نظم کشیده و با بهرهگیری از آیات الهی، معجزات ایشان را برآمده از کرامت و کمال مکارم اخلاقی آن حضرت میداند.
برای نمونه، او «شقُّ القمر» را نشانهای از قدرت خداوندی میشمارد که به پاس والایی مقام انسانی پیامبر اکرم(ص)، این توانایی را به ایشان عطا کرده و جلوهای از نورانیت خویش را در قالب پیامبر رحمت به دیدگان مردمان نمایانده است: «از مه او مه شکافت دیدن او برنتافت/ ماه چنان بخت یافت او که کمینه گداست/ بوی خوش این نسیم از شکن زلف اوست/ شعشعه این خیال زان رخ چون والضحاست/ در دل ما درنگر هر دم شق قمر/ کز نظر آن نظر چشم تو آن سو چراست.»
در اندیشه مولانا، پیامبر(ص) نماد نور انسانیت و تجلی کمال انسانیست. مولوی در اشعار خود، چه از جنبه وزن و آهنگ و چه از نظر محتوا و درونمایه، ثنای پیامبر(ص) را به اوج رسانده است و نکوهش دشمنانش را به حداقل. در پس این سرودهها، در پی شناساندن شخصیت پیامبر(ص)، پند و اندرز مخاطب و تشویق او به الگوگیری از پیامبر مهربانیها(ص) در همه جنبههای زندگیست: «نوریست میان شعر احمر/ از دیده و وهم و روح برتر/ خواهی خود را بدو بدوزی/ برخیز و حجاب نفس بر در/ آن روح لطیف صورتی شد/ با ابرو و چشم و رنگ اسمر/ بنمود خدای بی چگونه/ بر صورت مصطفی پیمبر/ آن صورت او فنای صورت/ وان نرگس او چو روز محشر/ هر گه که به خلق بنگریدی/گشتی ز خدا گشاده صد در/ چون صورت مصطفی فنا شد/ عالم بگرفت الله اکبر.» (دیوان شمس، غزل ۱۰۵۲)
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام