به گزارش ایکنا از اصفهان، پیشنشست چهارمین همایش بینالمللی مولویپژوهی، روز گذشته، هشتم مهرماه به همت انجمن علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان با همکاری کانون شعر و ادب سروش دانشگاه فرهنگیان در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان برگزار شد.
در این پیشنشست، محمدرضا عابدی، عضو هیئت علمی گروه مشاوره و روانشناسی دانشگاه اصفهان در سخنانی با عنوان «از آرامش تا قرار در دنیای بیقرار» اظهار کرد: در این پیشنشست، دغدغهای را که میخواهیم براساس آن به سراغ مولانا برویم و نتیجه تلاشهایی را که برای پاسخ به آن انجام شده است، بیان میکنم. سؤالی که مطرح میشود، این است که آیا بالاتر از آرامش نیز وجود دارد؟ در عرصه خدمات روانشناسی و مشاوره، بسیاری از افرادی که مراجعه میکنند، در جستوجوی آرامشاند. نظریههایی هم که در این راستا وجود دارد، کمک میکند تا تکنیکها و روشهایی ساخته شود و آن تکنیکها و روشها به نوعی ما را به آرامش برساند.
وی افزود: ناآرامی را میتوان در واژهها و حالتهایی مثل اضطراب، افسردگی، تنش، بههمریختگی، خستگی و از این قبیل جستوجو کرد. اینها موضوعاتی به شمار میرود که افراد بابت آنها به مراکزی که مختص این کار هستند، مراجعه میکنند و افرادی با نام مشاور یا روانشناس در تکاپو هستند تا کمک کنند افراد به آرامش برسند و تئوریها و دیدگاههای گوناگونی نیز در این زمینه وجود دارد. ما با روشهایی که مرسوم است، میتوانیم تا آرامش پیش برویم و ادعا کنیم که میتوان به آرامش رسید و به افراد کمک کرد تا دنیایی آرام تجربه کنند. کتابهای فراوانی نیز با همین عناوین یا عناوین مشابه وجود دارند که بعضی از آنها علمی و پژوهشی و تعدادی کتابهای زرد هستند و خواندن آنها زیاد توصیه نمیشود؛ اما در کوتاهمدت میتوانند کمک کنند تا افراد به آرامش برسند.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان با تأکید بر اینکه آرامش، انتهای مسیر نیست، گفت: در سالهای اخیر، روانشناسان این دغدغه را پیدا کردهاند که به جز آرامش به قرار هم نیاز داریم؛ بنابراین موضوع سخنرانی من این نیست که چه کنیم تا به آرامش برسیم؛ زیرا این موضوعیست که سالها درباره آن بحث شده است. آنچه میخواهم در اینجا به آن بپردازم، این است که چگونه میتوانیم یک پله بالاتر برویم و از آرامش به قرار برسیم؛ اگر میخواستم این عنوان را کاملتر کنم، باید آن را «از آرامش تا قرار در دنیای بیقرار با آرای مولانا» میخواندم.
وی بیان کرد: میتوانیم سه حالت را در تجربیاتمان داشته باشیم که عبارتند از ناآرامی، آرامش و قرار که حداقل حالت ناآرامی و آرامش را بسیار تجربه میکنیم. ممکن است این سؤال مطرح شود که واژههای تخصصی معادل آنها چیست. واژه جدیدی که به آن میپردازم، equanimity است. پژوهشها در این خصوص بسیار جدید بوده و بسیاری از افراد با آنها آشنا نیستند. من این واژه را قرار ترجمه کردهام.
عابدی ادامه داد: ما میتوانیم دو نوع قرار داشته باشیم؛ قرار بیرونی و قرار درونی. در حالات مختلفی که داریم، تجربیات منفی و مثبتی تجربه میکنیم. یکی از تجربیاتی که همه ما آن را داشتهایم، اضطراب است. از دیگر تجربیاتی که امروزه بسیاری از جوانان درگیر آن هستند و یکی از مشکلات دانشجویان نیز به شمار میرود، حالت کسالت و دلزدگی است که به این حالت، ناآرامی میگوییم. وقتی این حالتها به سراغ ما میآیند، قرار درونی ما را به هم میریزد و عوامل بیرونی مانند بیماری یکی از اعضای خانواده، قرار بیرونی ما را به هم میریزد.
وی تصریح کرد: آرامش زمانی حاصل میشود که خودمان را به هر نحوی از حالت کسالت خارج کنیم. وقتی به هم میریزیم، برای این بههمریختگی باید کاری انجام دهیم که در روانشناسی به آن تنظیم هیجان میگویند و افراد نیز در این تنظیم هیجان متفاوت عمل میکنند تا به آرامش دست یابند. قرار نوعی نگرش و نگاه به تجربیات است؛ وقتی به تجربیاتمان نگاه کنیم و حس خنثی نسبت به آنها داشته باشیم، حسی که نه مثبت است و نه منفی، قرار داریم.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان یادآور شد: در متون عرفانی و نزد عرفا این بحث که فرد تحث تأثیر تجربیات بیرونی و درونی قرار نگیرد، بسیار پذیرفتهشده است؛ اما در روانشناسی زیاد پذیرفتهشده نیست و میگویند نمیشود در دنیای بیرون اتفاقی مهم رخ دهد و ناراحت یا خوشحال نشد، بلکه نوع نگاه فرد به آن اتفاق بهگونهایست که یا از آن ناراحت نمیشود یا در او شعف به وجود نمیآید. در تعریف قرار، چهار نکته بسیار به چشم میآید که عبارتند از 1 ـ پذیرش درونی؛ یعنی هر تجربهای به سراغ فرد بیاید، آن را میپذیرد و حالتی خنثی دارد. 2 ـ پذیرش بیرونی؛ یعنی هر اتفاقی در دنیای بیرون رخ دهد نیز آن را میپذیرد و احساس مثبت یا منفی نسبت به آن ندارد. 3 ـ شفقت و 4 ـ تعادل.
وی با بیان اینکه قرار با آرامش متفاوت است، گفت: حسی که در آرامش وجود دارد، تقریباً حس مثبتی بوده و ممکن است لزوماً در آن تعادل و شفقت نباشد. همانطور که گفتم، برای رسیدن به آرامش، روشهای متعددی وجود دارد. در مشاوره بالینی نیز تلاش بر این است که مداخلاتی انجام دهند که به آن تنظیم هیجان میگویند؛ حتی در بعضی از موارد با تجویز دارو این کار را انجام میدهند. در تئوریهای گوناگونی که درباره مداخلات آرامشبخش وجود دارد، بعضی از مداخلات بر هیجان و تعدادی بر شناخت و رفتارها متمرکز میشود. بعضی از مداخلات، از نوع رشدی است؛ مثل کودکی که اضطراب جدایی از مادرش را دارد. درباره کودکان نه میتوان بر رفتارشان متمرکز شد و نه شناخت و هیجان آنها؛ بلکه مداخلات رشدی انجام میشود. تمام مداخلات کمک میکند تا به آرامش برسیم.
عابدی بیان کرد: مطالعات روانشناسی بهدلیل فواید قرار به سمت آن رفته است. افرادی که قرار دارند، خردمندترند، تابآوری بیشتری دارند و سرسختی و پایستگی آنها بیشتر است. اعتقاد بر این است، افرادی که به قرار میرسند، نشکن میشوند و اگر استرس و اضطراب داشته باشند، به هم نمیریزند. در دنیای بههمریخته امروز باید قرار داشت، این مسئله برای روانشناسان مهم است و تلاش میکنند افراد را به سمت قرار سوق دهند.
وی با بیان اینکه برای قرار ۱۰ مسیر ذکر شده است، افزود: بعضی از انسانها زمانی که در تنش هستند، واکنشیاند. انسانهای آرام کنشی هستند و انسانهایی که به سمت قرار میروند، فراکنشی میشوند؛ یعنی کسی که فعال نیست، بلکه فراتر از آن است. انسانهایی که تنش دارند، با دیگران در جنگ و رقابتاند؛ اما انسانهایی که آرامش دارند، جنگ ندارند و خودشان را با کسی مقایسه نمیکنند؛ اما تکاپو دارند و انسانهایی که قرار دارند، با خود و دیگران در صلح هستند. انسانهایی که بههمریخته و بیقرارند، چسبندگی دارند؛ برای مثال به مقام میچسبند. افرادی که آرامش دارند، چسبندگی ندارند و جدا میشوند؛ اما افرادی که قرار دارند، رها هستند. افرادی که بیقرارند، زیاد هدفمند نیستند. افرادی که آرامش دارند، هدف دارند؛ اما افرادی که قرار دارند، قصد دارند؛ چیزی فراتر از هدف. انسانهایی که بیقرارند، اهل شناختاند. روانشناسان کمک میکنند تا این افراد از مرحله شناخت به مرحله درک برسند تا آرامش داشته باشند؛ اما افرادی که قرار دارند، فهم دارند.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان ادامه داد: افراد بیقرار در موضوعی غرق میشوند. روانشناسان تلاش میکنند تا افراد نسبت به مسائلی که در آن غرق شدهاند، نگاه سطحی داشته باشند تا به آرامش برسند؛ اما افرادی که قرار دارند، نه غرقاند و نه نگاه سطحی دارند، بلکه شناورند. افرادی که بیقرارند، زندگی را جدی میگیرند و روانشناسان تلاش میکنند تا این افراد فقط به مسائل مهم زندگی بپردازند و یا اهم و مهم کنند تا به آرامش برسند؛ اما افرادی که قرار دارند، گذر میکنند. افرادی که بیقرارند، با دیگران رابطه برقرار میکنند و میترسند که صمیمی شوند. روانشناسان کمک میکنند این افراد از رابطه به سمت ارتباط بیایند تا بیشتر ارتباط برقرار کنند؛ اما افرادی که قرار دارند، متصلاند؛ چیزی فراتر از رابطه و ارتباط. افراد بیقرار بیشتر حرف میزنند و روانشناسان تلاش میکنند تا آنها بیشتر ببینند تا به آرامش دست یابند؛ اما افرادی که قرار دارند، از دیدن عبور میکنند و به شنیدن میرسند. افرادی که بیقرارند، اهل اسرافاند؛ برای مثال وقت و انرژیشان را اسراف میکنند. روانشناسان تلاش میکنند تا این افراد با قناعتپیشگی به آرامش دست یابند؛ اما افرادی که قرار دارند، بسندگی میکنند.
وی اظهار کرد: حال سؤالی مطرح میشود و آن اینکه مولویپژوهی و تأمل در افکار مولانا چقدر به ما کمک میکند تا به قرار برسیم و آیا در ادبیات عرفانی و آرای مولانا، روشهایی وجود دارد که ما را به قرار برساند، آیا روشهایی هست که برای طی کردن این 10 مسیر به ما کمک کند و آیا میتوان نوعی مدلسازی از قرار پیدا کرد؟
در ادامه، سیدعلیاصغر میرباقریفرد، عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان و رئیس کرسی مولویپژوهی به «نسبت شعر و عرفان در شخصیت مولوی» پرداخت و گفت: موضوعی که برای این جلسه در نظر گرفتهام، در شناخت جایگاه مولوی در عرفان اسلامی و شعر و تاریخ ادب فارسی بسیار مهم است.
وی افزود: مولانا را با دو ویژگی مهم میشناسیم؛ مولانای شاعر و مولانای عارف. مولانای شاعر شناخته شده است؛ یعنی مولوی یکی از بزرگترین شاعران فارسیزبان شناخته میشود. به این دلیل فارسیزبان میگویم، زیرا او اشعار خود را به این زبان سروده است؛ اما از نظر جایگاه شاعری، به منطقه جغرافیایی فارسیزبان محدود نیست. مولانا جایگاه بسیار ویژهای در تاریخ ادب فارسی دارد و زمانی که موضوع شعر و ویژگیهای شاعری در میان باشد، باید در چنین فضایی مولانا را با دیگران مقایسه و جایگاه او را تبیین کنیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان بیان کرد: ویژگی مهم دیگر مولانا، عارف بودن اوست. وقتی سخن از مولانا به میان میآید، ناخودآگاه او را مولانای عارف هم میشناسیم. مولانا در ساحت عرفان اسلامی، جایگاه بلند و کممانندی دارد و جای تبیین جایگاه او در حوزه عرفان اسلامی در این مجال محدود نیست؛ اما جایگاه این شخصیت بزرگ عرفانی سرآمد است، بهگونهای که در منظومه فکری او بسیاری از نظریههای بزرگ عرفانی پرورش یافته و به اندازهای پرورده شده که امکان ندارد بهتر از آن، کسی در این حوزه سخن بگوید؛ بنابراین دو بعد مهم در شکلگیری شخصیت مولانا نقش داشته است؛ شعر و عرفان. حال این سؤال مطرح میشود که در تحلیل شخصیت مولوی، جنبه شاعری او مهمتر است یا جنبه عرفانیاش و شعر در شخصیت عرفانی مولانا جوهری و ذاتی است، یا عرفان و یا هر دو. این موضوع اگر پاسخ داده شود، بسیاری از زوایای مبانی فکری و شخصیت مولوی تبیین میشود و ما میتوانیم در خصوص مولانا در نمایهای روشنتر به بحث بپردازیم و از آرا و اندیشههای او بهرهمند شویم.
وی درباره نسبت و پیوند شعر و عرفان در شخصیت مولوی گفت: ابتدا لازم است رویکرد مولانا به عرفان اسلامی و شعر را بشناسیم. در باب عرفان اسلامی به همین اندازه بسنده میکنیم که مولانا در خانوادهای متولد شد و پرورش پیدا کرد که آن خانواده با عرفان، فرهنگ و معارف اسلامی عجین بودند و مولانا در دامان پدری پرورش یافت که از خطیبان بزرگ روزگار خود بود و دایههایی همچون برهانالدین محقق ترمذی داشت که خود صاحب مرتبهای بلند در حوزه عرفان و معارف اسلامی بود.
میرباقریفرد تأکید کرد: اگر بخواهیم جایگاه مولانا را در حوزه عرفان اسلامی در چند عبارت بیان کنیم، باید بگوییم سنت عرفانی مولانا سنت اول عرفانیست و از جمله عارفان بزرگ این سنت به شمار میرود که صاحب مشرب عرفانی است. همه عرفای ما صاحب مشرب نیستند؛ اما مولانا صاحب مشرب عرفانی است. در ساحت سنت اول عرفانی، هیچ شخصیتی به اندازه مولانا برجسته و اثرگذار نیست. معنای این سخن این است که در مجموع، هرآنچه در سنت اول عرفانی بیان شده است، مولانا نیز بیان کرده و آنچه را پیشینیان گفتهاند، زیباتر و عمیقتر بیان کرده است و خود نوآوریهای پرشماری دارد که به قله رسیده و امکان ندارد در ساحت سنت اول عرفانی، کسی از این اندازه بالاتر برود و مولانا با آگاهی این مسیر را طی کرده است؛ بنابراین رویکرد مولانا را به عرفان اینگونه تبیین میکنیم که چون چنین جایگاهی حاصل کرده و در دل سرودهها و آثار خود، دغدغههایش را در باب غایت و مقصد عرفان و روش رسیدن به مقصد به تفصیل توضیح داده، پس میتوانیم بگوییم در نظر مولانا، عرفان بسی بااهمیت است.
وی ادامه داد: از بین دو عنصر شعر و عرفان نزد مولانا، عرفان ذاتی و جوهریست؛ اما دیدگاه مولانا به شعر و شاعری در ظاهر، موافق و مناسب نیست و شواهد فراوانی وجود دارد که نشان میدهد مولانا در باب شعر این دیدگاه را دارد. یکی از دلایلی که گفته میشود مولانا احتمالاً با شعر میانهای ندارد، این است که اعتقاد دارد لفظ و کلام بهطور عام و از جمله شعر، برای اینکه مفاهیم و مبانی عرفانی را بیان کنند، ناتواناند. در نوشتهها و سرودههای مولانا، این موضوع بهطور مکرر بیان شده است و از نظر او، در نحوه ارتباط هرچه بتوانیم از کلام دوری کنیم و به مقصود آن پی ببریم، میتوانیم آن مقصود را به خوبی دریابیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان یادآور شد: این سؤال پیش میآید که اگر مولانا با شعر میانه خوبی ندارد، پس چرا در شمار پرکارترین شاعران زبان فارسی است، دو اثر مثنوی معنوی و دیوان شمس او از بزرگترین آثار ادب فارسی در شعر به شمار میرود و چرا بزرگترین منظومههای شعر فارسی و همینطور بزرگترین آثار منظوم عرفانی را در عالم خلق کرده است؛ آیا این تناقض نیست؟ پاسخ این سؤال بسیار مهم است و زوایای متعددی دارد که به آنها میپردازم.
وی افزود: دیدگاهی که در خصوص رویکرد مولانا به شعر مطرح کردیم، نسبت شعر با عرفان را تبیین میکند و اگر بنا باشد مولانا در باب شعر یا جوهر آن اظهار نظر کند، حتماً دیدگاهش با دیدگاه شاعران بزرگ فارسی همچون نظامی یکسان است. شعر شاخهای از حکمت به شمار میرود که با زبان هنر، دقیقترین مضامین فکری را بیان میکند. مولانا نیز همین دیدگاه را دارد؛ اما برای او مسیری که از طریق عرفان میتوان به آن دست پیدا کرد، اصل و مراد است؛ پس باید مراقب جایگاه شعر باشیم که بس رفیع است؛ عرفای ما شعر را شاخهای از حکمت میدانند و کسی مثل نظامی میگوید وقتی بندگان خدا پیش خداوند به صف میایستند، بعد از انبیا صف شعرا قرار دارد.
میرباقریفرد تصریح کرد: دلیل اینکه مولانا به شعر روی آورد، این است که اولاً پیش روی او، تجربههای بسیار موفقی وجود داشت؛ مانند تجربه سنایی و عطار، بهگونهای که شاگردان و مریدان مولانا، او را با دیگر شاعران مقایسه میکردند و میگفتند تو از آنها کمتر نیستی؛ پس چرا منظومههای عرفانی نمیسرایی. دومین دلیل این است که مولانا در خانوادهای تربیت شد و پرورش یافت که با شعر و ادب و همچنین ادب عرب مأنوس بودند.
وی ادامه داد: دلیل دیگری که مولانا به شعر توجه داشت، این بود که وقتی در حوزه عرفان اسلامی به آن جایگاه رسید، دورانی بود که بعد از پدر در جایگاه تدریس و پند تجربه میکرد. دلیل دیگر که بسیار اهمیت داشت، مطالبه شاگردان و مریدان مولانا بود. عامل اصلی که موجب شد مولوی در بیان مفاهیم عرفانی بیشتر از نثر از نظم بهره بگیرد، این بود که ساختار لفظ در ساحت شعر به سبب امکان استفاده از شگردهای گوناگون برای بیان مفاهیم و دریافتهای عمیق عرفانی وسیعتر و گستردهتر بود.
فاطمه کاظمینی
انتهای پیام