به گزارش ایکنا از اصفهان، ساعت 19:30 سهشنبه، پنجم دیماه است. قدمزنان به سمت مدرسه وابسته به مجموعه شهدای هستهای کاشان که در شهرک خاتمالانبیا واقع شده است، میروم. قرار است نشستی با عنوان «گپ و گفت قرآنی» و با موضوع «فیزیک در قرآن» برگزار شود.
در مقام خبرنگار ایکنا از اصفهان به این برنامه دعوت شده بودم؛ اما چون یک شاگرد که به شوق فراگیری مطالبی ناب، راهی مدرسه میشود، مسیر را میپیمایم. از درب ورودی و حیاط زیبای مدرسه میگذرم و با عبور از راهپله به طبقه دوم میرسم. نمازخانه پذیرای کارمندان و خانوادههای انرژی اتمی کاشان برای این جلسه است.
چندی نمیگذرد که علیاکبر توحیدیان، مدیر مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت قاریان و حافظان کاشان (نهاد قرآن کریم) و استاد پیشکسوت علوم قرآنی در جمع حضور پیدا میکند، میکروفن را به دست میگیرد و بعد از مقدماتی، مطلع سخنانش را این جملات قرار میدهد: قرآن اقیانوسی است که وقتی انسان به آن وارد شود، میبیند که از هر نظر، بینهایت است و هرچه بیشتر کار کند، بیشتر تشنه میشود و به جهل خود پی میبرد. آیات ۳۸ و ۳۹ سوره حاقه را در نظر میگیریم؛ خداوند در اینجا به دو چیز قسم یاد میکند: «فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ وَ ما لا تُبْصِرُونَ»، ترجمه سادهای هم دارد. من درباره این دو آیه کوتاه در رساله دکترای خودم، هزار صفحه نوشتهام.
مرحوم علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان میفرماید: «خداوند خواسته است که با این دو عبارت کوتاه به همه کائنات قسم یاد کند.» کائنات دو دسته هستند؛ یا دیده میشوند یا دیده نمیشوند. البته در اینجا منظور از نادیدنیها، غیب نیست و همه به عالم هستی و فیزیکی مربوط میشود، چون ابصار مربوط به دیدن با چشم است.
خوب به سخنان استاد گوش میدهم. به سراغ بحث فیزیک در قرآن میرود و بیان میکند: اکنون چهار گروه را در نظر میگیریم؛ ۱ ـ انسان و هرچه مربوط به انسان است. در خود انسان نیز دوگانه دیدنیها و نادیدنیها وجود دارد. دیدنیها که مربوط به جسم است و نادیدنیها که مقیاسش در مقایسه با دیدنیها، بینهایت به صفر است. درواقع ما غرق نادیدنیها هستیم. بویایی، شنوایی، چشایی، بینایی، نطق و... را در نظر بگیرید. کدام یک از اینها دیدنی هستند؟ ۲ ـ عالم حیوانات که اعم از حیوانات خشکی، دریا، هوا و خاک است. ۳ ـ عالم گیاهان یا نباتات ۴ ـ عالم جمادات شامل زمین، کوه، دریا، آسمان یا بخشی از هستی که روح ندارد، البته صاحب شعور است، ما هیچ موجود فاقد شعوری نداریم و همه موجودات در هر شکلی تسبیحگوی خداوند هستند. سه بخش قبلی روح دارند؛ اما بخش چهارم ندارد. اکنون در سه بخش اخیر هم به دوگانه دیدنی و نادیدنی توجه کنید و بیندیشید که فقط در عالم فیزیک هستی با چه گسترهای از معلومات مواجهیم.
استاد در اینجا چند سؤال مطرح میکند و خطاب به جمع میگوید: رابطه قرآن و علم چگونه است؟ آیا قرآن، کتاب علمی است؟ آیا همه علوم در قرآن وجود دارند؟ آیا اگر کسی علم قرآن را داشته باشد، همه علوم دیگر را نیز دارد؟ نظر قرآن به علم و نظر علم به قرآن چیست؟ قرآن کتاب ریاضی، فیزیک، زمینشناسی، زیستشناسی، کلام و... نیست؛ اما همه اینها هست؛ یعنی از هر علمی در عالم سررشته داشته باشید و سراغ قرآن بیایید، آن را پیدا میکنید؛ ولی به شکلی نیست که شما قرآن بخوانید و به علمی خاص مثل فیزیک دست پیدا کنید. اصلاً قرآن چنین رسالتی ندارد.
پیامبران هر کدام معجزه خاص خود را داشتند و هر پیامبری به دنبال این بوده که ادعای نبوت خود را به اثبات برساند؛ پس باید کاری ارائه میداده که دیگران از ارائه آن عاجز میبودند و به آن معجزه گفته میشود. هر پیامبری معجزهاش حول موضوعی انجام میشده که در دوران زندگیاش بسیار مطرح بوده است؛ برای مثال در زمان حضرت عیسی(ع) علم طب در اوج خود بوده، پس آن حضرت باید کاری میکرده که مافوق کار دیگران باشد. او مرده زنده میکرد و بعضی از بیماریهای پوستی را شفا میداد یا زمان حضرت موسی(ع) که سحر و جادو رواج داشت، معجزه این پیامبر بزرگ، عصایش بود که تمام ابزارآلات سحر را بلعید.
در زمان پیامبر(ص)، بحث ادبیات در اوج خود بود که فصاحت و بلاغت شعر دوران جاهلیت زبانزد است؛ لذا پیامبر(ص) قرآن را آورد. در آیاتی از قرآن به «تَحَدّی» اشاره شده و به این معناست که اگر میتوانید، آیهای مثل آیات قرآن بیاورید. حال این نکته مطرح میشود که اگر قرآن معجزه جاویدان است، پس نباید فقط به دوران خود محدود باشد؛ کدام ویژگی قرآن را از انحصار دوران خارج و آن را جاودان میکند؟ در اینجا با مسئله علم در قرآن مواجه میشویم. چون به موازات رشد بشر، علم هم رشد پیدا میکند، خداوند باید برای پیامبر خاتم(ص) معجزهای قرار دهد که همیشه از پیشرفتهای علم بشر، قدمی جلوتر باشد. برای همین در قرآن، علومی وجود دارد که اصلاً معلوم نیست انسان به آنها دست پیدا کند یا خیر.
از اینجا بحث بسیار جالب میشود و معادلات، تفکرات ذهنی و ساختهها و پرداختههای علمی که تاکنون از قرآن برداشت کرده بودم، به هم میریزد. آقای توحیدیان با ذکر چهار مثال از قرآن به اثبات علوم دستنیافته بشری میپردازد و توضیح میدهد: به مثال اول توجه کنید. استشمام بوی پیراهن یوسف(ع) در مصر از سوی یعقوب(ع) در کنعان یکی از این علوم است. معجزه دو شرط اساسی دارد: ۱ ـ باید در راستای اثبات نبوت باشد؛ یعنی اگر پیامبری بخواهد نبی بودن خود را اثبات کند، باید معجزه بیاورد. ۲ ـ وجود تحدی؛ یعنی پیامبر کاری کند که هیچکس نتواند در آن دوره نظیر آن کار را انجام دهد. چون مثال یادشده فاقد این دو ویژگی است، پس معجزه نیست و علم محسوب میشود.
مثال دوم: بادی که در خدمت حضرت سلیمان(ع) بود. حکومت ایشان ماکتی از حکومت مهدوی است؛ یعنی هرچه در حکومت حضرت سلیمان(ع) بود، بهطور وسیعتر در حکومت حضرت مهدی(عج) بروز پیدا میکند. به آیه ۱۲ سوره سبأ توجه کنید که خداوند میفرماید: «وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ...؛ و باد را مسخر سلیمان ساختیم که بساطش را صبحگاه، یک ماه راه میبرد و عصر یک ماه...»
اکنون یکی از مهمترین انرژیهای حرکتی، باد است. بر اساس این آیه، سرعت باد ۳۰۰ کیلومتر بر ساعت در نظر گرفته میشود، چراکه این آیه میفرماید باد، حضرت سلیمان را به گونهای حرکت میداد که حرکتش در یک صبح و عصر مثل حرکت شما در طول یک ماه بود. اگر با فرمولی ساده در نظر بگیریم که حضرت سلیمان در صبح، شش ساعت و در عصر هم شش ساعت حرکت میکرده و حرکت عادی را ۵ کیلومتر در نظر بگیریم، پس مسافت طیشده با در نظر گرفتن بازه زمانی یک ماه یا ٣٠ روز، ۳۰۰ کیلومتر در ساعت میشود. (۳۰*12*۵ =١٨٠٠ و ١۸۰۰ ÷6 =٣٠٠)
اگر بادی با این سرعت در دریا بیاید، میگویند طوفان شده است. در بحثهای مهندسی عمران در ایران، طبق آییننامهها بیشترین ساعت باد را بهعنوان نیروی جانبی، بین ۸۰ تا ۱۳۰ کیلومتر در ساعت در نظر میگیریم، چگونه حضرت سلیمان با بادی که سرعتش ۳۰۰ کیلومتر بر ساعت بوده، حرکت میکرده؟ این موضوع، مطمئناً مبتنی بر نوعی تکنولوژی بوده است.
مثال سوم: در سوره کهف به شخصیتی به نام ذوالقرنین اشاره شده است. او دارای چند ویژگی بوده: ١ ـ از غرب عالم به شرق عالم لشکرکشی میکرده است. در تفاسیر آمده که او سه بار، شرق و غرب عالم را پیموده است. اکنون برای لشکرهای دنیا که ادعای پیشرفت میکنند، چنین چیزی به راحتی امکانپذیر است؟ ۲ ـ در آن زمان، قوم یاجوج و مأجوج به شهرها حمله میکردند. ذوالقرنین بنا به درخواست مردم سدی میسازد تا از نفوذ این قوم جلوگیری کند. آن سد به گونهای بوده که نه امکان بالا رفتن از آن وجود داشته و نه سوراخ کردنش. آیا امروزه امکان ساخت چنین سدی وجود دارد؟
مثال چهارم: داستان آوردن تخت بلقیس به دست آصف بن برخیا. هدهد که خبرنگار حضرت سلیمان(ع) بود، خبر آورد که در سرزمین سبا خانمی پادشاهی میکند و تختی دارد و خداپرست هم نیست. حضرت سلیمان(ع) بنا به مقام نبوت خود وظیفه داشت تا او را به توحید دعوت کند. برای این کار، درباریان خود را اعم از انس و جن جمع کرد و خواست تا تخت بلقیس را بیاورند. از سویی خود بلقیس هم قرار بود نزد سلیمان(ع) بیاید. سرزمین سبا در یمن کنونی و فرمانروایی حضرت سلیمان(ع) در بیتالمقدس بود و فاصله بسیاری بین این دو مکان وجود داشت. یکی از جنیان گفت تا قبل از اینکه بنشینی و برخیزی، من تخت را صحیح و سالم برایت حاضر میکنم. آصف بن برخیا که وزیر حضرت سلیمان(ع) بود، گفت: «تا قبل از اینکه چشم بر هم بزنی، من تخت را حاضر میکنم.»
در حالی که از شنیدن این سخنان به شدت به فکر فرو رفتهام، استاد ادامه میدهد: اینها افسانه نیست و میدانیم که داستانهای قرآن همه واقعنما به شمار میرود؛ یعنی وقوع پیدا میکند و تردیدی در آنها نیست. آیا آصف، پیامبر بوده؟ آیا جایز است که او بخواهد در مقابل یک پیامبر، معجزهای از خود نشان دهد؟ در اینجا مسئله سرعت است و نه تحدی. قدیمیها میگفتند که آصف علوم غریبه میدانسته یا از اسم اعظم استفاده کرده است، حال آنکه تنها ویژگی که قرآن در آیه ۴۰ سوره نمل برای او ذکر میکند، این است که دانشمند بوده: «قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ...؛ آن کس که به علمی از کتاب الهی دانا بود...»
هیچ میدانید که یهود درباره این طرح کار میکند؟ چون حضرت سلیمان را از خود میداند. یکی از مهمترین پروژههای آنها که اکنون در اندیشکدههای یهود درباره آن تحقیق میشود، پروژه انتقال اجسام با سرعتهای فوقالعاده است. حتی چندی پیش، هالیوود فیلمی بر این مبنا در آمریکا ساخت. درست است که فیلم نوعی تخیل است، اما اختراعات بشر همه بر اساس تخیل بوده و بعد حقیقت پیدا کرده و یهودیان میدانند که قرآن عین حقیقت است. از سویی چون این حقیقت با روایت دین آنها پیوند خورده، پس میدانند که این کار شدنی است. حالا به حقیقت این روایت پی میبریم که «علم، ٢٧ حرف دارد. تمام آنچه پیغمبران آوردهاند، دو حرف است که مردم تا امروز جز دو حرف ندانستهاند و چون قائم(عج) ما به پا خیزد، ٢۵ حرف دیگر را برآورد.»
زهراسادات محمدی
انتهای پیام