علویان یا نُصیریه یا انصاریه، یکی از فرقههای ساکن در کشور سوریه هستند. در بعضی از منابع تاریخی و کتابهای ملل و نحل از آنها با عنوان یکی از فرق غالی یاد شده است. بیشتر مورخان و نویسندگان ملل و نحل، پیدایش این فرقه را مربوط به قرن سوم هجری دانستهاند. این فرقه در زمان امام حسن عسکری(ع) در عراق شکل گرفت و به محمد بن نُصیر، از نزدیکان امام هادی(ع) یا طبق بعضی از منابع، از اصحاب امام حسن عسکری(ع) منتسب است. براساس گزارشهای بعضی از منابع، در زمان امام هادی(ع) انحرافاتی از محمد بن نصیر سر زد که باعث تبری آن حضرت از او شد. این وضعیت در زمان امام حسن عسکری(ع) نیز تداوم یافت.
گفته میشود انحرافات محمد بن نصیر در زمان امام حسن عسکری(ع) بر غلو ائمه(ع)، بهویژه امام علی(ع) متمرکز بود. محمد بن نصیر در دوره غیبت صغری، ادعای بابیت امام زمان(عج) را مطرح کرد. او ادعای نبوت و الوهیت کرد و به تناسخ نیز معتقد بود. پس از ابن نصیر، محمد بن جندب جانشین او شد؛ البته اطلاعات زیادی درباره این شخص موجود نیست؛ اما گفته میشود محمد جنان جنبلانی که بعدها طریقت جنبلانیه را در تصوف پایهگذاری کرد، جانشین ابن جندب شد.
جنبلانی در سفری که به مصر داشت، با حسین بن حمدان خصیبی آشنا و استاد او شد. خصیبی پس از وفات جنبلانی در سال 287 هجری قمری در عراق، جانشین او و زعیم علویان شد. خصیبی از عراق به حلب رفت و در زمان سیفالدوله حمدانی، دعوت خود را ادامه داد. او توانست با آموختن آموزههای نصیری و حمایت حمدانی، پایههای نصیریه را در شام تقویت و انتقال نصیریه از عراق به مناطق شمالی شام را فراهم کند.
حمدانیان حکومت شیعی امامی بودند که در قرنهای سوم و چهارم هجری در موصل و شام حکومت میکردند و نقش مهمی در نشر تشیع در این مناطق، بهویژه شام داشتند. بهدلیل رویکرد شیعی این سلسله، از جمله سیفالدوله حمدانی، فضای مناسبی برای گسترش آموزههای نصیریه در شام ایجاد شد. براساس بعضی از گزارشها، سیفالدوله جایگاه بالایی برای علویان در دستگاه حاکمیت در نظر گرفت. رابطه متقابل سیفالدوله با رهبر نصیریه تا آنجا پیش رفته بود که گزارشهای مبالغهآمیزی درباره آنها ذکر شده، بهطوری که در بعضی از این گزارشها، پیروزی حمدانیان در جنگ با رومیها، فقط با حمایت خصیبی و نفوذ معنوی او بیان شده است.
آموزهها و اعتقادات علویان در گذشته را میتوان التقاطی از مذهب شیعه، دین مسیحیت و آیینهای ایران باستان دانست. به اعتقاد آنان، خداوند ذات یگانهای مرکب از سه اصل لایتجزا به نامهای معنی، اسم و باب است که این اعتقاد درواقع متأثر از تثلیث در دین مسیحیت بوده و در وجود پیامبران تجسم و تجلی یافته است؛ آخرین تجسم با ظهور اسلام مصادف شد و آن ذات یگانه در تثلیث لایتجزایی در وجود حضرت علی(ع)، حضرت محمد(ص) و سلمان فارسی تجسم یافت و تثلیث مزبور را با حروف عمس (ع، م، س) معرفی کردند که به حروف اول اسامی یادشده اشاره دارد.
گفته میشود علویان قدیم در بزرگداشت حضرت علی(ع) افراط و حواریون و شهدای مسیحی را با احترام یاد میکردند و به تعمید و اعیاد مسیحیت نیز توجه نشان میدادند. از سویی همانطور که اشاره شد، آنها معتقد به الوهیت و تناسخ نیز بودند و استدلال میکردند که ظهور روح در جسم دیگر، امریست که هیچکس نمیتواند آن را انکار کند؛ چنانکه از جانب خیر، جبرئیل بارها بهصورت انسانی دیگر بر پیامبر(ص) ظاهر شد و نیز از جانب شر، ظهور شیطان در قالب انسان متصور است؛ بنابراین خداوند متعال نیز میتواند در جسم بشر حلول کند و چون حضرت علی(ع) و پس از او فرزندانش، والاترین و بهترین خلق خدا بودند، خداوند فقط در جسم ایشان ظهور کرده است.
بنابر اعتقاد آنان، اینکه حضرت علی(ع) توانست با مار سخن بگوید و در خیبر را از جای درآورد، نه به سبب نیروی جسمانی، بلکه بهدلیل قدرت ربانی ایشان بود؛ زیرا خداوند بهصورت آن حضرت مجسم شد، به دست او جهان را آفرید و به زبان وی سخن گفت و در اصل، حضرت علی(ع) پیش از آفرینش آسمانها و زمین نیز وجود داشته است.
باورهای فلسفی آیین زرتشت از جمله تقدس عناصر چهارگانه آب، خاک، آتش، باد و عشق به طبیعت، بخش دیگری از اعتقادات علویان در گذشته بوده است. شکل عبادتشان نیز بهصورت سماع و خواندن دعاهای خاص بود. سماع در اصل، نوعی رقص دایرهوار از سوی گروهی از زنان و مردان در پیشگاه «ِدد»، یعنی رهبر دینی یا پدر مقدس بود و در مراسم جم انجام میشد.
آنچه گفته شد، مربوط به باورها و اعتقادات نصیریه در زمانهای گذشته است که بسیاری آنان را از اسلاف و اجداد علویان کنونی میپندارند؛ اما علویان امروزی موارد یادشده را درباره خود قبول ندارند و برآنند که این قبیل اتهامات ساخته دست دشمنانشان است. آنان خود را جزو شیعیان دوازده امامی میدانند، محمد بن نصیر را تنها باب امام حسن عسکری(ع) قلمداد میکنند و به اصول دین مبین اسلام، یعنی توحید، معاد، نبوت، عدل و امامت معتقد هستند. در همین زمینه، نویسندگان و اندیشمندان علوی کتابهایی به رشته تحریر درآورده و تلاشهای زیادی برای زدودن اتهامات و باورهای انحرافی کرده و در اینباره با بزرگان شیعی امامی مانند مرحوم آیتالله سیدمحسن حکیم و امام موسی صدر به مراوده پرداختهاند.
مهمترین کتابی که در این زمینه نگاشته شده، «العلويون في دائرة الضوء» نوشته علی عزیز ابراهیم است. وی در این کتاب بسیاری از اتهامات ناروایی را که به علویان نسبت میدهند، رد و با دلیل و برهان بیان میکند که علویان مسلمانان شیعه و موحدند که خداوند را از هر شباهتی با مخلوقات منزه میدانند. آنان به نبوت سید پیامبران، حضرت محمد(ص) و امامت پیشوایان دوازدهگانه از اهل بیت پیامبر(ص) اعتراف دارند. علویان عربهای خالص هستند که چیزی در نسبشان داخل نشده است. علت غلوی که عارض آنان شده، عزلت، گوشهگیری، محرومیت و جهل بوده است. آنان بهجای اسلام در جایگاه دین، عربیت در جایگاه نسب و تشیع در جایگاه مذهب، هیچ بدیل دیگری را نمیپذیرند. بیشتر علویان حلول و تناسخ را قبول نداشته و صوفیانشان نیز قائل به تجلیاند، نه حلول. اهل بیت(ع) در نگاه آنان، فرع حقیقت محمدیه و انسانهایی ویژه و معصوماند. طریقت صوفیه (جُنبلانیه خصیبیه) دین نیست، بلکه از کمال ایمان محسوب میشود. اسم حقیقی اینان، «علویون» و اسم «نصیریه» از سوی دشمنان به آنان اطلاق شده است.
سیدمحمدحسن امین در تقریظ خود، برای این کتاب جایگاه والایی در نظر گرفته است که توانسته پرده از چهره تاریخی عالمان، شاعران و صوفیان این فرقه بگشاید و تشیع آنان را ثابت کند.
همچنین سیدمحمدباقر حکیم، علویان سوریه را معتقد به مهدویت میداند، اگرچه درباره ائمه اطهار(ع)، بهویژه حضرت علی(ع) مبالغاتی نیز کردهاند. از دیدگاه حکیم، این باورها و اعتقادات غلوآمیز از جانب علویان میتواند ناشی از جهل و دوری آنان از مراکز تمدنی و فرهنگی باشد که در طول قرنها بر آنها تحمیل شده است. امام موسی صدر نیز در دهه 70 میلادی علویان را رسماً جزو شیعیان دانست، اگرچه برخی هدف از این اقدام ایشان را وحدت گروههای گوناگون مذهبی در لبنان و سوریه، بهویژه فرق شیعی در راستای مبارزه با اسرائیل قلمداد کردهاند. با این حال، علویان امروزی تلاش زیادی برای پیوستن به شیعیان دوازده امامی و از سویی، ساخت مسجد و برگزاری فرائضی همچون حج و اقامه نماز جماعت انجام دادهاند، در صورتی که در گذشته به این فرائض توجهی نداشتند.
پس از سقوط سلسله حمدانیان و روی کار آمدن حکومتهای سنیمذهب و بعضاً ضدشیعی، عرصه بر علویان تنگ شد. نخستین اقدام ضدعلوی در این دوران از سوی سلجوقیان شام رخ داد که از ترکان سنی و متعصب بودند و فشارهای زیادی بر علویان وارد کردند؛ برای نمونه در واقعه رأس ماسین، شمار زیادی از علویان و بزرگانشان به دست ترکان سلجوقی به قتل رسیدند. سلاجقه نه تنها مانع فعالیت اجتماعی و فرهنگی علویان شدند، بلکه با گسترش مدارس اهل سنت، تلاش زیادی برای گسترش فضای ضدعلوی کردند. این رویه با سقوط سلاجقه نیز ادامه یافت، بهطوری که اقدامات متعصبانه صلاحالدین ایوبی ضد علویان قابل توجه است. او پس از گسترش فتوحات خود به سمت شام، شیعیان امامی و علویان را در حلب هدف حملات خود قرار داد و برخی از پژوهشگران، او را متعصبترین حاکم ضدشیعی و بهویژه ضدعلوی دانستهاند.
وضعیت علویان در امپراطوری عثمانی نیز بسیار نامناسب بود. سلطان سلیم در قرن شانزدهم میلادی به شامات حمله و عده قابل توجهی از علویان را قتل عام کرد؛ البته هدف سلطان سلیم از این اقدام بیشتر تثبیت قدرت خود در شام و نگرانی از اتحاد علویان با صفویان بود. این رویه تقریباً در زمان سایر خلفای عثمانی نیز ادامه پیدا کرد و باعث فرار علویان به کوهستانها و زندگی در شرایط سخت، انزواگرایانه و انحطاط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنان شد؛ اما در اواخر حکومت عثمانی با توجه به رویکرد اصلاحطلبانه سلطان عبدالحمید دوم، خلیفه عثمانی و صدراعظم او، مدحت پاشا، اقدامات عامالمنفعه در شام آغاز شد و تا حدودی علویان را از انحطاط و انزوای 400 ساله خارج کرد. اگرچه اقدامات عبدالحمید دوم و شخص مدحت پاشا تا حدودی باعث بیداری علویان شد، اما نتوانست تغییرات قابل ملاحظهای بهوجود آورد.
با شکست امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول و به دنبال آن، انعقاد توافق سایکس ـ پیکو که موجب قیومیت فرانسه بر سوریه شد، اوضاع علویان تغییر زیادی کرد؛ زیرا فرانسویها به منظور پیشبرد اهداف استعماری خود و جلوگیری از تشکیل یک دولت مستقل بزرگ عربی که قبل از توافق سایکس ـ پیکو، مک موهان وعده آن را به برخی از حاکمان وقت دولتهای عربی امروزی خاورمیانه از جمله امیر حجاز داده بود و از سویی، جلوگیری از احساسات ناسیونالیسم عربی اعراب سنی، سعی در بهرهبرداری از ماهیت مذهبی و فرقهای سوریه کردند.
از سوی دیگر، اگرچه علویان با حضور فرانسه در سوریه موافق نبودند و برخی از آنها از جمله پدر حافظ اسد مبارزاتی علیه آنان انجام داده بودند، اما علویان سوری که در طول تاریخ دچار فشار و محرومیتهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بودند، نتوانستند بر مبنای ناسیونالیسم عربی با اهل سنت ارتباط برقرار کنند و حتی همبستگی مذهبیشان بر احساسات ملیگرایانه غلبه داشت؛ پس قیومیت فرانسه بر این کشور، باعث همکاری آنان با فرانسویها شد، بهطوری که فرانسه در سال 1922 به علویان سوریه در جبال انصاریه خودمختاری داد. این اقدام نقطه عطفی در تغییر وضعیت علویان بود و زمینه را برای پیشرفتهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آنان فراهم کرد و باعث سرازیرشدن بسیاری از علویان از مناطق کوهستانی و حاشیهای به سمت مناطق شهری شد.
اوج قدرت علویان در سوریه مربوط به اواخر دهه 60 میلادی و آن هم به قدرت رسیدن فردی نظامی به نام حافظ اسد از طریق یک کودتا بر مسند قدرت در سوریه بود، بهطوری که زمینه را برای ورود علویان به بدنه حاکمیت از جمله عرصه نظامی این کشور و حزب بعث فراهم کرد؛ همچنین این سیاست پس از مرگ او از سوی پسرش بشار اسد نیز دنبال شد؛ اما نکتهای که در اینجا باید مورد توجه قرار داد، این است که اگرچه خاندان اسد علویمذهب بودند، اما رویکرد سیاسی و اجتماعی آنها کاملاً سکولار بود و حتی سعی در ترویج علویگری در جامعه سوریه نداشتند که نزدیک به 75 درصد از جمعیت آن را اهل سنت تشکیل میدهند و با وجود قراردادن مناصب سیاسی و نظامی در اختیار علویان، اهل سنت نیز توانستند به بعضی از سمتهای سیاسی و نظامی دست یابند و حتی اسما اسد، همسر بشار اسد نیز از اهل سنت، اما دارای گرایشهای لائیک بود.
با شروع جنگ داخلی سوریه در سال 2011، علویان در شرایط دشواری قرار گرفتند؛ از آنجا که آنها بخش زیادی از نخبگان سیاسی و نظامی سوریه را تشکیل میدادند و از حامیان بشار اسد بودند و همچنین بهدلیل مبانی اعتقادی خود، در معرض حملات گروههای بنیادگرای افراطی اسلامی مانند داعش، القاعده، جبهه النصره یا همان تحریرالشام قرار میگرفتند. حملات این گروهها به مناطق علوینشین مانند لاذقیه و طرطوس، به تخریب زیرساختها، کشتهشدن غیرنظامیان، ترس و بیثباتی منجر شد.
اگرچه علویان از حامیان بشار اسد محسوب میشدند، اما وضعیت اقتصادی آنها تفاوت چندانی با سایر گروههای مذهبی و قومی در سوریه نداشت و با بحرانهایی نظیر بیکاری، تورم، کاهش دستمزد، کمبود آب، برق و مواد غذایی مواجه بودند؛ همچنین مهاجرت برخی از علویان به کشورهای همسایه مانند ترکیه و لبنان بر هویت اجتماعی آنها تأثیر گذاشته و موجب انزوای فرهنگی و اجتماعی آنها شده است. علاوه بر این، سقوط بشار اسد و روی کار آمدن تحریرالشام در این کشور، بعضاً باعث درگیریهایی بین علویان با آنها در دمشق، حلب، لاذقیه و طرطوس شده است.
در حال حاضر، احمدالشرع یا همان ابومحمد جولانی حاکمیت موقت دمشق را بر عهده گرفته و حتی ادعاهایی مبنی بر احترام به حقوق اقلیتهای سوریه کرده است؛ اما از آنجا که این فرد در گذشته ارتباطاتی نزدیک با القاعده و داعش داشته و از سویی، از مهمترین معارضان بشار اسد و علویان بوده، به نظر نمیرسد خواهان تأمین حقوق سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی علویان باشد و حتی ممکن است فشارهای زیادی بر آنها تحمیل کند.
از طرف دیگر، آینده سیاسی سوریه نیز در هالهای از ابهام قرار دارد، بهطوری که حتی بهطور دقیق مشخص نیست جولانی چه رویکردی درباره حکومت و مردم سوریه در پیش خواهد گرفت؛ او حتی اعلام کرده است انتخابات ریاست جمهوری در سوریه، چهار سال و تدوین قانون اساسی، سه سال زمان میبرد؛ پس با توجه به پیچیدگی وضعیت سوریه و از سویی، نقش بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در این وضعیت، بهطور قطع نمیتوان درباره موقعیت علویان و حتی سایر گروههای مذهبی و قومی این کشور اظهار نظر کرد؛ اما با این وجود حداقل در کوتاهمدت، شرایط به نفع علویان نیست.
پگاهسادات طباطبایی
انتهای پیام