مضامین فقر و غنا از دیرباز در عرفان اسلامی، تصوف و ادبیات عرفانی جایگاه ویژهای داشته است و از مراحل مهم سیر و سلوک عرفانی شناخته میشود. فقر و غنا از مفاهیم کلیدی در عرفان و تصوف است و تبیین آن در آثار متعدد عرفانی، سهم قابل توجهی به خود اختصاص داده، بهصورتی که هیچ اثر عرفانی را نمیتوان یافت که بخشی از آن به فقر و فقیر و تفاوت آن با غنا و غنی اختصاص نداشته باشد. عرفا و صوفیان بزرگی مانند ابوبکر کلابادی، ابونصر سراج طوسی و ابوالقاسم قشیری به تبیین این موضوع در ساحت عرفان پرداختهاند.
فقر در لغت به معنای نیازمندی و نداری، اما در اصطلاح صوفیه، به معنای نیازمندی به خداست. این مفهوم در آثار عرفانی یکی از مراحل مهم سیر و سلوک معرفی شده است. فقر مقام رهایی از تعلقات دنیوی و آزادی از وابستگی به ماسوی الله است. سالک در این مرحله به فقر ذاتی خود اقرار میکند و خود را در برابر خداوند فقیر و نیازمند میبیند. فقر، چهارمین مقام از مقامات تصوف براساس دستهبندی ابونصر سراج است. فقیر نیز از نظر عرفا کسی است که چیزی را در تصرف خود درنمیآورد؛ زیرا هرچه در تصرف انسان درآید، به همان مقدار، او را بند میزند و دلبسته و گرفتار میکند.
غنا نیز نقطه مقابل فقر است و در لغت، توانگری، بینیازی و دولتمندی تعریف میشود؛ اما در اصطلاح عرفا، توانگری و دولتمندی حقیقی مختص باریتعالی و غنای خاص، مختص خلق و به معنی غنای دل و توانگری قلب است. توانگری قلب، مقامی است که در آن، بنده از همه جهان و جهانیان بینیاز میشود؛ چرا که حق را یافته است و التفاتی به ماسوی ندارد.
این دو مفهوم در قرآن و احادیث نیز مورد تأکید قرار گرفتهاند. در قرآن، خداوند خود را غنی و بینیاز معرفی میکند و انسانها را فقیر و نیازمند به خود میداند: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ؛ اى مردم شما به خدا نيازمنديد و خداست كه بىنياز ستوده است.» (فاطر، ۱۵) در بسیاری از آیات نیز درباره کمک به فقیران سفارش شده؛ اما اظهار فقر و نیاز در هیچ کجای قرآن ستایش نشده است، بلکه آیات الهی مردم را به پنهانداشتن فقر و تحمل گرسنگی فراخواندهاند.
در احادیث نیز فقر، فضیلت و افتخار برای مؤمنان ذکر شده است. پیامبر اسلام(ص) میفرماید: «فقر مایه افتخار من است» و این اهمیت فقر را در سیر و سلوک عرفانی نشان میدهد؛ اما در عین حال ایشان شیوههای دوری از فقر و رسیدن به رفاه و آسایش را نیز به مردم میآموخت. در این راستا، امام صادق(ع) نیز میفرماید: «اسراف موجب فقر میشود و میانهروی ثروتمندی ایجاد میکند.» (وسائلالشیعه، ج ۱۵، ص ۲۵۸)
خواجه عبدالله انصاری، چهره درخشان در تاریخ تصوف ایران و اسلام، با آمیختگی عرفان و شعر اندیشههای ناب خود را به منصه ظهور رساند. او معتقد بود مسلمانی آن است که نفس بمیرد و در هیچ تلاش و جنبشی نباشد. آن کسی که تسلیم واقعی است، شهادتین را هر بار، با عشق تمام بیان میکند و اگر از قید نفس رها شده باشد، شهادتش، توحید و اقرارش بر رسالت ختمی مرتبت، از سر عشق و باور است. این عارف نامدار، توکل، اعراض از اسباب دنیوی، ایثار و بخشش مال را از ویژگیهای مقام فقر میدانست.
خواجه عبدالله فقر را به سه نوع تقسیم میکند؛ فقر اضطراری، فقر اختیاری و فقر تحقیق. فقر اضطراری به معنای نیازمندی به دنیاست. فقیر، در این فقر فقط دستش از مال خالی نیست، بلکه نفسش نیز به علت آکندگی از آرزوهای دنیایی از حق دور شده است. این فقر همان است که حضرت رسول(ص) درباره آن چنین گفت: «اعوذ بک من الفقر.» از منظر خواجه عبدالله انصاری، این فقر یا کفارهای است که با آن گناه پاک میشود یا عقوبت و جزای گناه است و یا نشان از بریدگی و جدایی از حق و حقیقت دارد.
فقر اختیاری به معنای نیازمندی به خدا و بینیازی از دنیا بوده و زمانی است که بنده، خود، این فقر را برمیگزیند. بنده در این فقر، قدرت کسب و تحصیل اسباب و اموال دنیوی را دارد؛ اما به اختیار خود از آن دست کشیده است و به ماسوی الله کوچکترین التفاتی ندارد.
خواجه عبدالله انصاری در کتاب صد میدان، از مقام غنا در میدان ۸۴ سخن گفته است. او غنا را توانگری دانسته و آیه هشت سوره ضحی را شاهد آن آورده است: «وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى؛ و تو را تنگدست يافت و بىنياز گردانید.»
خواجه تأیید میکند که توانگری بندگان نیز سه قسم دارد؛ غنای مال، غنای خوی و غنای دل. غنای مال در بین خلق به کثرت مال و دارایی است؛ ولی عارف با عنایت به صفات ناپسند و آفات حاصل از مال، چشم از تعلقات دنیایی فرومیبندد؛ از اینروست که خواجه عبدالله انصاری غنای مال را اگر حلال بوده و طبق احکام شرع بهدست آمده باشد، چیزی جز بلا نمیداند و اگر از حرام باشد، آن را جز راندگی و نفرین نمیپندارد و اگر غنای مال از کوشیدن و جهت فراوان برای پیشیگرفتن از دیگران باشد، آن را چیزی جز شکنجه و عذاب تصور نمیکند.
غنای خوی، دومین غنای خلق از دیدگاه خواجه عبدالله انصاری است. اعتقاد او بر این است که غنای خوی از غنای نفس حاصل میشود. خواجه عبدالله معتقد است که سختترین حجاب برای بنده، رؤیت نفس و پیرویکردن از آن است؛ زیرا پیرویکردن از نفس، مخالفت با رضای حق را به دنبال دارد و مخالفت حق، آغاز همه حجابهاست. براساس اعتقاد خواجه، غنای نفس، یعنی بینیازی از خود، با آراستگی به صفات خرسندی، خشنودی و جوانمردی حاصل میشود.
خواجه سومین مرتبه غنا را که در میدان ۸۴ تبیین کرده، غنای دل نامیده و آن را به مفهوم توانگری قلب معرفی کرده است. او توانگری بنده در غنای قلب و پرهیز از نفس و مال را توانگری واقعی میداند. در این غنا، سالک به یاری خدا، خود را از هر سببی جز خداوند بینیاز میداند و به هیچ سببی از اسباب دنیایی تعلق خاطر ندارد؛ بنابراین غنای حقیقی در منظر خواجه، غنای دل از هر سببی جز خداوند است.
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام