در ادامه بررسی نقش شهید سیدمحمدباقر صدر در جریان احیاگری دینی معاصر، در یادداشت پیش رو به تبیین تأثیر اندیشه ممتاز وی در مسیر احیای اجتهاد شیعی پرداخته خواهد شد.
جریان احیای فقه شیعی در دو قرن اخیر، بهویژه در حوزههای علمیه ایران و عراق، با تکیه بر سازوکار حیاتبخش اجتهاد، تحولی عمیق در نظام فقهی شیعه رقم زد. این تحول فکری که در دوره مشروطیت ایران به اوج خود رسید و مورد حمایت جدی مراجع تقلید نجف اشرف قرار گرفت، نشانگر بیداری نوینی بود که در پی ایجاد سازگاری میان آموزههای دینی و مقتضیات دنیای مدرن و همچنین رهایی از جمود فکری حاکم بر بعضی از محافل حوزوی شکل گرفته بود.
بیشتر بخوانید:
اجتهاد که در ادوار گذشته عمدتاً به استنباط احکام فردی محدود میشد، در دوره معاصر دچار تحولی بنیادین شد. فقهای نوگرا با گسترش دامنه این مفهوم، آن را از حیطه احکام شخصی فراتر بردند و به عرصههای کلان اجتماعی از جمله نظامسازی حقوقی، طراحی ساختارهای اقتصادی اسلامی، مهندسی نظام سیاسی دینی و حتی بازتعریف مفاهیم تربیتی و اخلاقی گسترش و تعمیم دادند. اصلاحگرانی چون اقبال لاهوری اجتهاد را موتور محرکه تجدد در اندیشه شیعی و نیروی پیشبرنده اسلام در مواجهه با چالشهای عصر جدید میدانستند.
شهید سیدمحمدباقر صدر در مقاله علمی عمیقی با عنوان «الاتجاهات المستقبله لحرکة الاجتهاد عند الشیعه» که به درخواست محقق برجسته، حسن الامین برای دائرةالمعارف الاسلامیة الشیعیه به رشته تحریر درآورد، به تبیین نظاممند دو رکن اساسی تحول در فرایند اجتهاد پرداخت:
۱. بعد غایی و هدفشناختی، یعنی آثار و نتایجی عینی که فرایند اجتهاد در پی تحقق آن در متن زندگی اجتماعی است.
۲. بعد روششناختی، یعنی سطوح پیچیدگی و عمق روشهای استدلال که متناسب با پیشرفتهای دانش فقهی در حال تکامل است.
صدر با نگاهی تاریخی تحلیلی بیان میکند که در ادوار گذشته، اهداف اجتهاد عمدتاً به مسائل فردی و عبادی محدود بود؛ اما با تحولات شگرف ناشی از انقلاب صنعتی، پیشرفتهای فناورانه و پیچیدگی روزافزون نظامهای اجتماعی، ناگزیر باید اهداف جدید و گستردهتری برای اجتهاد تعریف شود.
شهید صدر با نگاهی نقادانه به سیر تاریخی فقه شیعه، بیان میکند که اگرچه فقه امامیه از آغاز پیدایش دارای ابعاد فردی و اجتماعی بود، اما به دلایل متعدد تاریخی و اجتماعی، بهتدریج جنبههای فردی غلبه یافت و فقه از عرصههای کلان اجتماعی فاصله گرفت. این روند به مرور باعث شکلگیری رویکردی فردگرایانه، هم در روشهای استنباط و هم در قلمرو موضوعات فقهی شد.
اگرچه شهید صدر در مقاله یادشده بهصورت مستقیم به ذکر مشکلات روشی اجتهاد نپرداخته، اما در کتاب ارزشمند «اقتصادنا» و بهویژه در مبحث «عملیه اکتشاف المذهب الاقتصادی» با دقتی تحسینبرانگیز به بازتعریف روششناسی فقه اسلامی همت گماشت. از جمله محورهای کلیدی این روششناسی میتوان به این موارد اشاره کرد: تبیین نسبت دانش فقه با علوم جدید و ارائه الگویی برای تعامل سازنده میان آنها، تحلیل تمایزات ماهوی میان فقه سنتی و حقوق مدرن و طراحی سازوکارهای ارتباطی میان آنها، تأکید بر ضرورت توجه به واقعیتهای عینی زندگی انسان معاصر در فرایند استنباط، تبیین نقش و جایگاه پیشفرضها در سیر استنباط فقهی، تعیین حدود و ثغور توانایی فقه در پوشش تمام ابعاد زندگی و ارائه الگویی برای تعامل فقه با مسائل جدید.
شهید مرتضی مطهری نیز با تأکید بر ضرورت تخصصیشدن موضوعات فقهی، این رویکرد را مهمترین عامل احیای فقه در عصر حاضر میداند که درواقع بیان دیگری از اندیشههای عمیق صدر درباره ضرورت تعامل فقه با علوم تجربی است. از سوی دیگر، مرحوم محمدحسین کاشفالغطاء نیز در تشریح اهمیت اجتهاد چنین بیان میکند که اجتهاد مهمترین موضوعی است که به فقه اسلامی حیات عملی میبخشد و ضامن صلاحیت فقه برای ساماندهی به زندگی سعادتمندانه است. از آنجا که اعمال انسانها نامحدود و همواره در حال تحول است، فقها موظفاند در برابر هر پدیده نوظهور، به استنباط حکم الهی بپردازند.
در دوره معاصر، عالمان شیعه عمدتاً دو پارادایم اساسی برای احیای دین ارائه کردهاند:
۱. پارادایم احیای تمدنی: احیای شریعت از طریق بازسازی بنیادین سازوکار اجتهاد و نظامسازی اجتماعی بر مبنای فقه.
۲. پارادایم تفکیک قلمروها: تفکیک حوزههای دینی و غیردینی و واگذاری بخش غیردینی به عقل و علم بشری.
اگرچه شهید صدر از جمله فقهای برجستهای بود که به توانایی فقه در نظامسازی برای کل جامعه باور داشت، اما نظریهپردازی عمیق او درباره «منطقةالفراغ» و تعیین حدود علوم جدید مانند حقوق مدرن و تفکیک وظایف آنها، گویی او را به پارادایم دوم نزدیک میکند. این رویکرد ظریف و چندبعدی نشاندهنده عمق نگاه او به تعامل پیچیده سنت و مدرنیته در جهان معاصر است.
او با اشراف کامل بر چالشهای پیش روی اجتهاد در عصر حاضر، همچون حفظ انعطافپذیری فقه در مواجهه با مسائل مستحدثه و نوپدید، تعیین دقیق مرزهای منطقةالفراغ و قلمروهای غیردینی، ایجاد پیوندهای ساختاری میان فقه سنتی و دانشهای مدرن، توسعه روشهای استنباط برای پاسخگویی به نیازهای پیچیده جامعه امروز، طراحی سازوکارهای نهادی برای تعامل فقه با علوم اجتماعی و حفظ تعادل میان اصالت فقهی و پاسخگویی به نیازهای متغیر، به افقهای روشن اجتهاد در ایجاد تمدن اسلامی آینده معتقد بود و با ارائه این نظریات عمیق، افقهای نوینی برای احیای اجتهاد در جهان معاصر گشود.
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام