معماری ایران همواره تجلیگاه تعامل عمیق میان فرهنگ، فلسفه و هنر شناخته شده است. در طول تاریخ، معماران ایرانی با درک دقیق از نیازهای فرهنگی و اجتماعی، فضاهایی خلق کردهاند که هم پاسخگوی کارکردهای روزمره و هم پاسخگو و همسو با نیازهای روحی روانی انسان باشد. این ویژگیها در دوره صفویه به اوج خود رسید؛ زمانی که شهر اصفهان، پایتخت این سلسله، به مرکزی برای شکوفایی هنر و معماری تبدیل شد. در این دوره، معماری ایرانی با تلفیق عناصر سنتی و نوآوریهای خلاقانه، سبکی منحصربهفرد پایهگذاری کرد که امروزه با عنوان «مکتب اصفهان» شناخته میشود. این مکتب فقط به جنبههای کالبدی معماری محدود نبود، بلکه برآمده از جهانبینی فلسفی و عرفانی زمان خود بود که در آن، رابطهای تنگاتنگ میان اندیشه و هنر وجود داشت.
بر این اساس و بهمناسبت نقش مؤثر شیخ بهایی در پایهگذاری این مکتب معماری ناب و همزمان با سالروز بزرگداشت وی، در یادداشت پیش رو به بررسی میراث شیخ بهایی و دیگر اندیشمندان همعصرش در سامانه معماری ایرانی پرداخته میشود.
اصفهان عصر صفوی با بناهای باشکوهی مانند مسجد شیخ لطفالله، میدان نقش جهان و کاخهای سلطنتی، نمونهای بینظیر از پیوند معماری با حکمت و فلسفه است. مکتب معماری اصفهان توانست با تکیه بر مبانی فکری خود، سبکی جدید در معماری ایجاد کند که همزمان هم ریشه در سنت داشت و هم نوآورانه بود. این مکتب به معماری عمق مفهومی بخشید و آن را از سطح یک فن ساختمانسازی صرف، به هنری متعالی ارتقا داد.
شیخ بهاءالدین محمد بن حسین عاملی، معروف به شیخ بهایی، از چهرههای برجسته مکتب اصفهان در عصر صفوی بود که تأثیر عمیقی بر هنر و معماری این دوره گذاشت. او از جمله دانشمندانی بهشمار میرود که در علوم گوناگون مانند تفسیر، حدیث، ادعیه، فقه، کلام، فلسفه، اصول فقه، اخلاق، رجال، تاریخ، طب، عرفان، نجوم، ریاضیات، ادبیات، علوم غریبه و دیگر موضوعات متفرقه، صاحب اثر و تألیف است. تعداد آثار شیخ بهایی اعم از قطعی، منسوب و مشکوک به ۲۰۰ عنوان میرسد که نسخ خطی فراوانی از آنها در کتابخانههای ایران، عراق و دیگر کشورهای مسلمان و غیرمسلمان نگهداری میشود.
با آنکه پارسی، زبان مادری شیخ بهایی بهشمار نمیآمد، ولی او دستی هم در شعر و سخنوری به زبان پارسی داشت؛ اما عمده شهرت شیخ به سبب ابداعات معماری و شهرسازی او بود. شیخ شخصیتی بود که بهواسطه مهارتها و تواناییهایی که در علوم گوناگون به دست آورده بود، در دربار صفوی از مقام و مرتبهای برخوردار بود و از این فرصت نهایت استفاده را در راستای ترویج و گسترش اندیشههای حکمی و فلسفی خود در حوزههای گوناگون برد.
استقرار دولت صفوی در اصفهان، فرصتی فراهم کرد تا مفاهیم حکمی و فلسفی در قالب کالبد شهری تجسم یابد. شیخ بهایی در مقام یکی از پایهگذاران این مکتب نو، نقش محوری در برنامهریزی و طراحی شهری اصفهان ایفا کرد. او که در علوم گوناگون از جمله ریاضیات، نجوم، فلسفه و فقه تبحر داشت، توانست با تلفیق دانش نظری و مهارتهای عملی، اصولی پایهگذاری کند که در معماری و شهرسازی این دوره نمود یافت.
از جمله خدمات مهم شیخ بهایی، تعیین جهت قبله مسجد شاه اصفهان، تقسیم آب زایندهرود و طراحی شهر نجفآباد بود. اگرچه برخی مورخان انتساب آثار معماری متعدد را به او مورد تردید قرار دادهاند، اما جایگاه علمی و نفوذ فکری شیخ بهایی در میان معماران و هنرمندان عصر صفوی غیرقابل انکار است. او در آثار خود، از جمله کتاب «کشکول»، به رابطه کل و جزء در معماری اشاره و تأکید کرده است که طراحی هر بنایی باید براساس «احسن نظام» باشد؛ یعنی هر جزء در جایگاه خود و در هماهنگی با کل اثر قرار گیرد. این نگرش به وضوح در بناهای دوره صفوی، از جمله مسجد امام(ره) و کاخ عالیقاپو قابل مشاهده است.
در عصر صفوی، معماری سبک اصفهان در پرتو منظومه فکری شیخ بهایی از ویژگیهای منحصر بهفردی برخوردار شد که آن را از سایر سبکهای معماری متمایز کرد. این سبک با تأکید بر سادگی و هندسهای روان، طرحهایی ارائه میدهد که عموماً مبتنی بر فضاهای مربع و مستطیلشکل هستند. علاوه بر این، در مقایسه با شیوه معماری آذری که از هندسهای پیچیده و طرحهای متنوع بهره میبرد، سبک اصفهان به خطوط شکسته و اشکال ساده گرایش دارد؛ همچنین این سادگی نه تنها در تهرنگ ساختمانها، بلکه در کاهش پیشآمدگیها و پسرفتگیها نیز مشهود است. با این حال، از این دوره به بعد، ساخت گوشههای پنج در ساختمانها رواج یافت. یکی از اصول کلیدی این سبک، استفاده از تناسبات یکسان در اجزای ساختمان است که به ایجاد هماهنگی و وحدت در کل بنا منجر میشود.
در این مکتب همچنین، به ایستایی و پایداری سازهها اهمیت داده شده است، بهطوری که معماران این دوره با دقت فراوان به مصالح و روشهای ساخت توجه داشتند. از دیگر ویژگیهای بارز این سبک، کاربرد خطوط معقلی برای نگارش آیات و روایات و استفاده از رنگهای زنده و متنوع در تزئینات بناهاست. این عناصر نهتنها به زیبایی بصری فضا کمک میکند، بلکه مفاهیم عمیق فرهنگی و مذهبی را نیز انتقال میدهد.
مکتب اصفهان در معماری و شهرسازی بر اصولی استوار است که برگرفته از مفاهیم فلسفی و عرفانی این دوره هستند. یکی از این اصول، «وحدت در عین کثرت» است که در کالبد معماری بهصورت جهتدهی مشخص به فضاها تجلی مییابد. این وحدت از طریق محوربندی فضایی و تقارن در طراحیها نمود پیدا میکند؛ برای نمونه در مساجد و بناهای عمومی، فضاهای اصلی بر محورهای مرکزی قرار میگیرد، در حالی که فضاهای فرعی و ارتباطی بر محورهای فرعی استوار است. این سازماندهی نهتنها به سامانبندی حرکت در فضا کمک میکند، بلکه نماد سیر از کثرت به وحدت است.
اصل مرکزگرایی: در طراحی بناها، تقسیمبندیها عموماً براساس اعداد فرد مانند سه، پنج و هفت انجام میشود تا همواره بخش میانی بهمثابه نقطه کانونی حفظ شود. این رویکرد به تمرکز نگاه کمک میکند و نمادی از تعادل و توازن در معماری است.
اصل سلسلهمراتب فضایی: این اصل در سه سطح قابل مشاهده است: نخست، مرزبندی میان فضای درونی و بیرونی که بر حریمها تأکید دارد. دوم، ردهبندی کالبدی میان اجزای کوچک و کل ساختمان و سوم، تقسیمبندی پنجرهها و نماها براساس تناسبات فرد و نه زوج. این سلسلهمراتب بهوضوح در مساجد و مدارس دوره صفوی دیده میشود؛ جایی که فضاها بهتدریج از عمومی به خصوصی تغییر میکند.
اصل استقلال فضاها در عین وحدت: در معماری سنتی، هر فضا بهتنهایی کامل و مستقل است؛ اما در عین حال، در نظامی کلی با دیگر فضاها هماهنگ میشود. این ویژگی به معماری سبک اصفهان انعطاف و کارایی زیادی میبخشد.
اصل سامانبندی حرکت در درون فضا (سیالیت): این اصل بهویژه در فضاهای عمومی مانند بازارها نمود دارد، جایی که حرکت پیوسته و پویا به درک بهتر فضا کمک میکند.
اصل تقدم درونگرایی بر برونگرایی: در سبک معماری اصفهان، نمای بیرونی ساختمانها اغلب ساده و بیآلایش است، در حالی که فضای درونی با تزئینات غنی و پیچیده آراسته شده است. این رویکرد بهخوبی در کاخها و خانههای اعیانی دوره صفوی دیده میشود. معماری در مکتب اصفهان، درونگراست، بهگونهای که با گذشتن از گذرهای بیرونی و کوچهها، هیچ هویت و امتیاز ویژهای برای ساختمان و بنایی به ذهن رهگذر عرضه نمیشود.
اصل گذر از هندسه ظاهری به هندسه باطنی: هندسه در معماری سبک اصفهان نهتنها بهمثابه ابزار طراحی، بلکه بهمثابه زبان بیان مفاهیم عمیق فلسفی بهکار رفته است. شبکههای منظم هندسی و پیمونبندیهای دقیق، هماهنگی نامرئی و قدسی میان اجزای بنا ایجاد میکند.
شکستن محورهای ورودی تا فضای اصلی، برای تشدید محرمیت و امنیت داخلی فضا و نوع هندسه افقی در نقشه کف، در فضاهای داخلی با میزان درونگرابودن آن فضا متناسب است. در این مکتب معماری در فضایهای برونگرا، این هندسه کاملاً تغییر میکند. در فضاهای شهری نیز از یک طرف، شریانهای عبوری و بازارهای سرپوشیده و سرباز، پیوستگی و هماهنگی بین مجموعه فضاهای شهری ایجاد میکند و از طرف دیگر، ترکیب متعادل عملکردهای مسکونی و تجاری و تناسب آنها با مراکز دینی، بهگونهای است که مفهوم کثرت به وحدت و سیر از آفاق به انفس را تداعی میکند.
اصل نشانهگرایی: نشانهگرایی محتوایی و مفهومی، مهمترین شیوه در هنر معماری اسلامی است. در این رویکرد، همه عناصر، تجلیهایی از حقیقت الهی در نظر گرفته میشود و به بیننده کمک میکند تا از ظاهر به باطن پدیدهها راه یابد.
نقش شیخ بهایی در ترویج هندسه مقدس و تناسبات ریاضی در معماری، اگرچه مستندات تاریخی محدودی دارد، اما تأثیر غیرمستقیم او از طریق آموزش و مشاوره به معماران این دوره انکارناپذیر است. معماری مکتب اصفهان با تلفیق دانش ریاضی، فلسفه و هنر، به یکی از درخشانترین دورههای تاریخ معماری ایران تبدیل شد.
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام