در دل کویر نائین، میان کوچههای خاموش و آفتابخورده این شهر تاریخی، کارگاهی ساده، اما پر از نغمه و معنا وجود دارد؛ کارگاهی که در آن فقط لحافدوزی انجام نمیشود، بلکه واژهها دوخته و ابیات زاده میشوند و فرهنگ غنی تشیع در قالب شعر جان میگیرد. علی اکبری فیضآبادی، شاعری متعهد، متواضع و مردمی، در میان پارچهها و نخها، دل به حروف میسپارد و اشعاری میسازد که عطر معرفت و معنویت دارند.
فیضآبادی که متولد ۱۳۳۷ است، با ذوق و قریحهای کمنظیر، اشعاری در قالبهای گوناگون از جمله غزل، مثنوی، قصیده، رباعی و حتی به گویش نائینی سروده است. آنچه نام او را در تاریخ ادبیات دینی ایران ماندگار میکند، تلاشی بیوقفه برای منظومکردن نهجالبلاغه است؛ اهتمامی که او را در آستانه تبدیلشدن به نخستین شاعری در کشور قرار داده که کل این اثر گرانسنگ را به زبان شعر درآورده است.
نخستین اثر فیضآبادی با عنوان «شکوفههای معرفت» شامل اشعار مذهبی و مدایح ائمه اطهار(ع) در سال ۱۴۰۳ منتشر شد و دومین اثرش با نام «گلستان معرفت» در سال جاری به چاپ رسیده که شامل بخشی از نامههای نهجالبلاغه در قالب شعر است. در آیندهای نزدیک نیز قرار است تمامی خطبهها و حکمتهای نهجالبلاغه در مجموعهای جداگانه منتشر شود. در ادامه، گفتوگوی خبرنگار ایکنا از اصفهان با این شاعر عاشق و پرتلاش را میخوانیم.
از کودکی به شاعری علاقه داشتم؛ ولی زیاد آن را جدی نمیگرفتم. سال ۱۳۶۱ که فروشنده شرکت تعاونی روستای فیضآباد بودم، دوستان اهل ادب گاهی به من سر میزدند و من برایشان شعر میخواندم. آنها میگفتند اینها هم وزن دارد، همآهنگ، همقافیه و همردیف؛ یعنی شعر است.
همه چیز از عشق شروع شد. روزی در حال خواندن خطبه اول نهجالبلاغه بودم که عبارتی زیبا توجهم را جلب کرد. با خودم گفتم ببینم میتوانم این عبارت را به شعر درآورم، شروع کردم و موفق شدم. بعد جرئت پیدا کردم که خطبهای کامل را به شعر درآورم. «همام» نخستین خطبهای بود که به شعر تبدیل کردم. در حالی که مشغول لحافدوزی بودم، ظرف سه روز خط به خط آن را نوشتم.
از سال ۱۳۸۲ این مسیر را شروع کردم. در مدت دو سال، ۱۵۲ خطبه را به نظم درآوردم. مدتی بهدلیل مشغله ذهنی کار را متوقف کردم؛ اما به لطف خدا دوباره ادامه دادم. حالا تمام خطبهها، حدود ۱۵۰ حکمت و ۱۰ نامه را به شعر درآوردهام. هنوز موفق به چاپ کامل آن نشدهام؛ چون جمعآوری و تایپ وقت زیادی میبرد؛ اما انشاءالله سال آینده منتشر میشود.
بله، اتفاقاً سالها پیش، در خواب شعری به من الهام شد. شب ۱۷ ربیعالاول بود. در خواب منظرهای از بهشت دیدم که بسیار وسیع بود و مدام بر وسعتش افزوده میشد. روی آب نشسته بودم و ناگهان صدایی شنیدم که گفت: «تو شاعری، هرچه میخواهی، به زبان شعر بگو» همانجا با صدای بلند گفتم: «ما علی را میشناسیمش به علم/ ما علی را میشناسیمش به حلم/ ما علی را میشناسیمش به صبر...» وقتی به واژه «صبر» رسیدم، با خودم گفتم اگر یادداشت نکنم، از ذهنم میپرد. در خواب دنبال قلم و کاغذ میگشتم که بیدار شدم.
علی اکبری فیضآبادی نهتنها در لحافدوزی چیرهدست است، بلکه در دوختن واژگان به ریسمان معنا نیز مهارت کمنظیری دارد. او ثابت کرده که شعر میتواند از دل کار و زندگی روزمره برخیزد و به بلندای معرفت و معنویت برسد. تلاشی که این شاعر برای زنده نگاهداشتن میراث نهجالبلاغه کرده، در نوع خود بیسابقه است و شایسته تقدیر و حمایت. امید آنکه با چاپ کامل آثارش، نسلهای آینده نیز از زلال اندیشه و ایمان این شاعر متعهد بهرهمند شوند.
فاطمه نصیری نائینی
انتهای پیام