در دل شاهنامه، این حماسه سترگ زبان فارسی، فقط طنین شمشیر و نعره پهلوانان نیست که به گوش میرسد؛ صدای زنانی نیز شنیده میشود که با خرد، عشق، شجاعت و فداکاری در تار و پود این روایت جاودانه تنیدهاند. فردوسی در روزگاری که زن در حاشیه تاریخ و اسطوره میزیست، از چهرههایی چون رودابه، تهمینه و گردآفرید پرده برداشت و نشان داد زن نهتنها موضوع عشق، که کنشگر حماسه و خردورزی است. خبرنگار ایکنا از اصفهان بهمناسبت ۲۵ اردیبهشتماه، روز پاسداشت زبان فارسی و بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی، در گزارش پیش رو میکوشد تا نگاهی دوباره به زنان شاهنامه و جایگاه آنها در اندیشه فردوسی بیفکند؛ نگاهی که شاید بیش از آنچه تاکنون دیدهایم، به زمانه ما نزدیک باشد.
در شاهنامه، شخصیتهای زن نه در حاشیه، بلکه در متن روایتهای اصلی حضور دارند؛ گاه آغازگر داستاناند، گاه ناجی و گاه نماد خرد، عشق و قدرت.
فردوسی با زبانی حماسی، زنان شاهنامه را چنان به تصویر میکشد که گویی آیینهای از ارزشهای انسانیاند؛ فراتر از جنسیت. در ادامه، نگاهی داریم به مهمترین چهرههای زن در شاهنامه و بازتاب آنان در آینه شعر فردوسی.
رودابه، شاهزاده کابل عاشق زال، پهلوان سیستان میشود و با شجاعتی که در زمانهاش بیسابقه است، در ابراز عشق پیشقدم میشود. او زنی باهوش و بلندهمت است که عشق را نهتنها احساس، که انتخابی آگاهانه میداند: «به چهره گل و لعل لب چون شکر/ زبان پر ز گفتارهای گهر.» در ماجرای عشق رودابه و زال، زن همانقدر کنشگر است که مرد. این رابطه، آغازگر تولد رستم، قهرمان بزرگ شاهنامه میشود.
تهمینه، دختر شاه سمنگان شبانه به دیدار رستم میرود، عشقی سرشار از شجاعت و اختیار را رقم میزند و با رستم ازدواج میکند. او زنی مستقل است که تصمیم سرنوشتسازش، زادهشدن سهراب را در پی دارد: «چو دید آن بلند آسمانتاج را/ دلش خواست دیدن بد آن باج را.»
تهمینه نماد زنیست که در داستانی پر از مرگ و جدال، عنصر پیوند و زایش را نمایندگی میکند؛ اما تقدیر، بازی تلخی برای او رقم میزند.
گردآفرید، دختر گژدهم، از معدود زنان جنگجوی شاهنامه است که در برابر سهراب، لباس رزم میپوشد و بیآنکه ترسی در دل داشته باشد، به میدان نبرد میرود. او نهتنها دلاور، که باهوش و متین است: «چنان تیغ زد گردآفرید/ که سهراب گشت از غم آن سپید.» گردآفرید، نماد زنانیست که در حاشیه نمیمانند؛ خود تصمیم میگیرند، میجنگند و راه خود را میسازند.
فرانک، مادر فریدون؛ زنی استوار که در نهان، فرزندش را برای قیام علیه ضحاک میپرورد: «یکی دختری بود پرهیزگار/ ز دوده آزادگان یادگار.»
سیندخت، مادر رودابه؛ زنی خردمند که با تدبیر، از جنگ میان سام و مهراب جلوگیری میکند. او نماد «مادر میانجی» است که توازن سیاسی و خانوادگی را حفظ میکند.
منیژه، دختر افراسیاب، عاشق بیژن؛ او برای معشوقش از تاج و تخت میگذرد و به خاک و گرسنگی تن میدهد؛ اما از عشق دست نمیکشد: «منیژه منم دخت افراسیاب/ برهنهتنم در بیابان خراب.»
و کتایون، شاهزاده رومی و همسر گشتاسب، باهوش و آیندهنگر است و نقش مهمی در داستانهای اسطورهای ایران ایفا میکند.
در مجموع، زنان شاهنامه فقط در عرصه عشق و خانواده تعریف نمیشوند؛ آنان خردمند، جسور، حماسی و گاه حتی نجاتبخشاند. این چهرهها الگویی فراتر از زمانه خود ارائه میکنند و نشان میدهند که زن در شاهنامه، نهتنها همراه مرد، که گاه پیشروتر از اوست.
لیلا معصومی نایینی، دکترای زبان و ادبیات فارسی با گرایش حماسه و مدیر خانه ادب و اندیشه مانا در اصفهان، درباره اینکه چگونه میتوان زنان شاهنامه را از منظر زن امروز تحلیل کرد و اینکه آیا این شخصیتها صرفاً اسطورهایاند یا قابلیت الگوبرداری واقعی دارند، به خبرنگار ایکنا از اصفهان اظهار کرد: یکی از تعاریف مهم اسطوره، روایتیست که قابلیت تبدیلشدن به الگو را دارد و تکثیر میشود؛ پس اساساً اسطوره قابلیت الگوبرداری در جهان واقعی را دارد و اصلاً بهواسطه ارتباط با ویژگیها و روایت انسانی که به الگو تبدیل میشود، از جهان واقعی جدا نیست.
وی ادامه داد: گرچه بسیاری از داستانهای شاهنامه، زنانی با ویژگیهای اسطورهای را روایت میکند، اما ویژگیهای این زنان، انسانیست و ما آنها را به همین سبب ستایش میکنیم؛ برای مثال، فرانک، مادر فریدون در ابتدای شاهنامه، هم در دوران کودکی فریدون به او یاری میرساند تا از دست ضحاک و خطر مرگ نجات یابد و هم در زمان نوجوانی، هنگامی که فریدون تصمیم میگیرد انتقام پدرش آبتین را بگیرد، او را از خطرات نبرد با ضحاک آگاه میکند تا در زمان مناسب به جنگ او برود. فردوسی بهواسطه این اقدامات، شخصیت فرانک را «پرهنر، خردمند و فرخنده» توصیف میکند.
مدیر خانه ادب و اندیشه مانا با اشاره به دیگر داستانهای شاهنامه بیان کرد: برای مثال در داستان زال و رودابه، زنی که بسیار مؤثر است، «سیندخت» نام دارد. او زنیست که به فکر فراهمکردن شرایط ازدواج خوب برای دخترش است. بهواسطه موانعی که بر سر راه این ازدواج وجود دارد، سیندخت همچون یک دیپلمات وارد عمل میشود و از سام، پدر زال میخواهد تا در جدالی که میان منوچهر و خانواده محراب کابلی (پدر رودابه) درگرفته است، سعی کند به مردم بیگناه آسیبی نرسد و خودش را نیز آماده قربانیشدن میکند.
وی با بیان اینکه رفتار و گفتار سیندخت آنچنان بر سام اثر میگذارد که او با پیوند زال و رودابه موافقت میکند، افزود: ما در رفتار سیندخت، آرامش، ترجیح صلح بر جنگ و نوعی دیپلماسی و خردمندی را میبینیم؛ همچنین فعالبودن و کنشگری زنانی نظیر تهمینه و منیژه در عشق، زندگی و عرصههای گوناگون اجتماعی، قابلیت الگوبرداری دارد.
معصومی درباره اینکه آیا بازخوانی زنانه شاهنامه میتواند به شکلگیری هویت فرهنگی مستقل برای دختران و زنان کمک کند، گفت: میتوانیم بگوییم که این بازخوانی به هویتیابی فرهنگی دختران و زنان کمک میکند؛ اما این مهم محتاج آموزش و رسانه است؛ یعنی باید به اتفاقی عمومی تبدیل شود. شاهنامه هنوز در جوامع خاص خوانده میشود؛ حتی جلساتی مانند شاهنامهخوانی یا نقالی که هدف آنها اجرای صحنهایست، در مکانهای خاص برگزار میشود. این عمومیسازی ممکن است از طریق رسانه و بهویژه رسانه تصویری که برد عمومی دارد، رخ دهد. ما متأسفانه در این زمینه کار نکردهایم؛ آثار تولیدی در قالب سریال، فیلم یا انیمیشن یا وجود ندارد یا بسیار نادر است.
وی ادامه داد: بازنویسیها در حوزه ادبیات کودک قابل قبول است و اقداماتی که در حوزه آشنایی کودک و نوجوان با شاهنامه انجام شده، رو به جلوست؛ اما هنوز جای کار بسیار دارد. آشنایی کودکان و نوجوانان با شاهنامه میتواند به پویشی ملی تبدیل شود.
مدیر خانه ادب و اندیشه مانا در تحلیل شاهنامه از منظر فمینیستی تصریح کرد: بسیار مهم است که متون کهن، از جمله گلستان، بوستان، شاهنامه و... را با پارادایم مرتبط با زمان خودشان بسنجیم. فمینیسم، نگرش فکری نوین و مربوط به دوران مدرن است؛ برای مثال، حقوق مساوی زن و مرد در مسائلی نظیر دیه، ارث، حق حضانت فرزند و... مفاهیمیست که نویسنده شاهنامه با آنها آشنا نبوده است. از سوی دیگر، در شاهنامه رویکردهایی میبینیم که در مقایسه با دیگر متون کهن، نگاه خاصتری به زن دارد؛ نگاهی که کارکردهایی فراتر از زیبایی و جنسیت دارد و همین امر، تفاوت شاهنامه با سایر متون کهن محسوب میشود؛ البته باید هر متنی را با نوع خودش مقایسه کرد؛ برای مثال مقایسه شاهنامه با مثنوی، قیاسی نادرست است.
وی در پاسخ به اینکه اگر بخواهید برنامهای فرهنگی آموزشی برای معرفی زنان شاهنامه به دختران نوجوان طراحی کنید، چه عناصر و محورهایی در آن قرار میدهید، اظهار کرد: نوعی آموزش مدون مورد نیاز است. آموزش قصههای شاهنامه اگر با انتخاب درست، ابزار کمکآموزشی صحیح و بهرهگیری از مربی آگاه، علاقهمند و آموزشدیده از دوران کودکی آغاز شود و در دوران نوجوانی نیز ذهن بچهها با روشهایی مانند قصهگویی، شاهنامهخوانی با هدف اجرای صحنهای و طراحی دورهای به سمت جذابیت داستانها سوق داده شود و این جریان به پویشی در تمام مقاطع تحصیلی تبدیل شود، اتفاق بسیار خوبی خواهد بود.
نکتهای که مدیر خانه ادب و اندیشه مانا بر آن تأکید میکند، یعنی امکان الگوبرداری انسانی از زنان شاهنامه، در دیدگاه دیگر پژوهشگران ادبی نیز بازتاب یافته است. رضا شجری طاهری، دانشیار رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کاشان با نگاهی مکمل به این مسئله مینگرد و بر این نکته پای میفشارد که فردوسی در روزگاری که زن را در چارچوب خانه و همسرداری محدود میدیدند، زنانی را به تصویر کشید که هم در عشق، هم در خرد و حتی در میدان نبرد حضور دارند. او از چهرههایی مانند بانو گشسب نیز یاد میکند؛ زنی پهلوان از نسل رستم که نشان میدهد روایت زنانه در ادبیات حماسی ایرانی، فقط به شاهنامه محدود نمیشود و در دیگر متون نیز تداوم مییابد.
شجری طاهری با اشاره به جایگاه زنان در شاهنامه بیان کرد: فردوسی در روزگاری میزیست که در بیشتر متون ادبی، زنان نقشی حاشیهای داشتند. با این حال، او در شاهنامه جایگاهی برجسته برای زنان قائل شده است؛ هرچند میتوان این نقشها را همچنان در حاشیه هم تصور کرد، اما نمیتوان از تأثیر و حضور پررنگ زنان در این اثر چشم پوشید.
وی افزود: در شاهنامه با زنان متعددی روبهرو هستیم. یکی از مهمترین این شخصیتها فرانک، مادر فریدون است؛ مادری آیندهنگر، همراه، دلسوز و اهل نیایش که تمام تلاش خود را برای نجات فریدون از چنگال ضحاک و پرورش او برای گرفتن انتقام نیاکانش بهکار میگیرد. از زمان تولد فریدون، او را به مرغزار میبرد؛ سپس به کوه البرز میسپارد و از هیچ تلاشی برای رشد و بالندگیاش دریغ نمیکند.
عضو هیئت علمی دانشگاه کاشان ادامه داد: در شاهنامه، برخی زنان همسرانی وفادارند، مانند منیژه، دختر افراسیاب که عشقش به بیژن تا آنجا پیش میرود که برای نجات جان او گدایی میکند و از روزنه چاه به او غذا میرساند. یا سودابه که هرچند در بخشی از زندگی دچار لغزش میشود، اما پیش از عاشقشدن به سیاوش، نسبت به همسرش وفاداری نشان میدهد؛ همچنین عشقهایی که در شاهنامه از سوی رودابه، تهمینه و کتایون (مادر اسفندیار و همسر گشتاسب) مطرح میشود، عشقهایی پاکاند.
وی تصریح کرد: زنان شاهنامه جز در مواردی اندک، نه بیبندوبارند و نه هوسباز. برخی مانند گردآفرید، شجاع، دلیر و بیباکاند و برخی چون ارنواز و شهناز، گرچه نقش کمرنگی دارند و به زور به دستگاه ضحاک میروند، در نهایت در خدمت فریدون قرار میگیرند. این بیت از فردوسی، جایگاه زن را از دید او و جامعه آن دوران بهروشنی نشان میدهد: «اگر پارسا باشد و رایزن/ یکی گنج باشد پراکنده زن»؛ یعنی زنی که پارسا، اندیشهورز و مشورتدهنده باشد، چونان گنجی پراکنده است.
شجری طاهری اضافه کرد: از زبان شیرین، همسر زیباروی خسرو و مهربانوی ایرانی، ویژگیهایی برای زن در شاهنامه ذکر شده که شگفتانگیز است. او میگوید: «چنین گفت شیرین که ای مهتران، جهانگشته و کاردیده سران/ به سه چیز باشد زنان را بهی، که باشند زیبای گاه مهی/ یکی آنکه با شرم و با خواسته است، که جفتش بدو خانه آراسته است/ دگر آنکه فرخ پسر زاید او، ز شوی خجسته بیفزاید او/ سه دیگر که بالا و رویش بود، به پوشیدگی نیز مویش بود...»؛ یعنی زن خوب باید سه ویژگی داشته باشد: باحیا و برخوردار از مال و منزلت باشد، پسر نیکو به دنیا بیاورد و چهره و اندامی زیبا و پوشیده داشته باشد.
وی توضیح داد: در ادامه، وقتی شیرویه به خواستگاری شیرین میآید، خود به پوشیدگیاش اشاره میکند و میگوید: «سه دیگر چنین است رویم که هست، یکی گر دروغ است بنمای دست.../ مرا از هنر، موی بُد در نهان، که آن را ندیدی کس اندر جهان»؛ یعنی هیچکس موهای مرا ندیده است.
این استاد دانشگاه تأکید کرد: تهمینه، دختر شاه سمنگان نیز از دیگر نمونههای زنان پاکدامن شاهنامه است. او به رستم میگوید: «کس از پرده بیرون ندیدی مرا/ نه هرگز کس آوا شنیدی مرا»؛ یعنی تاکنون هیچکس نه چهرهام را دیده و نه صدایم را شنیده است. این سخن اشارهای روشن به پاکدامنی اوست.
وی در ادامه گفت: البته در شاهنامه ابیاتی نیز به چشم میخورد که در آنها زنان مورد انتقاد قرار میگیرند؛ اما این نکات را باید در بستر گوینده و موقعیت روایت تحلیل کرد؛ برای مثال، پادشاه یمن زمانی که فریدون برای خواستگاری سه دخترش میآید، ناراحت میشود و خود را سرزنش میکند که چرا دختر دارد: «به اختر کسی دان که دخترش نیست/ چو دختر بود، روشن اخترش نیست.» یا رستم وقتی از خیانت سودابه خشمگین میشود، با لحنی تند به او میگوید: «سیاوش به گفتار زن شد به باد/ خجسته زنی کاو ز مادر نزاد.»
شجری طاهری تصریح کرد: با این حال، زنان بزرگی چون گردآفرید، فرانک و کتایون در شاهنامه نقشهای مؤثری ایفا میکنند؛ همچنین در متون حماسی دیگر نیز با چهرههایی مانند بانو گشسب (دختر رستم و همسر گیو) روبهرو هستیم که از زنان شجاع و پرافتخار ایرانزمیناند. «بانوگشسبنامه» یادگاری از همین اسطوره است که میتوان آن را نمونهای از الههبانوان ایرانی همچون آناهیتا دانست.
وی گفت: جامعه آن روزگار، زن ایدهآل را زنی میدانست که در سراپرده بنشیند و به همسرداری بپردازد؛ بنابراین اینکه فردوسی در چنین فضایی زنانی را به تصویر میکشد که در عرصه اجتماع و حتی پهلوانی نقش دارند، شاهنامه را از سایر متون آن روزگار متمایز میکند. زنان شاهنامه اگر عاشق میشوند، با صداقت و پاکی در مسیر عشق گام برمیدارند و این ویژگی، آنان را از تصویر کلیشهای زن در بسیاری از آثار آن دوره متمایز میکند.
در پایان باید گفت در شاهنامه فردوسی، زنان نه سایههایی خاموش، بلکه چهرههایی زنده، گویا و اثرگذارند. از رودابه خردمند و عاشق تا تهمینه دلیر، از گردآفرید جنگآور تا فرانک، منیژه و سیندخت بردبار، همگی نشان میدهند که زن در اندیشه فردوسی، همسنگ مرد در ساختن حماسه، اندیشه و سرنوشت است.
این نگاه، نهتنها برای زمانه شاعر که حتی برای امروز نیز الگوساز است. زنانی که انتخاب میکنند، میجنگند، عشق میورزند و در بزنگاههای تاریخ تصمیم میگیرند.
در روزگار ما که مسئله هویت زن، آموزش، فرهنگ و الگوهای زنانه بار دیگر به بحثی جدی تبدیل شده است، بازخوانی زنان شاهنامه میتواند دریچهای تازه بگشاید؛ دریچهای که هم به ریشههای فرهنگ ایرانی وفادار است و هم نیازهای معنوی و اجتماعی زن امروز را در خود بازتاب میدهد. فردوسی در جایجای شاهنامه نشان میدهد که زن نهتنها نیمی از جامعه، که نیمی از اسطوره است.
آیا زمان آن نرسیده که زنان شاهنامه را نه فقط در کتابها، که در رسانهها، آموزش، تربیت و حتی سیاستگذاری فرهنگی، در جایگاه افرادی الهامبخش، جدی و کارآمد بازشناسی کنیم؟
زهراسادات محمدی
انتهای پیام