پرده اول؛ بشارتهایی برای خدیجه ـ شبی حضرت خدیجه(س) رؤیای شگفتانگیزی در خواب مشاهده کرد. ایشان نزد ورقة بن نوفل، پسرعموی خویش رفت و رؤیای خود را اینگونه بازگفت: «در خواب دیدم ماه از آسمان فرود آمد و در کنار من افتاد؛ سپس هفت پاره شد.» ورقة در پاسخ گفت: «تعبیر این خواب آن است که پیامبر آخرالزمان با تو ازدواج کند و تو به سعادت همسری او نائل گردی و از او دارای هفت فرزند میشوی.»
در مقطعی دیگر، دوباره حضرت خدیجه(س) خواب دیگری دید: «در خواب دیدم خورشید در بالای کعبه چرخید و کمکم پایین آمد و در خانه من فرونشست.» مجدداً ورقة در تعبیر این رؤیا گفت: «تعبیر این خواب چنین است که بهزودی با مردی بزرگ که شهرت جهانی مییابد، ازدواج خواهی کرد.» این پیشگوییها و بشارتها، اعم از آنچه در حالت بیداری و آنچه در عالم خواب به خدیجه(س) میرسید، ایشان را به درجهای از یقین و اطمینان قلبی رسانده بود که به سعادت عظمی نائل خواهد شد. بر این اساس، همواره منتظر فرارسیدن فرصتی مناسب بود تا مقدمات این پیوند فراهم شود و آن بانوی بزرگوار به این افتخار بینظیر دست یابد.
خدیجه در خاندانی پراعتبار و ثروتمند متولد شده و رشد یافته بود؛ رویه معمول دختران و زنان اشراف آن روز حجاز، حضور در محافل لغزنده، شبنشینیهای بیقید و گذران عمر با انواع لهو و لعب بود؛ ولی خدیجه نه در چنین مجامعی شرکت میکرد و نه لحظهای روش فاسد زمانه واپسگرای خویش را میپسندید. نقل است که هرگاه بانویی آرزوی معنویت و آزادگی در سر میپروراند، به سوی خانه خدیجه(س) روی میآورد و از اندیشه بلند، اخلاق پاک و مدیریت درخشان او درس میآموخت.
پرده دوم؛ رحمتی برای جهانیان ـ در سرزمین حجاز، فرزندی متولد شد که نام «احمد» بر او نهادند؛ او از همان کودکی شریف بود و راستگو؛ رنج مردم و جامعه، جانش را میآزرد و برای زدودن دردهای آنان، به اقدام عملی دست میزد؛ از همین روی، در زمره معدود آزادمردان و جوانمردان آن دیار جای گرفت.
اکنون او جوانی رعنا، محبوب و امین شده بود؛ همگان در انتظار بودند که چنین شخصیت والایی برای ازدواج چه معیارهایی در نظر خواهد گرفت؟ آیا همانگونه که خداوند او را بهدلیل فضائل اخلاقی و صفات نیکو از میان آدمیان برگزید، او نیز بانویی را برخواهد گزید که همتراز او باشد؟
خدیجه؛ همان بانویی که در جامعه مکه به «طاهره»، یعنی بانوی پاک ملقب شده بود. هرچند جامعه جاهلی آن عصر بهتدریج در حال آشنایی با مفهوم پاکی و پاکیزگی بود، ولی مسلماً با ارزشهای شرافت و صداقت بیگانه نبود و پاکان را میستود؛ از این رو، خدیجه را «طاهره» میخواندند.
به این ترتیب، میتوان حلقه اتصال محمد(ص) و خدیجه (طاهره) را به آسانی از این مسیر به دست آورد و از بسیاری گزارشهای نامعقول دوری جست؛ گزارشهایی که در پی معرفی خدیجه در مقام بانویی دارای «ثروت فراوان و بیحساب» بوده و این موضوع را بهانه آغاز این آشنایی و ازدواج دانستهاند. بیگمان، این زوج، مظهر و نماد پاکی و طهارت و در جامعه منحط آن سامان، در مقام انسانهایی ستودهخصال، راستگو و درستکردار شهرت یافته بودند.
پرده سوم؛ وصال ـ روزی از روزها، خدیجه(س) در سرای خویش محفلی برپا کرد و گروهی از دانشمندان اهل کتاب را فراخواند تا برایش سخن بگویند. در میانه مجلس، جوانی خوشسیما از برابر خانه خدیجه(س) گذر کرد. عالم یهودی از خدیجه(س) درخواست کرد تا او را به مجلس دعوت کند. پس از پایانیافتن مجلس و به هنگام خداحافظی، در حالی که نشانی از شادمانی و شگفتی در چهره آن دانشمند یهودی هویدا بود، خطاب به خدیجه(س) گفت: «آنچه من در کتابهای آسمانی گذشته خواندهام، نشان میدهد که او پیامبر آخرالزمان است. خوشا به سعادت بانویی که چنین جوانی شوهرش باشد که در این صورت، به شرافت، عزت و شکوه دنیا و آخرت نائل آمده است.» (مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۴۱)
خدیجه با محمد(ص) در جد چهارم از سوی پدر و در جد هشتم از سوی مادر اشتراک نسبی داشت؛ از این رو گاهی یکدیگر را پسرعمو و دخترعمو خطاب میکردند. هم خدیجه(س) تاجر بود و هم محمد(ص). تقدیر الهی چنان رقم خورد که اسباب همکاری میان این دو فراهم آمد. از همان برخوردهای نخست، مهر و ایمانی آسمانی در سیرت و رفتار محمد(ص) هویدا بود. روح پاک و دل نازک آن دخت قریشی، پس از سالها، همتایی شایسته خویش را یافته بود. بانوی بزرگ قریش حصار غرور خویش را درنوردید و مقام و شکوه دنیوی را به کامروایی جاویدان، به آسانی فروخت. بر آن شد تا در نخستین فرصت، آرزوی پیوند با پیامبر(ص) را با او در میان نهد.
روز فرخنده زندگی خدیجه(س) فرارسید. پس از سفر تجاری که پیامبر(ص) سرپرستی آن را برای حضرت خدیجه(س) برعهده داشت، فرصت دیدار فراهم آمد. خدیجه با نهایت حیا و وقار نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: «ای عموزاده، من بر اثر خویشی که میان من و تو برقرار است و عظمت و عزتی که در میان قوم خود داری و امانت و حسن خلقت که شهره همه اهل مکه است، مایلم که با تو ازدواج کنم.» (سیدهاشم رسولی محلاتی، درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام (جلد ۲)، ص ۱۹ ـ ۲۴)
پیامبر(ص) در پاسخ فرمود که این پیشنهاد را با خویشان و بزرگان قوم خود در میان خواهد نهاد. با موافقت عموی پیامبر(ص)، مجلس خواستگاری برپا شد. در آن محفل، ابوطالب، عموی گرامی پیامبر(ص) به بیان فضائل و ویژگیهای ایشان پرداخت. نقاط مشترک و همتایی والای خدیجه(س) و پیامبر(ص)، سرانجام به پیوندی فرخنده انجامید.
پرده چهارم؛ تأملی در باب سن حضرت خدیجه(س) ـ یکی از موضوعات مورد اختلاف در میان مورخان، سن حضرت خدیجه(س) به هنگام ازدواج با پیامبر اکرم(ص) است. آنچه مورد اجماع مورخان قرار دارد، ۲۵ سالگی پیامبر(ص) در زمان این پیوند مبارک است؛ اما در خصوص سن حضرت خدیجه(س)، همان قول مشهور میان عوام که بر ۴۰ سالگی ایشان تأکید دارد، پشتوانه تاریخی معتبر و قابل استنادی در منابع دست اول وجود ندارد.
قول ۴۰ سالگی که شهرت یافته، عمدتاً از «هشام بن عروه» نقل شده است که از منظر محققان و اهل تاریخ، روایتی ضعیف و غیرقابل اعتماد محسوب میشود، بهگونهای که حاکم نیشابوری در مستدرک (جلد سوم، صفحه ۱۸۲)، پس از نقل این قول، آن را ضعیف میشمارد. دیگر اندیشمندان نیز این نظر را رد کردهاند. نکته قابل تأمل این است که مورخانی که فرضیه ۴۰ سالگی را مطرح میکنند، استدلال خود را بر پایه سال وفات حضرت خدیجه(س) بنا نهادهاند و نه بهصورت مستقل. آنان اینگونه استنباط کردهاند که چون سن ایشان به هنگام رحلت، ۶۵ سال بوده و ۲۵ سال با پیامبر(ص) زندگی مشترک داشتهاند، بنابراین سن ازدواج باید ۴۰ سال بوده باشد؛ حال آنکه خود فرضیه ۶۵ سالگی در زمان وفات از سوی بسیاری از مورخان رد و سن ایشان در آن زمان ۵۰ سال هم ذکر شده که بر این اساس، سن ازدواج ایشان ۲۵ سال خواهد بود. از جمله مورخان و محدثانی که قول ۶۵ سال را رد و ۵۰ سال را میپذیرند، میتوان به ابن اسحاق، بیهقی، ابن اثیر، بلاذری، ابن عبدالبر و حاکم نیشابوری اشاره کرد. در بحارالانوار (جلد ۱۶، صفحه ۱۲) نیز روایتی از ابنعباس نقل شده است که سن حضرت خدیجه(س) به هنگام ازدواج با پیامبر(ص) را ۲۵ سال بیان میکند.
همچنین، ادعای مشهور دیگری مبنی بر ازدواجهای پیشین حضرت خدیجه(س) و داشتن فرزند از آنان، بهشدت مورد تردید است و ابهامات جدی درباره آن وجود دارد؛ همانگونه که ابن شهر آشوب، احمد بلاذری، ابوالقاسم کوفی، سیدمرتضی علمالهدی و شیخ طوسی در «تلخیص الشافی» متذکر شدهاند که پیامبر(ص) با خدیجه(س) در حالی ازدواج کرد که ایشان دوشیزه بود.
پرده پنجم؛ خانهای سرشار از مهر، اعتقاد و جانفشانی ـ هنگامی که خداوند مهری از سوی مردم مکه و استقبالی از دعوت به توحید ندید، حضرت خدیجه(س) هدیه خداوند به پیامبرش در عصر بیمهریها و دشمنیها بود. خدیجه هرگاه که رسول خدا(ص) به خانه قدم مینهاد، به پیشوازش میشتابید و با گرمی از احوالش جویا میشد. ملالت و رنجی را که از آزار قوم بر دل داشت، با تسلایی دلنشین میزدود و رحمت، نصرت و لطف بیپایان پروردگار را به یادش میآورد. گرد غم و غبار رنج را از چهره تابناکش میشست و مأوایی از آرامش برایش میساخت.
ابن اسحاق در اینباره میگوید: «هیچ سخن تکذیبآمیز و رنجآوری از قوم که موجب اندوه و آزردگی خاطر پیامبر(ص) میشد، شنیده نمیشد، مگر اینکه خداوند آن اندوه را بهواسطه حضرت خدیجه(س) برطرف میکرد. او سنگینی سخنان سخت را بر دوش پیامبر(ص) سبک میکرد، گفتارش را تصدیق میکرد و رفتارهای جسارتآمیز مردم را بیارزش و ناچیز میشمرد.
دکتر «عایشه عبدالرحمن» (بنت الشاطی) نیز در تحلیل این نقش بیهمتا میپرسد: «آیا همسری جز خدیجه(س) این ظرفیت را داشت که دعوت تاریخی شوهرش را، آنگاه که از غار حرا بازگشت، با ایمانی استوار، آغوشی گشوده و قلبی سرشار از مهر و عطوفت استقبال کند، بیآنکه ذرهای شک در راستی او یا وعده یاری خداوند در دل راه دهد؟ آیا هیچ بانوی ثروتمند دیگری که در ناز و نعمت و احترام زیسته باشد، میتوانست با کمال رضایت، از زندگی اشرافی، ثروت انبوه و عزت و مکنت خود چشم بپوشد تا در سختترین لحظات زندگی، کنار همسرش بایستد و او را در برابر مصائب و مشکلات راه تحقق هدفی که به حقانیتش ایمان داشت، یاری کند؟ هرگز! فقط حضرت خدیجه(س) چنین بود و زنان دیگر، هرچند بزرگ، در طبقه و رتبه او جای ندارند، مگر آنکه به مقام و منزلت او رسیده باشند.»
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام