رویکرد امیرالمؤمنین(ع) در برهه حساس پس از رحلت نبی مکرم اسلام(ص)، مبتنی بر سکوت اعتراضآمیز و همکاری حسابشده با ساختار حاکمیت بود. این موضعگیری استراتژیک که با هدف صیانت از امت اسلامی از خطرات گمراهی و هلاکت اتخاذ شد، از چندین عامل کلیدی نشئت میگرفت. یکی از این عوامل، وجود تعصبات قومی ریشهداری بود که جامعه را از پذیرش مجدد حکومت در خاندان بنیهاشم بازمیداشت. در تأیید این موضوع، روایتی تاریخی نقل شده است که در آن عمر به ابنعباس میگوید: «قریش مایل نبودند نبوت و خلافت توأمان در خاندان شما (بنیهاشم) جمع شود.»
عامل دیگر، حساسیتهای برخی افراد نسبت به وجود مبارک امام(ع) بود. از آنجا که ایشان در صحنه نبردهای صدر اسلام، شمار زیادی از سران قریش را به هلاکت رسانده بود، کینهای عمیق در دل مخالفان شکل گرفته بود. در متون ادعیه، از جمله «دعای ندبه»، به «کینه جنگهای بدر و حنین» بهمثابه یکی از علل این دشمنیها اشاره شده است.
اما مهمترین عامل، عزم رقبای ایشان بر حفظ مسند خلافت بود. در صورت بروز مخالفتی علنی از سوی امام(ع)، این رقبا قبایل متحد خود را علیه بنیهاشم بسیج میکردند و جنگ قبیلهای تمامعیاری به راه میانداختند. نتیجه محتوم چنین اقدامی، از دست رفتن وحدت و انسجام میان اصحاب پیامبر(ص) و تضعیف شدید نظام نوپای اسلامی در همان روزهای نخستین بود. این اختلاف میتوانست پیامدهای مصیبتباری به دنبال داشته باشد؛ فراهمآمدن بستر قدرتگیری بنیامیه و تأخیر در سرکوب مرتدان و گسترش هرجومرج، موجی از ناامیدی در میان ساکنان مناطق تازه مسلمان جزیرةالعرب ایجاد میکرد. این وضعیت، در نهایت خطر سقوط حکومت مدینه و نابودی تمام مجاهدتهای پیامبر اکرم(ص) برای گسترش اسلام را در پی داشت.
چهارمین عامل، ملاحظه افکار عمومی و سوءبرداشتهای احتمالی در این ماجرا بود. هرگونه اعتراض آشکار از سوی حضرت علی(ع) میتوانست در دیدگاه جامعه آن روز که هنوز در چنبره تفکرات جاهلی اسیر بود، تلاشی برای کسب قدرت و منفعت شخصی قلمداد شود. از آنجا که جامعه ظرفیت درک نیت پاک و الهی امیرمؤمنان(ع) را نداشت، این موقعیت بستر مناسبی برای مخالفان فراهم میآورد تا ایشان را به خودکامگی متهم و شایع کنند که علی(ع) خواسته خویش را بر رأی و تصمیم امت مقدم میدارد و مستبدانه عمل میکند.
در مواجهه با این بنبست، امیرمؤمنان(ع) به ناچار سکوتی تلخ و شکننده پیشه کرد تا از بروز شکافی جبرانناپذیر در پیکره امت نوپای اسلام جلوگیری کند. خود ایشان فلسفه این سکوت را اینگونه تبیین فرموده است: «دیدم صبر بر این حادثه، بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریختن خونشان است، مردم تازهمسلمانند و دین مانند مشک شیر، به هم زده میشود و کوچکترین سستی آن را فاسد و کمترین پیمانشکنی آن را واژگون میکند.»
این سکوت حکیمانه به وحدت ظاهری امت اسلام و تحکیم پایههای حکومت انجامید و دست بدخواهان را کوتاه کرد. با این حال، ادامه این استراتژی معضلی بزرگ به دنبال داشت و میتوانست موجب عادیسازی انحراف پدیدآمده در مسیر خلافت شود. این خطر وجود داشت که نادرستی و پلیدی این انحراف در میان نسلهای بعدی و نیز خط اصیل ولایت و تشیع در طول تاریخ به فراموشی سپرده شود.
براساس این رسالت خطیر، اهل بیت(ع) مأموریت داشتند همواره چراغ اسلام ناب را روشن نگاه دارند. در این برهه حساس، حضرت علی(ع) به دلایلی که پیشتر گذشت، مأمور به سکوت بود. امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، حضرت زینب(س) و امکلثوم(س) نیز بهدلیل کمسنوسال بودن، مقبولیت مردمی لازم برای اقدامی گسترده را نداشتند. در این صحنه، نگاه همگان به سوی شخصیتی معطوف شد که از موقعیت اجتماعی بینظیر و قداستی والا برخوردار بود؛ کسی که میتوانست با ایستادگی در برابر جریان حذف امام علی(ع)، حقایق را برای جویندگان حقیقت روشن کند؛ حضرت فاطمه زهرا(س)، این بانوی بزرگوار، بیدرنگ بار سنگین این رسالت را بر دوش گرفت و حضرت علی(ع) نیز با سکوت خویش، رضایت خود را از فریاد عدالتخواهانه فاطمه(س) اعلام کرد.
تعریفها و توصیفهای مکرر رسول خدا(ص) از مقام و منزلت فاطمه زهرا(س) بهخوبی در میان اصحاب شنیده شده بود. این امر موجب شده بود تا تقریباً تمامی اصحاب نامدار و صاحبنظر جامعه نوپای اسلامی آگاه باشند که حضرت فاطمه(س) از محبوبترین افراد نزد پیامبر(ص) است. شخصیتهای سرشناسی همچون ابوسعید خدری و حتی عایشه در متون تاریخی به این حقیقت گواهی دادهاند؛ برای نمونه، پیامبر(ص) فرموده بود: «فاطمه پاره تن من است؛ هرکس او را مسرور کند، مرا خوشحال کرده و هر کس به او بدی کند، به من بدی کرده است. فاطمه عزیزترین خلق نزد من است.»
این جایگاه رفیع سبب میشد که اصحاب پیامبر(ص) احترامی ویژه برای آن بانوی بزرگوار قائل باشند. افزون بر این، افتخار فرزندی پیامبر(ص) به خودی خود، موجد محبوبیت و منزلت اجتماعی بینظیری برای حضرت زهرا(س) بود. در نتیجه، مواضع، دیدگاهها و خواستههای ایشان در مقام تنها یادگار به جای مانده از رسول خدا(ص)، بازتاب خواستهها و دیدگاههای خود پیامبر اکرم(ص) تلقی میشد.
نکته کلیدی دیگر این بود که حساسیتها و کینههایی که قریش نسبت به شخص علی(ع) داشتند، نسبت به حضرت فاطمه(س) وجود نداشت. این امر موقعیتی استثنایی برای ایشان ایجاد کرده بود؛ از این رو، در میان اهل بیت(ع)، هیچکس به اندازه حضرت فاطمه(س) در مبارزه با انحرافات پدیدآمده پس از رحلت رسول خدا(ص) موفق نبود.
بر همین اساس، آن مبارز خستگیناپذیر بهطور ناگهانی و غیرمترقبه، وارد عرصه مبارزه با خلفا و در اصل، کل جامعه مدینه شد و در بازه زمانی ۷۵ یا ۹۵ روز، چنان حماسهای آفرید که عرصه را بر حاکمان تنگ کرد و آنان را به اظهار ندامت و عذرخواهی واداشت. از همه مهمتر، ایشان مسیر اسلام ناب محمدی(ص) را که در پی سکوت تحمیلی بر امیرالمؤمنین(ع) و زیادهخواهیهای برخی سران اصحاب، در معرض تیرگی و فراموشی قرار گرفته بود، یک بار دیگر روشن و تابناک کرد.
مبارزات سیاسی حضرت زهرا(س) بر محورهای اساسی استوار بود که در ادامه به شرح آن پرداخته خواهد شد.
نفی مشروعیت خلافت ابوبکر: در رأس اهداف سیاسی بانوی بزرگ اسلام، موضوع اعلام مشروعنبودن خلافت ابوبکر قرار داشت. ایشان با مقاومتی سرسختانه و همهجانبه در برابر اصرار حاکمان جدید برای اخذ بیعت از امام علی(ع)، این پیام را به صراحت به جامعه اسلامی القا کرد که حکومت شکلگرفته را به رسمیت نمیشناسد.
جناح پیروز در سقیفه که به اهمیت بیعت امام علی(ع) برای تثبیت موقعیت خود واقف بود، دریافت که این بیعت، سند مشروعیتی است که پایههای حکومت آن را مستحکم میکند و راه را بر هرگونه مخالفت جدی از سوی بنیهاشم و هواداران اهل بیت(ع) میبندد؛ از این رو، برای وادارکردن ایشان به بیعت، فشارهای شدیدی اعمال کرد. وقتی ابوبکر به سراغ ایشان فرستاد که بیرون بیا و بیعت کن، علی(ع) جواب فرستاد: «من مشغول هستم و با خود قسم یاد کردهام که عبا بر دوش نیندازم جز برای نماز، تا آنکه قرآن را تنظیم و جمع کنم.»
اما آنها در این مسیر، حتی از تهدید به آتشزدن خانه ایشان نیز فروگذاری نکردند. در یکی از گزارشهای تاریخی در کتاب «الامامة و السیاسة» آمده است که عمر با آوردن هیزم فریاد زد: «یا بیرون میآیید و یا خانه را با اهلش به آتش میکشم» و وقتی به او هشدار دادند که فاطمه(س) در خانه است، با بیاعتنایی پاسخ داد: «اگر چه او (فاطمه) باشد.»
حضرت زهرا(س) با ایستادن پشت در، خطاب به مهاجمان، موضع خود و خاندانش را با صراحتی بینظیر اعلام کرد. این موضعگیری مستقیم و شجاعانه، حاکمان را با چالشی بزرگ مواجه ساخت؛ چون آنان بهخوبی میدانستند که جسارت بیش از حد نسبت به دختر محبوب پیامبر(ص)، میتواند پایههای مقبولیت عمومی حکومت آنان را به لرزه درآورد.
در ادامه، هنگامی که فشارها باز هم بر خاندان رسالت افزایش یافت، فریاد اعتراضآمیز حضرت زهرا(س) در فضای مدینه طنینانداز شد: «ای پدر، ای رسول خدا، ما پس از تو از پسر خطاب و پسر ابیقحافه چه کشیدهایم؟»
این فریاد که بیانگر عمق مظلومیت اهل بیت(ع) بود، نقشه حاکمان را برای اخذ بیعت اجباری با شکست مواجه کرد. براساس گزارشهای تاریخی، آنان تا هنگام شهادت حضرت زهرا(س) هرگز نتوانستند به خواسته خود مبنی بر اخذ بیعت از امام علی(ع) دست یابند. این امتناع طولانیمدت، خود به تنهایی سند گویایی بر مشروعنبودن حکومتشان از نگاه اهل بیت(ع) و پیروان آنان در تاریخ اسلام بهشمار میرود.
بیتردید، فریاد برآمده از سینه مالامال از درد حضرت زهرا(س)، چنان تأثیری ژرف بر حاضران نهاد که دلهای بسیاری از همراهان عمر به لرزه افتاد. با شنیدن نالههای جانسوز ایشان، اشک از چشمان آنان جاری شد و همگی بازگشتند؛ اما عمر و گروهی اندک بر موضع خود پای فشردند، تا آنجا که امام علی(ع) را از خانه بیرون کشیدند و نزد ابوبکر بردند.
در این هنگامه سرنوشتساز، حضرت زهرا(س) نیز به دنبال امیرمؤمنان(ع) وارد مجلس شد. در برابر درخواست بیعت، امام علی(ع) فرمود: «اگر بیعت نکنم، چه خواهید کرد؟» پاسخ دادند: «در این صورت، گردنت را میزنیم.» ابوبکر در این میان سکوتی معنادار اختیار کرده بود. هر لحظه میتوانست به صحنهای خونین تبدیل شود. کوچکترین اشاره از سوی او، به معنای شهادت امام(ع) بود؛ اما حضور زهرای اطهر(س) چون عاملی تعیینکننده، مانع از اجرای این تصمیم شد.
طبق گزارش دینوری، عمر از ابوبکر خواست تا امام(ع) را به زور وادار به بیعت کند؛ اما ابوبکر گفت: «مادامی که فاطمه در کنار اوست، او را به کاری مجبور نمیکنم.» به نظر میرسد هدف ابوبکر از «مجبورکردن»، همان تهدید به قتل بود؛ زیرا امام پس از گفتوگوی آن دو، کنار قبر رسول خدا(ص) رفت و در حالی که فریاد میزد و میگریست، قبر را در آغوش گرفت و این آیه را خواند: «...قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي...؛ ای فرزند مادر، این قوم مرا ضعیف انگاشتند و نزدیک بود مرا به قتل برسانند.» (سوره اعراف، آیه ۱۵۰)
از این گزارش تاریخی بهروشنی برداشت میشود که حضرت صدیقه طاهره(س) نهتنها با بیانات آتشین خود، اعتبار خلافت ابوبکر را به چالش کشید، بلکه با حضور فعال و قهرمانانه در خط مقدم مبارزه، همچون سپری محکم از جان امام علی(ع) و حامیانش دفاع کرد و فضای لازم را برای بنیهاشم فراهم آورد تا بیعت را به تأخیر اندازند.
مبارزهای تا آخرین نفس: روش مبارزاتی حضرت فاطمه(س) برای اعلام مشروعیتنداشتن حکومت، فقط به روزهای نخست پس از رحلت پیامبر(ص) محدود نمیشد. ایشان تا واپسین روزهای حیات خود، همواره با قطع رابطه و ابراز اندوهی عمیق، افکار عمومی را متوجه مسئله سقیفه و غصب خلافت میکرد و اجازه نمیداد این حادثه به فراموشی سپرده شود. هنگامی که زنان مهاجر و انصار برای عذرخواهی به عیادت ایشان آمدند، حضرت نهتنها از آنان تشکر نکرد، بلکه در پاسخ به احوالپرسی آنان فرمود: «به خدا قسم، صبح کردم، در حالی که نسبت به دنیای شما بیمیل و از مردانتان بیزارم. آنان را پس از آنکه آزمودم، از دهان افکندم و پس از آنکه سنجیدم، خوار شمردم... وای بر آنان، چگونه خلافت را از پایههای رسالت و ارکان نبوت و نشانههای هدایت دور کردند.»
وصیتی که مهر بطلانی بر مشروعیت خلافت شد: در واپسین روزهای زندگی، هنگامی که ابوبکر و عمر تقاضای ملاقات کردند، حضرت فاطمه(س) در ابتدا نپذیرفت و فقط به درخواست امام علی(ع) حاضر به دیدار شد؛ اما در این ملاقات، چنان رفتار سرد و معناداری داشت که خود به سندی تاریخی بر خشم همیشگی ایشان تبدیل شد. هنگامی که ابوبکر اظهار پوزش کرد، حضرت خطاب به آنان فرمود:
«آیا از پیامبر نشنیدهاید که میفرمود: رضایت فاطمه از رضایت من و خشم فاطمه از خشم من است؟»
پس از اقرار آنان، با جملاتی حسابشده و کوبنده، برائت خود را چنین اعلام کرد: «من خدا و فرشتگانش را گواه میگیرم که شما دو نفر مرا به خشم آوردید و راضیام نکردید و اگر پیامبر را دیدم، از شما نزد خدا شکایت خواهم کرد... به خدا در هر نمازی که میخوانم، شما را نفرین خواهم کرد.»
مهمترین ضربهای که حضرت فاطمه(س) بر پیکر خلافت ابوبکر و عمر وارد کرد، وصیت به مخفیماندن قبر مطهرشان بود. ایشان به امیرمؤمنان(ع) فرمود: «تو را وصیت میکنم که هیچیک از این ستمکاران که حق مرا غصب کردند، در تشییع جنازهام حاضر نشوند؛ چرا که آنان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند و اجازه نده کسی از آنان یا پیروانشان بر من نماز گزارد و مرا شبانه، هنگامی که چشمها آرام گرفته و دیدگان به خواب رفته است، دفن کن.»
این وصیت حضرت(س) ضربهای سهمگین و جاودانه بر پیکر حکومت خلفا وارد کرد؛ ضربهای که تا قیام قیامت تداوم خواهد داشت و سندی زنده بر محکومیت آنان از سوی کوثر رسولالله(ص) بهشمار میآید.
انتهای پیام