در میان نسل معاصر قاریان قرآن، نامی وجود دارد که برای بسیاری از ایرانیان با خاطرههای شنیداری دوران نوجوانی و جوانی گره خورده؛ نامی که تلاوتش در رادیو، صدایش در روزهای حماسه و معنویت دهه ۶٠ و مسیر زندگیاش در حفظ و قرائت، الهامبخش هزاران علاقهمند قرآن بوده است؛ شهریار پرهیزکار. کسی که نهفقط یک قاری شناختهشده، بلکه تجربه زیستهاش با قرآن بهگونهای است که گویی هر فصل زندگیاش با فرازی تازه از این کتاب الهی پیوند خورده؛ از سالهای کودکی و اصرار پدر برای حفظ قرآن تا آن لحظه الهی که دریچه اشتیاق درونی در وجودش گشوده شد؛ از ضبط تاریخی ترتیل در میانه روزهای پرالتهاب جنگ تا رسیدن به مرحلهای که فهم آیات برایش به «فتح باب» تبدیل شد؛ مسیری که خودش آن را نه از سر نبوغ، که از برکت توجه الهی و بیانتهابودن دریای قرآن میداند. در گفتوگوی خبرنگار ایکنا از اصفهان با این قاری شهیر، وی بیپیرایه از زندگی قرآنیاش سخن میگوید؛ از شیرینیها و سختیها، از لحظههای الهام و مجاهدت و از مسیری که او را از نوجوانی دلسرد، به قاری و مفسری در حال بلوغ فکری تبدیل کرد. گفتوگوی پیش رو روایتی از نقاط عطف یک زندگی تمامقرآنی است؛ روایتی که خواندنش هم برای دوستداران قرآن و هم برای علاقهمندان به زندگینامههای الهامبخش، تجربهای دلنشین و آموزنده خواهد بود.
حدود نیمقرن، یعنی ۵٠ سال است که در خدمت قرآن هستم. از همان سالهای آغازین که وارد مباحث قرائت قرآن شدم، همه آن دورهها برایم مقاطع بسیار نورانی و خوشایندی بود و خاطرات شیرینی از آن دوران دارم. در زمینه قرائت، پیشرفتهای خوبی حاصل و تلاوتهای ارزشمندی ارائه شد.
یکی از نقاط عطف مهم این مسیر، کاملاً تصادفی و بدون هیچ مقدمه خاصی رقم خورد. در سال ۱۳۶۴، یعنی حدود ۴٠ سال پیش، ناگهان از میان آن همه قاری برجسته، رادیو تصمیم گرفت «ترتیل ایرانی شیعه» پخش کند و پس از بررسیهایی که انجام دادند، به این جمعبندی رسیدند که من تلاوت کنم. واقعاً نمیدانم چطور به این نتیجه رسیدند، در حالی که آن زمان، قاریهای خوشخوان بسیاری حضور داشتند. شاید دلیل اصلی این بود که من در آن دوره تنها حافظ قرآن میان قاریان بودم. تستی گرفتند و گفتند بیایید ترتیل بخوانید.
در آن ایام که برای ترتیلخوانی به رادیو میرفتم، اصلاً تصور نمیکردم کار ویژهای انجام میدهم یا قرار است طبق برنامهریزی یا نقشه راه خاصی پیش بروم. با امکانات محدود آن زمان، همان دستگاههای مربوط به ۴٠ سال قبل از انقلاب، در نهایت توفیق یافتیم که ترتیل کامل قرآن را در سال ۱۳۶۴ ضبط کنیم؛ البته بخشی هم به سال ۱۳۶۵ کشیده شد.
شرایط آن دوران، بهویژه فضای دفاع مقدس، تأثیر عمیقی بر تلاوتهای من گذاشت. در همان سال ۶۴ که ضبط قرآن انجام شد، به جبهه هم رفتم؛ سالهای ۶۲ و ۶۶ هم حضور داشتم. واقعاً جبهه همانطور که امام خمینی(ره) فرموده بود، «یک دانشگاه» بود؛ دانشگاه انسانسازی. حتی اگر کسی در عملیات شرکت نمیکرد، همین که در کنار رزمندگان بود و میدید که امروز با دوستی بوده و فردا خبر شهادتش را میآورند، تأثیر عمیقی بر روح آدم میگذاشت.
دوستان میگویند در تلاوتهای من معنویتی وجود دارد. ادعایی ندارم؛ اما اگر چنین باشد، بدون شک محصول همان فضای معنوی و روحانی جامعه در دهه ۶۰ است؛ دههای که بهحق «دهه بهشتی» انقلاب بود. وقتی آن دوران را با امروز مقایسه میکنم، بدون اغراق، تفاوتش تقریباً همچون مقایسه بهشت با غیر بهشت است. اوضاع و فضا بهطور عجیب و غریبی روح انسان را آماده میکرد؛ البته شاید بخشی از آن هم به جوانی و معنویتهای خاص آن دوران زندگی مربوط باشد. اینها همه یکی از فرازهای مهم مسیر من بود.
شروع حفظ قرآن برایم آسان نبود؛ در اوایل واقعاً با سختی و بیمیلی همراه بود. با اصرار شدید و گاهی افراطی مرحوم پدرم بود که وارد مسیر حفظ شدم. آن زمان هنوز نوجوان هم نبودم؛ حدود ۱۲ سال داشتم. اصرار عجیب ایشان باعث میشد حتی گاهی ناراحت شوم و به مادرم پناه ببرم و بگویم: «حاج خانم به حاج آقا بگویید من یک قاری خوب هستم.» اما پدرم کوتاه نمیآمد؛ انگار خداوند ایشان را مأمور کرده بود که من را رها نکند تا قرآن را حفظ کنم. خدا رحمتشان کند؛ یقیناً هرچه دارم، باید به اسم ایشان در نامه اعمال ثبت شود.
بخش دشوار حفظ حدود ۱٠ ماه طول کشید و عمده آن مربوط به سوره بقره بود؛ اما همین که از این دوره سخت عبور کردم، ناگهان فتح بابی در من ایجاد شد. هنگامی که به سوره آلعمران رسیدم، یکباره دچار عشق و اشتیاق عجیبی به حفظ قرآن شدم، بهگونهای که پدرم که همیشه پیگیر بود امروز چقدر حفظ کردهام، دیگر از میزان اشتیاقم فهمید که به پیگیری نیازی ندارد. آن موتور محرکه بیرونی به موتور محرکه درونی تبدیل شده بود. از آنجا به بعد، اگر پدرم هم نبود، من قرآن را رها نمیکردم.
آن دوره از برکت پیگیریهای پدرم بود؛ ایشان تمام وقت استراحت خود را صرف تربیت ما و جلسات قرآن میکرد. هفتهای شاید چهار جلسه قرآن میرفتیم؛ حتی اصرار داشت که ادبیات عرب و صرف و نحو هم یاد بگیرم که آنها را هم فراگرفتم.
وقتی وارد دنیای اشتیاق به حفظ قرآن شدم، انگار درهای بهشت باز شده بود. هر آیهای که حفظ و احساس میکردم به محفوظاتم اضافه شده است، انرژی میگرفتم. با هر آیه بعدی، انرژیام دوچندان میشد و هرچه جلوتر میرفتم، این انرژی بیشتر میشد، بهقدری که تصور منصرفشدن از حفظ قرآن برایم امری محال بود. این هم فراز مهم دیگری از زندگی من بود.
یکی دیگر از فرازهای مهم زندگی قرآنی من، فهم آیات بود. همیشه به معانی آیات توجه داشتم، اما حدود ۱۵ سال پیش اتفاق تازهای افتاد؛ از آن زمان قرآن را جور دیگری میخواندم و محفوظاتم را مرور میکردم. در همین مسیر، نکاتی از آیات به ذهنم میرسید که پیش از آن هرگز به آنها توجه نکرده بودم. هر بار که به نکتهای میرسیدم، آن را یادداشت میکردم. این برداشتها پیامهای جالبی داشتند؛ برداشتهایی که در هیچ تفسیری ندیده بودم، از کسی هم نشنیده بودم، اما به نظرم میرسید که درست و قابل دفاع هستند.
احساس میکردم فتح بابی در فهم قرآن برایم رخ داده است؛ اکنون وقتی آیهای میخوانم، چیزهایی میفهمم که با وجود خواندنهای بسیار در گذشته، متوجهشان نبودم. این برداشتها نه شخصی و سلیقهای هستند و نه ذوقی؛ بلکه اگر برای هر کسی که صلاحیت دارد، این برداشتها را توضیح دهید، آن را میپذیرد. از خود آیه میتوان آنها را تبیین کرد. پیوند آیات با یکدیگر یا به قول امروزیها، «لینک» میان آنها کمک میکرد تا به معانی تازهای برسم؛ معانیای که وقتی در تفاسیر جستوجو میکردم، میدیدم به آنها اشاره نشده است.
البته این ادعای بزرگی است که کسی بگوید نکتهای فهمیده که برای مثال، علامه طباطبایی متوجهش نشده؛ اما واقعیت این است که مسئله، «فهمیدن من» نیست؛ قرآن دریایی بیانتهاست. اگر خدا بخواهد، برای کسی باب فهم باز میشود و توفیق میدهد که توجهش به آیات بیشتر از گذشته شود و نکاتی از آن استخراج کند که برای دیگران نیز قابل قبول باشد.
برای نمونه پیش آمده که نکتهای را از آیهای فهمیده و به آقای قرائتی گفتهام. ایشان با تعجب و توجه خاص، هم تحسین کرده و هم پذیرفتهاند که برداشت خوبی است. اینها فرازهایی است که باید بابتشان خدا را شکر کنم. شاید بتوانم بگویم به درجهای از بلوغ فهم قرآنی رسیدهام؛ نه اینکه ادعا کنم بسیار فهمیده یا پخته شدهام، اما احساس میکنم از مرحله «ممیزبودن» عبور کرده و حالا «بالغ» شدهام و بیش از این ادعایی ندارم؛ نه اینکه خود را انسان کاملاً جاافتاده و پختهای در مباحث قرآنی بدانم.
انتهای پیام