به گزارش ایکنا از اصفهان، آیتاللهالعظمی مظاهری در جلسه یازدهم درس اخلاق خود با موضوع «انسان در قرآن»، ابتدا به تشریح و توضیح آیه «فَادْخُلي في عِبادي» در انتهای سوره فجر میپردازد و معنای این آیه را هدف از خلقت انسان بیان میکند و سپس با اشاره به انواع لذتهای مشترک میان انسان و حیوان، امتیاز انسان را در بهرهمندی از لذتهای معنوی میداند و معتقد است وقتی زندگی سرشار از لذتهای معنوی باشد، فایده و نتیجه دارد.
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ
«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی»
موضوع بحث درس اخلاق درباره «انسان در قرآن» بود. در جلسات گذشته، بحث به هدف از خلقت انسان رسید. انسان از کجا آمده؟ برای چه آمده؟ به کجا میرود؟ و اساساً برای چه خلق شده است؟
بیان شد که پروردگار سبحان عالم تشریع و تکوین را برای انسان خلق و ایجاد کرده است؛ یعنی تمام عالم وجود برای انسان خلق شده، ولی خود انسان برای خداوند آفریده شده است. چنانکه از سوی خداوند تعالی به حضرت موسی(ع) خطاب شد: «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي؛ و تو را براى خود پروردم.» (طه، 41) در حدیث قدسی نیز میفرماید: «عَبْدِي خَلَقْتُ الْأَشْيَاءَ لأجْلِکَ و خَلَقْتُکَ لِأجْلِیَ؛ ای بندهام! تمام اشیا را برای تو خلق کردم، اما تو را برای خودم آفریدم.» (الجواهر السنيّة في الأحاديث القدسيّة، ص710)
بیشتر بخوانید:
انسان برای خدا خلق شده است و به سوی خدا بازمیگردد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ؛ ما از آن خدا هستيم و به سوى او بازمیگرديم.» (بقرة، 156) در سوره فجر میخوانیم: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلي في عِبادي، وَ ادْخُلي جَنَّتي؛ اى نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد و در ميان بندگان من درآى و در بهشت من داخل شو.» (فجر، 27 تا 30) ای بندهای که «نفس مطمئنه» هستی! بیا، به سوی خودم بیا؛ «راضِيَةً مَرْضِيَّةً»، ای كسی كه تو از من راضی و من از تو راضی هستم. كم پیدا میشود که انسانی بهواسطه ادای تكالیفش و اجتناب از گناه، به مقامی برسد که از خدا راضی باشد. اگر راستی صددرصد از خدا راضی و با خدا آشتی باشد، خدا نیز صددرصد از او راضیست.
خداوند به انسان خطاب کرده است: یک قدم بیا، من ده قدم میآیم. یک قدم بیا، هزارها قدم میآیم. تو مرا دوست داشته باش، من عاشق تو میشوم، من عاشق تو هستم. انسان میتواند به آنجا برسد كه از خدا راضی باشد و خدا هم از او راضی باشد. آن وقت به مقامی میرسد که قرآن فرموده است: «فَادْخُلي في عِبادي.» معنای این جمله چیست؟ یک معنایش این است که در قیامت نزد چهارده معصوم(ع) است، وقتی هم به بهشت میرود، در خدمت ایشان است؛ اما یک معنای دیگرش هم این است که در همین دنیا در حضور پیغمبر اکرم(ص) و اهل بیت ایشان است، در حضور امیرالمؤمنین(ع) و در حضور امام عصر(ارواحنافداه) است.
باید توجه شود که ما در سلام نماز در حضور اهل بیت(ع) هستیم. سلام نماز، خطاب است و برای خطاب حضور لازم است و باید مواجهه باشد. اگر کسی بگوید: «السّلام علی الانبیاء»؛ یعنی سلام و درود به همه انبیا و این خطاب نیست، بلکه سلام در غیاب است؛ ولی سلام نماز با مواجهه همراه است. پس اگر در سلام نماز، هنگام ادای سلام به پیامبر اکرم(ص)، ایشان را نمیبینیم، حجاب داریم و پردهای مقابل چشم ما قرار گرفته است. ما خلق شدهایم برای اینکه خطاب کنیم: «السّلام علیكَ ایّها النّبیّ» و پیغمبر(ص) را ببینیم و پاسخ سلامشان را بشنویم. خلق شدهایم برای اینکه با گفتن «السَّلام علینا و علی عباد الله الصّالحین»، ائمه طاهرین(ع) را ببینیم و آنها جواب ما را بدهند و جواب آنها را بشنویم. این همان معنای «فَادْخُلي في عِبادي» در این دنیاست. خلق شدهایم که چنین مواجههای داشته باشیم. خلقت انسان عجیب است، برای همان خلق شده که به او خطاب شود: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلي في عِبادي، وَ ادْخُلي جَنَّتي»؛ بیا در میان بندههایم، بیا در بهشتم. این بهشت هم غیر از بهشت مردم و غیر از بهشت عمومیست، بهشتیست که انسان در آن نزد خداوند متعال است.
پس این آیه مختص آخرت نیست، بلکه صاحب نفس مطمئنه در همین دنیا و نیز هنگام مرگ، در برزخ و قیامت، میتواند در زمره بندگان خاص خدا قرار گیرد و در محضر اهل بیت(ع) باشد.
مرحوم کلینی(ره) روایتی از امام باقر(ع) نقل میکند که خوب روایتیست. راوی میگوید: «ما شاگردهای امام باقر(ع) نزد ایشان نشسته بودیم. پیرمردی عصازنان آمد و دم درب ایستاد. اول به امام(ع) سلام کرد، بعد به تک تک ما سلام کرد. سپس رو کرد به امام باقر(ع) و گفت: «من شما را دوست دارم و دوستان شما را نیز دوست دارم. به خدا قسم، این دوست داشتن شما و محبین شما از روی طمع در دنیا نیست. من دشمنان شما را دشمن میدارم و از آنها بیزارم، نه برای آنکه با آنها قضیه شخصی داشته باشم.» سپس گفت: «من حلال شما را حلال و محرمات شما را حرام میدانم و منتظر امر فرج شما هستم. فدایت شوم، «فَهَلْ تَرْجُو لِي»، آیا امیدی برای من دارید؟»
امام باقر(ع) پس از شنیدن سخنان او فرمود: «نزدیک بیا، نزدیک بیا» تا اینکه وی را نزد خود نشاند. بعد فرمود: «شخصی نزد پدرم امام سجاد(ع) آمد و نظیر آنچه تو پرسیدی، از ایشان پرسید. پدرم فرمود: اگر با این حال از دنیا بروی، بر رسول خدا(ص)، امام علی(ع) و ائمه طاهرین(ع) وارد میشوی، دلت خنک مىشود، قلبت آرام مىگيرد، چشمت روشن مىگردد و با فرشتگان و روح و ريحان از تو استقبال مىشود. اگر هم زنده بمانى، آنچه را موجب چشمروشنى توست، خواهى ديد و بالأخره در بالاترين درجات بهشت با ما خواهى بود.»
پيرمرد گفت: «چه فرمودى اى اباجعفر؟» امام باقر(ع) همان سخنان را براى او تكرار كرد. پيرمرد بشارت آن حضرت را بازگو كرد و در حالى كه با صداى بلند گريه مىكرد، مدهوش شد. امام(ع) با انگشت خود اشکهاى او را پاک كرد و پیرمرد را به هوش آورد. او سر بلند كرد و به آن حضرت گفت: «دستت را به من بده قربانت گردم.» حضرت دست خود را به پيرمرد داد، او دست آن حضرت را بوسيد و بر چشم و صورت خود گذاشت؛ سپس برخاست، خداحافظى كرد و رفت. امام باقر(ع) رو به حاضران فرمود: «هركس مىخواهد يكى از اهل بهشت را ببيند، به اين مرد بنگرد.» (الکافی، ج 8، ص 76)
آفرین به چنین افرادی که دین و اعتقادات خویش را به امام معصوم یا در زمان غیبت به عالمان دینشناس عرضه میکنند. رسم اصحاب ائمه طاهرین(ع) بوده است. راجع به جناب عبدالعظیم حسنی(ره) که خیلی مقام دارد و یکی از افتخارهای ایران است، نوشتهاند که دینش را به امام هادی(ع) عرضه کرد و ایشان دین و اعتقادات او را تصدیق فرمود.
رسیدن به این مقامات، الزاماً سواد و تحصیلات نمیخواهد، دل میخواهد، رابطه با خدا میخواهد. چه بسیار از باسوادها که در اینگونه مسائل راه به جایی نمیبرند. عالمی یکی از مراجع بزرگ تقلید را در خواب دید و از ایشان راجع به عالم برزخ سراغ گرفت. آن مرجع تقلید در خواب فرموده بود: «اینجا خبرهاست؛ چه باسوادهایی که اینجا بیسوادند، چه اشراف و بزرگانی که اینجا هیچ خبری از آنها نیست، چه بسیار افرادی که در دنیا ناشناخته و گمنام بودند، اما اینجا خیلی خبرها از آنها هست، نزد پیغمبرند و وضعشان عالیست.»
یكی از بزرگان از قول پدرش که عالم شهری بود، میگفت: «یک پیرمرد اهل دل، یک پیرمرد روشنضمیر که سواد الفبا هم نداشت، مریض شد. به دنبال من فرستاد و گفت: من امشب میمیرم و دلم میخواهد شما در کنارم باشید.» آن شخص از قول پدرش میگفت: «پیرمرد نصف شب مرا صدا كرد. نماز شبش را خواند و بعد ناگهان سلام کرد؛ گفت: السلام علیک یا رسولالله، السلام علیک یا امیرالمؤمنین، السلام علیک یا حسن بن علی، السلام علیک یا حسین بن علی، السلام علیک یا علی بن الحسین، تا رسید به نام مبارک حضرت ولیعصر(ارواحنافداه)، به ایشان نیز سلام کرد و گفت: چهارده معصوم(ع) آمدهاند تا مرا ببرند و آنها را میبینم.» یعنی آن پیرمرد یکی از مصادیق «فَادْخُلي في عِبادي» بوده است.
این قبیل افراد مؤمن که واقعاً بنده خدا بودهاند، در عالم قبر هم تنها نیستند. وقتی بنده صالح را در قبر میگذارند و روی قبر را میپوشانند، در آن هنگام که میفهمد همه رفتهاند و هیچ کس را ندارد، خداوند را پناهگاه خویش مییابد. در روایات داریم که خود خداوند برخی بندگان مؤمن را پناه میدهد. (من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 411) و این پناه برای او چقدر شیرین است و مزه دارد.
باید توجه شود که در تحصیل مقامات معنوی، همه در یک صف قرار نمیگیرند؛ برخی تندتر و گروهی کندتر حرکت میکنند تا اینکه همه برسند به آنجا که از خدا باشند؛ یعنی همه ما از خدا بشویم و صددرصد عبد خدا باشیم. خداوند هم خدای ما بشود و این افتخار بزرگیست. امیرالمؤمنین(ع) در مناجات خود با خداوند تعالی میفرماید: «إِلَهِي كَفَى لِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً؛ خدایا! همین عزت برای من بس است که بنده تو هستم و همین افتخار برایم کافیست که تو پروردگار من باشی.» (الخصال، ج 2، ص 420)
یافتن این حقایق بسیار لذت دارد. لذت حقیقی و لذت انسانی، این لذت است، نه لذت خوردن و خوابیدن. انسان سه نوع لذت دارد؛ یک نوع لذت، لذت حیوانیست که بین انسان و حیوانات مشترک است؛ یعنی میخورد، میآشامد و استراحت میکند. حیوانها هم چنین لذاتی دارند و بسیار راحتتر از انسان، از لذات مادی بهره میبرند. آنها مسئولیت ندارند و از اینرو برای مسائلی نظیر ازدواج، تهیه مسکن و تأمین معاش زندگی، غصه نمیخورند. انسان خلق نشده است که مثل حیوانات باشد، وگرنه خلقت او عبث و بیهوده است؛ چراکه حیوانات بسیار بهتر و بیشتر از انسان میخورند، میآشامند، شهوت خود را ارضا میکنند و استراحت دارند، آن هم رایگان.
نوع دوم لذت انسان، لذت تخیلی و عاطفیست، مثل اینکه از ریاست لذت میبرد یا محبت به اولاد برایش دوستداشتنیست. این لذت هم بین انسان و حیوان مشترک است. حیوانها هم این لذات را دارند، بعضی از آنها بچه خود را دوست دارند. شماری از حیوانها مثل موش، جمعآوری سکه و پول را دوست دارند. بعضی از حیوانات از ریاست یا از برتری جستن لذت میبرند؛ مثلاً وقتی چند الاغ با هم بار میبرند، هر کدام سعی میکند از بقیه جلو بیفتد و پیشی بگیرد.
امتیاز انسان اما، در برخورداری از نوع سوم لذت است که لذت معنوی نام دارد. مثال این نوع لذت، لذت عبادت یا لذت گرهگشایی و خدمت به خلق خداست. کسی که بتواند برای ازدواج دختر یا پسر نیازمندی کمک کند، هنگام خوشبختی و شروع زندگی آن پسر یا دختر، بیشترین لذت معنوی را میبرد. بندهای که نماز شب میخواند یا روزهداری که برای خدا گرسنگی و تشنگی را تحمل میکند، عبادت برای او لذت معنوی فراوانی دارد. این قبیل لذتها، مادی نیست، معنوی است و نمیشود بفهمیم چقدر شیرین است؛ یعنی قابل وصف نیست و فقط کسی که از آن برخوردار شده، مزهاش را درک میکند.
خوشا به حال آن کسانی که در راه معنویت میافتند و لذت آن را میچشند و همین لذتهای به ظاهر معمولی برای آنها عالی میشود. آنکه از نماز و عبادت لذت میبرد، کمکم به جایگاهی میرسد که وقتی میگوید: «إیّاک نَعبُدُ و إیّاکَ نَستَعین؛ فقط تو را مىپرستيم و بس، به جز تو نجوييم يارى ز كس.» (فاتحه، 5) میفهمد خدا با زبان او با او حرف میزند و خدا جوابش را میدهد، میفهمد که خدا به او توجه دارد. دو رکعت نماز میخواند؛ اما نمازش نوعی معاشقه و مکالمه است. ما خلق شدهایم که این لذتها را بچشیم، وگرنه اگر خلقت ما برای خورد و خوراک و پوشاک و نظایر آن باشد، هفتاد هشتاد سال زندگی در دنیا چه فایدهای دارد؟
وقتی زندگی سرشار از لذتهای معنوی باشد، فایده و نتیجه دارد. به قول بابا طاهر: «خوشا آنان که الله یارشون بی/ به حمد و قول هو الله کارشون بی/ خوشا آنان که دائم در نمازند/ بهشت جاودان بازارشون بی.»
اینکه میگوید: دائم در نمازند، معناش این نیست که شبانهروز نماز میخوانند، بلکه میخواهد بگوید خوشا به حال کسانی که در هر حال به یاد خداوند هستند و رضای او را در نظر میگیرند. قرآن کریم درباره این افراد فرموده است: «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ؛ مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى، آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات، به خود مشغول نمیدارد.» (نور، 37) یعنی گاه میشود انسان در بازار است، اما در دلش با خداست؛ در محل کار مشغول است، اما خدا را در نظر دارد؛ با خانواده و مردم معاشرت دارد، اما خدا را فراموش نمیکند؛ در چنین حالتی، خدا با اوست، هر کجا باشد، چه در خلوت و چه در جلوت، خدا با اوست. چقدر این حالات شیرین است و مزه دارد، خوشا به حال این افراد که به مقامهای معنوی رسیدهاند.
انتهای پیام