«عید» پیش از آنکه، آئین و یا مناسبت ملی و مذهبی و یا فرصتی برای تعطیلی و گشت و گذار در جهان بیرون باشد، فلسفه و مفهومی معرفتشناسانه و الهامبخش برای زیست اخلاقمدارانه و مومنانه در عالم درون است. عید، عصیانی علیه پلیدیها و کهنگیهای نهفته در وجود آدمی، و گام نهادن در سفری درونی برای صیرورت اندیشه و تولدی دوباره در ساحت وجود است، به همین دلیل عید در ادبیات دینی و عرفانی، به قربان کردن خویشتن در پای حقیقتی متعالی معنا میشود.
فلسفه دیگر عید، «بازگشت به خویشتن» است؛ به خصوص برای انسان عصر مدرن که در ساحت دنیای بحرانزده امروز، در دام مادیت و پلورالیسم غوطه میخورد و هویت چندپاره کاذب پیدا کرده و از خویشتن خویش غافل شده و در ورطه نیهیلیسم سقوط کرده و از بحران هویت، بحران اخلاق و معنویت رنج میبرد.
انسان هر آنقدر که از خویشتن خویش دور بماند، زندگی برای او بیمعنا میشود و از درک درست زندگی، جامعه، دین و طبیعت عاجز میماند، چرا که تنهایی، یاس و نا امیدی بر او غلبه میکند و دچار تعارضهای وجودی میشود و خود را در تضاد و تعارض با طبیعت و جامعه میبیند و دیگر مسئولیتی در قبال آنها احساس نمیکند. چنین انسان سرگشتهای برای رهایی از این زندان سهمگین وجود، راهی جز بازگشت به اصل خویش ندارد.
بازگشت به خویشتن، به معنای به عقب بازگشتن، واپسگرایی و یا بازگشت به هویتهای قومی، نژادی و مذهبی نیست. بازگشت در اینجا به معنی «رجوع کردن» و به معنای بازگشت به «خودِ اصیل» به عنوان شاکله اصلی اندیشه، رفتار و کردار شخصیت واقعی انسان است. «خود» و «خود بودن»، به معنای رهایی انسان از بند صغارت و جهل خویش، و رسیدن به استقلال و آگاهی درونی و به تعبیری خودآگاهی است.
بازگشت به خویشن، برای انسانی که به حقارت، سرگشتگی و تنهایی خود واقف شده و از متروک شدن خود در دنیای بحرانزده رنج میبرد و به دنبال راهی به رهایی میگردد، هرچند صعب و مستصعب است، اما خیالپردازانه و یا امری محال و دست نیافتنی نیز نخواهد بود، بلکه چنین بازگشتی میتواند در عالم واقع، با نوعی «خود اندیشی» آغاز شود. یعنی آدمی خود را در مقام پاسخگویی به پرسشهای بنیادین هستی «من که هستم؟»، «از کجا آمدهام؟» «آمدن ام بهر چه بود؟» و «به کجا خواهم رفت؟»، قرار دهد و ذهن و ضمیر خود را به نیرویی ماورایی، یعنی همان خداباوری که در فطرت او نهفته است، متوسل کند تا بتواند از پس این سرگشتگی و از خود بیگانگی به وادی امن آگاهی برسد.
بازگشت به خود واقعی، عین «شناخت» و «معرفت» و به تعبیری عین «خودشناسی» است، انسان از پرتو چنین شناختی، ایمان تازهای به هستی و خدا پیدا میکند، و نه تنها به اندیشه و آگاهی تازهای میرسد، بلکه فلسفه و معنای زندگی نیز برایش حاصل میشود و از پرتو چنین تحولی، با خویشتن، طبیعت و جامعه از در آشتی و دگردوستی وارد میشود. در واقع ثمره چنین بازگشت و شناختی، عشق است؛ و این یعنی رسیدن به معنا و گوهر هستی.
این روزها که بلای خانمان سوز کرونا، کامها را تلخ، دلها را نگران و چشمها را گریان کرده و آتش به عالم زده، و برای در هم شکستن آن به ناچار باید در خانه بمانیم و از خانهتکانی، دید و بازدید و سفر رفتن پرهیز کنیم، فرصت مغتنمی هست تا دل را از لوث رذیلتها و ویروسهای منحوس وجودی که با فطرت پاک انسانیمان ناسازگار است و ما را از خویشتن خویش غافل میسازد، پاک کرده و غبار از آیینه دل بزداییم و دلهامان را با فضیلتهایی همچون صداقت، صلح و صفا، عشق، محبت و دگردوستی بیاراییم و در این عید به دیدار خومان برویم و به ماهیت راستین آن نظر کنیم.
یادداشت از بهنام افشار
انتهای پیام