به گزارش ایکنا از اصفهان، دومین نشست از «شبهای عاشوراپژوهی» با محوریت کتاب «حقیقت عاشورا؛ از عاشورای حسین(ع) تا تحریفات عاشورا» تألیف محمد اسفندیاری، نشر نی، شب گذشته، ۱۶ مردادماه به همت مؤسسه فرهنگی آیه در خانه حکمت اصفهان برگزار شد.
اسفندیاری در این نشست، با بیان اینکه درباره قیام امام حسین(ع) از زوایای گوناگون میتوان صحبت کرد، گفت: تاکنون حدود پنج هزار جلد کتاب به فارسی و عربی درباره سیدالشهداء(ع) نوشته شده که اغلب این کتابها مربوط به قرن حاضر است. بنابراین، اگر کسی کتاب یا مقالهای درباره امام حسین(ع) مینویسد، باید حرف جدیدی داشته باشد و تکرار مکررات نکند. در کتاب «حقیقت عاشورا» تلاش کردهام تا آنچه را از ابعاد قیام امام حسین(ع) فهمیدهام، به بحث و بررسی بگذارم.
وی موضوع بحث خود را درسهای عاشورا برای امروز بیان کرد و افزود: در کتاب، به تفصیل به این موضوع پرداختهام؛ یک فصل با عنوان «از عاشورا چه میتوان آموخت؟» و فصل دیگر با عنوان «زیباییهای عاشورا». درسهایی مثل آزادگی، عدالتگرایی و انسانگرایی، تکرار مکررات است و من تلاش کردهام تا به جزئیات بپردازم.
این اسلامپژوه و تاریخنگار ادامه داد: به تعبیر مرحوم استاد مطهری، عاشورا دو صفحه سیاه و سفید دارد و ما اغلب، صفحه سیاه آن یعنی قتل و کشتار و غارت را میبینیم و به صفحه سفید عاشورا که دربردارنده قهرمانیها و حماسه امام حسین(ع) است، کمتر توجه میکنیم. در صفحه سیاه عاشورا، تراژدی میبینیم و کتابهایی هم که بسیاری از گذشتگان درباره امام حسین(ع) مینوشتند، «مقتل الحسین» یا «مصرع الحسین» نام داشت، یعنی کشته شدن یا به زمین افتادن حسین(ع). بنابراین، ضمن اینکه عاشورا، تراژدی هم بود و باید آن را ببینیم، صفحه سفید این واقعه نیز باید مورد توجه باشد.
وی تأکید کرد: در گذشته، بیشتر صفحه سیاه عاشورا دیده میشد، چون هدف، گریستن و عزاداری بود و عدهای فقط در چهارچوب این گفتمان صحبت میکردند. این جمله امام حسین(ع) را که «من کشته اشک هستم»، برخی خوب متوجه نشدهاند و فکر میکنند منظور امام این است که میروم تا کشته شوم، در حالی که این جمله، دنبالهای دارد و امام در واقع میگوید هیچ کس نیست که کشته شدن مرا یاد کند و اشک نریزد. دلیل اینکه بیشتر صفحه سیاه عاشورا و مصیبتها دیده میشد، این بود که برای عزاداری و گریستن بر امام حسین(ع)، پاداشهای فراوانی مترتب است، ولی عدهای عاشورا را فقط به همین موضوع منحصر کردهاند، صفحه سفید را نمیبینند و در پی عاشوراشناسی نیستند، حال آنکه امیرالمؤمنین(ع) بر دینداری همراه با درک دین و دینشناسی تأکید میکند. بنابراین، عزاداری باید مبتنی بر عاشوراشناسی باشد. همچنین، امام صادق(ع) میفرماید: «خداوند هیچ عملی را نمیپذیرد، مگر اینکه از سر معرفت و بصیرت باشد.» عزاداری، از شعائر مهم دینی محسوب میشود، ولی مهم این است که مبتنی بر شناخت امام حسین(ع) باشد.
اسفندیاری اضافه کرد: برخی تاریخ میخوانند تا به خواب بروند، ولی واقع این است که باید تاریخ را بخوانیم تا از خواب بیدار شویم. به تعبیر امیرالمؤمنین(ع)، آنچه مایه عبرت باشد، در جهان بسیار زیاد است، ولی کسانی که عبرت بگیرند، اندکاند. از تاریخ باید عبرت گرفت، در غیر این صورت، اگر برای ما لالایی شود، فایدهای ندارد. مولوی میگوید: «گویند به بلاساقون، مردی دو کمان دارد/ ور زان دو یکی گم شد، ما را چه زیان دارد.» باید دید وقایعی که در طول تاریخ اتفاق افتاده است، برای امروز ما به چه کار میآید. تاریخ، چراغ راه آینده است، امام سجاد(ع) نیز در حدیثی تأکید میکند که اگر از این به بعد دنیا میخواهی درست حرکت کنی، باید از قبل آن عبرت بگیری. کسی که تاریخ نمیداند، مانند انسانی بدون تجربه است و از صفر آغاز میکند، در حالی که نباید اینطور باشد، باید دید گذشتگان چگونه عمل کردند، دنباله راه آنها را برویم. نیوتن که خود از نوابغ بود و با نظریههایش، دنیا را دگرگون کرد، میگفت اگر توانستهام تا دوردستهای جهان را نگاه کنم، به این دلیل است که بر شانه گذشتگان سوار شدهام. بنابراین، از تاریخ عاشورا باید درسها بیاموزیم. کلیگویی در این زمینه فایده ندارد و باید بر جزئیات انگشت گذاشت.
وی اهمیت دادن به پیروزی اخلاقی در برابر پیروزی سیاسی را از جمله درسهایی دانست که میتوان از عاشورا آموخت و افزود: در تمام دنیا، احزاب و گروهها دنبال غلبه بر یکدیگر و پیروزی سیاسی هستند، ولی مهمتر از پیروزی سیاسی، پیروزی اخلاقی است. فایدهای ندارد که یک حزب پیروز شود، ولی پیروزیاش اخلاقی نباشد. باید موازین اخلاقی را رعایت کرد و این همان است که قاتلان امام حسین(ع) نمیدانستند و دنبال پیروزی سیاسی به هر قیمتی بودند، ولی سیره امیرالمؤمنین(ع) و امام حسین(ع) این بود که اصل، پیروزی اخلاقی است و اخلاق را نباید زیر پا گذاشت. به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه و با ترجمه دکتر شهیدی، «به خدا درآیید، ستمدیده، نه از شما به دیگران، ستمرسیده». یعنی در آستان خداوند، مظلوم واقع شوید. البته مظلوم غیر از ظلمپذیر است. در نزاعی که پیش میآید، برخی دنبال این هستند که هر طور شده، پیروز شوند، اگرچه ظلم کنند، ولی امیرالمؤمنین(ع) میگوید، از شکست خوردن باکی نیست، در قیامت مظلوم به پیشگاه خدا میآیید، نه ظالم.
این اسلامپژوه و تاریخنگار ادامه داد: درس دومی که از نهضت امام حسین(ع) میآموزیم، این است که از مستی قدرت بپرهیزیم. همه ما در جامعه، قدرتی در اختیار داریم که نباید مست آن شویم. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «سزاوار است که انسان خردمند از مستی قدرت بپرهیزد.» امویان در مقابل امام حسین(ع) دچار مستی قدرت شدند و مستی قدرت از مستی شراب بدتر است. بنابراین، هیچ کس نباید از قدرت خود سوءاستفاده کند و به آن مغرور شود.
به گفته وی، درس سومی که از امام حسین(ع) میآموزیم، این است که از تنها بودن نهراسیم. برخی از اقلیتبودگی میهراسند، ولی اگر بدانیم راهی که میرویم، بر حقیقت است، نباید از تنها بودن بترسیم و خود را در جمعیت ذوب کنیم. به تعبیر دیگر، خودفرمانروا باشیم، نه دیگرفرمانروا. کسانی که خودفرمانروا هستند، به تشخیص خود اهمیت میدهند و البته همهگونه نقدی را هم میپذیرند. کانت، خودفرمانرواها را دارای زندگی اصیل میداند و دیگرفرمانرواها، زندگی عاریتی دارند. خداوند در قرآن میفرماید: «پاک و ناپاک با هم برابر نیست، هر چند تعداد ناپاکان زیاد باشد و شما را به شگفتی وادارد، مرعوب اکثریت ناپاک نشوید و به راه پاکان بروید، اگرچه اندک باشند.» امیرالمؤمنین(ع) نیز در نهجالبلاغه تأکید میکند که اگر راهی را درست میدانید، از اندک بودن رهروان آن نترسید و اگر راهی را درست نمیدانید، از زیاد بودن رهروان آن مرعوب نشوید. در انجیل نیز آمده است: از راهی نروید که روندگان آن بسیارند، از راهی بروید که روندگان آن اندکاند. مقصود انجیل نیز این است که از تنها بودن نترسید. امام حسین(ع) از تنها بودن نهراسید، با عدهای از مدینه حرکت کرد، به مکه آمد و هر چه پیشتر رفت، همراهانش اندک شدند. در پایان نیز کسانی که میخواستند یاریش کنند، عقبنشینی کردند، ولی امام نهراسید و به راهی که تشخیص داده بود، شک نکرد. بسیاری اما ترسیدند که به راه حسین(ع) بروند، چون دیدند در این راه تنها هستند.
اسفندیاری به این ضربالمثل فارسی در امثال و حکم دهخدا اشاره کرد که «خدا دیرگیر است، ولی سختگیر است» و گفت: خدا ممکن است به ظالم فرصت زیادی بدهد، ولی وقتی او را تنبیه کند، بسیار سختگیر خواهد بود. مانند این ضربالمثل در عربی نیز آمده است، مبنی بر اینکه خداوند مهلت میدهد، ولی در سنت او اهمال وجود ندارد و ظالم را رها نمیکند. یزید، ابن زیاد و عمر بن سعد در کشته شدن امام حسین(ع) نقش داشتند، ولی بعد از مدتی، خدا گریبان یک یک آنها را گرفت. یزید سه سال بعد از واقعه عاشورا، جوانمرگ شد و درباره مرگ او، روایتهای مختلفی وجود دارد. در جلد چهارم کتاب «سیر أعلام النبلاء» از ذهبی آمده است که یزید شراب خورده بود و میرقصید، به زمین افتاد، سرش متلاشی شد و جان داد. براساس کتاب «البدایة والنهایة» از ابن کثیر در جلد هشتم، یزید میمونی داشت که با آن بازی میکرد و به هنگام رقصاندنش، میمون او را گاز گرفت و یزید مرد. ابن زیاد نیز جوانمرگ شد و شش سال بعد از واقعه عاشورا، در همان روز، ابراهیم بن مالک اشتر سر او را از نت جدا کرد و بدنش را سوزاند. عمر بن سعد نیز به دست مختار گرفتار و سر از تنش جدا شد. اغلب قاتلان امام حسین(ع) در دنیا دچار مکافات شدند و این چیزی است که منابع اهل سنت میگویند. مولوی میگوید: «آنک کشتستم پی مادون من/ مینداند که نخسپد خون من» و در جای دیگر میسراید: «لطف حق با تو مداراها کند/ چون که از حد بگذرد، رسوا کند». به تعبیر حافظ، «چون دور فلک یکسره بر منهج عدل است/ خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل».
وی با تأکید بر اینکه تاریخ، نمایشگاه انسانشناسی است، اظهار کرد: هر کس میخواهد انسان را بشناسد، باید تاریخ بخواند، چراکه ذات انسانها در تاریخ شناخته میشود. تاریخ عاشورا نیز نمایشگاه انسانشناسی است، از جمله اینکه میان انسانها، فاصله زیادی وجود دارد. یک نفر خود را فدای همنوعان میکند و دیگری، همنوعان را فدای خودش میسازد. یک نفر مثل امام حسین(ع)، جسمش روحانی و معنوی است و کسی مثل ابن زیاد، روح جسمانی و مادی دارد. در تاریخ عاشورا، کسی مثل زهیر بن قین، از اصحاب امام حسین(ع) را میتوان مثال زد که عثمانیمذهب و مقابل امیرالمؤمنین(ع) بود. امام، او را به یاری خود فراخواند و زهیر پذیرفت. در مقابل، میتوان عمر سعد را مثال زد که گفته میشود اصلاً جنگ با امام حسین(ع) را خوش نداشت و تلاش میکرد تا از زیر بار جنگ شانه خالی کند. به او گفتند اگر حکومت ری را میخواهی، باید این جنگ را بهپا کنی.
این اسلامپژوه و تاریخنگار بیان کرد: امام حسین(ع) از زمانی که با حر روبرو شد تا روز عاشورا، صحبتهای گوناگونی داشت که چکیده این صحبتها در چهار جمله خلاصه میشود؛ اول اینکه خطاب به مردم کوفه گفت، شماها بودید که نامههای متعددی به من نوشتید و امام این نامهها را با خود آورده بود، چون روز مبادا را میدید. به تعبیر امروزی، امام حسین(ع) با وجود این نامهها بهصورت کاملاً دموکراتیک به کوفه میرفت و نامهها حکم رأی سفید به ایشان را داشت. حرف بعدی امام این بود که به هر دلیلی، از دعوت خود پشیمان شدهاید، عیبی ندارد، من به شهر خودم برمیگردم. حرف سوم ایشان این بود که مگر مرا نمیشناسید و نمیدانید فرزند پیامبر(ص) هستم؟ مگر پیامبر(ص) نفرمود: حسنین(ع) سرور جوانان اهل بهشت هستند؟ حرف پایانی امام نیز به این مضمون بود که مگر جرمی مرتکب شدهام که روبروی من ایستادهاید؟ در واقع، ایشان براساس عقلانیت با سپاه مقابل صحبت میکرد، ولی آنها از عقلانیت بهرهای نداشتند، چون دچار خودفریبی شده بودند. بر همین اساس بود که امام به آنها فرمود: به خودتان بازگردید و خود را سرزنش کنید. این نفس لوامه است که باید فعال باشد، نه نفس اماره.
وی افزود: کسی که دچار خودفریبی شود و کلاه شرعی درست کند، هر کاری انجام میدهد. هیچ قاتل، ظالم و دزدی به کار خلاف خود معترف نیست و هر کدام توجیهی برای آن میتراشند. دلیلتراشیهای بشر بیش از دلیلهای اوست و ما آنقدر که پایبند شبه دلایل هستیم، پایبند دلایل نیستیم. در قرآن نیز به خودفریبی اشاره شده است، چنانکه شغل شیطان را آرایشگری معرفی میکند، یعنی بد را نیک نشان میدهد و انسان فریب میخورد. قرآن همچنین زیانکارترین انسانها را کسانی میداند که غرق در دنیا شدهاند، ولی فکر میکنند کار خوبی انجام میدهند. بسیاری از کسانی که در جنگ با امام حسین(ع) حضور داشتند، با قصد تقرب آمده بودند. برخی به جای رساله توضیحالمسائل، رساله توجیهالمسائل در دست دارند. ما باید کلاهمان را قاضی کنیم، نه اینکه کلاه شرعی روی کارهایمان بگذاریم. انسان قدرت زیادی برای خودفریبی دارد و برای پرهیز از خودفریبی، به تعبیر عرفا باید محاسبه نفس و خودکاوی انجام داد. امیرالمؤمنین(ع) نیز عاقل را کسی میداند که به دیدگاه خودش سوءظن دارد. در حدیثی از امام حسین(ع) نیز انسان عالم، کسی معرفی شده است که خودش را نقد میکند.
اسفندیاری درس دیگر نهضت امام حسین(ع) را توجه به این نکته دانست که مقدورات انسان غیر از مأذونات اوست. ما بسیاری از کارها را میتوانیم انجام دهیم، ولی اذن انجام دادنشان را نداریم. هر چه انسان قدرت بیشتری دارا باشد، مانع بیشتری باید در برابرش وجود داشته باشد، چون امکان تخریبش بیشتر است و لذا، به عوامل بازدارنده بیشتر نیاز دارد. امروز برای بهترین خودروها نیز قویترین ترمزها را تعبیه میکنند و انسان دو عامل بازدارنده دارد؛ ایمان و عقل. سپاه مقابل امام حسین(ع) چون قدرت داشت، هر کاری انجام میداد.
گزارش از محبوبه فرهنگ
انتهای پیام