صبح روز چهارشنبه، 28 مرداد 1332، خیابانهای تهران شاهد حرکت نیروهای نظامی و اوباش با شعار «جاوید شاه» و تظاهرات علیه مصدق بود. دفتر احزاب و نشریات طرفدار مصدق و حزب توده، غارت و به آتش کشیده شد و دولت او و حامیانش هیچ واکنشی به این اقدامات نشان ندادند. در ساعات پایانی روز، مقاومت طرفداران مصدق در اطراف خانه وی درهم شکسته شد، خانه او را غارت کردند و مصدق از طریق پشتبام، از این صحنه جان به در برد و اینگونه بود که یکی از مهمترین و بحثبرانگیزترین تحولات تاریخ معاصر ایران رقم خورد.
سیدعلیرضا ابطحی، عضو بازنشسته گروه تاریخ دانشگاه آزاد اسلامی نجفآباد در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، کودتای 28 مرداد را موضوع حساسی خواند که حساسیت آن همچنان ادامه دارد و اظهار کرد: متأسفانه هم در داخل و هم در خارج از کشور، در فضای سیاستزدهای قرار داریم و تحقیقات و گفتوگوها تحت تأثیر همین فضا اتفاق میافتد؛ افراد بیشتر از موضع سیاسی، در رد یا اثبات یا نقد کودتای 28 مرداد برمیآیند و صحبت کردن بر مدار واقعیت و عقلانیت، کار دشواری است.
وی افزود: باید بپذیریم که کودتای 28 مرداد سوای اینکه چه عوامل و دلایلی در بروز آن نقش داشتند، تجسم یک شکست برای ایرانیان، سیاستمداران و فعالان و گروههای متعددی از مردمی بود که در آن دوران با نیتها، برداشتها و انتظارات مختلف به صحنه آمدند و طبیعی است که چه در داخل و چه در خارج، جناحها، کانونهای قدرت، احزاب و گروهها هر کدام میکوشند سهم کمتری از این شکست برای خودشان و سهم بیشتری برای دیگران قائل شوند.
این استاد بازنشسته دانشگاه اضافه کرد: دربار، جبهه ملی، حزب توده و کمونیستها، جناح مذهبی و طرفداران آیتالله کاشانی، فدائیان اسلام، سلطنتطلبان و... هر کدام در این شکست سعی میکنند سهم بیشتری به رقبا و دیگر کانونهای داخلی و خارجی نسبت داده و سهم خودشان را کمتر جلوه دهند. این طبیعی بوده و شکست دقیقاً نقطه مقابل پیروزی است. در پیروزی، مثل ملی شدن صنعت نفت یا انقلاب اسلامی، همه میکوشند تا بگویند سهم بیشتری داشتهاند، ولو اینکه این سهم، واقعی نباشد. در شکست، بالعکس عمل میکنند و میکوشند سهم بیشتری به دیگران بدهند و این واقعیتی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. کمونیستها، نیروهای چپ و حزب توده تلاش میکنند عمدتاً دربار و جناح مذهبی را مسئول شکست ملی شدن نفت بهحساب بیاورند، جناح مذهبی عمدتاً بار را بر دوش جبهه ملی و دربار میگذارد و سلطنتطلبان نیز عمدتاً جبهه ملی و کمونیستها را مسئول میدانند.
وی تصریح کرد: 28 مرداد، تبلور نداشتن یک استراتژی و برنامه مشخص از سوی کسانی بود که برای ملی شدن صنعت نفت اقدام کردند. البته منظور این نیست که سیاستمداران و افراد درگیر هیچ استراتژی و برنامه مشخصی نداشتند، بلکه این استراتژیها و برنامهها مورد توافق جمع نبود و هر کس بر مبنای خودش حرکت میکرد. در جریان ملی شدن نفت، مقدمات قبلی، خود جریان، مسائلی که بعد از ملی شدن نفت در دوره نخستوزیری دکتر محمد مصدق اتفاق افتاد، کودتای 28 مرداد و مسائل بعد از آن، همه حلقههای به هم پیوسته یک زنجیر هستند که نمیتوان یکی را مورد توجه قرار داد و بقیه را نادیده گرفت.
ابطحی بیان کرد: کسانی که در وهله اول به عرصه ملی شدن نفت پا گذاشتند، بهویژه مردم عادی، جناحهای چپ، ملی و مذهبی و حتی سلطنتطلبان و طرفداران دربار، عمدتاً در یک چیز متفق بودند و آن اینکه، چه چیزی را نمیخواهند. در نه گفتن به سیطره یک دولت خارجی مثل انگلستان بر منابع عظیم نفتی کشور و تلاش برای بهدست گرفتن زمام امور نفت و اداره مستقل آن به نفع عموم مردم ایران، ظاهراً همه متفقالقول و همداستان بودند، ولی در بخش ایجابی و اصلی قضیه که برای رسیدن به هدف باید از چه استراتژی و برنامهای استفاده کرد، همداستانی وجود نداشت و هر چه بر عمر ملی شدن صنعت نفت و تصویب قانون آن در مجلس در سال 1330 میگذشت، این اختلاف و فاصله گرفتن راهها از هم بیشتر میشد.
وی تأکید کرد: ما باید بپذیریم که متأسفانه اهل گفتوگو و مذاکره میان طرفهای مختلف درگیر در یک قضیه مثل ملی شدن صنعت نفت نیستیم. در واقع، این بیماری و نقصان وجود داشته است و همچنان نیز وجود دارد، یعنی شاهد گفتوگو در جامعه نیستیم؛ هر گروه، حزب و جناحی بر طبل خواستههای خودش میکوبد و تلاشی برای اینکه صدای طرفهای مختلف شنیده شود و بر اساس گفتوگو، به نتیجهای مبتنی بر منافع عمومی دست پیدا کنیم، کمتر دیده میشود، اگر نگوییم که اصلاً وجود ندارد. در جریان ملی شدن نفت، متأسفانه این نبود گفتوگو و تلاش برای اتخاذ یک موضع حساب شده و مورد حمایت همه جناحها و گروهها به چشم میخورد.
این استاد بازنشسته دانشگاه به ترسیم شرایط منجر به کودتا پرداخت و گفت: شاید یکی از چشمگیرترین فعالیتها در جریان ملی شدن نفت را جناح چپ انجام داده باشد. حزب توده نقش بسیار پررنگی قبل و در حین جریان ملی شدن نفت، سالهای نخستوزیری دکتر محمد مصدق تا کودتا و پس از آن و انهدام بخش نظامیاش در سال 1333 ایفا کرد. باید بپذیریم که حزب توده یکی از مؤثرترین، قدرتمندترین و تشکیلاتیترین احزاب سیاسی تاریخ معاصر ایران بوده است و حزب و گروه دیگری را نمیتوان نام برد که از این حیث بتواند با حزب توده رقابت کند، ولی به نظر میرسد این حزب نیز در یک بازی بسیار پیچیده و چندلایهای گرفتار شد که انگلیسیها و مأموران و مرتبطان داخلیشان بهوجود آوردند؛ به این ترتیب که موفق شدند با اقدامات پنهانی، حزب توده را دچار نوعی توهم در ارزیابی توانایی بسیج و به میدان آوردن مردم در صحنه، نفوذ در لایههای مختلف ارتش و قدرت نظامیاش کنند. در نتیجه، حزب توده دچار نوعی اشتباه محاسباتی بسیار مصیبتبار شد که بخشی از آن، عمداً و بهصورت برنامهریزی شده، از سوی طرف انگلیسی به اشکال مختلف بهوجود آمد. در واقع، میخواهم بگویم انگلیسیها چقدر زیرکانه، پیچیده و حساب شده عمل کردند و توانستند چنین توهم و اشتباه محاسباتی را برای حزب توده رقم بزنند.
وی افزود: با وجود این توهمی که حزب توده احساس کرد و اقداماتی که انجام داد، انگلیسیها موفق شدند با بزرگنمایی و ایجاد وحشت از سیطره جناح چپ در ایران، بهویژه با اقداماتی که در روزهای منتهی به کودتای 28 مرداد انجام دادند، از یک طرف، جناح مذهبی را به وحشت بیندازند و از طرف دیگر، آمریکاییها را قانع کنند که با اقدام براندازانه علیه دولت مصدق همراه شوند. این، ماهیت اقدامات طرف انگلیسی بود که از یک سو، با به بنبست کشاندن مذاکرات و نپذیرفتن خواستههای نهایی ایران، از جمله درخواست پرداخت غرامت و عدمالنفع از طرف دولت ایران، راه را بر مصالحه بست و از طرف دیگر، با بزرگنمایی موقعیت و جایگاه حزب توده، طرفهای خارجی و داخلی را به همراهی برای برنامهریزی به منظور کودتای نظامی علیه دولت دکتر محمد مصدق مجاب کرد. این بازی پیچیده انگلیسیها بود و متأسفانه، ما گاهی اوقات دچار سادهاندیشی میشویم و فکر میکنیم این پیچیدگی عملکرد فقط مربوط به کودتای 28 مرداد بوده و در سالها و دهههای بعد، دیگر ادامه پیدا نکرده است. اگر کسی چنین تفکری داشته باشد، به نظر من، دچار نقص در شناخت عملکرد انگلیسیها و مأموران و مرتبطان داخلیشان در ایران بوده و هست.
ابطحی ادامه داد: دربار که یک مرکز قدرت سیاسی در ایران بهحساب میآمد، در این دوران ظاهراً موضع غیرفعالی داشت و خود را تابع نظر مجلس و عموم مردم میدانست، ولی به نظر میرسد که دربار و محمدرضا شاه عمدتاً تلاش میکردند موجسواری کنند. ابتدا با موج عمومی برای ملی شدن نفت مخالفت نکردند و به مرور زمان، وقتی برنامه گفتوگوی دولت مصدق با طرف انگلیسی به بنبست رسید و طرفین از اتخاذ یک راهبرد مؤثر از طریق توافق بازماندند، دربار آرام آرام موضع خود را تغییر داد و تا جایی پیش رفت که حاضر به پذیرش انتخاب احمد قوام بهعنوان نخستوزیر شد. در چنین شرایطی، با توجه به فراخوان آیتالله کاشانی و بروز قیام 30 تیر، دربار باز هم به این موجسواری ادامه داد و با کنار گذاشته شدن احمد قوام و بازگشت دوباره دکتر محمد مصدق، با یک تیر، دو نشان زد. اول اینکه محمدرضا شاه از سایه و وجود یک رقیب قدرتمند قدیمی که تجربه تلاقی چندگانهای در دورههای قبلی با یکدیگر داشتند، یعنی احمد قوام رهایی پیدا کرد و از طرف دیگر، خود را همراه موج ایجاد شده به واسطه قیام 30 تیر نشان داد. بنابراین، طبیعی است که از اتخاذ یک موضع مشخص و آشکار در این زمینه حتیالامکان خودداری میکرد. در این راه، پیروز نهایی در میان جناحهای داخلی، بالطبع، دربار بود که موفق شد به مرور زمان با بسیج امکانات خود و اقداماتی که انجام داد، با کودتای 28 مرداد، جناحهای چپ، ملی و مذهبی را از دور خارج کند و خود دائرمدار کار شود.
وی تصریح کرد: جناح مذهبی به رهبری آیتالله کاشانی، دارای برنامه مدون و مشخصی برای جریان ملی شدن نفت نبود و به تعبیری، مرحوم کاشانی عمدتاً دارای آمال و ایدههایی برای رهبری جهان اسلام و عموم مردم در داخل ایران بود و به جز قدرت بسیج عمومی و به میدان آوردن گروههایی از اقشار محروم و طبقه متوسط سنتی، برنامه مشخصی برای اینکه در جریان ملی شدن نفت، چگونه با همراهی و همکاری سایر کانونهای قدرت، احزاب سیاسی و... به نتیجه برسند، نداشت. تلاش جناح مذهبی و طرفداران مرحوم کاشانی عمدتاً معطوف به این شده که ایشان را از هر گونه همراهی با کودتای 28 مرداد مبرا بدانند و بر نامهای که قبل از کودتا، از سوی حسن سالمی منتشر شد، متمرکز هستند و عمدتاً مصدق و جناح ملی را مسئول بیتوجهی به هشدارها برای جلوگیری از کودتای 28 مرداد قلمداد میکنند، ولی به نظر میرسد جناح مذهبی نیز از داشتن یک برنامه مشخص و ارزیابی دقیق و تلاش برای ایجاد مفاهمه و گفتوگو برای رسیدن به نتیجه در جریان اوضاع هیجانزده مربوط به قبل از کودتا محروم بود.
این استاد سابق دانشگاه با بیان اینکه جبهه ملی بیشتر ائتلافی چندلایه، گونهگون و بسیار گسترده بود و عمدتاً برنامه مشخص و مدونی برای کار خود نداشت، اضافه کرد: در این ائتلاف، افرادی از لایههای مذهبی یا موسوم به مذهبی، مثل شمس قناتآبادی دیده میشدند تا افرادی مثل خلیل ملکی که از حزب توده جدا شده و به همراهی و حمایت از دولت مصدق اقدام کرده بود. بنابراین، در شرایطی که جبهه ملی از گروهها، لایهها و خواستههای متعدد، متنوع و بعضاً متناقض و متضادی تشکیل شده بود، نمیتوانست برنامه مشخصی داشته باشد.
وی تأکید کرد: آنچه ضرر نهایی را به همه این گروهها وارد کرد، این بود که نوعی رادیکالیسم سیاسی بر فضای مباحث مربوط به ملی شدن نفت حاکم شد و جناحهای ملی، مذهبی و چپ هر کدام به فراخور حال خود، به شدت گرفتن این فضا کمک کردند و در این مسابقه هیجانی و رادیکالیزه شدن قضایا، کار را به نقطهای رساندند که جای کمتری برای عقلانیت و در نظر گرفتن منافع عمومی با توجه به امکانات و شرایط داخلی و بینالمللی فراهم شد. در نتیجه، جناحهای سیاسی برای اینکه به سازشکاری، خیانت و کوتاه آمدن در برابر استعمار خارجی متهم نشوند، ناخودآگاه با این فضای هیجانی، رادیکالیزه، غیرمنطقی و غیرمنطبق با واقعیت موجود در داخل و صحنه سیاست بینالملل همراهی میکردند و راه برای رسیدن به نتیجه مشخص، روز به روز دشوارتر میشد. متأسفانه حزب توده با دمیدن بر آتش مقابله با امپریالیسم و ایجاد درگیریهای متعدد در خیابانها، در این رادیکالیزه شدن فضای جامعه نقش مؤثری داشت و طرفهای مقابل نیز همه هم و غم خود را برای مقابله با حزب توده گذاشته بودند. در نتیجه، خیابانها و مجامع مختلف شاهد درگیری میان طرفداران و مخالفان حزب توده بود. این درگیریهای خیابانی که باعث هیجان و خستگی مردم میشد، میان طرفداران حزب توده و حزب زحمتکشان ایران به رهبری دکتر مظفر بقایی کرمانی صورت میگرفت. به نظر میرسد این درگیریها، پیشزمینهای برای ایجاد هیجان، خشونت و رادیکالیسم بیشتر بود و در این زمینه نیز انگلیسیها نقش غیرمستقیم و مؤثری داشتند. در چنین شرایطی، طبیعتاً تودهایها که فریفته و بازیخورده برنامه پیچیده انگلیسیها بودند، در این رادیکالیزه شدن فضا نقش زیادی ایفا کردند.
ابطحی درباره نقش دولتهای خارجی در کودتا، گفت: دولت شوروی علاوه بر اینکه به حمایت از حزب توده و کمک به آن اقدام میکرد، بهصورت غیرمستقیم به عملکرد این حزب که به جای گفتوگو و تلاش برای ایجاد مفاهمه و رسیدن به نتیجه، بر طبل تفرقه و تهاجم به جناحهای مختلف میکوبید، صحه میگذاشت و اینگونه، راه را بر عقلانیت مبتنی بر مصالح عمومی میبست. از آن بدتر اینکه، دولت شوروی از کمک به دولت مصدق، بهویژه در بازگرداندن 11 تن طلای متعلق به دولت ایران که میتوانست تا حدی مشکلات اقتصادی دولت را حل کند، خودداری کرد، یعنی همان 11 تن طلایی که بعداً تحویل دولت کودتا شد و داستان خاص خودش را دارد و به طلب ایران در طول سالهای جنگ جهانی دوم مربوط میشد و آنچه از ثروت و منابع کشور ما به خاک شوروی منتقل شده بود. در واقع، دولت شوروی میکوشید تا به نوعی، ملی شدن صنعت نفت به نتیجه نرسد، چون میتوانست بدیل قابل تأملی در برابر ادعاهای این دولت بهحساب بیاید و این عملکرد دولت شوروی و سپس دولت روسیه، در سالهای بعد و تا روزگار فعلی همچنان ادامه پیدا کرده است.
وی افزود: دولت آمریکا در سالهای پس از جنگ جهانی دوم بیشتر درصدد گسترش دامنه نفوذ و قلمرو خودش بود و تلاش میکرد تا دولتهای اروپایی را که حتی در طول سالهای پس از جنگ جهانی اول، سهم آمریکا را نادیده گرفته بودند، به حاشیه براند. بنابراین، با وجود اینکه ظاهراً با دولت مصدق و ملی شدن نفت اظهار همراهی میکرد، کمکی به این دولت نکرد و بهتدریج، تحت تأثیر القائات طرف انگلیسی و طرفداران آن در داخل کشور قرار گرفت و خطر حاکمیت تفکرات چپ و حزب توده را پذیرفت و تن به کودتا داد. بزرگنمایی نقش آمریکاییها در کودتای 28 مرداد 1332، نکته ظریفی است که باید به آن توجه کرد. آمریکاییها نیز از اینکه نقش خودشان در کودتای 28 مرداد را بهصورت بسیار پررنگ بهعنوان دستاوردی برای سیاست خارجیشان در طول آن سالها تبلیغ و خود را بهعنوان قهرمان کودتا و بازگرداندن محمدرضا شاه به تاج و تخت معرفی کنند، ابایی ندارند، ولی واقعیت این است که آنها در این قضیه نقش اصلی را نداشتند و این، تحریف ظریفی است که میتواند به تحریف واقعیتها نیز منجر شود.
این استاد سابق دانشگاه تصریح کرد: کودتای 28 مرداد، نتیجه ناامیدی مردم و رانده شدن آنها به حاشیه بود، مردمی که متوجه شدند غلبه دیدگاههای حزبی و گروهی، ترجیح منافع فردی و تلاش برای حفظ قدرت، آنچنان غلبه پیدا کرده که جایی برای حضور آنها و تلاش برای حفظ منافعشان نمانده است و این دلیل اصلی پیروزی کودتاگران بود؛ یعنی نادیده گرفتن و به حاشیه راندن مردم و پیگیری منافع فردی، حزبی و گروهی. دورانی که علاوه بر نداشتن برنامه مدون و مشخص مورد توافق عمومی، راه برای گفتوگو و مذاکره و توجه به واقعیتهای موجود براساس ظرفیتهای داخلی و موقعیت بینالمللی بسته شد و در نتیجه، دیگران توانستند در غیاب حضور فعال و مؤثر مردم در صحنه، کودتای 28 مرداد را به جامعه ایرانی تحمیل کنند.
وی ادامه داد: ما متأسفانه دچار نوعی رادیکالیسم شدیم که هر کدام از جناحهای داخلی اعم از چپ، ملی و مذهبی، سهم خودشان را در آن ایفا کردند. در این فضای هیجانزده رادیکالیستی، افراد برای اینکه از یکدیگر عقب نمانند، سعی کردند سکوت یا همراهی کنند و این باعث شد تا در آن فضای هیجانآمیز، طبعاً راه مصلحت و عقلانیت بسته شود. شاید یکی از اشتباهاتی که مرحوم دکتر مصدق مرتکب شد و راه را برای کودتا فراهم کرد، انحلال مجلس هفدهم بود. به نظر میرسد مشکلات چندلایه و مزمن جامعه ما، از دوره پهلوی اول به این سو، بهویژه نحوه برگزاری انتخابات و نبود دقت و فرصت کافی برای فراهم کردن زمینه تصویب قانون انتخابات جدید باعث شد تا دکتر مصدق به برگزاری رفراندومی مبادرت کند که به انحلال مجلس هفدهم منجر شد و انحلال مجلس، راه را برای دربار و استفاده از اختیارات محمدرضا شاه به منظور برکناری دکتر مصدق و تعیین زاهدی بهعنوان نخستوزیر هموار کرد، ولی این آخرین حلقه از اتفاقاتی بود که بهصورت به هم پیوسته رخ داد و کار را به جایی رساند که تلاش چند ساله مردم با کودتای 28 مرداد ناکام ماند و متأسفانه، بعد از آن دو اتفاق رخ داد؛ یکی اینکه دولت کودتا همچنان خود را طرفدار ملی شدن نفت معرفی میکرد و معتقد بود که برای ادامه ملی شدن نفت کودتا کردیم، در حالی که عملاً بعد از کودتا، وضعیت کشور در قراردادهای نفتی پس از تشکیل کنسرسیوم، نسبت به قبل از ملی شدن نفت بدتر شد.
ابطحی اضافه کرد: در قرارداد با کنسرسیوم، قرار بود 40 درصد به طرف خارجی تعلق بگیرد که بخشی از آن به انگلیسیها میرسید، ولی با چون و چرا و ادعاهایی که طرف انگلیسی داشت و از سهم بقیه شرکای کنسرسیوم نیز مطالبه میکرد، نزدیک به 50 درصد به طرف خارجی داده شد و اگر قرار بود در نهایت، 50 درصد را بهصورت عملی و عینی برای اداره امور نفت به طرف خارجی واگذار کنیم، انگلیسیها که قبل از ملی شدن صنعت نفت به تقسیم سود حاصل از استخراج و فروش آن بهصورت 50 ـ 50 راضی بودند و بعد از کودتا و تشکیل کنسرسیوم، عملاً شرایط به سمت سهم 50 ـ 50 رفت و هیچ اتفاق خاصی نیفتاد. به همین دلیل است که میگویم برنامه مشخص و مدونی مبتنی بر منافع عمومی نداشتیم تا جلوی این زیانهای عظیم گرفته شود و نتیجه آن همه غوغا و هیاهو در سالهای بعد از کودتا و عقد قرارداد کنسرسیوم، عیناً و عملاً این بود که انگلیسیها میگفتند درآمد نفت بهصورت مساوی تقسیم شود. بنابراین، حرف امثال من این است که چنین مواردی، تا امروز به درس مهم و آموزندهای برای اقدامات بعدی تبدیل نشده است.
وی درباره درسهایی که میتوان از کودتای ۲۸ مرداد برای امروز اتخاذ کرد، گفت: علاوه بر نه گفتن به آنچه مطلوبمان نیست، باید برای مرحله ایجابی نیز فکر و برنامهریزی کنیم و فقط به نه گفتن اکتفا نکنیم. از طرف دیگر، تا زمانی که مردم در صحنه بوده و نسبت به تأمین منافعشان مجاب باشند، هیچ قدرتی در هیچ کجای دنیا، توان تحمیل خواستههای خود به آنها را نخواهد داشت.
این استاد سابق دانشگاه تأکید کرد: درس دیگر این است که عنصر اصلی و لازم برای رسیدن به یک چارچوب عقلانی و واقعی مبتنی بر وضعیت داخلی و خارجی، گفتوگو میان عقلا و افراد مؤثر در صحنه سیاست، از همه جناحها و گروههاست، وگرنه در طول سالهای بعد از کودتای 28 مرداد نیز شاهد این مسائل بودهایم. همین وضعیت باعث شد که محمدرضا شاه در دوران قبل از انقلاب بدون توجه به خواستههای عمومی و نظرات گروهها، احزاب و تشکلهای مختلف، راه خودش را برود و زمانی متوجه این اشتباه شد که دیگر دیر شده و انقلاب، سراسر کشور را در بر گرفته بود.
وی بیان کرد: تمام کسانی که این مطالب را میخوانند، باید بنا را بر این بگذارند که پژوهشها و مطالعات تاریخی از ساحت سیاست و سیاستزدگی دور باشد تا بتواند سودمند، مفید و کارساز واقع شود.
محبوبه فرهنگ
انتهای پیام
با سپاس از آقای دکتر ابطحی و آرزوی سلامتی برای ایشان.