به گزارش ایکنا از اصفهان، نشست گفتوگو درباره کتاب «ژرفای زن بودن» نوشته مورین مورداک، از سلسلهنشستهای سهشنبههای فصل سخن، روز گذشته، 20 دیماه در محل کتابفروشی و انتشارات جهاددانشگاهی واحد اصفهان برگزار شد.
در ابتدای این نشست، محمدرضا رهبری، معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان اظهار کرد: این برنامه و برنامه هفته آینده فصل سخن بهمناسبت ولادت حضرت فاطمه(س) برگزار میشود که زادروز ایشان را پیشاپیش تبریک عرض میکنم. اگرچه این برنامهها ارتباط مستقیمی با میلاد ایشان ندارد، ولی به بهانه ولادت آن حضرت و روز زن و مادر تدارک دیده شده است.
وی افزود: ما درباره آن حضرت بسیار سخت صحبت میکنیم، بهطوری که در فضایی کاملا سنتی قرار میگیریم، یا اینکه فضای متناسب با اقتضائات مدرن را به خود میگیرد، ولی در هر صورت حضرت زهرا(س) برای ما یک معدن تمامنشدنی است و میتوانیم از وجود ایشان بهره ببریم، چه نگاه کاملا تاریخی یا دیدگاهی متناسب با زمانه خودمان داشته باشیم. از پیامدهای خوانش این کتاب، برگزاری کارگاههایی با حضور دکتر سوده امیرخانی در آینده نزدیک است.
در ادامه این نشست، سوده امیرخانی، رواندرمانگر و مدرس دانشگاه با تبریک ولادت حضرت زهرا(س) اظهار کرد: متخصصان علوم انسانی در حوزههای گوناگون، دغدغه مسائل مربوط به زنان را دارند. یک جامعهشناس، متخصص امور قضایی یا متخصص امور دینی، هر کدام از منظر تخصصی خود این مسائل را بررسی میکنند. من بهعنوان متخصص روانشناسی که از زیرشاخههای علوم انسانی است و به ارتباطات و فردیت انسانها میپردازد، شما را به هماندیشی درباره مسائل زنان، بهویژه زن امروزی در جامعه خودمان یا مقیاس جهانی دعوت میکنم.
وی ادامه داد: بهعنوان کسی که سالها و ساعتهای متوالی با انسانها و مخصوصا زنان صحبت و دغدغههای سنین مختلف، از نوجوانی تا کهنسالی را مشاهده کردهام، رویکردم در اتاق درمان، رواندرمانی و روانتحلیلی است. بنابراین، بهانه این جلسه را کتاب «ژرفای زن بودن» در نظر گرفتم، چون تلاقی مثبتی بین فضای روانکاوی و موضوع زن در این کتاب میبینم.
این رواندرمانگر افزود: کتاب «ژرفای زن بودن» بهطور کامل بر اساس دیدگاههای کارل یونگ، روانشناس سوئیسی و یکی از قویترین نظریهپردازان تحلیلی نوشته شده است. یونگ از شاگردان زیگموند فروید و مبلغ خوبی برای او و علاقهمند به نظریههایش بود، اما منتقد فروید هم بود و امروزه میدانیم که هر دوی آنها جزو بنیانگذاران روانشناسی هستند. یونگ در روانشناسی فردیت درباره مردان و زنان مفاهیم بسیار کمککنندهای دارد؛ بهطوری که آموختن با کیفیت این مفاهیم، ما را با نوعی روانشناسی کاربردی روبرو میکند. اگر از نگاه یونگ به مسائل زنان بنگریم، اولین چیزی که میبینیم، الگوی روانتحلیلی یک زن سالم است.
وی کتاب را همراه با نثری ادبی و در بعضی موارد آهنگین دانست و تصریح کرد: «ژرفای زن بودن» براساس اسطورههای یونان باستان است، سعی کرده افسانهها را با قید نام و اتفاقات بازگو کند، زبان قصهگویی دارد و مثالهایی از مراجعان امروزی میآورد. بنابراین، بیرون کشیدن الگوهای قدیمی از دل این مطالب کمی دشوار است، در نتیجه تصمیم گرفتم به جای معرفی تحتاللفظی، به گونهای کابردی آن را معرفی کنم.
امیرخانی در خصوص هورمونهای مردانگی و زنانگی گفت: اگر فرض کنیم که در وجود زن و مرد درصدی از جنس مخالف وجود دارد، به این معنا که در راستای وجود زنانگی در یک زن، مردانگی هم وجود دارد و در مرد هم به همین ترتیب است و این دو را در کنار هم قرار دهیم، یونگ برای بخش مردانهای که در زنان وجود دارد، واژه آنیموس و برای وجه زنانه در مردان، آنیما را بهکار میبرد. این یک حقیقت علمی و پایه و اساس زیستشناسی آن قابل اثبات است. به عبارتی، در بدن هر کدام از ما، دو هورمون عمده تستسترون مردانه و پروژسترون زنانه وجود دارد. اینطور نیست که چون هورمون پروژسترون، زنانه است، همه وجود ما زنان از این هورمون آکنده باشد، بلکه در بدن ما هورمون تستسترون هم وجود دارد و برای مردان نیز به همین صورت است.
وی ادامه داد: کسانی که دوجنسی مینامیم، در کمیسیونهایی نسبت هورمونهای آنان بررسی میشود. در یک فرد ترنس برای مثال، 55 درصد زنانگی میبینیم و 45 درصد مردانگی. با بررسی هورمونها، جنسیت غالب در آنها مشخص و سپس تزریق هورمون شروع میشود تا به سمت یکی از جنسیتها متمایل شود. با این ذهنیت زیستشناختی میخواهیم به این مسئله توجه کنیم که تعادل به این معنا نیست که من 50 درصد زنانگی داشته باشم و 50 درصد مردانگی، بلکه باید یکی از این دو در من غالب باشد تا بتوانم بگویم از کدام جنس هستم.
این مدرس دانشگاه ابتدا زنانگی را مورد توجه قرار داد و اظهار کرد: در زنان و بهطور کلی در حیات جانداران، روحیاتی مثل مراقبت، پرورش دادن، لطافت و زایش و احساساتی مثل نگرانی مشاهده میشود. در مقابل، به مردان، روحیاتی مثل قدرت جسمی و قدرتطلبی و احساساتی مثل خشونت و مبارزهطلبی اطلاق میشود؛ اما زنان هم میتوانند اقتدار داشته باشند، چون ما هم وجوهی از مردانگی داریم. یک مرد هم میتواند لطافت داشته باشد، چون او هم وجوهی از زنانگی در خود دارد و اینها به نحوه پرورش یافتن فرد بستگی دارد.
وی در توضیح غلبه زنانگی بیان کرد: زنی که به اندازه 95 درصد غلبه زنانگی دارد و نزدیک به پنج درصد مردانگی، از نظر تیپ شخصیتی، بسیار وابسته، با عزت نفس پایین و مهرطلب است که هیچ مطالبه و اعتراضی نداشته و بهطور کلی، سلطهپذیر است. خروجی نوع دوم، جبران افراطی نوع اول است؛ یعنی فرد بهدلیل پرهیز زیاد از مدل شخصیت وابسته، از ویژگیهای آن نیز دوری میکند. برای مثال، با مردان رقابت زیادی دارد و در حرفههای مردانه شرکت میکند. این الگو، زن قوینما، رقابتجو، یا به گفته نویسنده، زن موفق ناراضی نامیده میشود.
امیرخانی ادامه داد: این زنان از نظر شغلی موفق هستند و درآمد خوبی دارند، اما از درون احساس گمگشتگی میکنند. آنها گرایش زیادی به کمالگرایی دارند و بهویژه در سفر قهرمانانه مردانه گرفتار میشوند؛ بازیای که قوانین آن را مردان نوشته و تعیین میکنند، ولی این زنان به شرکت در این بازی اصرار دارند و به پیروزی در آن امیدوار هستند، چیزی که در بسیاری از موارد محقق نمیشود.
وی معضل زن امروز در جامعه ایران را سردرگمی هویتی و جنسیتی ناشی از تقلید کورکورانه از موج جهانی دانست و ضمن اطلاق آن به زنان همه کشورها گفت: اگر نگاه جامعهشناسی را به نسبت روانشناسی در نظر بگیریم، روانشناسی به الگوهای فرد میپردازد و جامعه متشکل از همه این افراد است. نمیتوانیم بگوییم جامعه تأثیر ندارد؛ موج جهانی تغییرات نگرشی نشانگر این است که ما از جامعه تأثیر میپذیریم.
این رواندرمانگر در خصوص احساس شرم از زن بودن در جامعه اظهار کرد: بعضی خجالت میکشند که بگویند خانهدار هستند، مانند اینکه یک کار دمدستی انجام میدهند؛ در حالی که اگر رشتهای دانشگاهی با عنوان خانهداری شکل میگرفت، باید دروسی مانند روانشناسی، جامعهشناسی و فرزندپروری در آن تدریس میشد تا یک مادر بتواند کارتونی را که کودک تماشا میکند، تحلیل کند و بداند فرزندش در معرض دریافت چه نوع اطلاعاتی است.
وی در خصوص علل سردرگمی هویتی و جنسیتی زنان امروز گفت: من که امروز در حال زندگی هستم، مادری داشتهام و او هم برای مادرش، دختر بوده است. برای زنی که مادربزرگ من باشد، آموزههایی وجود داشت، مانند اینکه شوهر خدای دوم است، اگر با لباس سفید عروسی وارد خانهاش شدی، با کفن سفید بازمیگردی؛ یا اگر داد زد و چیزی شکست، تو نباید چیزی بگویی و زن خوب باید زندگی را جمع کند. تحتتأثیر این آموزهها، در آن دوره طلاق پدیده نایابی بود و این زنان به لحاظ شخصیتی، کسانی بودند که حداقل مردانگی و حداکثر زنانگی را به معنای ویژگیهایی که قبلا گفتیم، داشتند.
امیرخانی ادامه داد: این زن، دختری دارد که عموما ارزشهای مادرش را تقلید میکند. زنی که نقش مادر من را دارد، کسی است که فقط کمی توانست مردانگی بیشتری تجربه کند، ولی بهطور کلی همان الگوی مادرش را آموخت. در ادامه این داستان، نسل دختر این مادر در دوره موج جهانی فمینیسم و تساوی حقوق زن و مرد متولد شد. این نسل از مادر ضعیفش نفرت دارد، مادری که بدون اعتماد به نفس و سلطهپذیر بود. مادربزرگهای ما کسانی بودند که حسرتهای اولیه داشتند، از جمله مدرسه رفتن یا عروسک بازی کردن. حالا من و شما تحتتأثیر موج جهانی در حال جبران کردن ضعفهای یک زن هستیم.
وی مادران این نسل را در مواردی طردکننده و حسود خواند و توضیح داد: چنین مادری بهدلیل سختیهایی که خودش قبلا چشیده، شاید تحمل دیدن موفقیتها و خوشبختی فرزندش را نداشته باشد؛ ولی از طرف دیگر، مادری هم ممکن است ما را به سمت الگوی دخترانی با مردانگی بسیار زیاد ببرد. این عدم تعادل به قیمت فدا شدن زنانگی تمام میشود که نویسنده کتاب نام آن را احساس خیانت میگذارد؛ ما زنان در حال خیانت به خودمان هستیم. برخی مادران نسل ما شدیدا حمایتگر هستند و برای موفقیت فرزندانشان تلاشهای عجیبی میکنند، برعکس کسانی که حسادت دارند. این نقش مادرانی است که میخواهند کمبودهای خودشان در دخترانشان جبران شود، ولی آنها هم فرزندان خود را به شکل دیگری نادیده میگیرند، بهگونهای که شخصیت دختر را به رسمیت نمیشناسد.
این مدرس دانشگاه بیان کرد: نقش این مادر در کنار پدری حمایتگر و جرئتورز که دخترش را به رسمیت میشناسد و برای موفقیت او ذوق میکند، قرار میگیرد. این پدران استقلال ما را به رسمیت میشناسند، در نتیجه ما دختران با این والد همانندسازی میکنیم و دوست داریم شبیه او باشیم. ترکیب این دو اتفاق، ما را مستعد تمایل به الگوی پدران میکند. در نتیجه، خیانت بزرگ قرن در حق ما صورت میگیرد، یعنی مردانگی اتفاق میافتد که به قیمت از دست رفتن اصل ما یعنی زنانگی است. در صورت نبود احساس زنانگی و سرکوب احساس پرورش دادن که در ذات ماست، در جایی دیگر دچار مشکل خواهیم شد. در نتیجه، اینکه من کدام والد را همانندسازی میکنم، تعیین میکند که کدام بخش زنانه یا مردانه در من غلبه پیدا کند.
وی درباره استثنائات این موضوع گفت: در مواردی که مادران بسیار قوی باشند و پدر نقش بسیار کمرنگی در خانه داشته باشد، دختر با مادری که خودش مرد محسوب میشود، همانندسازی میکند، یعنی زنی که خود از پدرش الگوسازی کرده، من هم از او تقلید میکنم و به موجودی که امروز هستم، تبدیل میشوم.
امیرخانی به سخنی از مقام معظم رهبری در جمع زنان فرهیخته کشور اشاره کرد، با این مضمون که «اگر میگوییم زنان به امور خانه بپردازند، به معنای خانهنشینی آنها نیست» و توضیح داد: اگر زنی میتواند درآمد داشته باشد، یا حتی فکر و اندیشه تولید کند، حتما این کار را انجام دهد، اما مراقب باشد که زنانگی در او فدا نشود.
وی درباره مردان خانهنشین گفت: این مردان به جای جرئتورزی، از تشکیل خانواده و پذیرش مسئولیت فرزندپروری میترسند، در خانه میمانند و بچه نگه میدارند تا همسرشان برای مثال در خط اتوبوس تهران ـ بندرعباس کار کند. تساوی حقوق به معنای تشابه حقوق نیست. تساوی یعنی من برای زندگی انرژی میگذارم و همسرم هم به همین ترتیب عمل میکند، منتها او بیرون از خانه و من درون خانه هستم. تشابه یعنی اگر مردی از دکل برق بالا رفت، من هم بتوانم، در حالی که زن بدن متفاوتی دارد و برای این کارها ساخته نشده است، به علاوه، زنان سیکل ماهانه داشته و به خواب و استراحت بیشتری نیاز دارند. متأسفانه، ما این تشابه و تساوی را گم کردهایم.
این مدرس دانشگاه در خصوص درمان عدم تعادل زنانگی و مردانگی اظهار کرد: ما باید از نفرت نسبت به مادر دست برداریم، این خشم عجیب از مادران را رها کنیم و از بت کردن پدر نیز دست برداریم. ازدواج مرد مهربان درون با زن خردمند و قوی درون میتواند خروجی یک زن متعادل را در ما ایجاد کند. پس باید مرد مستبد درون من که به سختی من را تأیید میکند، به مرد درککننده و پذیرا تبدیل شود و زنی را که در خودم طرد کردهام، دوباره بپذیرم و به خود ملحق کنم.
وی در پایان گفت: اگر امروز در این جلسه توانسته باشم تشنگی و سؤالاتی در شما ایجاد کنم، از جمله اینکه آیا من در تعادل هستم؟ یا دختری که در حال پرورش او هستم، در تعادل است؟ آیا باید به دنبال روانکاوی برای اصلاح خودم باشم؟ و...، کار اصلیام را انجام دادهام. البته این سفر باید با یک رواندرمانگر طی شود و به تنهایی با خواندن کتاب اتفاق نمیافتد.
زهراسادات مرتضوی
انتهای پیام