به گزارش ایکنا از اصفهان، نشست دوم اسفندماه سهشنبههای فصل سخن در کتابفروشی اردیبهشت جهاددانشگاهی واحد اصفهان به کتاب «جامعه مصرفی» نوشته ژان بودریار و ترجمه پیروز ایزدی در نشر ثالث اختصاص داشت و با ارائه فرزانهسادات کمیلی، پژوهشگر اندیشه سیاسی همراه بود.
کمیلی بحث خود را با جملهای در دیباچه کتاب آغاز کرد و گفت: داستایوفسکی در کتاب «یادداشتهای زیرزمینی» آورده است: «به او همه رضایتمندیهای اقتصادی را اعطا کنید، بهگونهای که دیگر هیچ کاری به جز خوابیدن، خوردن کلوچه و گذراندن عمر نداشته باشد. او را از تمام خوبیهای روی زمین سرشار کنید و تا فرق سرش در خوشی غوطهور سازید. حبابهای کوچک در سطح این خوشبختی مانند سطح آب خواهند ترکید.» ژان بودریار نیز در دیباچه کتاب «جامعه مصرفی»، به این جملات ارجاع میدهد.
وی در معرفی نویسنده کتاب بیان کرد: بودریار از متفکران معاصر بود، متولد 1929 در فرانسه و متوفا به سال 2007؛ او یک فیلسوف ـ جامعهشناس نئومارکسیست محسوب میشد و در عین حال، پساساختارگرا بود. بودریار را همچنین میتوان از جمله متفکران پستمدرن قلمداد کرد و آثاری همچون «نظم اشیا»، «جامعه مصرفی»، «فوکو را فراموش کن»، «وانمودهها و وانموده»، «در سایه اکثریت خاموش»، «آمریکا»، «ابژههای تکین معماری»، «چرا همه چیز تاکنون ناپدید نشده است» و مقاله بسیار خواندنی «بعد از خوشگذرانی چه کار میکنید؟»، از جمله نوشتههای او هستند.
این پژوهشگر اندیشه سیاسی مسئله اصلی بودریار را این موضوع بیان کرد که نیروهای آزاد شده در جهان مدرن در پیوند با هم چه امری را رقم میزنند و ادامه داد: این نیروها، آزادی بیان، آزادی امر جنسی، آزادی نژادی و نوع جدیدی از طبقهبندی امتیازات اجتماعی هستند. از نظر بودریار، در این چینش جدید نیروهای اجتماعی، جهانی در حال شکلگیری است که جنس آن اساسا نمایش است و ما جهان را دیگر مانند گذشته بهصورت واقعی تجربه نمیکنیم، بلکه با حاد واقعیت یا فراواقعیت مواجهیم. بودریار حتی جنگ خلیج فارس در سال 1990 را جنگی ساختگی میداند که رسانهها آن را ایجاد کردند.
وی بیان کرد: طبقهبندی سهگانهای درباره متفکران پستمدرن وجود دارد که البته میتوان درباره آن به گفتوگو پرداخت. بخشی از آنها متفکران انتقادی هستند، مانند هابرماس که معتقد است جهان مدرن به اتمام نرسیده و ما با رویکردی انتقادی میتوانیم از دستاوردهای جهان مدرن استفاده کنیم. دسته دیگر، متفکران اعتدالی هستند که فوکو از این دسته است. وی اگرچه انتقادات زیادی به جهان مدرن وارد میکرد و معتقد بود در عصر پستمدرن قرار داریم، ولی عبور از بسیاری معضلات جهان مدرن را کماکان امکانپذیر میدانست، ولی متفکرانی مانند بودریار و دریدا، رادیکال محسوب میشوند، به این معنا که شاهد نوعی بدبینی در بیان نظراتشان هستیم، دنبال نتیجهگیری و راهکار مشخص از آنها نمیتوان بود و بیشتر تبیینی از وضع موجود ارائه میدهند.
کمیلی به تاریخ انتشار کتاب «جامعه مصرفی» در سال 1970 اشاره کرد و گفت: در عین حال که بخشهایی از کتاب ثقیل است، چون یک فیلسوف ـ جامعهشناس آن را نوشته، ولی اگر خواننده عام قدری صبر و تحمل به خرج دهد، آورده کتاب برای او نیز قابل استفاده است و اگر از بسیاری واژگان عبور کند و درگیر ترجمه لفظ به لفظ آنها نشود، در روند مطالعه کتاب، بهره خود را دریافت خواهد کرد.
وی در خصوص تجربه خود از مطالعه کتاب اظهار کرد: جامعه مصرفی، کتاب خوشخوانی است و شخصا از خواندن آن لذت بردم، ولی وقتی قول ارائه دادم، پشیمان شدم، چراکه اساسا ارائه آثار پستمدرنها بسیار دشوار است، چون فاقد ساختار هستند و ارائه ساختارمند آنها به غایت دشوار است. واقعا چینش مطالب و بهدست دادن سرنخی از آنها دشوار بود و علاوه بر آن، در بسیاری از بخشهای کتاب شاهد ادبیات تکراری نویسنده نیز هستیم. بنابراین، حذف اضافات و قرار دادن شالوده اصلی کتاب در اختیار مخاطب اهمیت بسیاری دارد. فصل اول کتاب، «در ستایش اشیا»، فصل دوم، «نظریه مصرف»، فصل سوم، «رسانههای گروهی، سکس و اوقات فراغت» (معرفی مابهازاهایی که جامعه مصرفی تولید میکند) و فصل آخر، «ازخودبیگانگی معاصر یا پایان میثاق با شیطان» نام دارد. متفکر پستمدرن در این کتاب، خود را به خواننده عرضه میکند و تعدادی از واژگان آن بار رادیکال دارد.
این پژوهشگر اندیشه سیاسی در ادامه به زمینه شکلگیری جامعه مصرفی پرداخت و اظهار کرد: در نیمه دوم قرن 18 و اوایل قرن 19 شاهد انقلاب صنعتی هستیم که دگرگونیهای عظیم و عمیقی در صنعت، کشاورزی، حملونقل و ترابری رقم زد، اروپا با جهشی ناگهانی در بستر تاریخ مواجه و معادلات این منطقه دستخوش تغییرات اساسی شد، از جمله اینکه صنعت اهمیت بسیاری پیدا کرد و در شیبی بسیار تند، میزان تولیدات افزایش یافت. از طرف دیگر، کارخانجاتی که احداث میشد، به کارآفرین و کارگر نیاز داشت و در نتیجه، با قشر یا طبقه اجتماعی جدیدی روبرو شدیم که پیش از انقلاب صنعتی در تاریخ اروپا و حتی جهان سابقه نداشت. این طبقه جدید با ساختارهای پیشینی مانند فئودالیسم و اشرافیت در تضاد بود. همچنین، این طبقه با استیلای کلیسا نیز مخالفت میکرد، به این معنا که هم به شیوه تولید و هم به شیوه معرفتی نقد داشت. طبقه جدید خواستههای خود را در قالب ادبیاتی سیاسی شامل حکومت ملی و نوعی از مردمسالاری پیگیری میکرد که خود را بهصورت تام و تمام در انقلاب فرانسه نشان داد. این انقلاب از 1789 تا 1799 شکل گرفت، از آن با عنوان یکی از انقلابهای مادر جهان یاد میشود و شعارهای عمده این انقلاب، آزادی، برابری و برادری بود. در واقع، قبل از شکلگیری جامعه مصرفی، مفهومی به نام برابری در اروپا بسیار گسترش یافت و در عین حال، تولید نیز افزایش پیدا کرد.
وی افزود: جامعه اروپایی به تولید بسیار بها میداد و در نتیجه برای هر امر تولیدی نیز تقدس در نظر میگرفت. حال، این سؤال مطرح میشود که وقتی رشد تولیدات اقتصادی جامعهای زیاد شود و در عین حال، برابری نیز مدنظر آن باشد، اگر بخواهیم بین واژه رشد یا تولید با برابری نسبتسنجی کنیم، رشد چه تأثیری بر برابری میگذارد؟ آن را افزایش میدهد یا کاهش؟ بودریار از همین جا بحث خود را آغاز میکند که اصلا طرح این سؤال، اشتباه است، یعنی اینکه بخواهیم تأثیر رشد بر برابری را بسنجیم.
کمیلی ادامه داد: بودریار با صورتبندیای که به آن اشاره شد، اساسا مخالف و معتقد است رشد، نه برابری میآفریند و نه نابرابری؛ پس چه میخواهد بگوید؟ او به جای اینکه بگوید رشد چه اثری بر برابری دارد، گزارهای کاملا قاطع مطرح میکند و آن اینکه، نابرابریست که رشد میآفریند. در واقع، پستمدرنها صورتبندی مسئله اساسی پیش روی انسان مدرن را تغییر میدهند. بنابراین، بودریار در همین جا گزاره خود را مطرح میکند، نه اینکه پرسش طرح کند. قطعا بخشی از امر نابرابر، کمیابی و فقر است. او بیان میکند: «این جوامع صنعتی هستند که برخلاف جوامع بدوی، زیر سلطه کمیابی قرار دارند. بدویها مالک هیچ چیز خاصی نیستند، اشیا آنان را وسوسه نمیکنند، آنان اشیای خود را بهتدریج دور میریزند تا بهتر بتوانند جابجا شوند. آنان فاقد ابزارهای تولید و نیز کار هستند، میتوان گفت سر فرصت به شکار میروند، به گردآوری مواد غذایی میپردازند و همه چیز را بین خود تقسیم میکنند. رفاه آنان کامل است، آنان همه چیز را فورا مصرف میکنند و هیچ گونه محاسبه اقتصادی و ذخیرهسازی در کارشان نیست.» بودریار در همین مقایسه تلاش میکند تا کل فعالیت انسان مدرن در عصر انقلاب صنعتی را بشکند و حتی انسانهای بدوی را پیشرفتهتر میداند، چون آنها کمیابی را تجربه نمیکردند. از سوی دیگر، به گفته او، «سیطره محیط شهری و صنعتی، خلق کمیابیهای جدیدی را به بار میآورد.»
وی تصریح کرد: یک شهر صنعتی و مدرن مثل اصفهان با کمبودهایی مانند هوای پاک، آب، مکان، زمان، فضای سبز و سکوت مواجه بوده و اینها، دقیقا مواردی است که بودریار در کتاب بیان میکند: «وقتی سخن از حق برخورداری از هوای پاک، فضای سبز و سکوت میشود، این سخن گفتن دال بر از دست دادن این عناصر است.» وقتی میگوییم حق چیزی را داریم، یعنی این حق در جایی از ما سلب شده و اکنون در پی احقاق آن هستیم. بودریار تذکر میدهد که وزارتخانههای جدید مثل بهداشت و محیطزیست را بررسی کنید و ببینید آیا اینها برای انسان پیشامدرن موضوعیت داشتهاند؟ پاسخ منفی است، چون در دسترس او قرار داشته و طبیعت از آن انسان بوده، ولی انقلاب صنعتی اینها را از او گرفته است: «از دست رفتن این عناصر بهعنوان عناصر طبیعی، آنها را به عناصر کمیاب، گرانقیمت و تجملی تبدیل میکند و اساسا نابرابری را دامن میزند.» بنابراین، عناصر طبیعی که قبلا در اختیار بشر و رایگان بود، اکنون دارد به عناصری تبدیل میشود که شکاف طبقاتی ایجاد میکند.
این پژوهشگر اندیشه سیاسی به فراوانی بهعنوان دیالکتیک کمیابی اشاره کرد و گفت: فراوانی وقتی معنادار میشود که به جای «به اندازه کافی»، «بیش از اندازه» به ارزش تبدیل شود. در این صورت، نام آن، اسراف خواهد بود: «امروزه دستکم در غرب، زندگینامههای پرشور قهرمانان تولید جای خود را به قهرمانان مصرف داده است. زندگی مثالزدنی مردان خودساخته و بنیانگذاران، پیشگامان، کاشفان و مستعمرهنشینان که پس از قدیسان و مردان تاریخساز بیش از همه مورد توجه بودند، اینک جای خود را به شرح احوال ستارگان سینما، ورزش، چند شاهزاده یا فئودالهای بینالمللی داده است که در یک کلام، در زمره اسرافکنندگان بزرگ قرار دارند. این دایناسورهای بزرگ، موضوع اصلی مورد بحث مجلات و تلویزیون هستند. افراطیکاریهای موجود در زندگی آنها و مخارج فوقالعادهشان همواره مورد تمجید قرار میگیرد.»
وی با طرح این پرسش که چگونه میتوان بر جامعهای بدون نابرابری حکم راند، تأکید کرد: آیا شهروندان این جامعه میپذیرند که در نابرابری به سر ببرند؟ در اینجا باید از مکانیسمی استفاده کرد که نابرابری را تلطیف کند. واژهای که بودریار بهکار میبرد، «نشانه» است. او میگوید: «نظام نشانگان به کمک دنیای غرب میآید تا نابرابری را از پیش چشمان مردم دور کند و ما متوجه این نباشیم که نابرابری را لحظه به لحظه زندگی میکنیم.»
کمیلی درباره ارتباط نابرابری با جامعه مصرفی گفت: بودریار در تعریف خود از جامعه مصرفی میگوید مصرف، آلت دست نشانهها واقع شده است. اگر بهگونهای زندگی کنیم که مدیریت زندگی به دست نشانهها بیفتد، در جامعهای مصرفی زندگی میکنیم. چگونه یک جامعه مصرفی خود را توزیع میکند و جلو میبرد؟ در مرحله اول، نشانگان شروع به ایجاد دلالت و ارتباط میکنند، به این صورت که هیچگاه شیء صرفا مصرف نمیشود، بلکه همواره در اشیا بهعنوان نشانه، دخل و تصرف صورت میگیرد. به تعبیر دقیقتر، رابطه مصرفکننده با شیء تغییر کرده است. مصرفکننده دیگر به یک شیء برای مصرف خاصی مراجعه نمیکند، بلکه به مجموعهای از اشیا با دلالت کلی آنها رو میآورد و آنها را مانند یک کل جداییناپذیر در نظر میگیرد.
وی با بیان اینکه نظام جامعه مدرن بهگونهای چینش میشود که مجموعهها شروع به کار کنند، بیان کرد: مراکز تجاری جدید ترکیبی از فعالیتهای مصرفی هستند که کمترین آنها، خرید کردن، دید زدن اشیا، گشت و گذار و بهرهگیری از مجموعه امکانات موجود است. بودریار میگوید: «نمیخواهم از واژه روسپیگری فرهنگی استفاده کنم، ولی در این مجموعهها حتی هنر هم در نقش یک روسپی ظاهر میشود. فروشگاه بزرگ چهرهای از یک بازار مکاره را به نمایش میگذارد که هنر آن دقیقا بهرهبرداری از الهام نشانه در اشیا و اعتلای جایگاه آنهاست. ما در نقطهای قرار داریم که مصرف بر تمام وجوه زندگی ما چنگ انداخته است، نقطهای که همه فعالیتها به همان شیوه ترکیبی منطقا با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. مسیر رضایتمندی از پیش ترسیم و ساعت به ساعت برنامهریزی شده است. این مناسبسازی کلی زندگی، کالاها، اشیا، خدمات، رفتارها و روابط اجتماعی، نمایانگر مرحلهای تکمیل شده و مصرف شده در یک سیر تکامل است که از فراوانی آغاز به شکل مفصلبندی اشیا گذر کرده و در آخر، به شرطی کردن کامل کنشها، زمان و محیط ما منتهی میشود. معجزهگر مصرف، مجموعهای از ماکتها و نشانههای خوشبختی را فراهم کرده است و ما ناامیدانه انتظار میکشیم که خوشبختی از راه برسد.»
این پژوهشگر اندیشه سیاسی مرحله دوم توزیع جامعه مصرفی را تمایزگذاری و طبقهبندی اجتماعی دانست و گفت: مصرفکننده رفتارهای خود را آزادانه و مطابق سلیقه و حق انتخاب خود قلمداد میکند، در حالی که نمیداند از طریق نشانگان در حال طبقهبندی شدن است، زیرا اشیا به منطق اجتماعی تمایز که دارای دلالتهای سیال و ناآگاهانه است، ارجاع میدهند. نیاز به اشیا، نیاز به منطق اجتماعی تمایز است و تمایز هیچگاه به انتها نمیرسد. نیاز به اشیا و مصرف مبتنی بر نشانگان اجتماعی و مصرف، امری اجتماعی است، یعنی نظام عمومی مبادله و تولید ارزشهای رمزی.
وی با تأکید بر اینکه ما طبقهبندی نمیکنیم، بلکه طبقهبندی میشویم، ادامه داد: تمایز، ما را طبقهبندی میکند؛ اینکه من بخواهم بین خود و دیگری، تمایز قائل شوم و خود را به واسطه برخی نشانگان تعریف کنم. این میل به تمایزخواهی هیچگاه تمامی ندارد، پس چرخه تولید نشانه نیز همواره در جریان، سیال و ناخودآگاه است و جنسی از حائل بودن دارد. من میخواهم خودم را از دیگری و دیگریها متمایز کنم، پس مدل، اجتماعی میشود و نشانگان، تمایزگذاری اجتماعی را رقم میزند. بودریار معتقد است هیچ نیازی خودجوش نیست و از مصرفکننده برنمیخیزد، نیازها ثمره تولید هستند و از بالا به پایین تراوش میشوند، برای ما نیازسازی میشود و این نیست که چیزی بخواهیم و تولید شود. در جوامع قبل از انقلاب صنعتی، نیازسنجی و سپس تولید صورت میگرفت، اکنون در مباحث برندینگ و استارتاپی، یکی از مقولههایی که بسیار روی آن مانور میدهند، نیازسازی است. پس نیازها از مصرفکننده بهوجود نمیآید و حالت بالا به پایین دارد.
کمیلی در پاسخ به این پرسش که آیا مفاهیم نیاز و کالا همزمان در حال تولید است، گفت: طبق توضیحات، یکی در حال پیشی گرفتن است، ولی بحث این است که همزمان تولید میشوند، اگرچه آهنگ تولیدشان یکسان نیست. وقتی میخواهیم کالا تولید کنیم، آنچه محدودمان میکند، میزان بضاعت ماست. پس آهنگ تولید کالا بهوسیله قابلیتهای صنعتی و طبیعی محدود میشود. نیاز، روندی از بالا و بیانتهاست. از یک طرف، در تولید کالا محدودیت داریم، ولی در تولید نیاز نامحدود هستیم که از دل آن، دوباره نابرابری ایجاد میشود. قشری که میتوانند، کالا میخرند و قشری نمیتوانند و همینطور، این چرخه نابرابری ادامه پیدا میکند. بنابراین، صورتبندی بودریار درست است؛ رشد ربطی به برابری ندارد، نابرابری است که رشد را ایجاد میکند.
وی تصریح کرد: از نظر بودریار، «انسان مصرفکننده خود را ملزم به بهرهبرداری میداند، ملزم به خوشبخت بودن، تملقگویی، مورد تملق واقع شدن، فریبندگی، فریفته شدن، مشارکتکننده بودن، سرخوش بودن و پویا بودن. انسان مدرن باید به بسیج دائمی تمام ظرفیتها و قابلیتهای مصرفی خود اهتمام ورزد. اگر او این امر را فراموش کند، بلافاصله و با مهربانی به او یادآور خواهند شد که حق ندارد سعادتمند نباشد. فرهنگ، علم، مذهب، امر جنسی، باید همه چیز را امتحان کرد، زیرا انسان مصرفی همواره از این میترسد که چیزی را از دست بدهد. جنسی از کنجکاوی همگانی در امور مختلف. پسانداز، کار و میراث، جای خود را به خرج کردن، لذت و عدم محاسبه داده است.
این پژوهشگر اندیشه سیاسی اظهار کرد: همیشه حسی از عقبماندگی در انسان مدرن نهادینه میشود تا بتواند روند نابرابری را ادامه دهد. سعادتمندی همان مصرف کردن است. ترس از دست دادن و تجربه نکردن، شاید آزاردهندهترین حسی باشد که ما تجربه میکنیم. یک شعار آمریکایی وجود دارد که بسیار زیباست و عمق این مسئله را نشان میدهد: «حتی مسیح را امتحان کن.» مثالهایی که بودریار میآورد، کاملا همانهایی است که ما به آنها مبتلا هستیم، شاید اگر 10 سال پیش این کتاب را میخواندیم، اینقدر برایمان ملموس نبود، ولی جهانی شدن دارد خود را به زندگی ما تسری میدهد. همانطور که نتوانستیم در برابر موج کرونا بایستیم، در برابر امواج سرمایهداری نوین نیز نمیتوانیم بایستیم، ولی به هر حال آگاهی از سازوکاری که دارد، به ما کمک میکند تا لااقل در بخشهایی از زندگیمان بتوانیم عاملیت خود را افزایش دهیم.
وی افزود: نشانگان بیرون از ما کار میکند، ما مجبوریم به بیرون از خودمان برای شخصیت پیدا کردن رجوع کنیم و این، ما را طالب شخصیت میکند. در عصر پیشا انقلاب صنعتی، انسانها به واسطه قابلیتهای درونی خودشان بود که ارزشهای درونیشان را پیدا میکردند، ولی نظام نشانگان این را از ما گرفته است، نمیخواهیم بگوییم به تمامه، ولی من برای اینکه تمایز خودم را با دیگران ایجاد کنم، به نشانگان بیرونی نیازمند هستم. شاید خانمها این را بیشتر حس کنند که نشانگان جدید چقدر ما را تسخیر کرده است، چون دوگانهای به نام مورد پسند بودن و انتخابگر بودن خلق میکنند. خودشیفتگی به معنای مراقبت از نشانگان زنانه مرتب در جامعه پمپاژ و روز به روز بیشتر میشود. ما به لحاظ صنعت، عقب و به لحاظ مصرف نشانگان، بسیار جلو هستیم.
کمیلی به بخش انتهایی کتاب با عنوان «خستگی» اشاره کرد و گفت: بسیاری از افراد حس خستگی و ملال را تجربه میکنند، حتی بودریار معتقد است که در استراتژی میل به معنای طراحی ملالت و تفریح، نظام نشانگان در میدان است، مثل قرار گذاشتن در کافه، نرخ رشد کافهها در شهر و اینکه مکان دیگری برای قرارهای دوستانه متصور نیست. نشانگان بهگونهای مفصلبندی میکند که آلترناتیوها را از پیش روی ما برمیدارد.
وی یکی از عمدهترین دلایل بروز نکردن اعتراضات، اغتشاشات و انقلابها در عصر پستمدرن را نبود همبستگی جمعی دانست و اضافه کرد: ما با انسانهایی روبرو هستیم که منزوی هستند، ممکن است به لحاظ قشربندی به هم نزدیک باشند، ولی همبستگی جمعی ایجاد نمیشود. همفکر هستند، ولی هماکت نیستند. به همین دلیل، خیلیها انقلاب 57 را آخرین انقلاب عصر مدرن میدانند و عملا نیز بعد از آن شاهد انقلاب مدرن به معنای تغییر ساختارهای نظاممند نبودهایم. وقتی تمام هم و غم فرد، تمایزگذاری خودش از دیگران باشد، آیا اساسا فرصت، دغدغه، آرزو و رؤیایی برای همبستگی اجتماعی خواهد داشت؟ وقتی صورتمسئله را واکاوی کنیم، از پس مصرف و جامعه مصرفی، آنچه میتوان استخراج کرد، جنسی از سیاست است. بعضا حتی حکمرانان نیز متوجه این امر نمیشوند، چراکه پدیدهای جهانی است و حتی کشورهای جهان سوم به تبعات سیاسی اجرای مدل سرمایهداری در کشور خود توجهی ندارند.
این پژوهشگر اندیشه سیاسی به نمونهای از جامعه مصرفی اشاره کرد و گفت: در اصفهان، طی سه ماه گذشته، با سیر صعودی رویدادهای مد و لباس مواجه بودیم که اولین آنها، رویدادهای حجاب بود. چالش عمده من این است که آیا آن فردی که برای حجاب فعالیت میکند، متوجه عواقبی هست که ایجاد میکند و به ذات رویداد و جامعه مصرفی توجه دارد که عاملیت را از ما میگیرد یا نه؟ دوستان نیت بدی هم ندارند، قصدشان این است که حجاب را گسترش دهند، ولی وقتی در رویدادی، چادری عرضه میشود که 10 میلیون تومان است، دفعه بعد چادری با قیمتی بیشتر عرضه خواهد شد و مدام نشانگان زیاد میشود. منظور از جامعه مصرفی، مصرفگرایی نیست، بحث عاملیت است و اینکه مدلی طراحی شده که چه بخواهیم و چه نخواهیم، در آن قرار میگیریم. وقتی مطالعه کتاب را تمام میکنیم، این حس به ما دست میدهد که پس چه کنیم و میبینیم جایی برای کنش و فعالیت نیست و مصرف همه زندگی ما را دربرگرفته، ولی معتقدم ما در جبر کامل به سر نمیبریم و باید گزینش کنیم. حداقل اگر شرایط و اقتضائات را درک کنیم، چنانچه نتوانیم همه زمینههای زندگیمان را کنترل کنیم، دست به گزینش میزنیم و عاملیت به خرج میدهیم.
محبوبه فرهنگ
انتهای پیام