به گزارش ایکنا، نخستین نشست تخصصی مشروطیت اصفهان به یاد لقمان دهقان نیری، استاد دانشگاه، پژوهشگر و اصفهانشناس در مرکز اصفهانشناسی و خانه ملل وابسته به سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری اصفهان برگزار شد.
علیرضا ابطحی فروشانی، استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ در ابتدای این نشست اظهار کرد: کتابها و منابع متعددی از جمله مجموعه روزنامه انجمن ولایتی اصفهان و دیگر روزنامههایی که در دوره مشروطه در این شهر منتشر میشدند، وجود دارد و کتابها و منابع گوناگونی نیز در دوره اخیر درباره مشروطیت در ایران و انجمن ولایتی و مشروطیت اصفهان نوشته شده است، ولی تا زمانی که به اسناد و مدارک مربوط به کنسولگری روسیه در اصفهان و سفارت این کشور در تهران دست پیدا نکنیم، این اطلاعات کامل نخواهد بود و برای شناخت دقیقتر آن دوره، لازم است در صورت امکان، این اسناد و مدارک مورد توجه و استفاده قرار گیرد. نقص بسیاری از پژوهشهای مربوط به مشروطیت، این است که به هر دلیلی، اجازه استفاده از اسناد روسی به آنها داده نشده و علاوه بر آن، اسناد خانوادگی خاندان نجفی و اسناد بازمانده از ظلالسلطان که در دوره انقلاب مصادره شد و ابتدا در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفت و سپس به مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منتقل شد، باید مورد استفاده قرار گیرد تا روایت، برداشت و آگاهی ما از کموکیف قضایا دقیقتر و عینیتر شود.
وی سپس موضوع بحث خود را حول سه محور مفهوم عدالتخانه، چگونگی شکلگیری انجمن ولایتی اصفهان و عزل ظلالسلطان در برههای از فعالیت مشروطهخواهان اصفهانی قرار داد و با تأکید بر اینکه اگرچه ممکن است این محورها ارتباط مستقیم و تنگاتنگی با یکدیگر نداشته باشند، ولی در فهم ذهنیت و آنچه مدنظر است، کمک میکند، بهخصوص اینکه ما عزل ظلالسلطان را دستکم گرفتهایم و این واقعه در قالب فرایند چندین سالهای اتفاق افتاد که پیش از ترور ناصرالدینشاه آغاز و نهایتاً به عقد قرارداد 1907 منجر شد و به زعم من، اگر مشروطه ایران اولین قربانی این قرارداد است که همینطور بوده، دومین قربانی قرارداد 1907، ظلالسلطان و سومین قربانی آن، امینالسلطان است.
این استاد دانشگاه با طرح این پرسش که عدالتخانه بهعنوان یک درخواست بزرگ و پیگیرانه از سوی مشروطهخواهان در دوران قبل از صدور فرمان مشروطیت و همزمان با آن چه مفهومی داشت، گفت: متأسفانه به نظر میرسد این بخش از جنبش مشروطهخواهی ایران در سایه دیگر مباحث، کمتر مورد توجه قرار گرفته، در حالی که وجه غالب و آنچه بهعنوان مشروطیت میشناسیم، همین نگاه مبتنی بر عدالتخانهطلبی است. بنابراین، دنبال این هستیم که ببینیم چرا جنبش مشروطه با تکیه بر مشروطیت اصفهان، نتوانست به اهداف خود دست پیدا کند.
وی با بیان اینکه توالی تاریخها میتواند گویای یکسری مطالب باشد و ممکن است ما به این موضوع دقت نکنیم، ادامه داد: اعتراضاتی که به صدور فرمان مشروطیت در سال 1324 هجری قمری انجامید، از محرم 1323 آغاز شد و همانطور که میدانیم، پذیرش تشکیل عدالتخانه با فرمان مظفرالدینشاه به ذیقعده سال 1323 مربوط میشود. درواقع، نزدیک به یک سال طول کشید تا مجموعه اعتراضات و اتفاقاتی که رخ داد، به صدور فرمان پذیرش عدالتخانه و تأسیس عدالتخانه دولتی برای اجرای احکام شرع مطاع از سوی مظفرالدینشاه منجر شود. فرمان مشروطیت نیز شش ماه بعد، در 14 جمادیالثانی 1324 صادر شد.
ابطحی با خواندن فرازهایی از مطالب مربوط به درخواست عدالتخانه که در 14 جمادیالاول 1324 یعنی یک ماه پیش از صدور فرمان مشروطه و چند ماه پس از صدور فرمان پذیرش عدالتخانه، از سوی سیدمحمد طباطبایی خطاب به مظفرالدینشاه نوشته شده است، بیان کرد: حتی پس از صدور فرمان تشکیل عدالتخانه از سوی مظفرالدینشاه، شخصی مانند سیدمحمد طباطبایی بهعنوان یکی از بانفوذترین و مشهورترین رهبران مشروطه در داخل کشور در نامه خود به شاه قاجار، باز هم درخواست عدالتخانه دارد و تأکید میکند که ما مشروطهخواه و جمهوریطلب نیستیم.
وی اضافه کرد: در جای دیگر، جمعی از علمایی که به قم مهاجرت کرده و در آنجا بست نشسته بودند، در نامهای به مظفرالدینشاه، درخواست خود را با عنوان «جماعت دعاگویان و قاطبه علمای اعلام و رعایای پادشاه اسلام» مطرح کردند. امروز واژه مردم برای ما نهادینه شده است، در حالی که آنچه در آن زمان مدنظر و بر سر زبانها بود و مبنا قرار میگرفت، «رعیت» بود و حتی از طبقات رعیت صحبت میشد؛ یعنی از صدراعظم گرفته تا سایر افراد جامعه، همه جزو رعایای پادشاه به حساب میآمدند و به نظر میرسد واژهای به نام مردم که امروز بسیار رایج شده، جدید است. بنابراین، اگر واژه رعیت و بار تاریخی و معنایی خاص آن را مدنظر قرار ندهیم، دچار اشتباه در درک مسائل تاریخی خواهیم شد. در آن نامه، نویسندگان تأکید میکنند که ما دنبال مساوات هستیم، آن هم در مجلسی که به داد افراد به شکل یکسان رسیدگی کند.
این پژوهشگر تاریخ افزود: در 25 جمادیالثانی، یعنی چند روز پس از صدور فرمان مشروطه، گروهی از افراد نامهای به مظفرالدینشاه نوشتند که آن را به نقل از کتاب «واقعات اتفاقیه در روزگار» اثر محمدمهدی شریف کاشانی نقل میکنم. در بخشی از این نامه آمده است: «به خدا ما چند هزار نفر که قسمت بزرگ آن، سادات بنیفاطمه و ذراری پیغمبر(ص) هستند، هیچ قصد و غرضی نداریم، جز اینکه تو شاه باشی و ما رعیت تو.» اینها نگاه اولیه در خصوص درخواست عدالتخانه است، حتی پس از صدور فرمان مشروطیت و تا زمانی که روح حاکم بر مطالبات عمومی در تهران، قم، اصفهان و مناطق دیگر را ولو با تفاوت منطقه مدنظر قرار ندهیم، نمیتوانیم بسیاری از اتفاقات را که پس از آن رخ داد، متوجه شویم. به نظر میرسد عموم کسانی که درصدد ایجاد عدالتخانه بودند، هدفشان به وجود آمدن یک مرکز دادرسی، به مرور زمان محل مشورت و نهایتاً، نظارت بر امور دولت بود، نه بیشتر. درواقع، روح درخواستها در ماجرای عدالتخانه، مساواتطلبی و عدالتخواهی بود.
وی تصریح کرد: این مطالب از این نظر بیان شد که پس از شکلگیری انجمن ولایتی اصفهان، بخش عظیمی از اتفاقاتی که حول فعالیتهای این انجمن رخ داد، به این نوع نگاه برمیگشت؛ یعنی افراد فرودست جامعه و کسانی که دیده نمیشدند، تحت فشار بودند و احساس میکردند به آنها ظلم شده است، به شکل آتشفشان در حال غلیانی درآمدند و تلاش کردند اکنون که چنین کانونی شکل گرفته بود، احقاق حق کنند و به همین دلیل بود که هنوز دو جلسه از آغاز به کار انجمن ولایتی اصفهان نگذشته بود، نامهای در اعتراض به وضع موجود به ظلالسلطان نوشتند و او در پاسخ گفت که این تازه آغاز ماجراست و نباید سست شوید. درواقع، حجم عظیمی از مراجعات، شکایتها و دادخواهیهایی شکل گرفت که با نگاه اولیه مبتنی بر کانون یا مجلس عدالت همخوانی نداشت و چیزی به نام مشروطه به مفهوم غربی مطرح نبود.
ابطحی ادامه داد: به نظر میرسد، این نگاه در همه ادوار فعالیت انجمن ولایتی بهویژه در اصفهان و حتی فعالیت مجلس شورا در دوره مشروطه، پهلوی و حتی اکنون وجود دارد و به همین دلیل است که داوطلبان نمایندگی مجلس در اصفهان و مناطق دیگر برای کسب رأی، وعده ایجاد کارخانه یا ساختن پل، جاده و... میدهند. مگر نماینده مجلس قرار است کارهای اجرایی انجام دهد که این وعدهها را میدهد و اگر روزی موفق شویم مکاتبات انجامشده میان عموم مردم و نمایندگان مجلس را بررسی کنیم که شخصاً بخشی از مکاتبات مربوط به اصفهان را بررسی کردهام، عموماً درخواست کمک برای تأمین جهیزیه، دارو و... را مشاهده میکنیم. البته درخواست کمک اشکالی ندارد، ولی چرا افراد برای مسائل شخصی و امور اجرایی کشور سراغ نمایندگان مجلس میروند؟ پاسخ را باید در همین نگاهی که به آن اشاره شد، جستوجو کرد و به نظر میرسد شاید برخی از دستاندرکاران امر نیز ترجیح میدهند چنین نگاهی حاکم باشد و نمایندگان مجلس در پی حل مشکلات مراجعانشان باشند و به چهرههایی تبدیل شوند که هر چه قدرت چانهزنی و ارتباطشان با مراکز قدرت بیشتر باشد، امکان اعمال بعضی از خواستهها و تغییرات در میان مردم را بیشتر داشته باشند.
وی به محور دوم نشست با عنوان شکلگیری انجمن ولایتی اصفهان اشاره کرد و گفت: اولین تکاپویی که از سوی اصفهانیها برای مشارکت در مهاجرت به بارگاه حضرت عبدالعظیم(ع) و قم گزارش شده، به اعزام فردی به نام آخوند ملاعلیاکبر به اصفهان از سوی کسانی که در حرم حضرت معصومه(س) بست نشسته بودند، مربوط میشود تا حمایت علما و مردم اصفهان را از آنها جلب کند. پیامی که او برای متحصنین میآورد، حاکی از آمادگی عموم روحانیون و مردم اصفهان برای حرکت در این مسیر بود و حتی گفته میشود دو تن از مشهورترین روحانیون اصفهان از خانواده مسجدشاهی، یعنی محمدتقی نجفی و شیخ روحالله نیز در تدارک حرکت به سمت قم هستند. قرائن نشان میدهد که این سفر انجام شده است، ولی شخصاً نوشته یا مدرکی مبنی بر حضور این دو روحانی در کنار متحصنین قم پیدا نکردم.
این استاد دانشگاه با اشاره به تاریخ صدور فرمان مشروطیت در 14 جمادیالثانی 1324 اظهار کرد: بعد از مدتی که از صدور این فرمان گذشت، خبری از فعالیت در خصوص انتخاب نمایندگان برای مجلس و تهیه نظامنامه موردنظر نشد. از جمادیالثانی تا ذیقعده 1324، به مدت شش ماه، بین صدور فرمان مشروطیت تا اولین جلسه تشکیل انجمن ولایتی اصفهان فاصله افتاد، چون ظلالسلطان با وجود همراهیهایی که نشان میداد، زیر بار آن نمیرفت و گزارشها حاکی از ناراحتی علما، اعتراض مردم و انعکاس آن است، تا حدی که اعتراضها به مظفرالدینشاه منعکس شد و او در متنی که سند آن در کتاب نهضت مشروطیت ایران آمده، خطاب به ظلالسلطان میگوید که ما مشروطیت را پذیرفتیم، ولی چرا تو تعلل میکنی. با وجود تأکید مظفرالدینشاه، همچنان تشکیل انجمن ولایتی و انتخاب نمایندگان اصفهان با مانع مواجه بود تا اینکه به کدورت میان علما و مشروطهخواهان با ظلالسلطان منجر شد. نهایتاً در ششم ذیقعده 1324، ظلالسلطان برای تشکیل انجمن ولایتی اصفهان اعلام آمادگی کرد، جلسه باشکوهی تشکیل شد، ظلالسلطان سخنرانی کرد و متنی را که آماده کرده بود، به شیخ روحالله ثقةالاسلام داد تا در جلسه بخواند و تشکیل انجمن ولایتی اصفهان به اطلاع عموم رسید، ولی کسانی که در این مجلس حضور داشتند، همه افراد منتخب و تأییدشده از سوی ظلالسلطان بودند که تعداد آنها به 20 نفر میرسید. در آن جلسه، ظلالسلطان اعلام کرد که با کمال میل در خدمت انجمن قرار دارد و هر تصمیمی که انجمن بگیرد، ولو به زور شمشیر، از آن حمایت میکند. وقتی به بافت این افراد نگاه میکنیم، میبینیم که اکثریت با علماست و سپس، تجار و برخی از چهرههای موسوم به ملاکین. درواقع، تا پیش از تشکیل انجمن ولایتی اصفهان، رقبای دیروز با یکدیگر بر سر تشکیل انجمن مشکل داشتند و به شرکای فردا برای تشکیل انجمن ولایتی تبدیل شدند.
وی تأکید کرد: در میان این افراد، جایی برای فرودستان جامعه و کسانی که بیشترین دادخواهی را داشتند، به چشم نمیخورد. درواقع، این جمع به شدت طبقاتی بود و البته وارد این بحث نمیشوم که در جامعه ایران، طبقه به معنای واقعی کلمه وجود دارد یا نه؛ ولی به هر حال، علما، تجار، اصناف، ملاکین و طلاب در این انجمن نماینده داشتند. نکته جالب اینکه با وجود تغییراتی که بعداً در حیات انجمن ولایتی اصفهان پیش آمد، این بافت مذهبی، روحانی و تاجر تقریباً حفظ شد.
ابطحی افزود: در جریان تشکیل این انجمن به مرور زمان، تجار و روحانیون در کنار هم قرار گرفتند، همکاری آنها روز به روز افزایش یافت و نهایتاً ظلالسلطان را عزل کردند. در جریان انقلاب اسلامی نیز روحانیون و بازاریان دست به دست هم دادند و سلطنت را از سر راه برداشتند. اگر سطحیاندیشی به حساب نیاید، باید گفت نمونه کوچکی که در اصفهان رخ داد، بعداً در مقیاس بیشتر و ابعاد بسیار بزرگتر در جریان انقلاب 57 اتفاق افتاد.
وی یادآور شد: از اولین مشکلاتی که انجمن ولایتی اصفهان با آن روبرو بود، هجوم عظیم و بیحدوحساب و داد و فریاد کردن مردمی بود که اولاً دنبال مرکزی برای دادخواهی بودند و دوماً فکر میکردند تغییرات به معنای ندادن مالیات است و دادخواهی از آنچه بر سر آنها رفته، ولی هیچ کدام از منابع صراحتاً به این موضوع نپرداختهاند که امکان داشت بسیاری از دادخواهان، کسانی باشند که در دوره ظلالسلطان به دلایل گوناگون از جمله ترس، اموال و داراییشان را به اشکال متعدد در کنف حمایت خاندان مسجدشاهی قرار داده بودند و اکنون که موقعیت ظلالسلطان تغییر کرده و به مرور زمان، بهوسیله ائتلافی یادشده از صحنه خارج شد، خواهان برگرداندن اموال خود بودند. اینجا بود که وقتی نامهای در شکایت از وضع موجود به ظلالسلطان نوشتند، او پاسخ داد خیلی زود است از این کاری که خیر دنیا و آخرت در آن قرار دارد، اظهار خستگی و کسالت کنید. به همین دلیل، مساوات و عدالتطلبی، وجهه اصلی معترضین به حساب میآمد و شکل تشکیل انجمن، حالت دستوری و طبقاتی داشت. بنابراین، با چنین وضعیتی، چه انتظاری میتوان از پایدار بودن مفاهیمی مانند مشروطیت و گسترش آن داشت؟
این پژوهشگر بیان کرد: صرف اینکه از عنوان انجمن مقدس ملی اصفهان و سپس، انجمن مقدس ولایتی اصفهان یاد میشد، نشاندهنده نوع نگاه آنهاست. طبیعتاً امر قدسی و مقدس لوازم خاص خودش را دارد و با نگاه مشروطهخواهی مبتنی بر حقوق فردی و تعیین سرنوشت افراد و... همخوانی ندارد. انجمن علاوه بر طبقاتیبودن، فاقد دستورالعمل و برنامه مشخصی بود و این مسئله نه تنها در اصفهان، بلکه در بسیاری از مناطق دیگر نیز به چشم میخورد. در آسیبشناسی عملکرد انجمن ولایتی اصفهان باید گفت که آنها نتوانستند آنگونه که باید، در راستای اهدافشان نهادسازی کنند و به همین دلیل نیز وقتی با مقاومت روزافزون دربار قاجار، محمدعلی شاه و مسائل دیگر روبرو شدند، نقششان بیشتر انفعالی بود تا مؤثر.
وی در توضیح محور سوم نشست با عنوان عزل ظلالسلطان گفت: یکی از اولین اقداماتی که در کارنامه کمتر از سه ماه فعالیت انجمن ولایتی اصفهان به چشم میخورد، عزل ظلالسلطان است. به زعم من، شخصیت ظلالسلطان هنوز نیاز به پژوهش دارد و قرائتی که از او در اختیار داریم، در پی تفوق کم و بیش دیرینه روحانیون مخالف او در اصفهان به وجود آمده است؛ یعنی جناح رقیب فرصت کافی برای ساختن چهره مدنظر خود از ظلالسلطان در اختیار داشته و این به معنای دفاع از او و اقداماتی که به ظلالسلطان نسبت داده میشود، نیست، ولی تصویری که ما از او داریم، به زمانی برمیگردد که قاطبه رقبای او، بهویژه خاندان مسجدشاهی فرصت ایجاد این تصویر را داشتند و این تصویر نیاز به پژوهش دارد. به نظر من، ظلالسلطان شخصیتی کاملاً خاکستری بود و از منظر کسانی که بهواسطه مالیات خانبانی، نداشتن آب کافی، پرداخت مالیات اضافی و تهدید جان و مال و ناموسشان از سوی دستگاه حاکم به ظلالسلطان نگاه میکنند، او یک چهره دارد و از منظر شخصی مانند من که او را با کامران میرزای نایبالسلطنه، مظفرالدین میرزا یا مظفرالدینشاه و سایر شاهزادگان قاجاری مقایسه میکنم، چهره دیگری به حساب میآید و هنوز ظلالسلطان را آنطور که باید و شاید، به درستی نشناختهایم.
ابطحی تأکید کرد: ظلالسلطان یعنی سرشاخه اصفهانی قاجار؛ این سلسله در اصفهان شاخهای قوی داشت که رأس آن، ظلالسلطان بود. درست است که پیش از او، شاهزادگان و افرادی از دربار قاجار به حکومت اصفهان منصوب شده بودند، ولی هیچ کدامشان به اندازه ظلالسلطان دارای ریشه، خانواده و اطرافیان نبودند و خاندانهای متعددی در اصفهان هستند که به ظلالسلطان و خانواده او و خانواده بانو عظما، خواهر ظلالسلطان منسوباند و ممکن است بسیاریشان اکنون دیگر در این شهر نباشند و به تهران یا خارج از کشور مهاجرت کرده باشند.
وی ادامه داد: اعتمادالسلطنه در روزنامه خاطرات خود درباره وقایع سال 1309 مینویسد: «امروز به دیدار شاهزاده رفتم و از او شنیدم که به زودی ایران به چند قسمت تقسیم میشود و من به ریاست قسمت جنوبی آن خواهم رسید.» این خاطره به چهار سال پیش از ترور ناصرالدینشاه مربوط میشود و نشان میدهد که ظلالسلطان پیوند عمیقی با برنامههای پادشاهی انگلستان در خصوص ایران و بهویژه بخشهای جنوبی آن، گسترش تجارت و تأکید بر گشایش رود کارون به روی تجارت خارجی داشت. در سال 1313 وقتی ناصرالدینشاه ترور شد، ظلالسلطان با کمال آرامش سلطنت برادرش، مظفرالدینشاه را به رسمیت شمرد و بلافاصله در سال بعد، شاهد افتتاح کنسولگری روسیه در اصفهان هستیم که رئیس آن تنفر شدیدی از ظلالسلطان داشت و از هیچ کاری علیه او خودداری نمیکرد. پیوندهای رو به رشدی که کنسول روسیه در اصفهان ایجاد کرد، بر خانواده خواهر ظلالسلطان، بانو عظما متمرکز شد و او به شدت با کنسول روسیه همراهی کرد، حتی تا جایی که اموال و داراییاش را تحت حمایت این دولت قرار داد. بنابراین، دوگانهای با عنوان روحانیون و ظلالسلطان در اصفهان شکل گرفت که در میان روحانیون، دوگانه خاندان مسجدشاهی و خاندان امامجمعه و در طرف مقابل، دوگانه مسعودمیرزا و بانو عظما وجود داشت.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: با توجه به اینکه از صدور فرمان مشروطیت بهوسیله مظفرالدینشاه تا تشکیل انجمن ولایتی اصفهان با اجازه ظلالسلطان، پنج ماه طول کشید، او تفوق کمنظیری در اصفهان داشت، با وجود همه تحولاتی که پیش، حین و پس از صدور فرمان مشروطه شکل گرفت و علما و روحانیون با وجود نارضایتیشان هنوز موفق نشده بودند به خواستههای قانونی و پذیرفتهشده دربار دست پیدا کنند، ولی تفوق ظلالسلطان نمیتوانست پایدار باشد. به همین دلیل وقتی تصمیم گرفت با وجود اقدامات اولیه و مساعدی که در خصوص انجمن ولایتی اصفهان انجام داده بود، به شکارگاه خود و مراسم تاجگذاری محمدعلیشاه برود، به شکل ناگهانی اتفاقاتی در مخالفت با او در اصفهان آغاز شد.
وی افزود: در 17 محرم 1325، شیخ روحالله نجفی ناگهان تصمیم به ترک اصفهان گرفت، ولی با پیغامهای شدیداللحن برادرش بازگشت. چهار روز بعد، مخالفتها با ظلالسلطان برای عزل او آغاز شد و تا اوایل صفر 1325 که به عزل ظلالسلطان انجامید، ادامه پیدا کرد. وقتی تاریخ عزل او یعنی اول صفر 1325 و اعلام رسمی عقد قرارداد 1907 در 21 رجب 1325 را میبینیم، متوجه میشویم چه اتفاقی افتاده است. درواقع، در پس مذاکرات پشت پرده انگلستان و روسیه که در بستری بینالمللی شکل گرفت و بخشی از آن مربوط به ایران بود، انگلیسیها درصدد بودند تا روسها را به نشستن بر سر میز مذاکره راضی کنند و روسیه که از سال 1314 به بعد با روی کار آمدن مظفرالدینشاه و در دوره دوم صدراعظمی امینالسلطان، تفوق بینظیر و رو به رشدی در امور ایران داشت و به هیچ وجه حاضر به معامله بر سر ایران نبود، آنچه باعث شد از این تفوق کوتاه بیاید و پای میز مذاکره بنشیند، یکی تحولات بینالمللی و دیگری، وقوع مشروطیت بود که دست بالا را در بسیاری از زمینهها به کسانی میداد که بعدها بهعنوان مشروطهخواه، امیدوار به حمایت دولت مشروطه انگلستان بودند و همانطور که میدانیم، این دولت در رساندن پیام مردم معترض، خصوصاً هنگام بستنشینی در سفارت آنها در تهران، نقشآفرینی کردند.
ابطحی با تأکید بر اینکه ظلالسلطان باهوش بود و متوجه میشد تحولاتی در حال وقوع است، گفت: همانند شیخ خزعل که متوجه پشتکردن انگلستان به خودش شده بود، به نظر میرسد که ظلالسلطان نیز این قضیه را درک کرده بود، ولی اتفاقی که در اینجا افتاد، این بود که او از اصفهان خارج شد و برای تبریک تاجگذاری محمدعلیشاه به تهران رفت، اما همچنان در سودای رسیدن به نیابت سلطنت یا مقام وزارت بود و در مقایسه با قبل، به حمایت انگلیسیها برای حضورش در اصفهان امید زیادی نداشت، چون آنها بعد از قرارداد 1901، کشف نفت در غرب ایران در سال 1903 و عقد قرارداد با سران ایل بختیاری در سال 1905، اولویتشان برای حمایت، از ظلالسلطان به خوانین بختیاری در حال تغییر بود. نمیدانیم اگر در مقابل ظلالسلطان، فردی مانند رضاخان قرار میگرفت، آیا سرنوشت شیخ خزعل را پیدا میکرد یا نه. به هر حال، مخالف قدرتمندی در برابر ظلالسلطان در تهران وجود نداشت، او به تهران آمد و با مشروطهخواهان همراهی کرد. همانطور که بارها گفتهام، در جمع کسانی که به نفع ظلالسلطان شعار میدادند، برای اولین بار ندای جمهوریخواهی داده شد که ایران، جمهوری و رئیسجمهورش، ظلالسلطان است.
وی تصریح کرد: بنابراین، عزل ظلالسلطان معطوف به صرف تصمیم مخالفان اصفهانیاش نبود و به نظر میرسد، اقدامات کنسول روسیه در اصفهان و همراهی طرفداران خواهرش بانو عظما، این فرصت را به وجود آورد تا روحانیون قدرتمند اصفهان به رهبری شیخ روحالله نجفی، اقدامات مربوط به عزل ظلالسلطان از حکومت اصفهان را هدایت کنند، ولی نه بهصورت آشکار، کمااینکه گزارشها نشان میدهد مردم به زور آنها را واداشتند تا در جریان درخواست عزل ظلالسلطان شرکت کنند و به نظر میرسد در دوگانه میان آقا نجفی و شیخ روحالله، شیخ محمدتقی چندان به چنین روندی راضی نبود و این شیخ روحالله بود که رهبری قضیه را به عهده گرفت و البته از اطراف نیز با آن همراهی شد، چون به مرور زمان میبینیم که انجمن ولایتی اصفهان از اقدامی که برای عزل ظلالسلطان در محرم 1325 انجام داد، چرخش 180 درجهای داشت و بعداً مطالبه بازگشت او و واگذاری حکومت اصفهان به ظلالسلطان را مطرح کرد. این تغییر در مسیر رخ داد و نشان میدهد که مسائلی وجود داشت.
این پژوهشگر و استاد دانشگاه اظهار کرد: اگر کتاب «وقایع اتفاقیه» یا گزارش خفیهنویسان انگلیس در ایران را مطالعه کنید، متوجه میشوید در مناطق گوناگون که اصفهان نیز حتماً میتوانسته یکی از آنها باشد، جزئیترین اطلاعات مربوط به تردد افراد و هر اتفاقی که در کوچهها و معابر شهرها رخ میداده، به اطلاع انگلیسیها میرسیده است و آنها خفیهنویسانی داشتند که این اطلاعات را بهصورت روزمره و پیوسته در اختیار عواملشان قرار میدادند. این سؤال مطرح میشود که آیا چنین اطلاعاتی درباره اصفهان وجود ندارد، قطعاً هست، ولی ما از آن خبر نداریم. اگر روزی این اطلاعات به دست ما برسد، دقیقاً از جزئیات تردد افراد مؤثر به منازل یکدیگر، تجمعات، توافقات و گفتوگوهایی که با نمایندگان رسمی و غیررسمی دولتهای دیگر در شهر داشتند، آگاه میشویم و تا زمانی که این اطلاعات به دست ما نرسد، جزئیات چگونگی شکلگیری فرایندی مانند عزل ظلالسلطان را متوجه نخواهیم شد، ولی تأکید و تکرار میکنم که به زعم من، قرارداد 1907، 1915 و 1921 در همان مسیر حرکت کرد و حتی پس از تغییر حکومت در روسیه و شکلگیری شوروی نیز شاهد نوعی از توافق پشت پرده یا کمتر آشکار میان دولتهای انگلستان و شوروی و تأثیر آن بر ایران هستیم. بنابراین، عزل ظلالسلطان از جمله آثار قرارداد 1907 میان انگلستان و روسیه تزاری بود، ظلالسلطانی که همچنان در سودای رسیدن به نیابت سلطنت در تهران فعالیت میکرد.
محبوبه فرهنگ
انتهای پیام