به گزارش ایکنا، کتابفروشی اردیبهشت جهاددانشگاهی واحد اصفهان عصر روز گذشته، 13 تیرماه میزبان یکی دیگر از سهشنبههای فصل سخن با محوریت گفتوگو درباره کتاب «زن ایرانی در گذار از سنت به مدرن» نوشته سهیلا ترابی فارسانی در انتشارات نیلوفر بود.
الهه باقری، پژوهشگر تاریخ که اجرای این نشست را به عهده داشت، در معرفی نویسنده کتاب گفت: سهیلا ترابی، دانشآموخته تاریخ از دانشگاههای تهران، فردوسی مشهد و شهید بهشتی است و تاریخ اقتصادی و اجتماعی ایران و مطالعات زنان، حوزههای پژوهشی او را تشکیل میدهد. افزون بر این، تألیف و ترجمه کتاب و مقاله نیز در کارنامه پژوهشی ترابی به چشم میخورد که از جمله آنها در حوزه مطالعات زنان میتوان به «اسنادی از مدارس دختران از مشروطه تا پهلوی» و «زن ایرانی در گذار از سنت به مدرن» اشاره کرد.
وی افزود: کتاب اخیر، مجموعه پژوهشها و مقالات نویسنده در حوزه زنان است که سال 1397 در انتشارات نیلوفر منتشر و در نوبتهای بعدی نیز چاپ شد. این اثر به توصیف فضای سنتی دوره قاجار میپردازد. در آن دوره، فضای اجتماعی در عین حال که سنتی بود، عناصری از مدرنیته را نیز در خود داشت و نویسنده تلاش کرده تا حالت دوگانه گذار از سنت به مدرنیته را تشریح کند. روایتهایی که در این کتاب آمده، از اتفاقاتی سرچشمه میگیرد که برای زنان رخ داده است و دگرگون شدن فضای سنتی از راه شکلگیری فردیت رقم خورد. درواقع، نویسنده بر موضوع هویت متمرکز شده و بیشتر وجه جامعهشناختی آن را مدنظر قرار داده است. همچنین به تأثیر جامعه دگرگونشده بر هویت زنان میپردازد.
این پژوهشگر تاریخ ادامه داد: بخشی از کتاب به موضوع آموزش، گذار از آموزش سنتی به مدرن و تأسیس مدارس نوین اختصاص دارد. نخستین نشریات زنان نیز آغازگر این گذار بودند و میکوشیدند با آموزشی که به زنان ارائه میدادند، آنها را به فضاهای مدرن نزدیک کنند، چنانکه تأثیر این نشریات در امور روزمره زنان جالب توجه بوده است. در 6 فصل کتاب به مباحثی مانند هویت زنان در ساختار سنت و آموزش و نشریاتی که زمینهساز این دگرگونی بودند، پرداخته شده است. پرسش اصلی این کتاب، چگونگی و شیوه گذار از سنت به دنیای مدرن و تعریف هر کدام از این دو ساختار است و اینکه هویتهای دوگانه سنتی و مدرن چگونه تعریف میشوند.
در ادامه، نویسنده کتاب که در نشست حاضر بود، بحث خود را با تعریف سه کلیدواژه زنان، سنت و مدرنیته آغاز کرد و گفت: در اینجا، منظور گذار از گفتمان سنت به مدرنیته است، چون مدرنیته، گفتمان و مدرنیسم، ابزار محسوب میشود و ما میخواهیم بگوییم گفتمان در حال تحول بود و بستر زمانی که درباره آن صحبت میکنیم، دوره قاجار است. بنابراین، تعریفی که از سنت داریم، آن چیزیست که پیش از این دوره وجود داشته و در دوره قاجار ادامه پیدا کرد و مدرنیته، پدیده نویی بود که وارد جامعه آن زمان شد.
وی با بیان اینکه طی سالهای متمادی مقالات این کتاب را تألیف کرده است، افزود: در این مقالات تلاش کردم تا ابعاد گوناگون موضوع را مطرح کنم و در نشست امروز با توجه به محدودیت زمان، تمرکز بحث را بر موضوع زن در ساختار سنت قرار میدهم تا درباره ماهیت و چیستی آن صحبت کنیم و اینکه چگونه در اواخر دوره قاجار، دیوار سنت در مقابل مشروطه ترک برداشت و عناصر نو وارد این گفتمان شدند. البته این عناصر تماماً وارد گفتمان سنت نمیشوند و میتوان گفت آنچه به دست میآید، ترکیبی از گفتمان سنت و مدرنیته بود؛ یعنی عناصری از گفتمان سنت باقی ماند و عناصری از گفتمان مدرنیته نیز وارد فضای اجتماعی آن دوره شد.
ترابی تصریح کرد: وقتی از زن صحبت میکنیم، موضوع هویت مطرح میشود که فصلی از کتاب به این موضوع اختصاص دارد. هویت دو مؤلفه دارد؛ آنچه ما از خودمان درمییابیم و آنچه دیگران از ما درمییابند. بنابراین، وقتی از هویت زن صحبت میکنیم، یکی فهم زن از خودش مدنظر است و دیگری، تلقی یا تعریفی که جامعه از او دارد. این دو مؤلفه در تعامل با یکدیگر، هویت را شکل میدهند و وجوه آن عبارت است از تمایز فیزیکی فرد از دیگران، تلقی اجتماعی از هر فرد و ذهنیت افراد. در فصلی از کتاب تلاش کردهام تا این سه وجه را درباره زن سنتی در دوره قاجار به بحث بگذارم.
وی به جامعه مکانیکی و تودهوار اشاره کرد و گفت: معمولاً جوامع سنتی ویژگیهای چنین جامعهای را به دوش میکشند و جوامع ایلی بیشتر به ساختار جامعه مکانیکی نزدیک هستند. هر چقدر به سمت جوامع شهری میآییم، از جامعه مکانیکی فاصله گرفته میشود و جامعه ارگانیکی شکل میگیرد؛ یعنی جامعهای که مدام خود را نقد میکند و وارد مرحله دیگری میشود. بنابراین، در تعریف جامعه سنتی بهمثابه جامعه مکانیکی میتوان گفت اعضای آن همه شبیه هم فکر میکنند و آنچه دارند، برایشان کفایت میکند. اعضای چنین جامعهای احساسات مشابه و همانندی دارند، ارزشهایشان یکسان است، تفاوتها و تمایزها کمتر دیده یا پذیرفته میشود، فرد در محیط اجتماعی مستحیل میشود، فردیت به معنای تمایز ویژگیهای فردی پذیرفتنی نیست و افراد باید با دیگران همسان باشند، تکالیف و الگوها از پیش تعیینشده است و افراد نمیتوانند مسیر دیگری را انتخاب کنند، چون جامعهپذیریشان دچار آسیب میشود و جامعه نمیتواند این مسئله را بپذیرد. همچنین در این جوامع، نگرش مطلق و غیرانتقادی وجود دارد و اگر افراد نخواهند یا نتوانند خود را با سبک زندگی پذیرفتهشده در جامعه وفق دهند، دارای ایراد و اشکال دانسته میشوند. بنابراین، الگوها ثابت و نگاهها مطلق است، فرهنگ عمومی هیچ انعطافی نمیتواند بپذیرد و اندیشه صلب، غیرانتقادی و مقاوم است. در نتیجه، چنین جوامعی در مقابل تغییر مقاومت میکنند و کوچکترین و جزئیترین تغییرات را برنمیتابند. ارزشهای این جوامع نیز تعریف و تعیینشده و مبتنی بر تفکری است که در آنها وجود دارد.
این استاد دانشگاه تأکید کرد: زنی که در چنین جامعهای زندگی میکند، یکی از راههایی که آموزش میبیند و فرهنگش شکل میگیرد، خانواده است. در دوره قاجار، خانواده نقش مهمی داشت و معمولاً دختران باید نقشهایی مانند مادری و همسری ایفا میکردند و وظایفی چون شوهرداری، بچهداری و اداره امور آشپزخانه به عهده داشتند. آنها معمولاً بسیار زود ازدواج میکردند و اگر دختری تا 15 سالگی ازدواج نمیکرد، فاجعهآمیز بود و دیگر خواستگاری برای او پیدا نمیشد. دختران آموزشها را از مادران خود دریافت میکردند و چون در سن پایین به خانه همسر میرفتند، ادامه آموزشهای آنها را مادرشوهر عهدهدار میشد. تلقی من این است که برخورد میان عروس و مادرشوهر ریشه تاریخی دارد و چون از قدیم، مادرشوهر همواره تلاش میکرده تا اداره امور زندگی را به عروس بیاموزاند، نقشی آمرانه داشت و به لحاظ تاریخی، مشکلاتی میان آنها بروز میکرد. در آن دوره، مدارس امروزی نبود و مکتبخانه وجود داشت، دختران تا 6 سالگی به مکتبخانه میرفتند، قرآن و اشعار فارسی یاد میگرفتند و فرهنگ عمومی نمیپذیرفت که سواد بیاموزند. البته پسران نیز آموزش ویژهای دریافت نمیکردند و باید حرفه پدرشان را میآموختند و ادامه میدادند، ولی درباره دختران حساسیت بیشتری وجود داشت و این نوع گفتمان سنتی نه تنها در ایران، بلکه در بسیاری از مناطق جغرافیایی دیگر نیز حاکم بود. دختران اجازه بیرون رفتن از خانه نداشتند، برای پوشش باید از روبنده استفاده میکردند و محدودیتهای آنها حتی در میان محارم نیز برقرار بود.
وی ادامه داد: درواقع، زنان در دوره قاجار آموزشی دریافت نمیکردند، فقط برای نقشهایشان تربیت میشدند و عمدتاً با گروه همسالان و همجنسهایشان ارتباط داشتند که فرهنگ مشترکی میان آنها وجود داشت و در تعامل با یکدیگر تقویت میشد. در نتیجه، زن برآمده از این فضا و شرایط، غیرمستقل، سرشار از ترس و غیرانتخابگر بود، چون آموزشی دریافت نمیکرد، محدودیت داشت، از فقدان ارتباط رنج میبرد و برای مواجهه با محیط اجتماعی آماده نشده بود. او چون باید از سوی مردان انتخاب میشد، هدف اصلیاش جذب جنس مخالف بود، چون تنها راهی بود که برایش وجود داشت و تنها نقشی بود که باید ایفا میکرد. بنابراین، رقابت زیادی با همسالان و همجنسان خود داشت و از مواجه شدن با آینده احساس ترس و ناامنی میکرد، به همین دلیل سراغ خرافات و سحر و جادو میرفت و تعدد زوجات که در آن دوره رایج و متداول بود، به این مسئله دامن میزد.
ترابی به اخلاق حرمسرایی اشاره کرد و گفت: این نوع رفتار مخصوص کسی نبود که در حرمسرا زندگی میکرد، بلکه برآمده از شرایط زنان بود؛ یعنی با همجنسان خود کنار نمیآمدند و نوعی رقابت مداوم، نزاعهای پایانناپذیر، گرایش به هیجانهای کاذب، سبقت در خودآرایی، حسادت، تلاش برای جذب و حفظ جنس مخالف، رقابت با همجنسان و برملا کردن عیوب آنها، غیبت کردن درباره یکدیگر، جزئینگری در خصوص رفتار رقبای همجنس و از میدان به در کردن آنها میانشان وجود داشت و خبری از همدلی، همسویی و همراهی با یکدیگر نبود. چنین فضایی به کرات در حوزه ادبیات و داستان منعکس شده است.
وی تصریح کرد: زن حاصل شرایطی بود که گفتمان سنتی حاکم بر جامعه برای او فراهم کرده بود و به میزانی که این پارامترها تغییر میکرد، دیوار سنت نیز ترک برمیداشت. فصلی از کتاب درباره آموزش است که نشان میدهد یکی از کارهایی که برای تغییر شرایط زنان در چارچوب سنت انجام شد، تلاش برای ایجاد مدارس دخترانه بود و کسانی که در ابتدا کوشیدند تا این مدارس را ایجاد کنند، با موانع و مخالفتهای متعدد و مقاومت جامعه روبرو شدند. این نوعی تغییر بود و همانطور که گفته شد، جامعه مکانیکی تغییر را برنمیتابید. بنابراین، بحران شدیدی در ایجاد این مدارس شکل گرفت. همسر برادر حسن رشدیه مقارن با جنبش مشروطه تلاش کرد تا اولین مدرسه دخترانه را ایجاد کند، ولی این مدرسه بیشتر از سه روز دوام نیاورد و به تعطیلی کشانده شد. دومین تلاش یک سال پس از مشروطه صورت گرفت که این مدرسه نیز به همان سرنوشت دچار شد. مدارس میسیونری که مبلغان مسیحی برای اقلیتها ایجاد کرده بودند، پذیرای تعداد معدودی از دختران اعیان و اشراف بود و خانوادههای فرهیختهای نیز بودند که دخترانشان را از طریق معلم خصوصی آموزش میدادند. اینها گروههای پیشرویی بودند که هم برای ایجاد مدارس جدید تلاش کردند و هم کوشیدند تا از طریق نشریات، تغییر را دنبال کنند.
این پژوهشگر و استاد دانشگاه ادامه داد: نشریات زنان، دومین مسیری بود که برای تغییر شرایط این قشر دنبال شد. در آن دوره، افراد پیشرو معتقد بودند این شرایط است که انسانها را میسازد و آنها بالذات واجد یکسری ویژگیها نیستند. بنابراین، با تغییر شرایط، افراد نیز تغییر میکنند و لذا، به آموزش روی آوردند. پس از پیروزی جنبش مشروطه، مدتها طول کشید تا مدارس دخترانه بهصورت محدود شکل بگیرد، ولی دختران اعیان و اشراف امکان ورود به مدارس میسیونری یا آموزش از طریق معلم سرخانه را داشتند و آن زمان رایج بود که زبان خارجی و موسیقی یاد میگرفتند. نشریات زنان نیز به دست همین گروههای پیشرو ایجاد شد و اگرچه فاصله میان پیروزی جنبش مشروطه و روی کار آمدن حکومت پهلوی محدود بود، ولی در این بازه زمانی پنج نشریه مخصوص زنان مجوز انتشار دریافت کردند. این زنان پیشرو معمولاً از سوی پدران، برادران، عموها و همسران خود حمایت میشدند و یا در خانوادههایی آموزش میدیدند که تحصیلکرده به معنای قدیم بودند، مانند خانواده علمای بزرگ و تجار برجسته که دسترسی به معلم سرخانه داشتند. با وجود اینکه در آن زمان آموزش رسمی وجود نداشت، این زنان میتوانستند مقاله بنویسند، به زبان خارجی صحبت کنند و ترجمه انجام دهند. این افراد متفاوت تصمیم گرفتند به دیگر زنان نیز آموزش دهند و آنها را از شرایط موجود خارج کنند.
وی با طرح این پرسش که با وجود مقاومتهای اجتماعی، این زنان چگونه توانستند از طریق نشریات، شرایط را تغییر دهند، گفت: آنها این بحث را مطرح میکردند که اگر قرار است زنان نقش همسری و مادری ایفا کنند، چه بهتر که عقلانی و عینی آن را انجام دهند؛ یعنی دو پارامتر گفتمان مدرن شامل عقلانیت و عینیت را وارد فضای فکری جامعه کردند و در آموزشها دخالت دادند که هیچ نوع تعارضی در وظایف و نقشهای زنان ایجاد نمیکرد. آنها با این روش هم آموزش میدادند و هم در حال تغییر گفتمان بودند. درواقع، به جای اینکه به ایدهآلهای جامعه آسیب برسانند، بر این نکته تأکید میکردند که همه این امور باید بهصورت عقلانی انجام شود و بسیار محتاطانه وارد فضای دگرگونکننده میشدند. آموزشها بهصورت غیرمستقیم انجام میشد، به این صورت که رمانهایی با موضوعات مرتبط ترجمه میکردند و متناسب با همان فضای سنتی، توصیههایی در خصوص ازدواج دختران و رعایت بهداشت ارائه میدادند. برای جلوگیری از بروز مقاومت نیز از واژههایی مانند عصمت، شرافت و کرامت استفاده میکردند. پارامتر دیگری که آنها از گفتمان مدرن وارد فضای فکری جامعه کردند، حق رأی و تساوی حقوق بود و نمونههایی از کشورهای دیگر میآوردند که زنان موفق به انجام یکسری کارها شده بودند.
محبوبه فرهنگ
انتهای پیام