جهاد با نفس؛ کلید حکومت خدا بر دل‌ها
کد خبر: 4169400
تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۶:۲۹
درس اخلاق آیت‌الله مظاهری/ 6

جهاد با نفس؛ کلید حکومت خدا بر دل‌ها

اگر بخواهیم به مقام خلیفةاللهی برسیم، اگر دوست داشته باشیم این روحی كه مال خداست، نزد خدا برود و ما را به‌ مقام عنداللهی برساند، تا جایی که بهشت برایمان كوچک باشد، هیچ راهی جز موفقیت در جهاد با نفس نداریم.

آیت‌الله‌ مظاهریبه گزارش ایکنا از اصفهان، حضرت آیت‌الله‌العظمی مظاهری در بخش دیگری از جلسات درس اخلاق خود با موضوع «انسان در قرآن» و در ادامه بحث ارزش و قیمت آدمی بیان می‌کند که قیمت انسان جز با بهشت ادا نمی‌شود و اگر کسی به کمتر از بهشت رضایت دهد، خود را بسیار ارزان فروخته است. در ادامه نیز این موضوع را مطرح می‌کند که برای نیل به بهشت ابتدا باید با نفسانیت جنگید و از طرف دیگر، پیروزی در میدان مبارزه با نفس اماره جز با یاری پروردگار حاصل نمی‌شود.

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ

«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی‏»

در جلسه گذشته، در ادامه موضوع «انسان در قرآن»، بحث به ارزش و قیمت انسان رسید. بیان شد که در تعالیم دینی، قیمت والایی برای انسان تعیین شده است؛ مثلاً قرآن شریف ارزش و قیمت آدمی را به اندازه عالم وجود و به اندازه همه انسان‌ها برمی‌شمرد؛ از این‌رو فرموده است: «اگر كسی، بی‌جا انسانی را بكشد، مثل آن است كه همه انسان‌ها را كشته باشد. چنانکه اگر كسی فردی را زنده كند؛ مثلاً در شرف مرگ است و او را از مرگ نجات دهد، مثل این است كه همه آدمیان را زنده كرده باشد.» (مائده، 32) امیرالمؤمنین(ع) تعبیر زیبا و دقیقی از قیمت انسان دارد، می‌فرماید: «إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ‏ثَمَنٌ ‏إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ براى وجود شما قيمتى جز بهشت نيست، آن را جز به بهشت نفروشيد.» (نهج‌البلاغه، حکمت 456)

بدون ترديد با هيچ ثمنی به‌ جز بهشت، قيمت انسان ادا نمی‌شود و اگر کسی برای خودش به‌ كمتر از بهشت رضايت دهد، خود را بسيار ارزان فروخته است. قرآن کریم از بندگان می‌خواهد براى رسیدن به بهشتی که برای متقین مهیا شده، از همدیگر سبقت و پیشی بگیرند: «وَ سٰارِعُوا إِلىٰ‌ مَغْفِرَةٍ‌ مِنْ‌ رَبِّكُمْ‌ وَ جَنَّةٍ‌ عَرْضُهَا السَّمٰاوٰاتُ‌ وَ الْأَرْضُ‌ أُعِدَّتْ‌ لِلْمُتَّقِينَ‌؛ بر يكديگر پيشى گيريد، براى آمرزش پروردگار خويش و رسيدن به آن بهشت كه پهنايش به قدر همه آسمان‌ها و زمين است و براى پرهيزگاران مهيا شده است.» (آل‌عمران، ۱۳۳)


بیشتر بخوانید:


انسان برای رسیدن به جایگاه خود و برای نیل به بهشت، ابتدا باید با نفسانیت بجنگد. نفس اماره در درون انسان، دشمن سرسخت اوست. در قرآن کریم، از زبان حضرت یوسف(ع) می‌خوانیم: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي؛‏ چرا كه نفس قطعاً به بدى امر مى‏‌كند، مگر كسى را كه خدا رحم كند.» (یوسف، 53) پیامبر اکرم(ص) نیز دشمن‌ترین دشمنان انسان را نفس او می‌داند: «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ‏ الَّتِي بَيْنَ‏ جَنْبَيْكَ»‏ (مجموعه ورام، ج‏1، ص 59)  

آقایان، خانم‌ها، بدانید که برای پیروزی در این میدان، خداوند باید كمک كند؛ بدون یاری پروردگار موفقیت حاصل نمی‌شود. حضرت یوسف(ع) با استعانت خداوند سبحان، بارها در این جبهه نمره بیست آورد و قبول شد. ایشان را به زور در میان زن‌های اشرافی، زن‌های مطرب آرایش‌کرده، زنان جوان و با جمال بردند. آن زنان دور یوسف حلقه زدند، همگی او را صدا می‌کردند و تمایل داشتند با آنان سخن بگوید. هرکدام به‌نحوی، با شهوت‌انگیزی، یوسف را برای کشیدن به‌ سمت خود ترغیب و تحریص می‌كردند؛ اما حضرت یوسف چه کرد؟ با خدای خویش مناجات کرد و گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني‏ إِلَيْه‏؛ پروردگارا، زندان براى من دوست‏‌داشتنی‌تر است از آنچه مرا به آن مى‏‌خوانند.» (یوسف، 33) خدایا زندان برایم بهتر از این حرف‌هاست.

معلوم است که یک آدم عادی نمی‌تواند در آن شرایط نمره بیست بیاورد؛ اما یوسف پیامبر قبول شد، نمره عالی آورد و بعد از آن گفت: «وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلين‏؛ و اگر نيرنگ آنان را از من بازنگردانى، به سوى آنان خواهم گراييد و از جمله‏ نادانان خواهم شد.» (یوسف، 33) خدایا، اگر تو یاری نكنی، اگر تو توفیق عنایت نكنی، من نمی‌توانم در مقابل گناه، هوا و هوس و نفس اماره عرض اندام كنم، تو باید كمک كنی.

جوان‌ها، در این راه باید از نماز اول وقت، خدمت به خلق خدا و بالاخره از رابطه با خدا كمک بگیرید. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ؛ از شكيبايى و نماز يارى جوييد.» (بقره، 45) از صبر و نماز برای پیروزی در این جهادی كه در درون ماست، یاری بطلبید.

جبهه در درون ما همیشه هست، تا وقتی كه بمیریم، هست. هیچ وقت تمام نمی‌شود و درون ما روی صلح را نمی‌بیند. هر روز این جبهه هست، هر روز ما در جبهه هستیم. اگر بخواهیم در این جنگ پیروز شویم، به مقام خلیفةاللهی برسیم، اگر دوست داشته باشیم این روحی كه مال خداست، نزد خدا برود و ما را به‌ مقام عنداللهی برساند، تا جایی که بهشت برایمان كوچک باشد، باید چه کنیم؟ هیچ راهی جز موفقیت در جهاد با نفس نداریم. مشكل است؛ اما برای همین آمده‌ایم. مشكل است، اما باید در امتحان‌ها قبول شویم. نمی‌شود كسی امتحان نشود. امتحان رنگارنگ است و همه ما لحظه به لحظه امتحان می‌شویم. قرآن کریم می‌فرماید: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ، وَ لَقَدْ فَتَنَّا؛ آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم، رها مى‏‌شوند و مورد آزمايش قرار نمى‏‌گيرند؟ و به يقين، كسانى را كه پيش از اينان بودند، آزموديم.» (عنکبوت، 2 و 3) هركس به‌گونه‌ای امتحان می‌شود و باید مواظب باشد، لااقل اگر نتوانست نمره بیست بیاورد، قبول شود. اگر کسی در جزر و مدها و در موج‌های زندگی شکست بخورد و مردود شود، سقوط خواهد کرد.

نزاع بین بعد روحی و جسمی، جنگ بین موسی و فرعون و دعوای بهلول و ‌هارون، همیشه بوده است؛ چون شیطان، نفس اماره، هوا و هوس و صفات رذیله همیشه در مقابل انسان و در برابر صعود معنوی او بوده، تا روز قیامت نیز این جنگ و نزاع ادامه دارد، ما باید متوجه باشیم و بی‌تفاوت نباشیم.

نقل شده است که روزی قبل از آمدن هارون برای جلوس در بارگاهش، بهلول عمداً با پای برهنه روی تخت هارون رفت و سر جایش نشست. او را گرفتند، كتک زدند و از تخت پایین آوردند. بهلول گوشه‌ای ایستاد و گریه ‌كرد. ‌هارون آمد و از قضیه خبردار شد. خواست بهلول را دلداری دهد و برایش جبران کند که بهلول گفت: من از اینكه كتک خوردم، گریه نمی‌كنم، گریه من برای توست. به این فکر می‌کنم که من لحظه‌ای روی این تخت نشستم و چنین تنبیه شدم، وای به حال تو که سال‌ها در این تخت و بارگاه نشسته‌ای. آیا تو چه کتک‌ها خواهی خورد؟

به ‌هارون گفتند: بهلول در خرابه کنار کاخ شما زندگی می‌کند. هارون گفت: غذا برایش ببرید. غذایی سلطنتی‌ برایش آوردند. او نماز می‌خواند. غذا را در مقابلش گذاشتند. بعد از نماز گفت: این چیست؟ گفتند: این غذا از طرف ‌هارون است، هدیه برای شما داده است. بهلول به سگی که در آن حوالی خوابیده بود، اشاره کرد و گفت: این سگ گرسنه است، غذا را بدهید تا او بخورد. گفتند: هارون غذا را برای شما فرستاده است. گفت: حرف نزنید، اگر سگ بفهمد غذا مال ‌هارون است، او هم نمی‌خورد.

تصور نكنید كه این حرف‌ها شوخی است و برای خنده و مسخرگی بیان شده؛ نه، بهلول واقعیت را گفته و به‌ راستی از غذای حرام حذر می‌کند؛ چون آن غذا را آلوده و خبیث می‌داند، ظالمی که غذا را فرستاده نیز در نظر بهلول، ذلیل‌ترین افراد است و او به‌ خوبی می‌فهمد آن ظالم چقدر سقوط كرده است. می‌بیند آدم حرام‌خور در چه منجلابی فرو رفته، پس از غذای او نمی‌خورد.

در شرح حال یکی از علمای بزرگ نقل می‌کنند که خانمی پریشان‌احوال به ایشان مراجعه کرد و برای یافتن فرزندش که گم شده بود، تقاضای کمک کرد و گفت: فرزندم را از شما می‌خواهم. آن عالم برای گره‌گشایی مجبور شد نزد حاکم وقت برود و از وی استمداد کند. آن حاکم که ظالم بود، داشت شام می‌خورد. به عالم گفت: بنشینید شام بخورید تا دستور بدهم بچه را پیدا كنند. عالم از خوردن شام امتناع کرد؛ ولی با اصرار فروان حاکم مواجه شد. بالاخره پس از پافشاری بر نخوردن شام و وقتی چاره‌ای ندید، مشتی برنج از سفره برداشت و در دست خود فشار داد. همه دیدند از درز انگشتان عالم، قطرات خون جاری شد. رو به حاکم گفت: خون بخورم یا برنج؟ اگر غذای پاکیزه داشتی، می‌خوردم؛ اما از خوردن این غذا که آغشته به خون مردم است، هرگز نخواهم خورد.

پیغمبر اكرم(ص) برای این مردم ناراحت بودند، گریه می‌كردند و دلشان می‌سوخت. به ایشان خطاب شد: «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ؛ شايد تو از اينكه مشركان‏ ايمان نمی‌آورند، جان خود را تباه سازى.» (شعراء، 3) یا رسول الله، گویا می‌خواهی خودت را بكشی، برای اینكه ایمان نمی‌آورند. 

انسان خلق شده که خلیفه خدا در زمین شود؛ اما حیف که بعضی از بندگان سقوط می‌کنند و ظالم و جنایت‌کار می‌شوند، راه را گم می‌کنند و از مقامی که برای آنها در نظر گرفته شده است، دور می‌شوند. سعدی خوب می‌گوید: «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند/ بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت/ طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت/ به در آی تا ببینی طیران آدمیت».

اگر کسی قدر و قیمت خود را بشناسد و طبق آن عمل کند، حكومت خدا را بر دلش می‌بیند. به جایگاهی می‌رسد كه دیگر هیچ چیزی و هیچ كسی بر دل او حكومت ندارد، جز خدا. اکنون بسیاری چیزها بر دل آدمیان حكومت می‌کند؛ شهوت بر دل بسیاری از مردم حاكم است. همین شهوت، انسان را آنجا می‌برد كه خاطرخواه اوست. پول‌پرستی و ریاست‌طلبی، او را آنجا می‌برد كه خاطرخواه اوست؛ اما اگر خدا بر دلش حكومت كند، وی را به آنجا می‌رساند كه خاطرخواه خداست. خاطرخواه خداوند كجاست؟ آنجا که قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ الْمُتَّقينَ في‏ جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ، في‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ؛ در حقيقت، مردم پرهيزگار در ميان باغ‌ها و نهرها، در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانايند.» (قمر، 54 و 55) در بهشت‌های لذت‌بخش، نزد خداوند متعال سکونت می‌کنند.

این بندگان به جایگاهی خاص دست می‌‌یابند که در آن، فقط از مناجات و گفت‌وگو با پروردگار خویش لذت می‌برند. لذت آنها سخن گفتن با خدا و شنیدن سخنان خداوند تعالی است. در جلسات قبل گفته شد که در روایت معراجیه آمده است: «خداوند سبحان در معراج خطاب به رسول گرامی خویش فرمود: من روزی هفتاد مرتبه به آن بندگان خاص توجه می‌کنم، نظر می‌افكنم و با ایشان سخن می‏‌گویم و در هر نظری، ملک آنها و سعه وجودی‌شان هفتاد برابر می‌شود. وقتی اهل بهشت از خوردن و آشامیدن لذت می‏‌برند، آن بندگان از مکالمه با من، ذکر من و حدیث من لذت می‌‏برند.» (ارشادالقلوب، ج 1، ص 200)

انسان چنین قیمتی دارد و خودش از ارزش و بهای خویش می‌کاهد و آن را دست‌کم می‌گیرد. بی‌دلیل نیست که قرآن کریم قیمت انسان را اگر در راه بیفتد، از عالم وجود بیشتر می‌داند، او را از عالم ملكوت ارزشمندتر می‌شمارد و می‌گوید: زنده کردن و نجات یک نفر مثل آن است که تمام آدمیان را احیا کرده باشد: «فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعا» (مائده، 32) انسان چنین قیمت و ارزش والایی دارد که خدمت به او، بر اساس روایات، برترین کار نیک است و ثوابی افضل از هزار حج مقبول دارد. (الأمالی للصدوق، ص 237) بر وفق این قیمت است که اهانت به او عقوبت دارد و بر اساس حدیث قدسی، مثل جنگ با خداوند است. (الکافی، ج 2، ص 352)

علی ‌بن‌ یقطین، وزیر ‌هارون‌الرشید، شیعه بود و ارادتش به اهل‌ بیت(ع) را مخفی نگاه داشت. او با تأکید امام کاظم(ع) در وزارت ماند تا بتواند از این طریق به شیعیان خدمت کند. علی ‌بن‌ یقطین معمولاً پس از ایام حج، از مکه به مدینه می‌رفت تا مخفیانه و در نیمه شب، امام کاظم(ع) را ملاقات کند. در یکی از سفرها، درب خانه امام را کوبید؛ ولی راهش ندادند. خیلی ناراحت شد. روز بعد در بیرون خانه، امام کاظم(ع) را دید. پس از سلام و احترام، به ایشان گفت: چه گناهی از من سر زده که توفیق زیارت شما را ندارم؟ امام به وی فرمود: تو برادرت ابراهیم جمال را راه ندادی؛ یعنی با رفتارت به وی اهانت شده است و باید او را راضی کنی.

همه باید مواظب باشند که با یک رفتار یا سخن، خواسته یا ناخواسته به دیگران اهانت نکنند، به‌خصوص زن و شوهر لازم است کوچک‌ترین توهینی در رفتارشان نباشد تا به محبت آنها ضربه نزند. ماجرای اهانت علی ‌بن‌ یقطین این بود که وقتی ابراهیم جمال که ساربانی شیعه بود، نزدش رفته بود، او را به تشکیلات مربوط به علی ‌بن‌ یقطین راه نداده بودند. سپس ابراهیم جمال به دیدن امام کاظم(ع) رفت، ایشان سراغ علی ‌بن‌ یقطین را از او گرفت و ابراهیم جمال گفت: به دیدارش رفتم؛ ولی اجازه ورود نیافتم.

علی ‌بن‌یقطین گفت: من چگونه ابراهیم را راضی کنم، در حالی که من در مدینه هستم و او در کوفه است؟ امام کاظم(ع) فرمود: من شتری برایت تهیه می‌كنم. سوار شو و با طی‌الارض به كوفه برو و از او رضایت بگیر. بالاخره علی ‌بن‌ یقطین سوار شتر شد، فوراً به كوفه رسید و درب خانه ابراهیم جمال را زد. ابراهیم بیرون آمد، دید وزیر ‌هارون‌الرشید است و بسیار تعجب کرد. علی ‌بن‌یقطین گفت: امام کاظم(ع) برای اینكه به تو اهانت شده، از من ناراحت و ناراضی است. مرا ببخش و از من راضی شو تا رضایت امام را به‌دست آورم. ابراهیم گفت: من از تو رضایت دارم، تو را بخشیدم. على بن‌ يقطين سرش را روى خاک گذاشت و به ابراهیم گفت: پايت را روى سر من بگذار تا ببينم راضى شده‌اى. ابراهیم جمال امتناع کرد؛ ولی على بن‌ يقطين او را قسم داد که چنین کند. بالاخره ابراهیم پذیرفت كه پایش را روی صورت على بن‌ يقطين بگذارد. سپس على بن‌ يقطين با همان مرکب به مدینه بازگشت و امام کاظم(ع) او را به نزد خود پذیرفت. (بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۸۵)

ابراهیم جمال، شیعه‌ای عادی بود؛ اما رضایت امام هفتم از علی ‌بن‌ یقطین مشروط به رضایت او شد؛ یعنی معلوم نیست چه کسی بیشتر نزد خداوند و نزد اهل‌ بیت(ع) مقام والاتری دارد. شخصی مرحوم آیت‌الله نائینی(ره) از علمای بزرگ نجف و استاد بسیاری از مراجع تقلید را در خواب دیده بود. از ایشان پرسیده بود: آنجا چه خبر است؟ ایشان فرموده بود: چه بسیار افرادی که در دنیا بسیار باشخصیت بودند و اینجا هیچ شخصیت ندارند و چه بسیار افرادی كه در نظر مردم، از ‌شخصیت اجتماعی برخوردار نبودند، اما اینجا شخصیت والایی دارند.

انتهای پیام
captcha