کد خبر: 4179345
تاریخ انتشار : ۱۰ آبان ۱۴۰۲ - ۲۰:۳۲
در سه‌شنبه‌های فصل سخن مطرح شد

فیلم‌ها آینه تمام‌نمای جامعه نیستند

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان گفت: یک فیلم آیینه تمام‌نمای جامعه نیست، بلکه فقط بخشی از جامعه را به ما نشان می‌دهد و هر ادعایی مبنی بر نشان‌ دادن همه جامعه در یک فیلم کاملاً کاذب است.

نشست گفت‌وگو درباره کتاب «فیلم و جامعه ایرانی»به گزارش ایکنا از اصفهان، نشست گفت‌وگو درباره کتاب «فیلم و جامعه ایرانی» نوشته احسان آقابابایی از سلسله‌نشست‌های سه‌شنبه‌های فصل سخن روز گذشته، 9 آبان‌ماه در کتابفروشی اردیبهشت جهاددانشگاهی واحد اصفهان برگزار شد.

در این نشست، احسان آقابابایی، عضو هیئت علمی جامعه‌شناسی دانشگاه اصفهان و نویسنده کتاب اظهار کرد: هنگام مطالعه نقدهای سینمایی در مجلات متوجه می‌شدم که هیچ قاعده‌ای درباره‌ نقد فیلم در نظر گرفته نشده است؛ یعنی منتقدان بعد از تعریف داستان با تکیه بر نظریه‌های علوم انسانی به بیان حرف‌های کلی می‌پرداختند و در زمان تحلیل فیلم به روایت داستان آن اکتفا می‌کردند. این نقد هرمنوتیک در ایران است که عموماً نویسنده دانشی پیشین مثل دانش سینمایی یا روانشناسی و... را مبنایی برای تحلیل فیلم در نظر می‌گیرد.

وی ادامه داد: در آن زمان ما به نقدهای علمی، آکادمیک یا نقدهایی که منتقد بر اساس آنها مسیر درستی را طی کند، نیاز داشتیم؛ زیرا مثلاً نقد روانکاوانه فیلم‌ها روش خاصی می‌طلبد. بسیاری از افراد بدون شناخت فرد نظریه‌پرداز از نظریه‌های او برای تحلیل فیلم‌ها استفاده می‌کنند. کتاب «فیلم و جامعه ایرانی» قصد ندارد از چند منظر درباره سینما سخن بگوید، بلکه می‌خواهد از نظر جامعه‌شناختی، سینمای ایران را فهم کند و به اشتراک بگذارد.

به گفته نویسنده، بخشی از کتاب مطالبی نظری برای چگونگی ارتباط فیلم با زندگی واقعی بیان می‌کند. طبق یک نظریه، فیلم‌ها درباره فیلم‌ها صحبت می‌کنند؛ در بخشی از فیلم هیچکاک این اتفاق رخ داده است و شاید در آثار دیگری نیز چنین کاری انجام شده باشد؛ در نتیجه فیلم‌ها به سایر آثار هنری مثل فیلم‌ها یا نقاشی‌ها ارجاع داده می‌شوند. اینکه اسطوره‌ای در یک فیلم بازتولید شده باشد، بیانگر پل زدن به متنی دیگر مثل اسطوره است؛ این نوع نقد بسیار رواج دارد.

رویکرد سینمای ایران به واقعیت‌های جامعه

وی درباره نظریه بازنمایی توضیح داد: در این نظریه، فیلم بخشی از واقعیت را برش می‌زند، آن را تکه تکه و به شکل جدیدی عرضه می‌کند. در انتخاب بخشی از واقعیت، تحت تأثیر اجتماع و ایدئولوژی قرار داریم؛ برای مثال با انتخاب افرادی از طبقه پایین که درگیر مواد مخدر هستند و تکرار این داستان در فیلم‌های متعدد، کلیشه‌ای از طبقه پایین می‌سازیم. درباره این موضوع در سینمای ایران دو رویکرد وجود دارد؛ یکی سینمایی که دائم از تلخی و رنج سخن می‌گوید که مورد تأیید غربیان است و می‌تواند در جشنواره‌های بین‌المللی جایزه بگیرد و رویکرد دوم تلخی را بخشی از زندگی می‌داند که بحران‌های اقتصادی، بی‌ثباتی زندگی، آینده مبهم، محیط‌زیست و... در آن وجود دارند.

آقابابایی بیان کرد: ما باید راه میانه‌ای انتخاب کنیم؛ یک فیلم آیینه تمام‌نمای جامعه نیست، بلکه فقط بخشی از جامعه را به ما نشان می‌دهد و هر ادعایی مبنی بر نشان‌ دادن همه جامعه در یک فیلم کاملاً کاذب است. در آثار هنری می‌توانیم واقعیت را به‌گونه‌ای که دوست داریم، بسازیم. از منظر روانکاوی، ناخوادگاه ما می‌تواند واقعیت را آن‌طور که امیال ما حکم می‌کنند، بسازد. در جامعه‌شناسی به امیال شخصی درباره برساخت واقعیت توجه نداریم، بلکه ردپای منابع گوناگون، طبقات و ایدئولوژی‌ها در نمایش واقعیت‌های جامعه دیده می‌شود.

وی گفت: زمانی که فیلم بر تکه‌ای از واقعیت دست می‌گذارد و در آن عمیق می‌شود، می‌تواند از نظر جامعه‌شناختی مفید باشد؛ زیرا در این علم تخصص‌های گوناگون وجود دارد؛ ولی وقتی فیلم قصد دارد همه جای جامعه را پر از درد و اندوه نشان دهد، به مانیفست سیاسی تبدیل می‌‎شود؛ بنابراین اثر هنری می‌تواند کل‌گرایانه نباشد، بلکه با چیزی کوچک معنا پیدا کند. فیلم می‌تواند بخشی از جامعه را نشان دهد؛ ولی نه‌ اینکه درباره کل جامعه سخن بگوید.

نشست گفت‌وگو درباره کتاب «فیلم و جامعه ایرانی»

این نویسنده و پژوهشگر تصریح کرد: فیلم سینمایی به‌مثابه اثری هنری باید مرزی با ژانر مستند اجتماعی داشته باشد، نمی‌توانیم از یک فیلم انتظار داشته باشیم که کل جامعه را بازتاب دهد؛ بحث ما این است که واقعیت‌های به نمایش درآمده در فیلم به یک گروه از جامعه اختصاص دارند. نکته دوم اینکه به‌طور کلی وقتی روشنفکران جامعه ایرانی در دوره مدرن به بیان واقعیت اجتماعی پرداختند، عموماً این واقعیت تیره بود؛ ایرانی‌ها همیشه از استعاره فصل سرد زمستان و شب برای توصیف وضعیت جامعه خود استفاده کرده‌اند.

وی ادامه داد: روشنفکران به‌طور سنتی انتقاد از وضعیت موجود را رسالت تاریخی خود می‌دانند، کارگردانان این عصر هم از این قاعده مستنثنا نیستند؛ ولی مسئله اینجاست که اگر ما ببینیم شخصیتی در یک فیلم از وضعیت جامعه به‌ ستوه آمده است، به حل شدن مشکل او به‌وسیله فیلم‌ساز توجه می‌کنیم.

آقابابایی با بیان اینکه در این موقعیت دو دیدگاه وجود دارد، توضیح داد: دیدگاه اول متعلق به طرفداران نئولیبرالیسم است که بر اساس آن اگر در جامعه مشکلی وجود دارد، باید برای حل آن تلاش کنیم؛ ولی طبقه گفته هربرت مارکوزه که دیدگاهی مارکسیستی دارد، وجود فقر در جامعه تناقضی جدی را در آن نشان می‌دهد و مشکل چنین جامعه‌ای، ویرانی است. سنت روشنفکری در ایران تحت تأثیر حزب توده بوده و عموماً دیدگاه‌های مارکسیستی دارند؛ برای مثال در فیلم‌های پیش از انقلاب نیز ویرانی کامل را داروی جامعه در نظر می‌گرفتند، در صورتی که از نظر یک جامعه‌شناس باید برای حل مشکل تلاش کرد و انقلاب و ویرانی، راه‌حل‌هایی منطقی به‌ نظر نمی‌رسند.  

جامعه‌شناسی فیلم‌های تخیلی

وی درباره جامعه‌شناسی فیلم‌های تخیلی بیان کرد: هر تخیلی تنه‌ای به واقعیت می‌زند؛ برای مثال در فیلم «Mad Max» که درباره جهان بعد از انفجار هسته‌ای در جنگی بر سر آب است، کارگردان به‌صورت تلویحی از مشکلات محیط‌زیستی سخن می‌گوید؛ در نتیجه چیزی که امروز آن را تخیل می‌نامیم، در آینده به واقعیت تبدیل خواهد شد. در سال 1956 ایزاک آسیموف مقاله‌ای به نام «نمایشگاه جهان در 50 سال آینده» نوشت و این زمان را پیش‌بینی کرد؛ برای مثال نوشته که افراد در تماس‌های تلفنی تصاویر یکدیگر را خواهند دید یا وسایل خانه بدون سیم کار می‌کنند. در سال 2016 به احترام آسیموف با شخصی آینده‌پژوه گفت‌وگویی انجام شد تا درباره 50 سال آینده سخن بگوید. این آینده‌پژوه گفته بود که برای مثال قرار است اتومبیل‌ها از سطح زمین فاصله بگیرند یا اینکه همه انسان‌ها همواره به فضای مجازی متصل باشند، رد همه مسائل آینده در زندگی امروز دیده می‌شود و در چند سال آینده محقق خواهد شد؛ در نتیجه فیلم‌های تخیلی واقعیت آینده را نشان می‌دهند.

به گفته این عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان، هنرمندان ایرانی دچار این تناقض هستند که از یک طرف، به لحاظ شخصی زندگی‌ با رفاه کامل را ترجیح می‌دهند؛ ولی از طرف دیگر دوست دارند در آثار خود با پرداختن به آسیب‌ها، اوضاع را تغییر دهند. این کار از نظر عملی کمی عجیب است؛ یعنی برخی افراد نماد مصرف‌گرایی هستند؛ ولی به فقر اعتراض می‌کنند. به نظر من چنین افرادی در ابتدا باید مشکل خود را حل کنند تا بعد بتوانند درباره مشکلات جامعه اظهار نظر کنند.

وی افزود: نکته دوم این است که ما در ساخت فیلم‌ها تخصص‌گرا نیستیم؛ برای مثال اگر از استادی روانشناس بخواهیم تا شخصیتی پارانویا را در سینمای ایران به ما معرفی کند، او پاسخ خواهد داد که اصلاً چنین شخصیتی نداریم و در 95 درصد موارد، شخصیت‌هایی که عارضه روانی دارند، مانند دیوانگان به‌ تصویر کشیده می‌شوند؛ ولی اگر به دنبال تهیه فهرستی از فیلم‌های خارجی درباره اختلال پارانویا باشیم، می‌بینیم که چقدر دقیق به این شخصیت‌ها پرداخته شده است. در حوزه واقعیت اجتماعی نیز همین مسئله صدق می‌کند؛ فیلم‌سازان ایرانی نیز معمولاً برای بیان مسائل اجتماعی از متخصصان استفاده نمی‌کنند تا بتوانند مشکل را به‌طور دقیق و درست بیان کنند و راه حل آن را هم نشان دهند.

آقابابایی در پایان تصریح کرد: مشکل ما نبود سازماندهی و نهادمند بودن در ایران است؛ برای مثال دانشجویان زیادی داریم که در رشته فلسفه فارغ‌التحصیل شده‌اند، این افراد می‌توانند در پروسه فیلم‌سازی کمک‌کننده باشند، در حالی که جایی در این مسیر ندارند، مگر اینکه با عوامل فیلم ارتباط داشته باشند. در نهایت اینکه سازمان‌یافتگی ما در پروسه ساخت فیلم ضعیف است. در نتیجه این دو مقدمه می‌توانم بگویم که وظیفه سینما حل مشکلات مردم نیست؛ ولی اگر فیلمی بخواهد برای مشکلات جامعه راه حلی ارائه کند، کاری قابل احترام است. من مشکلات را به‌صورت جزئی می‌بینم که می‌توانند بسیار آموزنده باشند، در حالی که ما به آنها بی‌توجهیم.

زهراسادات مرتضوی

انتهای پیام
captcha