«مرا زنده پندار چون خویشتن/ من آیم به جان گر تو آیی به تن/ مدان خالی از همنشینی مرا/ که بینم ترا، گر نبینی مرا» (نظامی گنجوی)
گورستانها از دیرباز برای انسان اماکنی مقدس و قابل احترام بودهاند؛ مکانی که اموات در آنجا آرام میگیرند و جسماً در فاصلهای با زندگان به سیر و سلوک معنوی خود ادامه میدهند. این فاصله و جدایی فیزیکی و جسمانی موجب قطع روابط معنوی و روحانی اهل قبور با اهل دنیا نخواهد شد و همانطور که میدانیم، بعد غیرمادی انسان سیر جاودانه دارد و هماره تا روز وصل حی و حاضر است.
از همین روست که انسان با حضور در محل آرامگاهها و مزار درگذشتگان، احساس نوعی ارتباط بیواسطه با رفتگان دارد و گو اینکه این تبادلات معنوی حتی گاهی اوقات بسیار غنیتر از روزگار حیات متوفی و ارتباط او با نزدیکان و خانواده خویش رقم میخورد. شاید دلیل آن این است که آن دسته از تعلقات دنیوی در این ارتباط (بین زنده و متوفی) از بین رفته و این ذات و سرشت انسانی است که زبان به سخن خواهد گشود.
در روزگاران گذشته، معمولاً هر منطقه، قصبه و روستایی قبرستان محلی مختص خود را داشت و اموات هر محل نیز طبیعتاً در همان گورستان به خاک سپرده میشدند. رفتهرفته با گسترش شهرها، شهرنشینی و افزایش جمعیت، حاکمان و والیان به این فکر افتادند که گورستانی رسمی و اصلی برای شهر خود دایر کنند تا مردمان آن دیار بتوانند از آن برای تدفین اموات خود بهرهمند شوند.
یکی از قدیمیترین این گورستانهای عمومی، تخت فولاد (تخت پولاد) با مساحتی حدود 75 هکتار نام دارد که در جنوب شرقی شهر اصفهان جای گرفته است. این اقلیم معنوی در کنار گورستانهایی چون وادیالسلام، ابوطالب و بقیع از اماکن آرامگاهی پرارج جهان اسلام بهشمار میرود.
پیشینه تخت فولاد براساس استناد به گور منتسب به یوشع نبی به پیش از اسلام بازمیگردد؛ اما اسناد و مدارک دیگری که این گمان را تقویت کنند، هنوز به دست نیامده است. از طرفی، نام گورستان تخت فولاد در متون بهجا مانده از پیش از آغاز سلسله صفویه نیز به چشم نمیخورد. نخستین مأخذی که از گورستان تخت فولاد (البته در آن روزگار با نام گورستان «لسانالارض») نام برده، کتاب «ذکر اخبار اصفهان» تألیف حافظ ابونعیم اصفهانی است.
در قرن هشتم هجری و پس از آن، در بین عرفا که در آن زمان به پیر، عمو و بابا مشهور بودند، رسمی جاری بود که در کنار گورستان لسانالارض، تکیهها و خانقاههایی برای شبزندهداری و چلهنشینی دایر میکردند و در آن محل به سیر و سلوک معنوی میپرداختند. یکی از نامدارترین ایشان، بابا رکنالدین، عارف قرن هشتم بود که امروز نیز مقبره ایشان زینتبخش شهر اصفهان است.
پس از فوت، بابا رکنالدین را بنا بر وصیتش در همان زاویهای که خود برای سکونت و اعتکاف دایر کرده بود، دفن کردند و اندک اندک عده دیگری از عرفا، فقها و دانشمندان زمان نیز پس از درگذشت در نزدیکی آرامگاه بابا رکنالدین به خاک سپرده شدند. اینگونه شد که تا مدتها این گورستان به نام گورستان «بابا رکنالدین» معروف بود.
اما درباره نامگذاری کنونی این مکان معنوی یعنی «تخت فولاد»، دو روایت پراستنادتر از بقیه است:
اول؛ وجود عبادتگاه و قبر بابا فولاد حلوایی در این منطقه (در مرکز مخابرات فیض کنونی). او نیز از عرفای کامل عصر خود بهشمار میرفت و بهدلیل اینکه آن مکان محل شبنشینی و خلوت ملکوتی آن بزرگوار بود، پس از درگذشت نیز در همان محل به خاک سپرده شد.
روایت دوم حاکی از آن است که در روزگاران قدیم، این گورستان تا کنار پل خواجو امتداد داشت و چون در آن زمان به جای پل، سنگهایی با فاصله روی مسیر رودخانه بهصورت عرضی میگذاشتند و پس از آن تختهچوبهایی روی سنگهای کارگذاریشده قرار میدادند، شاید کلمه تخت فولاد تغییر شکل یافته «تخته پلها» یا «تخته پل لاد» به معنای پلی که از تخته ساخته شده است، باشد.
سرزمین تخت فولاد همچنین دربردارنده اماکن و بناهای تاریخی همچون آبانبار، مسجد، سقاخانه، تکیه و... نیز است که بهطور کلی آنها را میتوان متعلق به چهار دوره تاریخی صفویه، قاجاریه، پهلوی و معاصر تقسیمبندی کرد.
اما شاید مهمترین عاملی که این قبرستان را به یکی از غنیترین و پرارجترین اماکن تاریخ تبدیل کرده است، تعداد زیاد بزرگان علم و ادب و فرهنگ باشد که در این سرزمین آرمیدهاند؛ از علما، فقها و مجتهدین تا شعرا، ادبا و معتمدین که گویی دست روزگار آنان را از گوشه و کنار تاریخ گلچین کرده و در این مکان گرد آورده؛ علاوه بر آن خاکسپاری شهدای دفاع مقدس در این مکان بر غنای معنوی آن افزوده است.
همین است که هرگاه به این سرزمین پا میگذاریم، خود را از بند قیل و قال زمانه، سوداگریها و مادیات رها یافته، در عالم معنا خود را بازمییابیم و دل کندن از آن برایمان بسی دشوار خواهد بود.
حمیدرضا حیدریصفت
انتهای پیام