به گزارش ایکنا از اصفهان، آیتاللهالعظمی مظاهری در جلسه دهم درس اخلاق خود با موضوع «انسان در قرآن»، ابتدا به این موضوع میپردازد که تمام انبیای الهی در تبلیغ رسالت خود به صبر و بردباری و سعه صدر در مقابل آزار و اذیتها سفارش شده بودند و در میان آنان، هیچ کدام به اندازه پیامبر خاتم(ص) آزار و اذیت ندید. با این حال، رسول گرامی اسلام(ص) در مقابل این ناملایمات، به جای نفرین بر دشمنان خود، از سر خیرخواهی و مهربانی برای آنها دعا میکرد. سپس در ادامه تأکید میکند که انسان برای خداوند خلق شده و به این دنیا آمده است تا سیر حرکت به سوی حقتعالی را طی کند؛ اما راهی پر از مشکل و سراسر رنج پیش رو دارد.
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ
«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی»
بحث جلسات اخلاق درباره این بود که انسان برای چه خلق شده است؟ هدف از خلقت او چیست؟ منتهای سیر انسان کجاست؟ از کجا آمده؟ برای چه آمده؟ و به کجا میرود؟
بحث جلسات گذشته به اینجا رسید که عالم تشریع و تکوین، همه برای انسان خلق شده است. از قرآن کریم استفاده کردیم که اگر زمین و آسمان است، اگر آنچه در زمین و آسمان است و به عبارت دیگر، اگر عالم ملک و ملکوت و جبروت است، همه برای خاطر انسان است و اگر هم عالم تشریع داریم و 124 هزار پیامبر نازل شده، برای انسان است. حتی از قول امام خمینی(ره) نقل کردم: «قبل از آنکه انسان پا روی کره زمین بگذارد، پیامبرش آمد؛ حضرت آدم(ع) به رسالت مبعوث شد، روی زمین آمد و بعد در کره زمین آدمیان خلق شدند.»
بیشتر بخوانید:
مطلب دیگری در این خصوص لازم است اضافه شود و آن اینکه: از قرآن شریف استفاده میکنیم که 124 هزار پیامبر علاوه بر اینکه برای تبلیغ و هدایت فرستاده شدهاند، به آنها سفارش شده که تبلیغ و هدایتشان با تلطف و مهربانی باشد.
وقتی حضرت موسی(ع) به رسالت مبعوث شد، خداوند به او خطاب فرمود: «اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى، فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى؛ به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته و با او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد.» (طه، 43 و 44) یعنی تو و برادرت به سوی فرعون، آن قلدر زمان بروید و موعظهاش کنید؛ خدا دوست دارد متنبه شود، خدا دوست دارد دست از کارهای زشتش بردارد. بعد سفارش میکند با فرعون با تلطف و مهربانی رفتار کنند: «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً» با او گفتار نرم داشته باشید؛ یعنی پروردگار عالم سفارش فرعون را هم کرده است، با اینکه او ادعای خدایی داشت.
خداوند تعالی پیامبران را فرستاده و به همه آنها سفارش کرده است که در تبلیغ خود صبر کنند، سعه صدر داشته باشند و با تحمل و بردباری در میان مردم بروند. مثلاً در قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «وَ اصْبرِْ عَلىَ مَا يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا؛ و بر آنچه مىگويند، شكيبا باش و از آنان با دورى گزيدنى خوش فاصله بگير.» (مزمل، 10)
صبوری پیامبران و آزار و اذیتی که دیدند، در احدی از بندگان خدا سابقه نداشته است و ندارد. آنان با صبر و استقامت و سعه صدر توانستند تبلیغ و دعوت خود را به سرانجام برسانند؛ اما موانع متعددی سر راهشان بود، ظالمها و سدهای راه نگذاشتند آنطور که میخواستند و آنطور که سزاوار بود، به اهداف خود دست یابند. با این حال، امر شده بود که باید آزار بدخواهان و ظلم ظالمان را تحمل کنند.
همه انبیای الهی در تبلیغ خود بسیار اذیت شدند؛ ولی پیامبر خاتم(ص) میفرماید: «مَا أُوذِيَ نَبِيٌ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ؛ هیچ پیغمبری به اندازه من اذیت نشد.» (مناقب آل أبیطالب ع، ج 3، ص 247) 13 سال در مکه، مشرکان نگذاشتند که پیامبر گرامی(ص) رسالت خود را به نتیجه برساند. به اندازهای برای ایشان مشکل بود که در تاریخ میخوانیم هنگام خروج از خانه، پیامبر(ص) را سنگباران میکردند. اراذل و اوباش و بچهها جمع شده بودند و با دستور بزرگترها سنگباران میکردند. سفارش کرده بودند که سنگها را به ساق پای پیامبر(ص) بزنند و معلوم است که چقدر اذیت میشدند. گاهی از شدت اذیت به خانه برمیگشتند و آنها خانه را سنگباران میکردند. گاهی به سوی خانه خدا میرفتند و مواقعی نیز به بیابان فرار میکردند. حضرت خدیجه(س) وقتی خبردار میشد، با نوجوانی که خیلی حق به اسلام دارد، یعنی امیرالمؤمنین علی(ع) به بیابان میرفتند و زیر سنگ و خار بیابان، پیامبر(ص) را پیدا میکردند.
این آزار و اذیتها ادامه داشت تا پیامبر اکرم(ص) و مسلمانها به مدینه هجرت کردند. در مدینه هم مشرکان دست از ظلم و ستم برنداشتند و جنگهای متعددی به اسلام و مسلمانان تحمیل کردند. یکی از آن جنگها که با خسارات فراوانی همراه شد، جنگ احد بود. طبق بعضی اخبار در میان جنگ، پس از آنکه دستهای از یاران پیامبر گرامی(ص) شهید و گروهی نیز مجروح شده بودند، برخی از اصحاب از ایشان خواستند که مشرکان را نفرین کند.
پیامبر رحمت(ص) در حالی که سختترین اوضاع را سپری میکرد، در پاسخ به این درخواست فرمود: «إنّي لَمْ أبعُثُ لَعّاناً وَ لَكِنِّي بُعِثتُ دَاعِياً وَ رَحْمَةً؛ من برای لعن و نفرین مبعوث نشدهام، بلکه مبعوث شدهام تا بشریت را به سوی حق دعوت کنم، وسیله هدایت آنان و مایه رحمت مخلوقات خداوند باشم.» سپس از سر خیرخواهی و مهربانی، به جای نفرین، دشمنان سرسخت خود را دعا کرد و به درگاه احدیت عرضه داشت: «اللَّهُمَ اغْفِرْ لِقَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» (الجامع لأحکام القرآن، ج 4، ص 200) خدایا، این افراد نمیفهمند چه میکنند، اگر میخواهی دل من خوش شود، توفیق هدایت به آنان عطا فرما. خدایا، اگر آنها به من آسیب میرسانند و من را اذیت میکنند، نمیدانند، نمیفهمند، پس آنها را عذاب نکن.
بالاخره پیغمبر اکرم(ص) 23 سال آن همه ظلم و مشقت شبانهروزی را برای تبلیغ اسلام تحمل کرد. آن نبی گرامی(ص) از نظر قرآن کریم، رحمةللعالمین و نفس رحمت است: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ؛ و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.» (انبياء، 107) به هر حال، به ایشان دستور داده شده بود که باید صبر کنید، سعه صدر داشته باشید و تحمل کنید.
خلاصه حرف این است که عالم تکوین با آن همه نظمش، عالم تکوین با آن همه دقتش و نیز عالم تشریع با آن همه فعالیتش، برای انسان است. به عبارت رساتر، پروردگار عالم، عالم تشریع و تکوین را برای انسان خلق و ایجاد کرده؛ یعنی عالم وجود برای انسان خلق شده است. پس خلقت انسان برای چیست؟ قرآن کریم میفرماید: «انسان برای خداوند آفریده شده است.»
به حضرت موسی(ع) خطاب شد: «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي؛ تو را برای خودم خلق کردم.» (طه، 41) اگر چیزی برای امتیاز انسان نداشتیم جز همین آیه کوچک، اما رسا، بس بود که بگوییم انسان بسیار با فضیلت است. انسان بگوید: من آنم که خدا من را برای خودش خلق کرده است. بدون شک رسیدن به این مقام مشکل، اما بالاخره هدف از خلقت همین است. قرآن کریم خطاب به آدمیان میفرماید: «وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى؛ و اينكه پايان كار به سوى پروردگار توست.» (نجم، 42) منتهای سیر تو خداست، خلق شدهای برای اینکه به خدا برسی. در آیه دیگر میخوانیم: «إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى؛ در حقيقت، بازگشت به سوى پروردگار توست.» (علق، 8) برگشت تو از این دنیا، خداوند است.
آیهای پرمحتوا در قرآن است که هم راه را نشان میدهد و هم انتهای حرکت را. میفرماید: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ؛ اى انسان، حقاً كه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد.» (انشقاق، 6) ای انسان تو در حرکتی، در راهی؛ اما راهی پر رنج؛ یعنی در این دنیا آمدهای، دنیایی که پر از مشکل و سراسر رنج است. حرکت انسان در دنیا تا رسیدن به خدای تعالی، نظیر راهی بیابانی است که در آن خارهای مغیلان، سنگها و موانع فراوانی باشد و او باید به تنهایی این راه خطرناک را بپیماید.
نمیشود کسی در این دنیا بیاید و مشکل نداشته باشد. هر کسی بهگونهای مشکل دارد. بعضی اوقات در زندگی گره روی گره است، انسان گرهای را باز میکند و هنوز باز نشده، گره بعدی میآید. همان وقتی که جوان تشکیل خانواده میدهد، برایش مشکل است، بعد صاحب اموال و فرزندان میشود و همینطور مشکلات در زندگی او ادامه دارد. بالاخره از وقتی به دنیا میآید تا وقتی از این دنیا میرود، مشکل بعد مشکل، گره روی گره و امتحان روی امتحان دارد.
قرآن کریم میفرماید: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ» تو در راه مشکلی هستی؛ اما منتهای سیر تو ملاقات با خداست؛ یعنی اگر در راه بیفتی و حرکت کنی، در سیر خود خلیفه خدا میشوی، در این مسیر به جایگاهی میرسی که هیچ چیزی، هیچ كسی در دل تو نیست، جز خدا؛ به عبارت دیگر خدا را مییابی، در همین دنیا خدا را مییابی.
قرآن کریم در آیهای میفرماید: در روز قیامت دستهای از بندگان قبل از رفتن به بهشت، بسیار شاد، با طراوت و با نشاط هستند. کارشان چیست؟ آنها در صف محشر به خداوند مینگرند: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ، إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ؛ در آن روز چهرههايى شاداباند و به سوى پروردگار خود مىنگرند.» (قیامت، 22 و 23) مگر میشود به خدا نگاه كرد؟ با چشم سر نه؛ اما با آن چشمی كه خدا برای انسان خلق كرده، یعنی با دل، با فطرت؛ یعنی انسان با عمق جان خدا را میبیند. برخی از بندگان صالح در همین دنیا نیز چنیناند. وقتی میگوید: «اِیاكَ نَعبُدُ و اِیاكَ نَستَعین؛ تو را مىپرستيم تنها و بس، به جز تو نجوييم يارى ز كس.» (فاتحه، 5) میبیند و خدا را مییابد. بالاتر از این فرض نمیشود، آنگاه كمال است، مقامی بالاتر از این فرض نمیشود.
در سوره فجر، آیهای هست كه میگویند شأن نزولش امام حسین(ع) است. معمول مفسرین میگویند: آنچه این آیه فرموده، برای بعضی از افراد دم مرگ اتفاق میافتد؛ اما من خیال میكنم نه، قبل از آن هم ممکن است. میفرماید: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلي في عِبادي، وَادْخُلي جَنَّتي؛ اى نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد و در ميان بندگان من درآى و در بهشت من داخل شو.» (فجر، 27 تا 30)
ای كسی كه به مقام نفس مطمئنه رسیدهای، یعنی به آنجا رسیدهای كه میشود به تو خطاب كرد. پردهها را پاره كرده و امتحانها را پشت سر گذاشتهای، این راه پررنج را رفتهای و تكالیفی را كه بر عهده تو بود، ادا كردهای. ای بندهای که «نفس مطمئنه» هستی، خطاب میشود: «ارْجِعي إِلى رَبِّكِ» بیا، كجا؟ به سوی خدا؛ یعنی در دل شب بیا تا به آنجا برسی كه وقتی میگویی: «اِیاكَ نَعبُدُ و اِیاكَ نَستَعین» بیابی خدا را و راستی به خدا خطاب كنی. خطاب با غیاب بسیار تفاوت دارد. یک دفعه شما میگویید فلانی گفت. یک دفعه میگویید که تو گفتی. اگر بخواهید بگویید تو گفتی، باید در مقابل من ایستاده باشید تا بگویید تو گفتی. این خطابهای قرآن چه میگوید؟ «إیّاكَ نَعبُدُ» یعنی خدایا! تو را عبادت میكنم و فقط از تو كمک میگیرم. بنابراین باید آن وقتی كه كسی میگوید تو را، او را ببیند تا بتواند بگوید تو را.
به راستی اگر نماز، نماز باشد، نمازگزار در آن خدا را مییابد، بلکه خدا را میبیند، نه با این چشم؛ این چشم ماده میبیند، نه مجرد. این چشم نان و آب میبیند، مسكن و ازدواج میبیند، نه خدا و مقصود و مطلوب. پس با چشم دل خدای خویش را میبیند.
این بحث ادامه دارد و در جلسات بعدی، انشاءالله ادامه آن بیان خواهد شد.
انتهای پیام