کد خبر: 4264567
تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ - ۲۰:۵۳
در نشستی مطرح شد

انقلاب اسلامی؛ گمشده ایرانیان

انقلاب اسلامی، تلاش ایرانیان برای یافتن گمشده خود بود. شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» در راستای تحقق انقلاب اسلامی بر همین نکته تأکید دارد؛ به‌صورتی که «استقلال» به معنای نفی استبداد خارجی و «آزادی» به معنای نفی استبداد داخلی است.

نشست «انقلاب اسلامی؛ راه طی‌شده و راهی که باید پیمود»به گزارش ایکنا از اصفهان، نشست تخصصی «انقلاب اسلامی، راه طی‌شده و راهی که باید پیمود» به‌مناسبت چهل‌وششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، به همت خبرگزاری‌های ایکنا و ایسنا در جهاددانشگاهی واحد اصفهان برگزار شد. محمدعلی بصیری، عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان و ابوالحسن فیاض‌ انوش، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، مهمانان این نشست بودند که در ادامه متن آن را می‌خوانیم.

ـ انقلاب‌ها یکی از ارکان تغییر و تحولات گسترده در جامعه هستند که بر اثر ضعف در پایه‌های چهارگانه دولت‌ها بروز می‌کنند؛ یعنی ایدئولوژی، مشروعیت، ناکارآمدی در تأمین منافع عمومی و اخلال در دستگاه سلطه و اجبار، در کنار تجمیع نیروهای مخالفی که براساس اندیشه‌ واحد، بسیج سیاسی و با رهبری واحد شکل می‌گیرند تا در نهایت به یک انقلاب منتج شود که مصداق بارز آن، انقلاب سال 1357 ایران است.

اولین محور این گفت‌وگو، بررسی چرایی انقلاب است؛ می‌خواهیم با توجه به کتاب «ایرانیان چه رؤیایی در سر دارند» اثر میشل فوکو، این سؤال را مطرح کنیم که چرا ایرانیان انقلاب کردند؟ دلیل طرح چنین سؤالی، این است که بعد از گذشت 46 سال از انقلاب اسلامی، شاهد شکل‌گیری دو دیدگاه در جامعه ایرانی هستیم؛ یک دیدگاه که انقلاب را اشتباه می‌داند و بیشتر از سوی اپوزیسیون یا منتقدانی که بعضاً در دوران انقلاب از جمله انقلابیون بودند، بیان می‌شود. در مقابل این دیدگاه، گروه دیگری معتقدند که انقلاب اسلامی کاملاً با موازین عقلانیت سیاسی منطبق و حرکتی استراتژیک و مبتنی بر ایدئولوژی اسلام سیاسی و در نتیجه امری بجا بود. درواقع، ایرانیان در بهمن 1357 چه رؤیایی در سر داشتند که به انقلاب اسلامی منجر شد؟ 

بصیری: در راستای بررسی انقلاب اسلامی ایران، باید به 200 یا 300 سال پیش بازگردیم و تاریخ را بررسی کنیم. چند مسئله، کشور ایران را که زمانی محور تمدن شرق و پرچمدار علم و صنعت در منطقه بود، تحت تأثیر قرار داد. در ابتدا بعد از حکومت صفویه و به‌ویژه در دوران قاجار، ایران دوسوم سرزمین‌‌های خود را از دست داد؛ سپس با هجوم غرب، جامعه ایران زیر سلطه مدرنیسم قرار گرفت و ایرانیان در جنگ‌ با روسیه و انگلستان، مرتباً شکست می‌خوردند و تحقیر می‌شدند. 

پس از وقوع این حوادث، یعنی حدود 100 تا 150 سال پیش، دغدغه اصلی ایرانیان یافتن پاسخ برای چرایی این اتفاقات در سرزمینشان بود؛ حوادثی از جمله به‌هم‌ریختگی در مرکزیت فرهنگ و تمدن ایران، شبه‌مستعمره‌شدن کشور و در ادامه آن بروز مشکلات عدیده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که روز به روز مردم را فقیرتر می‌کرد و اقتصاد را بیش از پیش از هم می‌گسست. 

بررسی این شرایط و مشکلات به شناسایی دو عامل منجر شد که عبارتند از استبداد داخلی و سلطه و استعمار خارجی؛ در نتیجه اولین حرکت ایرانیان در مقابله با این دو عامل، انقلاب مشروطیت بود. مردم ایران در دوران حکومت قاجار، در راستای ریشه‌کن‌کردن استبداد قاجاری که آفریننده 50 درصد مشکلات بود و از بین بردن استعمار خارجی که 50 درصد دیگر مشکلات را ایجاد کرده بود، انقلاب کردند؛ ولی خروجی آن با شکست مواجه شد. 

از نظر ما در نتیجه انقلاب مشروطیت، شکل استبداد تغییر کرد، به‌طوری که استبداد قاجاری کنار رفت و استبداد پهلوی جایگزین آن شد. استعمار نیز تغییر شکل داد، به‌طوری که استعمار مستقیم روسیه و انگلستان از بین رفت؛ ولی زمینه حضور آلمانی‌ها و بعد از آن آمریکایی‌ها در ایران فراهم شد؛ در نهایت این تحولات باعث تحقق تغییری نشد که ایرانیان می‌خواستند با انقلاب مشروطه آن را  ایجاد کنند. 

کمی بعد، مشابه همین داستان در ماجرای نهضت ملی‌شدن صنعت نفت تکرار شد. این نهضت به رهبری آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق در حال مبارزه با همین دو آفت بود تا استبداد شاهنشاهی و استعمار انگلیسی را مهار کند؛ ولی باز هم با کودتای 28 مرداد سال 1332 روبه‌رو شدند و شکست خوردند. چند سال بعد در قیام 15 خرداد سال 1343 نیز شاهد تکرار سه‌باره این رویداد هستیم. این قیام به رهبری امام خمینی(ره) صورت گرفت و به دنبال آن امام تبعید شد. 

مرحله بعدی تلاش ایرانیان برای یافتن گمشده خود، انقلاب اسلامی بود. شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» در راستای تحقق انقلاب اسلامی بر همین نکته تأکید دارد؛ به‌صورتی که کلمه «استقلال» به معنای نفی استبداد خارجی و «آزادی» به معنای نفی استبداد داخلی است. بیشتر جامعه‌شناسان، دانشمندان سیاست و متخصصان حوزه علوم انسانی معتقدند که هزینه قیام‌ها و انقلاب‌ها بسیار بیشتر از هزینه اصلاحات است.

نظام سیاسی یک کشور زمانی به انقلاب متوسل می‌شود که به انسداد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برسد، راه‌حلی برای مشکلات اساسی داخلی و خارجی نداشته باشد و استبداد و استعمار دست از سر ملت بر‌ندارد. نظام سیاسی به‌وسیله انقلاب، نوعی جراحی اجتماعی ترتیب می‌دهد تا ساختار سیاسی را تغییر دهد و نظام سیاسی جدیدی حاکم کند. 

شکست ایرانیان در رسیدن به اهداف سه قیام پیشین، چهارمین نهضت و انقلاب آن‌ها را ایجاد کرد؛ زیرا تلاش‌های قبلی کشور را از استبداد و استعمار رها نکرده بود. تلاش انقلاب اسلامی در این 46 سال، مقابله با همین دو مقوله استبداد و استعمار بوده است. اتحاد استبداد و استعمار در کشورهای جهان سومی، بیشتر آسیب‌ها را به ملت تحمیل می‌کند؛ یعنی استعمار با ورود به یک کشور، با استبداد متحد می‌شود و به دو لبه قیچی‌ تبدیل می‌شوند که منافع مردم را می‌چینند، به ملت ضربه می‌زنند و در توسعه کشور مشکل ایجاد می‌کنند.  

در طول 120 سال گذشته، از جمله دوران انقلاب اسلامی، گمشده ایرانیان مقابله با این دو معضل بوده است تا بتوانند کشور را به دوران اوج تمدن و جایگاه واقعی از دست رفته، بازگردانند. انگیزه اصلی انقلاب اسلامی و حتی درگیری دو جناح اصول‌گرا و اصلاح‌طلب نیز همین هدف بوده است.

محمدعلی بصیری عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

فیاض‌ انوش: گروهی که انقلاب را اشتباه می‌دانند، خود در حال حاضر در سخنانشان باز هم به‌ دنبال انقلاب‌کردن هستند. مخالفان انقلاب را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد؛ یکی گروهی که از بنیان با وقوع انقلاب در هر زمانی مخالف هستند و گروهی که در شرایط خاصی با وقوع انقلاب مخالفت می‌کنند؛ در این میان مخالفان انقلاب اسلامی باید مشخص کنند که در کدام دسته قرار دارند. 

از نظر تاریخی، شاید بتوان وقوع انقلاب اسلامی در شرایط اجتماعی سال 1357 را اجتناب‌ناپذیر دانست. انسداد اجتماعی و سیاسی به همان شکلی بود که آقای بصیری توضیح داد. ایرانیان با وجود سجیه تاریخی وجودی‌‌شان، یعنی نفرت از انقلاب که در تاریخ 2500 ساله آن‌ها به نمایش درآمده، اساساً در هیچ دوره‌ای از تاریخ خود را به انقلاب نیازمند نمی‌دانستند. 

«انقلاب» کلمه خوش‌آهنگی در ادبیات ایران نبوده، بلکه بیشتر بار منفی داشته و با کلمات «آشوب» و بعضاً «فساد» مترادف بوده است. جامعه‌ای که در طول تاریخ خود از انقلاب اجتناب می‌کرده، دائماً سعی داشته تا خود را با شرایط وفق دهد و فرهنگی داشته که با وجود همه مشکلات، استمرار و اصلاح از درون را ترجیح می‌داده، در دهه‌های پایانی رژیم گذشته به این نتیجه می‌رسد که چیزی به جز انقلاب نمی‌تواند مشکلات کشور را حل کند. بهتر است مخاطبان به این نکته توجه و درباره آن تأمل کنند.

با اندیشه‌های امام خمینی(ره)، برداشت جدیدی از کلمه انقلاب در جامعه ایرانی در دهه‌های 40 و 50 شکل ‌می‌گیرد تا به انقلاب جنبه مشروع‌بودن بدهد، در حالی که نیروهای چپ تا پیش از آن نتوانستند این مفهوم را به پذیرش جامعه درآورند. با وجود تلاش‌هایی که بعد از انقلاب اکتبر روسیه در جامعه ایرانی صورت گرفته بود تا بلکه این جامعه هم تکانی بخورد و مثلاً علیه ساختارهای کهن خود انقلابی ترتیب دهد، اما جامعه همراهی نکرد و این امام خمینی(ره) بود که با هنر خود، انقلاب را در جامعه مشروع کرد و نشان داد که می‌توان با انقلاب، اتفاقات خوبی رقم زد. 

با وجود اینکه از انقلاب مشروطه یاد می‌کنیم، ولی به زعم بنده چیزی به نام «انقلاب مشروطه» در تاریخ ایران نداریم؛ به عبارت دیگر به جز انقلاب اسلامی، هیچ انقلاب دیگری در تاریخ چند هزار ساله ایران انجام نشده است. اگر از این نکته بگذریم که در دوران خود انقلاب مشروطه نیز اصلاً از این عنوان استفاده نشده، بلکه از کلمات «نهضت» یا «عدالت‌خواهی» استفاده کرده‌اند.

بعد از مشروطه، به‌ویژه با روی کار آمدن رژیم پهلوی در جامعه ایران، نهضت عدالت‌خواهی و اصلاح‌طلبی ایرانیان با آرمان‌های دم‌دستی، از جمله «محدودیت شاه» ناگهان در مسیری قرار گرفت که باعث تحول جامعه ایران شد، به‌طوری که ما در دوران پهلوی از ساختارهای اصیل تاریخی خود گسیخته شدیم و شرایط جدیدی از نظر اخلاق، ادب، شهرسازی، معماری و... در جامعه ایجاد شد. 

در این نقطه، جامعه ایرانی احساس کرد که زمان انقلاب فرارسیده است؛ یعنی با وجود نهضت مشروطیت که قرار بود فقط اصلاحاتی انجام دهد، تندروی بعضی از جناح‌ها و مخصوصاً نظام استبدادی پهلوی باعث شد که جامعه ایرانی بعد از مدتی احساس کند در حال گسستن از گذشته خود است و باید به مسیر اصلی‌اش بازگردد و اصلاحات را از سر بگیرد. 

انقلاب اسلامی به این معناست که به ساختارهای فکری جامعه خود بازگردیم، دین و دولت در امتداد یکدیگر قرار گیرند و گسستی که در دوران پهلوی ایجاد شده بود، رفع شود؛ سپس به اصلاحات متداوم خود باز گردیم. اصلاحات متداوم که امروزه برخی با عنوان «انقلاب مداوم» از آن نام می‌برند و به نظام انقلابی معروف است، ضمن پایبندی به نظم سیاسی، جهش‌های انقلابی را نیز در خود بازتولید می‌کند. 

در هر حال در پاسخ به سؤال ابتدایی، می‌توان در یک جمله گفت که راهی جز انقلاب برای شرایط اجتماعی جامعه ایرانی باقی نمانده بود و این شرایط مردم را مجبور کرد تا فضای موجود را به چارچوب اصلی خود بازگردانند و مسیر را ادامه دهند.

ابوالحسن فیاض انوش عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان

ـ گفتیم که شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» نفی استعمار خارجی و استبداد داخلی است؛ در انقلاب 57 همه گروه‌های سیاسی اعم از چپ، راست، مذهبی، لیبرال و طبقات مختلف اجتماعی با روحانیت، روشنفکران و نخبگان سیاسی همکاری کردند و چنین شعاری را برگزیدند. بعد از گذشت 46 سال از عمر انقلاب اسلامی، این سؤال مطرح می‌شود که انقلاب اسلامی تا چه اندازه به شعارها و آرمان‌های خود، از جمله «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» پایبند بوده؟ از نظر شما این اهداف و آرمان‌ها محقق شده؟ اگر نشده، به چه دلیلی بوده است؟

بصیری: برای پاسخ‌گویی به این سؤال باید چند نکته را بررسی کرد. انقلاب‌ها باعث تغییر ساختارهای سیاسی و اجتماعی می‌شوند، به‌ویژه اگر انقلاب و شعارهایش به مرزهای ملی محدود نباشد، بلکه منطقه و نظام بین‌الملل را هم تحت تأثیر قرار دهد، نباید انتظار داشت که بتوان در عرض چند دهه میزان تحقق اهداف ابتدای انقلاب را مورد سنجش قرار داد. قضاوت درباره محقق‌شدن اهداف انقلاب در این زمان کم، به‌دلیل زمان‌بر بودن آن‌ها، غیرکارشناسانه است.   

انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 محقق شد و امروز بیش از 200 سال از عمر آن می‌گذرد. احزاب چپ و راست این کشور در رقابت با یکدیگر بیان می‌کنند که بعد از این همه سال، برای مثال در داخل کشور، 30 درصد و در منطقه، 10 درصد اهدافی که در ابتدای انقلاب کبیر در نظر داشتند، محقق شده است. آن‌ها ادعا می‌کنند که وقتی حزبشان قدرت را در دست می‌گیرد، می‌توانند دو درصد به تحقق اهداف انقلابی به آن عظمت در داخل و خارج کشور کمک کنند.

در نتیجه اینکه ما با صراحت بخواهیم محقق‌شدن یا نشدن اهداف انقلاب اسلامی را متر و اندازه‌گیری کنیم، کار عجولانه‌ای‌ست؛ ولی در بستر تحولاتی که بعد از انقلاب اسلامی ایجاد شده، حل دو مشکل اصلی، یعنی زدودن استبداد و استعمار که ریشه 200 ساله فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، علمی، صنعتی و... در این خاک دارد، نمی‌تواند به‌طوری که همگان شاهد آن باشند، در عرض یک یا دو دهه انجام شود.

پیش از انقلاب اسلامی، همه ساختارهای جامعه ایرانی از جمله ساختارهای آموزشی، فرهنگی، اقتصادی و صنعتی شکل غربی و آمریکایی داشت؛ ولی در عرض یک یا دو دهه بعد از انقلاب به شکل ایرانی یا شرقی تغییر یافته است. مسئله استبداد نیز به همین ترتیب ریشه فرهنگی دو هزار ساله در تاریخ ایران دارد. از زمانی که دولت در ایران شکل گرفت، استبداد براساس خودمحوری و اقتدارگرایی سلاطین در بافت اجتماعی، خانوادگی و قبیله‌ای ما ریشه دوانده است؛ در نتیجه پس از تحقق انقلاب و تلاش برای رفع استبداد، بر فرض آزادی‌خواهی رهبران انقلاب، با وجود ریشه‌های قوی فرهنگ استبداد در جامعه ایرانی، قضاوت در خصوص میزان تحقق این هدف در عرض یک یا دو دهه کاری دشوار است؛ بنابراین باید با توجه به تدریجی‌بودن تحولات قضاوت کنیم. 

فکر می‌کنم کشور در دوران پس از انقلاب به سوی بهبود گام برداشته است. چیزی که پس از انقلاب اسلامی در حوزه آزادی‌ها رقم زدیم، اصلاً با دوره‌های پیشین، به‌ویژه دوران قاجار و پهلوی قابل مقایسه نیست. امروزه در زمینه استقلال باید در نظر داشته باشیم با وجود اینکه کشور حدود 10 سال درگیر جنگ، شورش و نابسامانی‌ها بود، در حوزه صنعت، کشاورزی، بهداشت، آموزش، آموزش عالی، حمل‌ونقل و... تحولات ویژه‌ای ایجاد شده است، به‌طوری که آمار و شاخص‌ها اصلاً با دوره‌های پیشین قابل قیاس نیست و نمی‌توان از آن‌ها چشم‌پوشی کرد.

این ادعا مطرح است که کشور پیش از انقلاب اقتصاد رانتی نفتی داشت، 80 تا 90 درصد درآمد کشور به نفت متکی بود که اقتصادی تک‌محصولی‌ست و نیازهای دیگر را با واردات رفع می‌کردند. این عدد امروز به 60 درصد رسیده است، در حالی که انتظار می‌‌رفت در دوران انقلاب، این عدد به 40 یا 30 درصد برسد. این واقعیت جای نقد دارد که آیا این مسئله ناشی از ضعف مدیریت، حکمرانی، ناکارآمدی کشور یا نبود انسجام و اتفاق جناح‌های وفادار به انقلاب است یا ناشی از مسائل بین‌المللی مثل تحریم؟

به‌طور کلی، مسیری که در طول عمر انقلاب اسلامی طی شده، قابل دفاع است؛ ولی نقدها نیز مطرح هستند. به تعبیر آقای فیاض‌ انوش، ایرانیان در نهضت‌های پیشین نتوانستند کشور را از این دو معضل، یعنی استعمار و استبداد نجات دهند و این هنر حضرت امام(ره) بود که با انقلاب اسلامی، بین مدرنیته غرب که دنیا را اشغال کرده بود و سنت ایرانی اسلامی که گمشده ایرانیان بود، آشتی ایجاد کند.

انقلاب حتی در عنوان «جمهوری اسلامی» نیز به این هنر امام خمینی(ره) اشاره دارد؛ زیرا جمهوریت از جمله مقوله‌های مدرنیته غربی‌ست و شاخص‌های خاص خود را دارد که شامل قانون اساسی، تفکیک قوا، انتخابات، احزاب، رأی مستقیم یا غیرمستقیم مردم و... می‌شود. از سوی دیگر، اسلامی‌بودن انقلاب مظروف این ظرف است که سنت‌های اسلامیت و ایرانیت را هم در خود جای دهد.

جمهوریت، محصول مدرنیته و اسلامیت، سنت اسلامی نفی‌شده در دوران پهلوی‌ست و ایران نیز ایرانیت کلی در عنوان «انقلاب اسلامی ایران»؛ این هنر را امام خمینی(ره) در میان تمام نظرات نام‌گذاری انقلاب که با هم هماهنگی یا ناهماهنگی داشتند، پیاده کرد و این انقلاب تا امروز، یعنی 46 سال، با وجود همه مشکلات ادامه داشته و توانسته است شرایط را در داخل و خارج از کشور مدیریت کند.

براساس نظریات مطرح در اندیشه سیاسی، اگر نظریه‌ای بتواند پنج سال حکومت تشکیل دهد، نظریه‌ای کامل است، چه رسد به اینکه 46 سال حکومت کند. نقض‌ها و ایرادات آن حاکمیت باید ترمیم شود که بحث جدایی‌ست؛ ولی به هر حال انقلاب توانست برای گمشده خود پاسخ بیابد. مبانی نظری آن در قالبی بومی و محلی شکل گرفت؛ یعنی کاملاً از درون فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی جوشیده است، در حالی که انقلاب‌های کشورهای عربی، آفریقایی و آسیایی در طول یک قرن گذشته وارداتی هستند و شکل‌های سوسیالیستی، لیبرالیستی، ناسیونالیستی و... دارند که همگی فرزندان نظریات ماتریالیستی یا پوزیتیویستی انقلاب کبیر فرانسه به‌شمار می‌روند. تنها انقلاب بومی، غیروارداتی، مستقل، پایدار و بادوام، انقلاب اسلامی ایران است که مبانی خود را از درون فرهنگ ایرانی برگرفته و با همه این مکاتب مقابله کرده است.

نشست «انقلاب اسلامی؛ راه طی‌شده و راهی که باید پیمود»

فیاض‌ انوش: اگر بخواهیم تصویری کلی در نظر بگیریم، می‌توان گفت انقلاب اسلامی بعد از گذشت تقریباً نیم‌قرن، بدون خیانت به آرمان‌هایی که در ابتدا داشته، از همه چالش‌ها سربلند بیرون آمده؛ ولی نکته قابل توجه، چگونگی ارزیابی این دوران است. در یک موقعیت، انقلاب اسلامی را با انقلاب‌های دیگر مقایسه می‌کنیم. انقلاب‌های مهمی از جمله انقلاب کبیر فرانسه، روسیه، هند، کوبا و... در دوران مدرن تاریخ جهان اتفاق افتاد؛ ولی نکته دیگر توجه به منحصربه‌فردبودن انقلاب اسلامی است که آقای بصیری به درستی به آن اشاره کرد. 

مقایسه انقلاب اسلامی با دیگر انقلاب‌ها در جهان معاصر از جنبه انقلابی‌بودن آن درست است؛ ولی باید به این نکته توجه کرد که انقلاب اسلامی، از نظریه تا عمل را از صفر شروع کرده است. در خصوص انقلاب اسلامی، این نکته‌ باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد که این انقلاب از نظر مبانی، جهت‌گیری‌ها، دستاوردها و میزان پایبندی به آرمان‌ها، نسخه بدلی ندارد که بتواند مورد قیاس قرار گیرد. 

نکته اولیه‌ این است که هر حرکت اجتماعی از اراده‌ای عمومی نشئت می‌گیرد. میشل فوکو، جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز فرانسوی و نویسنده کتاب «ایرانیان چه رؤیایی در سر دارند» که کتابی بسیار زیباست و در ابتدای جلسه نیز مورد اشاره قرار گرفت، در سال 1357 در ایران حضور یافت و در مصاحبه‌ای که در خصوص انقلاب اسلامی داشت، جمله زیبایی می‌گوید: «من حیرت‌زده هستم که ما در علوم اجتماعی همیشه با کلمه اراده عمومی مواجه می‌شدیم و آن را کلمه‌ای اسطوره‌گون تلقی می‌کردیم. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردیم که در واقعیت با آن مواجه شویم؛ ولی در انقلاب اسلامی ایران می‌توان آن را مشاهده کرد.»

از همین نکته می‌خواهم برای بیان سخنانم استفاده کنم. براساس آماری که آقای Eric Hobsbawm در کتاب «عصر نهایت‌ها» مقیاس‌بندی کرده، آمده است: «در انقلاب فرانسه از هر 10 نفر جمعیت، دو نفر در انقلاب حاضرند. در انقلاب روسیه از هر 10 نفر جمعیت، کمتر از نصف نفر در انقلاب حاضرند و در انقلاب اسلامی از هر ۱۰ نفر، شاید فقط یک نفر در انقلاب حضور نداشته باشد.» یعنی اکثریت در صحنه انقلاب حضور داشتند. 

هنگامی که با چنین پدیده‌ای مواجه می‌شویم، باید با همه جنبه‌های آن در مقیاس خودش مواجه شویم. انقلاب اسلامی آرمانی طراحی کرد که کاملاً خلاف جریان تاریخ آن زمان تلقی می‌شد و این نکته‌ای بسیار مهم است؛ به بیان ساده‌تر، اگر جهان به سمت سکولاریسم حرکت می‌کرد که جدایی دین از سیاست را به دنبال داشت، این انقلاب کاملاً مسیر را کج کرد یا بهتر است بگوییم مسیر را به سوی هدفی که داشت، راست کرد. تفاوت‌های این انقلاب با دیگر انقلاب‌ها از همین‌ نکته آغاز می‌شود. 

دومین ویژگی انحصاری انقلاب اسلامی، مثال‌زدنی‌بودن دستاوردهای این انقلاب در مقایسه با دیگر انقلاب‌های جهان است؛ به عبارت دیگر اگر اهداف اولیه و کوتاه‌مدت انقلاب، برای مثال برق‌رسانی، آب‌رسانی، جاده‌کشی و...، یعنی بیشتر ایده‌آل‌های اولیه و دم‌دستی انقلاب را در نظر بگیریم، کارنامه قابل قبولی ارائه شده؛ ولی در مقایسه با آرمان‌هایی که برای آن طراحی کرده‌اند، یعنی هماهنگی دین و سیاست، در همه ساختارها و عرصه‌های اجتماعی، راهی طولانی در پیش است.

اگر بخواهیم انقلاب را در دو گام طراحی کنیم که یکی انقلاب در ایران و دیگری انقلاب فراتر از ایران باشد، می‌توان گفت که انقلاب در ایران تا حد معقولی به دستاوردهایی که در نظر داشت، رسیده است؛ ولی در این مسیر راهی بسیار طولانی‌ پیش رو دارد؛ ولی اگر انقلاب را در جایگاه جریانی نه تنها ملی و منطقه‌ای، بلکه جهانی در نظر بگیریم، باید برای مسیری که معین کرده است، فکر و اندیشه‌ کرد. 

انقلاب اسلامی برای گام دوم خود، یعنی عرصه جهانی، آرمان‎‌هایی طراحی کرده بود که نقش موتور محرک و انگیزه‌بخش را برایش ایفا می‌کرد. برای حرکت در آن مسیر، بسیاری کارها مانده است که باید انجام شود؛ به عبارت دیگر اگر بخواهیم از تعبیر رهبری استفاده کنیم، ما تازه یک گام در مسیر انقلاب برداشته‌ایم؛ در نتیجه گام دوم می‌تواند شامل ۴۰ سال دوم یا نیم‌قرن دوم باشد. طوفان‌های مهم‌تر و کارهای به زمین مانده زیادی پیش روی ماست.
 
باید به این نکته هم توجه داشت که بعضی از چالش‌هایی که انقلاب و آرمان‌های آن را به تعویق می‌اندازد، عملکرد برخی از مسئولان است؛ بعضاً کار یا پروژه‌ای را تا حد معقولی پیش می‌بریم و ادامه آن را به کارگزارانی واگذار می‌کنیم تا به سرانجام برسانند؛ ولی در میانه راه متوجه عملکرد نادرست یا ناخالص آن‌ها می‌شویم، به‌طوری که شاهد وقوع اتفاقات نادرستی در زندگی‌ شخصی، عملکرد اقتصادی و رفتار آن‌ها می‌شویم.
نشست «انقلاب اسلامی؛ راه طی‌شده و راهی که باید پیمود»

ـ در ادامه سؤال قبلی، با توجه به اینکه هر نهضت و انقلابی در طول دوران حیات خود در ابعاد گوناگون با فراز و فرودهایی همراه می‌شود و با در نظر گرفتن تئوری «نهضت و نهاد» در جامعه‌شناسی، می‌خواهیم به بررسی این نکته بپردازیم که انقلاب اسلامی تا چه حد در بازیابی و احیای خود موفق بوده است؟ تئوری «نهضت و نهاد» بیان می‌کند که نهضت‌ها در شروع کار خود، با شور و هیجان انقلابی و با اتکا به ایدئولوژی‌ای که برای خود تعریف کرده‌اند، برای تشکیل حکومت و در راستای ساختن جامعه‌ای آرمانی در تناسب با شعارها و اقتضائاتی که طرح کرده‌اند، تلاش می‌کنند؛ بعد از به حکومت رسیدن و مشاهده تحقق آرمان‌ها، از حالت نهضت پویا به نهاد و سازمان تبدیل می‌شوند، این جریان باعث از دست دادن پویایی و ساکن‌شدن این نهاد می‌شود و نمی‌تواند اندیشه‌های دیگران را بپذیرد. با توجه به این مطالب، آیا می‌توان گفت که این تئوری درباره انقلاب اسلامی نیز صدق می‌کند؟ آیا انقلاب اسلامی نیز حرکت پویای خود را از دست داده و به نهاد و سازمانی ساکن تبدیل شده است؟

بصیری: تفکر انقلاب مستمر یا انقلاب موقت، دو نظریه مخالف در میان طرفداران و مخالفان انقلاب‌هاست که در کشور ما نیز این تنش وجود دارد. معتقدان به انقلاب‌های حداقلی بیان می‌کنند که انقلاب باید در طول یک دهه زیرساخت‌ها و نهادهای موجود را تخریب کند؛ سپس در دهه‌های بعدی به دولت‌سازی، ثبات و به تبع آن محافظه‌کاری در زمینه‌های گوناگون بپردازد؛ برای مثال انقلاب چین در دهه ۷۰ یا انقلاب هند چنین روندی در سیاست داخلی و خارجی طی کردند.
 
نظریه مقابل آن، انقلاب مستمر نام دارد که امروز هم در کشور ما بیشتر غالب است. براساس این نظریه، نظام تا زمانی که زنده‌ است، باید به‌صورت مستمر ساختارها را تخریب و خالص‌سازی کند تا در نهایت نهضتی منطقه‌ای و بین‌المللی بسازد. این دو دیدگاه را در کشور مشاهده می‌کنیم. این بحث در اوایل انقلاب نیز بین جناح‌های اسلام‌گرا و لیبرال شکل گرفت و امروز نیز در میان دو گروه اصلاح‌طلب و اصولگرا جریان دارد.
 
جمع‌بندی گروه اصلاح‌طلب می‌گوید که امروز دیگر انقلاب بس است، جریان‌داشتن انقلاب به‌طور مستمر در سیاست خارجی هزینه ایجاد می‌کند، به‌طوری که سیاست خارجی امنیت‌محور و تنش‌محور مانع سیاست توسعه‌محور و اقتصاد‌محور است و پاسخی برای نیازهای امروز جامعه ایرانی ندارد و مانع شکوفایی جامعه می‌شود.
 
از سوی دیگر، گروه اصولگرا بیان می‌کند که توقف انقلاب مستمر و به تبع آن توقف خالص‌سازی‌های داخلی و خارجی در داخل کشور، منطقه و نظام بین‌الملل مساوی با مرگ این نظام خواهد بود. وجود بی‌ثباتی، هزینه، نیروی انسانی و مادی نیز برای رسیدن به آرمان تحول بلندمدت انقلاب نیز لازمه این مسیر است و نباید آن‌ها را محاسبه کرد. این دو نظر در کشور جریان دارد؛ هر گروهی که صاحب قدرت می‌‌شود نیز در مسیر برنامه‌های اقتصادی و اجتماعی که گروه پیشین در حال طی‌کردن بود، ترمزهایی ایجاد می‌کند.
 
برای مثال آخرین اختلاف نظرها، تحولاتی‌ست که بعد از جنبش «زن، زندگی، آزادی» در خصوص مباحث عفاف و حجاب، مالیات‌ها و... ایجاد شد؛ در هر حال این مسئله همچنان در کشور در جریان است و اجماعی در خصوص آن شکل نگرفته تا بتوان حدوسط آن را در نظر گرفت؛ یعنی به محافظه‌کاری و تثبیت بپردازیم یا همچنان به انقلابی‌گری در داخل و خارج مشغول باشیم. این یکی از چالش‌هایی‌ست که در ادامه جلسه بیشتر باید به آن پرداخت. 
 
اگر بخواهیم بدانیم که کدام نظریه درست است و کدام یک در انقلاب اسلامی رخ داده، باید گفت هر دو در انقلاب اسلامی رخ داده و در حال رقابت با یکدیگر هستند؛ یعنی از یک سو مشاهده نمی‌کنیم که بحث توقف و محافظه‌کاری در دهه سوم و چهارم غالب شده باشد و از سوی دیگر، بحث انقلابی‌گری نیز در دهه سوم، چهارم و پنجم کاملاً غالب نشده است. 
 
رقابت از لحاظ نظری، دیدگاه‌ها و میزگردها و از لحاظ میدان و عمل وجود دارد، به‌طوری که به محض ورود هر کدام به قوای سه‌گانه، شاهد ایجاد توقف در مسیری هستیم که جریان داشته است. مثال بارز آن در بحث قوانین است؛ مجلس قبل که محافظه‌کار بود، تنظیم کرد؛ ولی مجلس فعلی که انقلابی‌ست، در مسیر اجرای آن مانع ایجاد کرده و آن را ابلاغ نمی‌کند. این دو تفکر در حال زورآزمایی در کشور هستند.
نشست «انقلاب اسلامی؛ راه طی‌شده و راهی که باید پیمود» 
فیاض‌ انوش: سؤال شما این بود که آیا رخوت انقلاب اسلامی را فرا گرفته و دینامیک اولیه آن به ایستایی تبدیل شده است یا نه؟ من اساساً با این دوگانه مشکل دارم؛ احساس می‌کنم که بعضاً کلمات ریل‌گذاری می‌کنند و در نهایت ما را به جایی می‌رسانند که شاید از اول قصد رفتن به آنجا را نداشتیم. چیزی با عنوان دوگانه ایستایی و پویایی یا دینامیک و استاتیک در فرهنگ انقلاب اسلامی جایگاهی ندارد.
 
اگر بخواهیم انقلاب اسلامی را به درستی بشناسیم و از واژگانی استفاده کنیم که از دل این انقلاب و فرهنگی جوشیده باشد که از آن متولد شده است، باید طور دیگری سخن بگوییم. آقای بصیری به بحث گروه‌های اصلاح‌طلب و اصولگرا و پویایی یا ایستایی هر کدام اشاره کرد؛ گمان می‌کنم واقعیت این است که کشور ما از این مرز عبور کرده؛ یعنی اصلاح‌طلبان و اصولگرایان در حال حاضر در کشور ما جایگاهی ندارند و نمی‌توانند تحولی را که در حال رخ‌دادن است، نمایندگی کنند.
 
در خصوص این بحث، می‌توانیم بگوییم که نظم‌پذیری انقلابی و ولنگاری ایستایی در کشور وجود دارد. این کلیدواژه‌ها به روحیات و ویژگی‌های شخصیتی افراد بازمی‌گردد که در چه فضا و عوالم روانشناختی زندگی می‌کنند؛ سپس برای آن پیوست‌های سیاسی، ایدئولوژیک و در نهایت نظریه‌پردازی‌های سیاسی تعریف می‌کنند. انقلاب اسلامی در حال حاضر نمایندگی چیزی به نام «نظام انقلابی» را بر عهده دارد؛ یعنی ضمن اعتقاد به چارچوب‌های نهادینه، ساختار منضبط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی وجود دارد که باید در هر حاکمیتی لحاظ شود و به نقد خود و بررسی چالش‌های پیش رو بپردازد.
 
زمانی با مشکل مواجه می‌شویم که بخواهیم یکی از این مسیر‌ها را بپذیریم و دیگری را حذف کنیم. شاید اینکه بخواهیم نظام انقلابی داشته باشیم، ذهنیت تناقض‌گونه ایجاد کند؛ زیرا نظام با انقلاب متفاوت است؛ ولی جریانی که در کشور ما با نام انقلاب اسلامی اتفاق افتاد و نه‌ تنها با استبداد داخلی، بلکه با استیلای خارجیان نیز مقابله می‌کرد، اقتضا می‌کند تا ظرفیت انقلابی را لحظه به لحظه برای شرایط مختلف خود حفظ کند؛ در غیر این صورت اگر بخواهد خود را نهادینه کند، به این معنا که صبر کند تا شرایط برای انجام فعالیت‌های مؤثر فراهم شود، موفق نخواهد شد.
 
هر لحظه چالش‌هایی ایجاد می‌شود که نمی‌توان آن‌ها را به‌وسیله نهادهای موجود حل کرد. نهادها باید روز به روز خود را رشد دهند. نمی‌توان گفت که انقلاب اسلامی به ایده‌آل‌ترین وضعیت خود در نظام‌سازی رسیده است، البته که دولت و قانون اساسی ایجاد کرده؛ ولی بدون شک در کمتر از 10 سال آینده به این نتیجه می‌رسیم که چاره‌ای جز ایجاد نگرش‌های انقلابی حتی در ساختارهای سیاسی نداریم.
 
این کار نباید براساس تحلیل‌های خارجی یا به اجبار از دست دادن کنترل شرایط انجام شود، بلکه باید به‌اندازه‌ای بالندگی داشته باشیم که به اقتضای شرایط روز، تفاوت‌های معناداری در شیوه حکمرانی، شیوه مواجهه با چالش‌های امنیتی، سیاسی و فرهنگی ایجاد و به عرصه اجتماعی وارد کنیم. ممکن است چنین مطالبی برای بسیاری از افراد، دیدگاه‌های ساختارشکنانه ایجاد کند؛ ولی اگر مبانی ایجاد تغییرات مستحکم باشد، یعنی بدانیم که هدف از انجام این تغییرات، توأمان‌کردن حیات معنوی و مادی است، چالش‌ها نیز برای جامعه قابل هضم و پذیرش می‌شود.
 
اگر هدف اصلی را از دست بدهیم یا از یاد ببریم و دچار دوگانه‌های خطرناک شویم، یعنی همان نهادینه‌شدن یا از سوی دیگر، یدک‌کشیدن دائمی آنارشیسم در جایگاه انقلابی‌گری را پیشه کنیم، وضعیت جالبی حاصل نخواهد شد. استفاده غلط از این دوگانه‌ها برای کشور بسیار خطرناک خواهد بود.

ـ با توجه به عنوان نشست، «انقلاب اسلامی، راه طی‌شده و راهی که باید پیمود»، تا اینجا در خصوص راهی که انقلاب اسلامی تا امروز طی کرده است، صحبت کردیم و قصد داریم در این بخش به راهی که باید بپیماید، بپردازیم. بعضی از مشکلات به‌وسیله اپوزیسیون، گروه‌های مستقل یا به‌وسیله تحولات در کشور ایجاد می‌شود؛ همچنین مسائل بین‌المللی از جمله جهانی‌شدن، هوش مصنوعی و... در حال فراگیرشدن هستند و چالش‌های خاص خود را ایجاد می‌کنند. از سوی دیگر، کارآمدی، رفاه و معیشت عمومی، رضایت‌مندی عمومی و در ادامه، وفاق و وحدت ملی از جمله چالش‌های موجود به‌شمار می‌رود. از دیگر مسائلی که کشور با آن مواجه است، می‌توان به تحولات منطقه‌ای و جهانی، به‌ویژه گروه‌های مقاومت که ایران در این زمینه نقش اساسی را ایفا می‌کند نیز اشاره کرد. به نظر شما با توجه به این شرایط، انقلاب اسلامی چگونه می‌تواند در مناسبات بین‌المللی، نظم نوین جهانی و نظم داخل کشور، حرکت مستمر خود را ادامه دهد؟

بصیری: با وجود دستاوردهای غیرقابل انکاری که در طول بحث مورد اشاره قرار گرفت، چالش‌های خرد و کلانی در داخل و خارج از کشور وجود دارد؛ برای مثال با بحران آب، فرونشست زمین، ترافیک، آلودگی هوا، تورم، اشتغال، صادرات و واردات، معیشت، ازدواج، فرزندآوری، خانواده، سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی و فرار مغز و سرمایه روبه‌رو هستیم.
 
در منطقه در زمینه سیاست خارجی، با بعضی از کشورها بحران‌هایی داریم که نمی‌دانیم به منافع امت یا منافع ملت تعبیر کنیم. نمی‌دانیم که براساس قانون اساسی، در مسائل داخلی کشورها به نیت انقلابی‌گری دخالت و از مستضعفان حمایت کنیم، یا اینکه براساس منشور سازمان ملل که عضو آن نیز هستیم، اجازه نداریم به جریان‌هایی کمک کنیم که برای سرنگونی کشورهایی تلاش می‌کنند که با آن‌ها روابط دیپلماتیک داریم. 
 
این‌ها تناقض‌هایی‌ست که عملاً برای ما در ارتباط با همسایگان و کشورهای دوست بحران ایجاد می‌کند، مثل عربستان یا حتی سوریه که دولت آن تغییر کرد. بخشی از این بحران‌ها بین‌المللی یا منطقه‌ای‌ست، مانند تغییر اقلیم، ضعف برنامه‌های راهبردی و ناکارآمدی حکمرانی که بیشتر کشورهای جهان سوم را که ما هم جزو آنها هستیم، در بر گرفته است؛ ولی بخشی دیگر مخصوص کشور ماست.
 
تحریم‌های حداکثری برای کشور ما در نظر گرفته شد که مانع بزرگی برای ورود سرمایه به کشور و شکل‌گیری مدیریت با ثبات و تغییر اولویت‌هاست. نمی‌توان برنامه‌های بلندمدتی برای مدیریت هر کدام از این بحران‌ها به‌صورت راهبردی در نظر گرفت. بی‌ثباتی مدیریت و برنامه‌ریزی استراتژیک حاصل فشاری‌ست که بر اثر جنگ و تحریم حداکثری به کشور ما وارد شد. بخشی دیگر نیز ناشی از حضور برخی مدیران نالایق است که نمی‌توان اثر آن‌ها را بر نابسامانی کشور نادیده گرفت. 
 
مجموعه سه عامل بین‌المللی، منطقه‌ای و داخلی دست به دست هم داده است تا این چالش‌ها ایجاد شود و اگر چیزی را انکار کنیم، واقعیت میدانی را تغییر نمی‌دهد. افکار عمومی در حال تعقیب این مسائل در نشست‌ها و رسانه‌های داخل و خارج از کشور هستند. البته در بسیاری از موقعیت‌ها نیز چالش‌ها بزرگ‌نمایی می‌شود؛ برای مثال در حال حاضر کل منطقه خاورمیانه، به‌ غیر از مناطقی که از نظر جغرافیایی بارندگی خوبی داشته‌اند، درگیر معضل تغییر اقلیم و کم‌آبی‌ست، در حالی که همه کشورهای این منطقه انقلاب نکرده‌اند و باید مجموع این عوامل را در نظر گرفت.
 
در خصوص اینکه «چه باید کرد؟» می‌توان گفت براساس چشم‌انداز گام دوم انقلاب، سه راهکار در دهه‌های بعدی در کشور باید در پیش گرفته شود تا از این مشکلات رها شویم یا آن‌ها را به حداقل برسانیم. راه‌حل اول این است که راهبردهایی که در طول این چهار دهه در چشم‌انداز طولانی‌مدت در عرصه‌های اقتصادی، سیاسی، آموزش عالی و صنعت قرار داشته، راستی‌آزمایی شود؛ شاید لازم باشد تصمیماتی که گرفته شده، تغییر کند. در کشور  این ظرفیت وجود دارد که نهادهای متولی با نهادهای تحقیقاتی که در کنار خود دارند، این مسائل را بازنگری کنند تا به این نتیجه برسند که آیا می‌توان به‌تدریج این ضعف‌ها و چالش‌ها را اصلاح کرد یا خیر. 
 
در توضیح راه‌حل دوم باید بیان کرد که در ابتدای انقلاب، این بحث مطرح شد که در عرصه حکمرانی تعهد اهمیت بیشتری دارد یا تخصص. در دهه اول انقلاب کشور متخصص نداشت؛ در نتیجه بسیاری از نیروهایی که در قوای سه‌گانه و دیگر نهادهای مهم کشور در زمره نیروهای متعهد بودند، در ادامه مسیر به روش‌های گوناگون تخصص نیز کسب کردند.
 
امروز کشور ما از نظر داشتن فرد متعهد متخصص امتحان‌پس‌داده از نظر عملکرد عملی، اعتقادی و خانوادگی کمبود ندارد؛ در نتیجه در عرصه مدیریت باید غربالگری کند. امروزه دوره اینکه بخواهیم برای انتخاب مسئولان کشور رودست بخوریم، گذشته است. مباحثی که امروز در مجلس قانون‌گذاری در خصوص فرزندان خارج‌نشین نمایندگان مطرح شده، بحث مهم بعد از چهار یا پنج دهه مدیریت کلان با حکمرانی بزرگ نیست؛ ولی کشور ما درگیر این مسائل است. سیستم باید در خصوص به‌کارگیری مدیران کارآمد از نظر تخصص، تعهد و تجربه این مباحث را پشت سر گذاشته باشد. 
 
راه‌حل سوم، استفاده مفید از ریش‌سفیدان حوزه مدیریت کلان کشور است. دانشگاه‌ها در کشور ما رشد زیادی داشته‌‌اند و نیروهای زیادی در حد کارشناسی، پژوهشگری، تولید علم و ثروت و نیز پژوهشگاه‌های فراوانی داریم؛ ولی اندیشکده نداریم. ما در دهه پنجم باید برای حل چالش‌های کشور، اندیشکده‌هایی داشته باشیم تا از نیروهای کارآمد و باتجربه استفاده کنیم؛ زیرا اندیشکده‌ها به‌وسیله مدیرانی ایجاد می‌شود که تخصص و تجربه عملی داشته باشند.
 
این افراد برای چند دهه مسئولان بلندپایه بودند و امروز پا به سن گذاشته‌اند؛ ولی مجموعه‌ای از تجربه و ایده در سطوح گوناگون هستند؛ برای مثال کشور آمریکا در حال حاضر دو هزار اندیشکده دارد که همه دنیا را تحلیل می‌کنند، حتی برای بخش ایران‌شناسی نیز ده‌ها اندیشکده دارند. همه این افراد، ترکیبی از تجربه میدانی موفق و ناموفق گذشته خود و تجربه علمی و تخصصی را به‌کار می‌گیرند و چالش‌های موجود را به‌وسیله آن حل می‌کنند. 
 
اخیراً کشور در این زمینه تکانی به خود داده است؛ ولی باز هم عقب هستیم. اگر بتوانیم برنامه‌های خود را بازنگری کنیم، خالص‌‌سازی و گزینش‌های دقیق‌تر مدیران و کارگزاران موفق و کارآمد را در قوای گوناگون به‌کار بگیریم و در نهایت در کنار دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها، اندیشکده‌هایی شکل بگیرد تا تجربه‌های میدانی موفق، ناموفق و چالش‌ها را بررسی کند، بسیار مفید خواهد بود.
 
برای مثال کشور ما در حال حاضر در حوزه صنعت پیشرفت زیادی داشته است؛ ولی چالش‌های پایه‌ای برای محیط‌زیست دارد. در حوزه کشاورزی، چالش‌هایی در امنیت غذایی داریم. در هر حال دو دیدگاه در کشور وجود دارد؛ ولی هنوز هم انسجام و اتفاق میان آن‌ها شکل نگرفته، به‌ویژه در دو دهه گذشته درگیری پایه‌ای میان آن‌ها ایجاد شده است. 
 
بعد از فروپاشی شوروی، اقتصاد جهانی‌شده‌ای در قالب لیبرال دموکراسی فراگیر شده است. شاخص‌های سازمان تجارت جهانی از میان این ۲۰۰ کشور، ۱۷۰ کشور را تحت مدیریت دارد که اروپا و آمریکا در رأس آن قرار دارند؛ در نتیجه باید به اجماعی در این‌باره برسیم که آیا می‌خواهیم توسعه را پیش ببریم یا باید آن را با اقتصاد بین‌الملل ادغام کنیم، فقط به این معنا که موانعی که در برجام، FATF و CTT رخ داده است، برداشته شوند یا اینکه به‌صورت جزیره‌ای، اقتصاد و ساختاری جدا بافته از این نظام اقتصاد جهانی داشته باشیم و بخشی از نیازهای خود را به‌وسیله عوامل داخلی و بخشی را از کشورهای درگیر با غرب و آمریکا مثل روسیه یا چین دریافت کنیم که آن‌ها هم مشخص نیست با ما همکاری داشته باشند.
 
تا زمانی که کشور در بین این دو دیدگاه گرفتار باشد، به‌طوری که نخبگان اقتصادی و سیاسی به یکدیگر اتهام و برچسب‌های تخریب‌کننده بزنند، کاری از پیش برده نمی‌شود.
 
تکلیف مردم در این مباحث چیست؟ تا زمانی که این مسئله در حوزه سیاست خارجی ما به اجماع نرسد، مشکلات داخلی اصلاح نمی‌شود. ما معتقدیم که سیاست داخلی و خارجی دو روی یک سکه و مکمل یکدیگر هستند. نمی‌توان فقط به سیاست داخلی پرداخت و حوزه بین‌الملل را با وجود رقیبان بسیاری که داریم، رها کنیم. 
 
یک ساعت ناکارآمدی در حوزه بین‌الملل باعث می‌شود که اقتصاد کشور دو یا سه سال عقب بماند، به‌ویژه با تحولاتی که در جهانی‌سازی اقتصاد صورت گرفته، نقش سازمان تجارت جهانی و هوش مصنوعی که بیشتر هم در انحصار غرب است، اگر امروز به آن ورود نکنیم، در آینده بازنده‌تر از قبل خواهیم شد. باید بپذیریم که کشورهای جهان سوم از جمله کشور ما بین ۷۰ تا ۱۵۰ سال از نظر علم، فناوری، اقتصاد و تجارت با این کشورها فاصله دارند.
 
تلاش کردیم در این ۴۶ سال، ۱۰۰ سال عقب‌ماندگی را به ۷۰ یا ۶۰ سال تبدیل کنیم؛ ولی تا زمانی که این فاصله وجود دارد، نمی‌توانیم ارتباط خود را با این دنیای جهانی‌شده و در حال تحول قطع کنیم؛ برای مثال در جنگ غزه، بیشترین ضربه‌ای که محور مقاومت متحمل شده، ناشی از همین فاصله است. اگر عمق این فاصله را واکاوی کنیم، منشأ این ضربه‌ها تفاوت علمی صنعتی، هوش مصنوعی، قدرت نفوذ، جاسوسی و پشتوانه بمب اتم است؛ البته ما نیز نقاط قوتی داریم که نمی‌خواهیم آن‌ها را انکار کنیم. 
 
اگر این فاصله را با کشورهای پیشرفته کاهش ندهیم و ارتباط خود را با جهان قطع کنیم، با دستاوردهایی که داریم، نمی‌توانیم بحران‌های موجود را حل کنیم. برای حل این بحران‌های 12گانه، منابع داخلی، کارشناس، بودجه و... را به‌کار گرفتیم؛ ولی حل نشدند. اگر بخواهیم این بحران‌ها را حل کنیم، پاسخی برای نسل بعد داشته باشیم و الگویی قابل دفاع برای جهان اسلام باشیم، باید از این بحران‌ها خارج شویم.
 
آمریکا و اسرائیل قصد شکستن این الگو را دارند و دوستان نادانی به این ماجرا کمک می‌کنند؛ بنابراین ما نمی‌توانیم این روند را با وضعیتی که دارد، پیش ببریم. باید به اجماع برسیم و بتوانیم کشور را از این انسدادها خارج کنیم.
نشست «انقلاب اسلامی؛ راه طی‌شده و راهی که باید پیمود»
 
فیاض‌ انوش: انجام هر اقدامی در هر شرایطی در حوزه فردی یا ملی، باید مبتنی بر نگاه مثبت به آینده باشد؛ یعنی امید اصلی‌ترین رکن برای هر اقدامی‌ست. بدون فضای امید و خوش‌بینی موجه و مبتنی بر مستندات قوی نسبت به آینده نمی‌توانیم کاری انجام دهیم؛ بنابراین حتی در خصوص کلید‌واژگان و واژه‌هایی که خودم یا آقای بصیری استفاده می‌کنیم، حساسیت خاصی دارم.
 
آقای بصیری در ابتدای صحبت‌های این قسمت پایانی، حدود ۱۰ یا ۱۲ مسئله مطرح کردند و هر کدام را بحران نامیدند؛ اگر این‌گونه ادامه دهیم، کلمه بحران ارزش معنایی خود را از دست می‌دهد. بحران وزن و شأنی دارد که باید در جای درست خودش مورد استفاده قرار گیرد. من به جای کلمه بحران، از کلمه چالش و مسئله استفاده می‌کنم؛ ما مسئله‌ها و چالش‌های زیادی داریم.
 
درواقع اگر به کلمه بحران دقت کنیم، درمی‌یابیم که ظرفیتی را از ما می‌گیرد. بحران آخرین مراحل زیست یک جاندار را نشان می‌دهد که از نظر من استفاده از آن‌ها زیبا نیست. جسارتاً این نکته را تذکر دادم؛ بنابراین از لحاظ آکادمیک هم کلمه چالش یا مسئله قابلیت حل‌شدن بیشتری دارد؛ یعنی احتمال اینکه بتوانیم یک چالش یا مسئله را حل کنیم.
 
در خصوص نکته بعدی، می‌توان گفت کشور ما به‌وسیله قانون اساسی و تجربه چندین ساله انقلاب اسلامی، با استفاده از دو ابزار بسیار مهم، یعنی آزادی نسبی رسانه‌ها در منطقه‌ای مانند خاورمیانه و نیز انتخابات، به مردم توان بخشیده تا بتوانند به این مسیر ادامه دهند که البته اگر از آن‌ها درست استفاده نشود، می‌تواند برای کشور نقش پاشنه آشیل را ایفا کند. 
 
ظرفیتی که قانون اساسی و تجربه انقلاب اسلامی در حوزه رسانه‌ها و انتخابات ایجاد کرده، تاکنون بسیاری از مشکلات ما را پیش برده و حل کرده است؛ ولی در همین نقطه می‌شود طمع کرد؛ یعنی اگر بتوانند بر رسانه ما تمرکز و انتخابات کشور را مدیریت کنند و بر آن تأثیر بگذارند، ظرفیت وقوع اتفاقات وحشتناکی ایجاد می‌شود؛ در نتیجه باید مراقب باشیم تا در راهی که در آینده باید بپیماییم، از این دو دستاوردی که انقلاب به هر حال ایجاد کرده، یعنی رسانه‌های نسبتاً آزاد و انتخاباتی که قابل دفاع است، درست استفاده کنیم. استفاده نادرست از این ابزار می‌تواند ما را از هدفی که داریم، دور کند.
 
هفت محوری را که کشور ما باید در آینده بیشتر به آن‌ها بپردازد، نام می‌برم. چالش‌های پیش روی کشور و اقداماتی که باید انجام دهیم، از نظر من می‌تواند در هفت محور اصلی دسته‌بندی شود. قسمت اول، یعنی رکن اصلی، علم و پژوهش است. آقای بصیری به‌ درستی به شکاف بزرگ علمی میان کشورهای جهان سوم و کشورهای پیشرفته اشاره کرد. اتفاقاتی که در چند قرن اخیر رقم خورده، این فاصله را ایجاد کرده است. 
 
به‌طور واقع‌بینانه می‌پذیریم که به‌ هر حال در عرصه علم جهانی، کشور ما فاصله زیادی با روندهای دانشی دارد؛ ولی نکته دیگر این است که انقلاب اسلامی، سنگ بنای اولیه برای انقلاب علمی را در کشور ایجاد کرده است. این نکته ناشی از خوش‌بینی و رؤیاپردازی نیست، بلکه در این‌باره شواهدی وجود دارد؛ برای مثال، در سال‌های اخیر رشد علمی ما در مقاطعی ۱۱ برابر بیشتر از متوسط جهانی بوده، هرچند که این روند در سال‌های اخیر کند شده است. 
 
این مستندات امیدواری ایجاد می‌کند که این پایه علمی را باید حفظ کرد و گسترش داد؛ جامعه علمی، دانشجویان، دانشگاهیان، پژوهشکده‌ها، دانشکده‌ها و اندیشکده‌ها باید در این مسیر نقش‌آفرینی کنند. پایه علمی، چالش اولیه‌ای‌ست که می‌تواند بسیاری از حوزه‌های دیگر را پوشش دهد؛ البته این هفت محور با یکدیگر همپوشانی و ارتباط متقابل دارند.
 
نکته بعدی، معنویت و اخلاق است. انسجام خانوادگی و ریشه‌داربودن خانواده، همان عاملی‌ست که کشور ما را در بحران‌های اخیر حفظ کرده است. یکی از عوامل موفقیت ما در دوران جنگ تحمیلی، بحران کرونا و سایر مسائل، همین همبستگی خانوادگی و صلابت نظام خانوادگی به‌شمار می‌رود که در کشور ما رکن بسیار مهمی‌ست و متأسفانه در معرض آسیب قرار دارد. دوستان بهتر می‌توانند متوجه شوند که منظور چیست و چرا باید به این موضوع بیشتر توجه کرد. ما باید به‌طور هوشمندانه و مسئولانه، با تهدیداتی که معنویت و اخلاق را در کشور ما به خطر می‌اندازند، مقابله کنیم.
 
اقتصاد، محور سوم است که با دو محور قبلی نیز ارتباطی تنگاتنگ دارد. البته انقلاب اسلامی برخلاف انقلاب‌های مارکسیستی که اقتصاد را محور اصلی می‌دانستند، هیچ‌گاه اقتصاد را در جایگاه هدف اصلی خود معرفی نکرده است. انقلاب اسلامی به اقتصاد بی‌توجه نبوده، اعتقاد داشته که هرچند اقتصاد هدف نیست، ولی هیچ هدفی بدون یک اقتصاد سالم محقق نمی‌شود. 
 
اقتصاد برای انقلاب اسلامی و آرمان‌های آن، وسیله‌ای بسیار ارزشمند است که باید مورد توجه قرار گیرد. متأسفانه چالش‌های اقتصادی کشور از دو حوزه مشکلات ساختاری و ضعف مدیریت ناشی می‌شود. به نظر می‌رسد که برخی مدیران اقتصادی کشور در حد و اندازه‌هایی نبوده‌اند که بتوانند چالش‌ها را به‌درستی مدیریت کنند و این موضوع در زندگی روزمره مردم نیز مشهود است؛ بنابراین باید برای حل این مشکلات، به مسائل ساختاری و مدیریتی به‌صورت جدی پرداخته شود؛ اما نکته مهم‌تر این است که برخی افراد مشکلات اقتصادی کشور را صرفاً به تحریم‌ها نسبت می‌دهند، در حالی‌ که این نگاهی اشتباه است. بسیاری از مشکلات اقتصادی کشور را تحریم ایجاد کرده؛ ولی علت تأثیرگذاربودن این تحریم‌ها به مشکلات ساختاری و ضعف مدیریت اقتصادی بازمی‌گردد.
 
محور چهارم، عدالت‌خواهی و مبارزه با فساد است. هیچ نظام سیاسی‌ای از جمله نظام سیاسی پیامبر اسلام(ص)، حکومت امیرالمؤمنین(ع)، نظام مارکسیستی، کمونیستی، لیبرالیستی و یا حتی انقلاب اسلامی از فساد مصون نیست. فساد، پدیده‌ای‌ست که در هر نهادی، از کوچک‌ترین مجموعه‌ها تا یک جامعه کامل ممکن است رخ دهد؛ بنابراین باید حساسیت ویژه‌ای نسبت به این موضوع داشته باشیم و دقت کنیم که چه کسانی اداره امور کشور را در دست دارند و چه نمایندگانی انتخاب می‌کنیم.
 
محور بعدی، مفاهیم و کلیدواژه‌هایی‌ست که از ابتدای انقلاب مطرح بوده و باید با آن‌ها مسیر را ادامه دهیم؛ یعنی استقلال و آزادی. متأسفانه برخی افراد تصور می‌کنند که استقلال یعنی بستن درهای کشور و خودکفایی به معنای بیگانگی با جهان است. اگر استقلال را چنین معنا کنیم، آینده خطرناکی در انتظار ما خواهد بود. استقلال یعنی ضمن اینکه از ظرفیت‌های داخلی حداکثر استفاده را ببریم، بتوانیم از تمامی تعاملات جهانی نیز بهره‌مند شویم؛ اما در عین‌ حال مرزهای دخالت بیگانگان در امور کشور را به‌ دقت تحت نظر داشته باشیم و در برابر هرگونه دخالت، قاطعانه بایستیم. 
 
اگر آزادی نیز به معنای رهایی از قیود اخلاقی باشد، همان چیزی را به دنبال خواهد داشت که در حال حاضر جهان غرب نیز با آن درگیر است. نمی‌خواهم فقط مباحث اخلاقی آن را مطرح کنم. آنچه امروز به آن نئولیبرالیسم می‌گوییم، درواقع نظامی حاصل از لیبرالیسم و در سطح جهانی تأثیرگذار شده است. اگر بخواهیم روابط خود را با جهان تنظیم کنیم، باید این مفهوم را به‌ درستی درک کنیم.
 
آقای بصیری بیان کرد که نخبگان باید این مسائل را بررسی کنند؛ حال اگر خود را از جمله نخبگان بدانیم، شفاف می‌گویم که در حوزه روابط خارجی، هیچ‌گاه نباید مرزبندی صحیح با دشمن را فراموش کنیم. هر پیکره سیاسی و هر نظام اجتماعی، هویت خود را به‌وسیله شناخت دشمن پیدا می‌کند. اگر نگاهی تاریخی داشته باشیم، می‌بینیم که مادها زمانی توانستند هویت‌شان را احراز کنند که خود را در مقابل آشوریان قرار دادند، یا پارسیان زمانی که در مقابل یونانیان ایستادند، هویت خود را مستحکم‌تر کردند. 
 
در تمام تاریخ، ایرانیان با مرزبندی در برابر غیرایرانی‌ها، هویت ملی خود را حفظ کرده‌اند. امروز هم همین موضوع صادق است و نباید این اصل را نادیده بگیریم. آن‌هایی که مذاکره با آمریکا را راه‌حل مشکلات کشور می‌دانند، درواقع آدرس غلط می‌دهند. هم تجربه تاریخی و هم عقل سلیم سیاسی، این را نمی‌پذیرد که شما دشمنی را که بارها آزموده‌اید، دوباره بیازمایید و همان مسیر اشتباه را تکرار کنید.
 
البته این سخن به این معنا نیست که ما نباید از ظرفیت‌های دیپلماتیک و تاکتیک‌های مختلف استفاده کنیم. سیاست‌ورزی به ظرافت نیاز دارد و باید هوشمندانه مدیریت شود؛ اما نکته مهم این است که هیچ‌گاه نباید اجازه دهیم لبخند دشمن، ما را به امیدهای واهی دلخوش کند. دشمن، دشمن است و اگر این واقعیت را فراموش کنیم، ضربه‌ای خواهیم خورد که شاید هیچ‌وقت تصورش را هم نکرده باشیم.
 
آخرین محور، یعنی محور هفتم، سبک زندگی‌ست که در آینده، چالش‌های زیادی برای ما ایجاد خواهد کرد. شهید آوینی گفته بود: «نسل آینده باید خانه‌های خود را در دهانه آتشفشان بنا کند.» ما تأثیر تغییرات سبک زندگی را به‌ وضوح در زندگی روزمره خود می‌بینیم. تفاوت نسل قبل از کرونا و بعد از کرونا نشان می‌دهد که چالش‌های این حوزه چقدر جدی است. تغییراتی که در رفتار برخی شهروندان ما ایجاد شده، تأثیر مستقیمی بر آینده کشور دارد.
 
در نتیجه، عقلای قوم باید به این موضوع فکر کنند و برای این مسئله که «چیزی را که کسی تصویب کرده، دیگری نمی‌پذیرد» تصمیمات مهمی بگیرند. اگر در کشور چارچوب‌های قانونی وجود دارد، باید آن‌ها را اجرا کرد. اجرای قانون، هزینه‌هایی دارد؛ اما این هزینه‌ها اگر معقول باشد، باید آن را پذیرفت. البته این به آن معنا نیست که بدون خردورزی و بررسی، هر قانونی را اجرا کنیم، بلکه وقتی قانونی تصویب می‌شود و هزینه‌های آن قابل تأمل است، نباید در اجرای آن تعلل کرد و از هزینه‌های آن هراسید.
 
زهراسادات مرتضوی
انتهای پیام
captcha