کد خبر: 4287699
تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۴۹
درس اخلاق آیت‌الله مظاهری/ 15

قرآن کدام انسان را می‌ستاید

اگر انسان در راهی که قرآن و اسلام از او خواسته است، قرار گیرد، کرامت دارد، اشرف موجودات است و مدح و تمجید قرآن شامل او می‌شود؛ اما چنانچه از صراط مستقیم منحرف شود، گمراه‌تر و پست‌تر از هر حیوان و هر میکروبی خواهد بود و قرآن کریم او را مذمت می‌کند.

آیت‌الله‌العظمی مظاهریبه گزارش ایکنا از اصفهان، آیت‌الله‌العظمی مظاهری در جلسه چهاردهم درس اخلاق خود با موضوع «انسان در قرآن»، به شرح و توضیح این موضوع می‌پردازد که قرآن کریم کدام انسان‌ها را مدح و تمجید و کدام‌ یک را مذمت می‌کند.

«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ

«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی‏»

بحث جلسات اخلاق درباره موضوع «انسان در قرآن» بود. بحث به اینجا رسید که در قرآن کریم، از یک سو تعریف و تمجید انسان ‌شده و از سوی دیگر، او را مذمت کرده‌اند.

در بعضی آیات، مقام خلیفة‌اللهی به انسان عطا شده و او را روح‌الله نامیده‌اند، حامل امانت خدا شده است، او را اشرف مخلوقات نامیده‌اند و حتی مسجود همه ملائکه واقع شده؛ اما از آن‌ طرف، مذمت‌هایی در قرآن از او شده که بسیار زیاد است؛ مثلاً می‌فرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ؛ قطعاً انسان ستم‌‏پيشه ناسپاس است.» (ابراهیم، 34) انسان ظالم و ناسپاس است. به خودش، به مردم و به خدا، بسیار ظلم می‌کند، بسیار هم بی‌وفاست.


بیشتر بخوانید:


همچنین می‌فرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً، إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً، وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً؛ به‌راستى كه انسان سخت آزمند و بى‌‏تاب‏ خلق شده است، چون صدمه‌‏اى به او رسد، عجز و لابه كند و چون خيرى به او رسد، بخل ورزد.» (معارج، 19 تا 21) این انسان بی‌ریشه است، مثل کف روی آب است، با مسئله کوچکی خود را گم می‌کند و صدایش بلند می‌شود. در آیه دیگری فرموده است: «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ؛ انسان از شتاب آفريده شده است.» (انبیاء، 37) عجول است، گویا اصلاً سرشته انسان بر عجالت است؛ به‌ عبارت دیگر زود تصمیم‌ می‌گیرد و خیر و شرش را خوب نمی‌تواند تشخیص بدهد.

قرآن در یک آیه اصلاً غالب انسان‌ها را خلق‌شده‌ برای جهنم می‌داند: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ؛ و در حقيقت، بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‌‏ايم، چراكه‏ دل‌هايى دارند كه با آن حقايق را دريافت نمى‏‌كنند و چشمانى دارند كه با آن‌ها نمى‏‌بينند و گوش‌هايى دارند كه با آن‌ها نمى‏‌شنوند. آنان همانند چهارپايان، بلكه گمراه‏‌ترند. آرى، آن‌ها همان غافل‏‌ماندگانند.» (اعراف، 179) گویا خلق شده‌اند برای رفتن به جهنم، این‌طور راه جهنم را گرفته و شتابان می‌روند. اکثرشان چشم حقیقت‌بین و گوش حقیقت‌شنو ندارند، دل هم ندارند. بعد می‌فرماید: آن‌ها مثل حیوان‌ها، بلکه پست‌تر و گمراه‌ترند، غافلند و توجه ندارند، غفلت سر تا پایشان را گرفته است.

در بعضی آیات نیز بدون آوردن اسم انسان، درباره او سخن گفته شده؛ مثلاً در آیه‌ای، پست‌تر و شرتر از هر جنبده‌ای توصیف شده است: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ؛ قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا كران و لالانى‏‌اند كه نمى‌‏انديشند.» (انفال، 22) پست‌تر از هر جنبده‌ای، آن است که تعقل و تفکر ندارد.

کدام انسان خلیفة‌الله است

در جلسات قبل صحبت شد که مفسران عالی‌قدر در این‌باره بسیار صحبت کرده‌اند که چطور باید این آیات را جمع کرد؟ گفته شد که بهترین جمع‌ها این است که بگوییم: اگر انسان در راه بیفتد، آن راهی که برای او خلق شده و در قرآن صراط مستقیم نامیده شده است، آن راهی که او را به گمشده‌اش و به مقصودش می‌رساند، ولو اینکه به گمشده‌اش هم نرسد، سعادتمند است. این همان انسانی‌ است که قرآن او را «خلیفة‌الله»، «مسجود ملائکه»، «اشرف خلائق» و «حامل امانت الهی» نامیده و تاج کرامت بر سر او نهاده است.

اما اگر در راه نیفتد، منحرف شود و در صراط مستقیم قرار نگیرد، نظیر آن سنگی‌ است که از بالای کوه پرتاب می‌شود؛ هر چه بیشتر پایین رود، سرعت سقوطش بیشتر می‌شود. این همان انسانی‌ است که به‌تدریج، به‌واسطه سقوط، پست‌تر از هر میکروب و پست‌تر از هر حیوانی می‌شود، در ذات او عجله است، تصمیم‌‌های بی‌جا می‌گیرد و بالاخره بی‌ریشه است.

این جمع بین آیات است، شاهد جمع هم از قرآن است، در همان آیه‌ای که انسان را امانت‌دار خدا دانسته، می‌فرماید: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً؛ ما امانت الهى و بار تكليف‏ را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه كرديم، پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند، ولى‏ انسان آن را برداشت؛ راستى او ستمگرى نادان بود.» (احزاب، 72)

بیان شد که منظور از امانت در این آیه، دل انسان، قلب انسان است. دل انسان عرش خداست: «قَلْب‏ الْمُؤْمِنِ‏ عَرْشُ الرَّحْمَنِ» (بحارالأنوار، ج 55، ص 39) این دلی که فقط باید جای خدا باشد، از طرف خدا نزد ما امانت است. اگر انسان این امانت را حفظ کند، مصداق امانت‌دار قرآن کریم است. به آنجا می‌رسد که دیگر هیچ‌ چیزی، هیچ‌ کسی در دلش نیست، جز خدا و بالاخره به آنجا می‌رسد که به قول قرآن شریف، خلیفه خدا و مسجود ملائکه است؛ اما اگر این امانت را امانت‌داری نکند، خیانت در امانت کند و در حرم خدا غیر خدا را وارد کند، خیانتکار است.

خداوند در حدیث قدسی می‌فرماید: زمين و آسمان وسعت مرا ندارند، فقط قلب بنده مؤمنم مى‏‌تواند مرا در خود جاى دهد: ‏«لَمْ يَسَعْنِي‏ سَمَائِي وَ لَا أَرْضِي وَ وَسِعَنِي قَلْبُ‏ عَبْدِي الْمُؤْمِنِ» (بحارالأنوار، ج ‏55، ص 39) یعنی هر که غیر خدا را در این حرم راه بدهد، خیانتکار است، جنایتکار است. قرآن می‌فرماید: «إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً؛ راستى او ستمگرى نادان بود.» (احزاب، 72) همین که امانت‌دار بود، همین که می‌توانست به آنجا برسد که قلبش حرم خدا باشد، قلبش عرش خدا باشد، خیانتکار می‌شود. دل مؤمن نظیر عرش خداست، عرش خدا چقدر اهمیت دارد؟ چقدر عظمت دارد؟ قلب مؤمن همان مقدار ارزش و اهمیت دارد، خود مؤمن هم همان مقدار عظمت دارد. حرمت مؤمن، طبق روایات، از حرمت کعبه و از حرمت ملک مقرب بالاتر است: «الْمُؤْمِنُ‏ أَعْظَمُ‏ حُرْمَةً مِنَ‏ الْكَعْبَةِ.» (الخصال، ج 1، ص 27) «وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ‏ أَعْظَمُ‏ حُرْمَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أَكْرَمُ عَلَيْهِ مِنْ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ.» (مشکاة‌الأنوار، ص 78)

وقتی دل انسان باغ وحش می‌شود

متأسفانه انسان معمولاً امانت‌دار نیست، وقتی در امانت خیانت کند و غیر خدا را در دل راه بدهد، دل او شبیه باغ‌ وحشی می‌شود که هر گوشه‌ای از آن را چیزی یا کسی تصاحب کرده است. معلوم است که چنین کسی بسیار ظالم است. قرآن می‌فرماید: «إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً؛ راستى او ستمگرى نادان بود.» (احزاب، 72) خیلی هم جاهل است، جاهل به چه کسی؟ جاهل به خودش، جاهل به خدا، جاهل به اسلام، جاهل به آن عزت و منزلتی که خداوند برای او قرار داده است.

همین آیه امانت، صدرش می‌گوید: انسان اشرف موجودات است، ذیلش می‌گوید: به شرط اینکه قلب او جای خدا باشد، به شرط اینکه در راه مستقیم قرار گیرد و رابطه‌اش با خدا محکم باشد؛ به عبارت دیگر متقی باشد؛ اما اگر حرف‌نشنو شود، اگر هوا و هوس بر دل او حکم‌فرما شود، اگر شیطان توانسته باشد او را ببرد، اگر شیطان توانسته باشد دل او را ببرد و دلش چراگاه شیاطین باشد، معلوم است که دیگر «خلیفة‌الله» نیست، اشرف مخلوقات نیست، همان است که قرآن می‌فرماید: مثل اینکه راه جهنم را گرفته و دوان دوان می‌رود تا به جهنم برسد. چنین آدمی از حیوان گمراه‌تر و پست‌تر است، برای اینکه از آنچه دارد، غافل است.

اگر کسی دُرّی گران‌بها داشته باشد، با کمال احتیاط از آن مواظبت می‌کند و در محلی مناسب آن را محفوظ می‌دارد. حال اگر همین دُرّ گران‌بها را به بچه‌ای دو سه ساله بدهند، با آن چه می‌کند؟ ابتدا قدری با آن بازی می‌کند، بعد هم اگر خسته شود، سنگی برمی‌دارد و روی آن می‌کوبد. چرا؟ چون دُرشناس نیست؛ چون ظالم به آن درّ است. چرا ظالم است؟ چون جاهل به آن درّ است. این وضع آدمی‌ است. اگر آگاه شد که انسان چیست و فهمید که انسان کیست، قدر خود را می‌داند و از درّ گران‌بهای وجود خویش مراقبت می‌کند تا تباه نشود.

البته توقع نداشته باشید که انسان کنه وجود خود را بشناسد؛ چنین شناختی، نه معقول و نه ممکن است. گرچه شهودی‌ها و اهل سیروسلوک با تکیه بر علم حضوری می‌توانند انسان‌شناس باشند، ولی افراد معمولی، انسان‌شناس نیستند، به‌ معنای شناخت کنه وجود انسان؛ اما شناخت انسان به اندازه فهم آنچه قرآن درباره انسان فرموده، از همه توقع می‌رود؛ یعنی همه لازم است بفهمند قرآن کریم، انسان را خلیفه خدا و امانت‌دار خدا می‌داند. هر بنده‌ای باید تا این اندازه خودش و دیگران را بشناسد و توجه کند که مسجود ملائکه است.

این توجه‌ها، توجه بعد توجه، این رابطه‌ها یعنی رابطه با خدا و رابطه با معنویات، کم‌کم انسان را در راهی می‌اندازد که به مطلوب می‌رسد، به مقصود منتهی می‌شود؛ اما اگر انسان بی‌توجه شد، به جای اینکه به خدا توجه داشته باشد، توجهش به دنیا شد، به جای اینکه رابطه با خدا داشته باشد، رابطه با هوا و هوس و رابطه با شیطان پیدا کرد، بنا بر تعبیر قرآن کریم، بت‌پرست است؛ نه‌تنها اجر و قرب ندارد، بلکه موحد نیست. خداوند متعال در سوره یس می‌فرماید: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ؛ اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را نپرستيد، زيرا وى دشمن آشكار شماست.» (یس، 60) ‌ای بنی‌آدم، مگر در ازل با هم معاهده نکردیم که تو شیطان‌پرست نباشی. تو که با من قرارداد و معاهده کردی، تو که در ذاتت، در سرشتت توحید نهفته است، چرا شیطان‌پرست شدی؟ چرا بت‌پرست شدی؟

انسان در عالم ذر به توحید اقرار کرده است

معلوم می‌شود قبل از اینکه دنیایی باشد، قبل از اینکه انسان در صلب پدر و در رحم مادر باشد، عالم ذر موجود بوده و انسان در آن عالم با خدا تماس داشته است؛ خدا با او حرف می‌زده و انسان توجه داشته که خدا با او و او با خدا حرف می‌زند و پروردگار عالم نیز به انسان توجه داشته و انسان توجه خدا را درک کرده؛ پس آن روح ملکوتی انسان به هر معنایی، قبل از این بدن مادی، قبل از این دنیا وجود داشته و با پروردگار عالم تماس داشته است.

قرآن کریم می‌فرماید: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏؛ و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا، گواهى داديم.» (اعراف، 172) ای فرزندان آدم مگر ما با هم معاهده نکردیم؟ مگر از تو قول نگرفتیم؟ مگر تو بله را نگفتی؟ مگر ما با هم قول و قرار نداشتیم؟ مگر من نگفتم آیا پروردگار شما نیستم؟ و شما گفتید: آری هستی؛ یعنی آنجا به توحید اقرار کردید.

پس تمام آدمیان به توحید اقرار کرده‌اند و فطرت خدایاب دارند. این ویژگی، مختص مؤمنان و آنان که با خدا رابطه دارند و اهل نماز و روزه، نیست، بلکه هر انسانی، حتی آنکه خدا و پیامبران و معاد را قبول ندارد، در عمق جانش خداجویی نهفته است. اصلاً 124 هزار پیغمبر آمده‌اند، برای همین که آن توجه را به انسان بدهند و عمق جان او را بیدار کنند. دلیلش هم این است که شخص بی‌دین، همان کسی که منکر خداست و علیه خدا کتاب می‌نویسد، اگر بن‌بست و مشکلی برایش پیش بیاید، فریاد خدا خدایش به آسمان می‌رود. قرآن کریم می‌فرماید: «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ؛ و هنگامى كه بر كشتى سوار مى‏‌شوند، خدا را پاكدلانه مى‏‌خوانند.» (عنکبوت، 65) وقتی کشتی در وسط دریا متلاطم شود، وقتی هواپیما در وسط جو خراب شود، هرکه باشد، در آن لحظه خدا خدا می‌کند؛ یعنی توجه به عمق جانش می‌کند.

در ازل، از عمق جان و از روح انسان اقرار گرفته‌اند؛ ولی او در دنیا اقرار و عهد خود را فراموش کرده است. به قول قرآن: «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ؛ ولى‏ چون به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرک مى‏‌ورزند.» (عنکبوت، 65) وقتی در این دنیا بیاید، دنیا مشغولش می‌کند. این دنیا وقتی مشغولش کرد، مشرک می‌شود. مشرک به چه چیز؟ مشرک گاهی بت می‌پرستد و به جای اینکه خداوند را عبادت کند، به عروسکی سجده می‌کند. خدا نکند غفلت بر انسان حکم‌فرما شود. اکنون در دنیا افرادی هستند که از نظر تخصص و دانش، در زمینه‌های گوناگون زبانزدند؛ اما همین افراد عروسکی به‌مثابه بت دارند و به آن سجده می‌کنند.

اگر غفلت انسان را گرفت، چنین می‌شود: با اینکه علم دارد، مخترع است و از هوش زیادی برخوردار است، اما وقتی در راه معنویت کار نکرده، به بتی که خودش از سنگ و چوب ساخته، سجده می‌کند یا حیوانی نظیر گاو را معبود خویش می‌پندارد.

قرآن چه کسانی را مشرک می‌داند

یکی از بزرگان گفته بود: اگر این جملۀ «بَلْ هُمْ أَضَل‏» در آیۀ شریفۀ «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛ آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏‌ترند.» (أعراف، 179) نبود، دق می‌کردم. به‌دلیل اینکه حیوان امانت‌دار خدا نیست، حیوان به قول قرآن شریف نتوانست بار امانت را به دوش بکشد؛ ولی بار امانت و استعداد حمل آن برای انسان بود. وقتی استعداد را زیر پا گذاشت، وقتی به جای خدا هوا و هوس آمد، وقتی به جای خدا در دلش دنیا آمد، به جای خدا شیطان آمد، دیگر خواه ناخواه از نظر قرآن بت‌پرست می‌شود. نه امانت‌دار خدا، نه خلیفه خدا؛ پس چه چیز است؟ مشرک؛ همان که قرآن درباره‌اش می‌فرماید: «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْم‏؛ پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه کرده است.» (جاثیه، 23) 

کسانی که در تبعیت، هوا و هوس را به خدا و تعالیم او ترجیح می‌دهند و زرق و برق دنیا آن‌ها را وادار به ارتکاب گناه می‌کند، به‌ تعبیر قرآن مشرک‌اند.

خلاصه حرف این است: انسان از نظر قرآن اشرف موجودات است؛ اما به شرط اینکه در راه مستقیم باشد. اگر انسان در راهی که قرآن و اسلام از او خواسته است، قرار گیرد، اگر رابطه‌اش با خداوند محکم باشد، کرامت دارد، اشرف موجودات است و مدح و تمجید قرآن شامل او می‌شود؛ اما چنانچه از صراط مستقیم منحرف شود، هوا و هوس یا شیطان را به‌ جای خدا معبود خویش قرار دهد و دچار غفلت شود، گمراه‌تر و پست‌تر از هر حیوان و هر میکروبی خواهد بود و قرآن کریم او را مذمت می‌کند.

انتهای پیام
captcha