به گزارش ایکنا از اصفهان، دفتر آیتاللهالعظمی مظاهری بهمناسبت محرمالحرام ۱۴۴۷، به انتشار سلسله دروس اخلاق معظمله با عنوان «عاشورا؛ معلم اخلاق» اقدام کرده است که متن این دروس همراه صوت آنها در سایت خبرگزاری ایکنا منتشر میشود.
«بسم اللّه الرحمن الرحیم
بحث امروز ما راجع به نصیحتی از امام حسین(ع) است. از همگی تقاضا دارم که نصیحت ایشان را بپذیرید و سرمشق زندگی خود قرار دهید. روزی شخصی خدمت امام حسین(ع) رسید و از ایشان خواست که سرمشقی در زندگی به او بدهد. حضرت اباعبدلله(ع) فرمود: «هر کس که بخواهد از راه گناه به جایی برسد، شکست میخورد و دواندوان به ضد مطلوب میرود و حتماً به چیزی که میترسد، مبتلا میشود.»
بیشتر بخوانید:
این مطلب به تجربه ثابت شده است و علمای علم اخلاق بر این جمله پافشاری میکنند و شواهد فراوانی برای آن بیان کردهاند. یکی از شواهد آن عمر بن سعد است؛ او قصد داشت از راه گناه به حکومت ری برسد، در کربلا امام حسین(ع) را شهید کند و در ری حاکم شود. نهتنها این مطلوب برای او محقق نشد، بلکه به نکبت عظیمی نیز گرفتار آمد.
اباعبدلله(ع) در دو یا سه جلسهای که با عمر داشت، تذکر داد که از راه گناه نمیتوانی به جایی برسی؛ ولی او سخن امام حسین(ع) را نشنید. ریاستطلبی، عمر سعد را کور، کر و نفهم کرده بود. ماجرای کربلا را تمام کرد، اسرا را به کوفه برد، آنها به شام رفتند و سپس مدینه نیز ساکت شد. بعد از همه اینها عمر سعد به ابنزیاد رجوع کرد و از این نقطه، نصیحت امام حسین(ع) شروع به محققشدن کرد.
عمر بن سعد از عبیداللّه بن زیاد اجازه خواست تا برای حکومت، عازم ری شود، حکم آن را نیز پیش از واقعه کربلا از یزید گرفته بود. عمر عملکرد خوبی برای ابنزیاد داشت و دستورات او را به خوبی اجرا کرده بود. ابنزیاد به او گفت: «شنیدهام که با حسین(ع) جلسه خصوصی داشتی.» عمر پاسخ داد: «اینکه جلسه داشتم یا نداشتم، تفاوتی ندارد. تو میخواستی حسین(ع) را بکشم، که کشتم.» ابنزیاد گفت: «نمیشود که با دشمن ما جلسه خصوصی داشته باشی، این مورد قبول نیست»؛ سپس از او حکمی را که یزید به عمر داده بود، طلب کرد.
عمر حکم را به ابنزیاد داد و او نیز حکم را پارهپاره کرد. عمر بر سر خود کوفت و گفت که چه کار کردی؟ در اینجا آیه «خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ» بر عمر سعد صادق است؛ سپس عمر را با کتک از دارالحکومه بیرون کردند. روزهای بعد، عمر بن سعد این آیه را با خود تکرار میکرد و کمکم عقل خود را از دست داد. بچهها در کوچه و بازار به او سنگ میزدند و در خانه نیز مورد شماتت همسرش که خواهر مختار بود، قرار میگرفت.
عمر به اهالی خانه دستور داده بود که رختخوابش را جمع نکنند؛ گاهی میخوابید، مینشست و خود را به دیوانگی میزد؛ سپس مختار قیام کرد و خواهرش که همسر عمر بود، از مختار برای همسرش اماننامهای گرفته بود. عمر دیوانه گاهی در جلسات مختار حضور مییافت، چشم مختار که به او میافتاد، بدنش میلرزید؛ زیرا دشمن سرسخت امام حسین(ع) بود.
مختار نمیدانست با وجود اماننامه، چگونه عمر را مجازات کند؛ بنابراین به چند تن از سرداران رشید خود گفت که سر از تن عمر جدا کنند. سرداران نزد عمر که در رختخواب خود خوابیده بود، رفتند و به او گفتند مختار احضارش کرده است. عمر پاسخ داد که اماننامه دارم و حال ندارم نزد او بیایم. از او اماننامه را خواستند، برگهای نشان داد که نوشته شده بود: «عمر تا زمانی که دست از پا خطا نکند، در امان است.» سرداران از او پرسیدند: «به مستراح رفتهای؟» پاسخ داد: «بله.» گفتند: «اینجا نوشته که نباید اقدامی داشته باشی.» عمر گفت: «منظور این نوشته این نیست، منظور این است که...» سرداران به او مهلت ندادند که جمله را تمام کند و سرش بریده شد. سر را نزد مختار بردند و دل او شاد شد، گفت: «این به جای سر بریده امام حسین(ع) است که برای ابنزیاد آوردند.»
این ماجرا را امام حسین(ع) در جلساتی که با عمر داشت، به او تذکر داده بود. ایشان به عمر فرمود: «مَن حاوَلَ أمرا بِمَعصِيَةِ اللّه ِكانَ أفَوتَ لِما يَرجُو وأسرَعَ لِما يَحذَرُ»؛ به این معنا که با شهادت من نمیتوانی به جایی برسی. در نهایت امام حسین(ع) عصبانی شد و فرمود: «تو از گندم ری نخواهی خورد.» او به امام جسارت کرد و گفت که جوی ری نیز برای ما بس است. جو در ری نیز نصیب او نشد، بلکه نکبت و بدبختی به سراغش آمد.
به تجربه اثبات شده است که هر کس بخواهد از راه گناه به جایی برسد، به مطلوب خود نمیرسد، بلکه دواندوان به بدبختی میرسد و به چیزی که از آن میترسد، مبتلا میشود. این مطلب درباره ریاستها، تمکنها و... صادق است. بیش از بیست ماجرا در ذهن بنده هست که این مطلب را در زندگی حال حاضر ما نیز تأیید میکند.
از همه شما تقاضا دارم که این روایت امام حسین(ع) را سرمشق زندگی خود قرار دهید. هرگاه شیطان جنی و انسی، توهم و خیال سراغ شما آمد و به انجام گناه تشویق کرد، بدانید که به مطلوب خود نمیرسید، بلکه به گفته اباعبداللهالحسین(ع) به مطلوب خود نرسیده، به ترس خود مبتلا میشوید و دواندوان به سوی بدبختی خواهید رفت.
انسان حتی اگر بخواهد از راه گناه، حق خود را زنده کند نیز به آن نمیرسد. تجربه نیز این نکته را تأیید کرده است؛ برای مثال اگر بخواهید به شهر قم سفر کنید، راه آن از جاده سمت راست باشد و ما از جاده سمت چپ حرکت کنیم، طبیعیست که به مقصود نخواهیم رسید. هر قدمی که در این مسیر برداریم، از استان قم دورتر میشویم. گناه بیراهه است. انسان از مسیر بیراهه حتی حق خود را نیز نمیتواند بگیرد.
انتهای پیام