یکی از نظریههای مهم در حوزه روابط بینالملل، سازهانگاری نام دارد. این نظریه در سیاست بینالملل بر مبنای نوعی هستیشناسی رابطهای است که اهمیت زیادی به مفاهیمی مانند ارزشها، هنجارها و نمادها میدهد؛ اما مهمترین مؤلفه سازهانگاری، هویت محسوب میشود که مجموعهای از باورها و برداشتها درباره خود و دیگران و روابط میان آنهاست و به افراد (کنشگران)، درکی از خود و ابزاری برای فهم روابط خود در محیط سیاست خارجی و دیگری میدهد.
همین هویتها هستند که موجب برداشتهای خاصی از خود در رابطه با سایر کنشگران میشود و از این طریق، منافع خاصی برای کنشگران تعیین میکند و باعث شکلدادن به تصمیمات آنها در سیاست بینالملل میشود. همین امر به شکلگیری هویت خود در برابر هویت دیگری میانجامد.
براساس نظریه سازهانگاری، هویت کنشگران ارزشها، هنجارها و ایدههای نهادینه در آنها را شکل میدهد و به دنبال این شکلگیری هویت، منافع آنها نیز تعیین میشود. در سایه تعامل، تصمیمگیران دولتی میتوانند ساختارهای معنایی بسازند و بر پایه همان برداشت و تصورات ذهنی خود، یکدیگر را خود و دیگری یا دوست و دشمن در نظر بگیرند.
بر این اساس، روابط میان ایران و ایالات متحده آمریکا از این نظر حائز اهمیت است که ارزشها و هنجارهای شکلگرفته در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی در میان تصمیمگیران سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، براساس ارزشهای اسلامی، هنجارهای استقلالطلبانه و وابستگینداشتن به قدرتهای بزرگ غربی و شرقی و در رأس آنها ایالات متحده آمریکا، حمایت از آرمان ملت فلسطین و به دنبال آن مبارزه با اسرائیل در تعارض جدی با ارزشها و الگوهای آمریکایی و حمایت قاطع این کشور از اسرائیل قرار گرفت.
ارزشهای متعارض باعث شکلگیری هویتهای متعارض و به دنبال آن، منافع متضاد و متعارض میان ایران و آمریکا شده است و همین امر باعث شده که این دو کشور، یکدیگر را دیگری یا همان دشمن در نظر بگیرند و ارزشها، هنجارها و ایدههای مورد نظر یکدیگر را به چالش بکشانند.
ایالات متحده آمریکا با توجه به ادراکی که از موقعیت خود در نظام بینالملل در جایگاه یک قدرت هژمون دارد، دارای حوزههای نفوذ گستردهای در سطوح جهانی است؛ همچنین براساس انگارههای خود، توسعه ایران در حوزههای گوناگون اعم از سیاسی، نظامی، فرهنگی و فناوری را تهدیدی برای خود تصور میکند و با بهکار بردن مفاهیمی مانند حکومت بنیادگرا، حامی تروریسم، محور شرارت و... درباره ایران و به دنبال آن، جمهوری اسلامی ایران نیز براساس ادراکات ذهنی خود با به تصویر کشیدن آمریکا بهمثابه قدرت سلطهگر، امپریالیست، شیطان بزرگ و حامی رژیم اشغالگر قدس به مقابله با هم پرداختهاند که باعث ایجاد نوعی بدبینی به سیاستهای یکدیگر در چارچوب هویتها و انگارههای متعارض شده است.
یکی از مهمترین مسائل مورد اختلاف و چالشبرانگیز میان دو کشور، برنامه هستهای ایران است. ایالات متحده آمریکا با متهمکردن ایران به دستیابی به سلاح هستهای و غیر صلحآمیز خواندن برنامه هستهای آن و استفاده از ابزار تحریم و فشار حداکثری، خواهان انزوای ایران و مقابله با ارزشها و هنجارهای جمهوری اسلامی ایران شده است.
از سوی دیگر، ایالات متحده آمریکا با نفوذ و قدرتی که در سازمانهای مهم بینالمللی مانند سازمان ملل متحد در قالب شورای امنیت و همچنین آژانس بینالمللی انرژی اتمی دارد، تلاش کرده است تا با تصویب قطعنامههای ضدایرانی، برنامه هستهای این کشور را مخرب نشان دهد.
در جریان مذاکرات هستهای ایران و آمریکا، این کشور با همراهی تروئیکای اروپایی (آلمان، فرانسه و انگلیس) بهدلیل همسویی انگارهها، ارزشها و هنجارها به تعامل مشترک با یکدیگر پرداختند و با هدف تشدید فشار بر ایران و با این ادعا که ایران به تعهدات هستهایاش پایبند نبوده است، قطعنامه ضد ایرانی در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی به تصویب رساندند. ایران هم در واکنش به این اقدام سیاسی آژانس، اعلام کرد که غنیسازی اورانیوم را افزایش خواهد داد.
در حالی که قرار بود دور ششم مذاکرات هستهای ایران و آمریکا در عمان برگزار شود، رژیم صهیونیستی با چراغ سبز آمریکا به خاک ایران تجاوز کرد و با به شهادت رساندن جمعی از فرماندهان نظامی، غیر نظامیان و از همه مهمتر، دانشمندان هستهای کشورمان نشان داد که آمریکا و مهمترین متحدش در منطقه، یعنی رژیم صهیونیستی، خصومتی آشکار و جدی با برنامه هستهای ایران دارند و به استناد روزنامه وال استریت ژورنال، مذاکرات پوششی برای حمله غافلگیرانه اسرائیل به ایران بوده است.
از سوی دیگر، آمریکا افزون بر تجهیز تسلیحاتی و حمایتهای بیدریغ خود از رژیم صهیونیستی، در اقدامی تجاوزکارانه و مغایر با منشور سازمان ملل متحد، به تأسیسات هستهای کشور در فردو، نطنز و اصفهان حمله کرد و ایران هم در واکنش به این اقدامات تجاوزکارانه، حملات موشکی خود را به سرزمینهای اشغالی ادامه داد و در پاسخ به اقدام شنیع آمریکا نیز به پایگاه العدید قطر که مهمترین پایگاه این کشور در خاورمیانه است، حمله کرد و نهایتاً جنگ ۱۲ روزه تحمیلی به پایان رسید.
همانطور که مشخص است، تنشها میان ایران و آمریکا شدت یافته و باعث به چالش کشیدهشدن مذاکرات هستهای شده است. ترامپ خواستار توقف غنیسازی اورانیوم و نابودی برنامه هستهای ایران است و از سوی دیگر، ایران هم با غیر قابل قبول خواندن خواستههای آمریکا، آن را در تضاد با معاهده انپیتی میداند و فناوری هستهای و غنیسازی اورانیوم را حق مسلم خود برمیشمرد.
ایالات متحده آمریکا در راستای اهداف و منافع خود، بهویژه حمایت از رژیم اسرائیل، به دنبال این بوده است تا با تحمیل فشار و خواستههای خود، مانع از چانهزنی ایران و بهزعم خود، تسلیم این کشور شود؛ اما تأکید ایران بر حق غنیسازی اورانیوم و تلاش برای تجدیدنظر در همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، به افزایش تقابل دو کشور منجر شده است.
از آنجا که فناوری هستهای بهدلیل کاربردهای متنوع آن میتواند باعث افزایش قدرت یک کشور در سطوح سیاست منطقهای و بینالمللی شود و ایران نیز جزو کشورهاییست که خواهان توسعه و افزایش قدرت هستهای صلحآمیز خود هستند، افزایش قدرت هستهای ایران بهدلیل ارزشها و هنجارهای متفاوت و متعارض آن با آمریکا، باعث نگرانی این کشور از به چالش کشیدهشدن منافع، اهداف و قدرت هژمون خود شده است؛ به عبارت دیگر، ایالات متحده آمریکا، ایران را «دیگری» تصور میکند که فعالیتهای هستهایاش با توجه به هویت متعارضی که با آمریکا دارد، میتواند تهدیدی برای این کشور و جامعه بینالملل باشد.
پگاهسادات طباطبایی
انتهای پیام