به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، پیوند دین و جامعه، پیوندی ناگسستنی است و ادیان در طول تاریخ، همواره برای تکامل و پاسخگویی به پرسشها و نیازهای اساسی بشر آمدهاند به گونهای که امیر سخن، حضرت علی(ع) میفرمایند: «خداوند رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده؟ در کجا به سر میبرد؟ و به سوی کجا رهسپار است؟» و پاسخ به این سؤالهای بنیادین جز در دایره دین میسر نمیشود. از سوی دیگر قدر و اهمیت دین به حدی است که ناخودآگاه پس از ورود به هر جامعهای، وجوه مختلف آن اجتماع را متأثر از خود میسازد.
اما در میان ادیان ابراهیمی و غیرابراهیمی، دین مبین اسلام با توجه به عظمت و جامعیتی که دارد، پس از ورود به جوامعی چون ایران، تمامی شئون اجتماعی و فرهنگی آن را تحت تأثیر قرار میدهد. نقش اسلام و قرآن در اعتلای فرهنگ و ادب فارسی، تنها جلوهای از این اثرگذاری عمیق به شمار میرود، چنانکه توانسته تصویری کمنظیر از این ادبیات به جهانیان عرضه کند. بر این اساس و به منظور مروری بر دامنه تأثیرگذاری کلام الهی بر فرهنگ و ادب فارسی به سراغ کمالالدین غراب، نویسنده ادبیات دینی، مترجم ترجمه ادبی و زیباشناسانه قرآن که در حال حاضر مدیر فرهنگسرای جهاد دانشگاهی خراسان رضوی است، رفتیم تا در این زمینه گپوگفتی با وی داشته باشیم.
ادیان، استوانه اصلی فرهنگ و ادب در جوامعغراب در گفتوگو با
ایکنا با اشاره به تأثیرات قرآن بر فرهنگ و ادب فارسی، ابراز کرد: ادیان، استوانه اصلی فرهنگ و ادب در هر جامعهای به شمار میروند. در ایران نیز چه قبل از اسلام و چه بعد از آن همینگونه بوده است. حتی آیینهایی چون بودیسم هم در هر منطقهای که گسترش یافته، ادبیات خاص خود را شکل بخشیده است.
وی ادامه داد: این بدان دلیل است که ادیان از مسائل اساسی زندگی انسان همچون اخلاق، ادراک انسان نسبت به جهان هستی، رابطه انسان با خدا، زندگی پس از مرگ و پاداش دنیوی و اخروی سخن به میان میآورند و به پرسشهای اصلی «چرا آمدهام» و «به کجا می روم» پاسخ میگویند. این موارد از موضوعات اساسی بشر در همه جوامع، در همه عصرها و به قول مرحوم شریعتی، همه نسلها به شمار میرود.
وی همچنین اضافه کرد: از آنجا که ارزش هر انسانی به میزان تلاشی است که برای یافتن پاسخ این پرسشها میکند، لذا این مسئله از حساسیت بسیار بالایی برخوردار است. ادیان مختلف هرکدام پاسخهایی نزدیک اما با طعم و رنگ مختلف به آن دادهاند و پیامبران خود را مسئول پاسخگویی به این پرسشهای اساسی میدانستند.
غراب افزود: بنابراین ادبیات هر قومی خود به خود پیرامون مذهب آن قوم و مقولاتی که آن مذهب بیشتر بدان پرداخته است، با رنگ و بویی خاص که بازتابی از ویژگیهای محیطی، جغرافیایی، اجتماعی، نژاد، زبان، تاریخ و فرهنگ آن قوم دارد، شکل میگیرد. مقصود از مذهب در اینجا همان دین است. ادیان، فارغ از بحث کمال وحی از همین جا با یکدیگر تفاوتهایی پیدا میکنند وگرنه ذات و ریشه اصلی همه آنها، نیاز بشر برای یافتن پاسخ این سؤالها است.
وی بیان کرد: با وجود این تفاوتهای فرهنگی وقتی دینی به عظمت اسلام پدید میآید نه در جامعه عرب بلکه در هرجایی که گسترش پیدا میکند، چه آیین قبلی را تکامل ببخشد یا کنار زده و خودش جایگزین شود، در هر دوصورت، چنانچه نفوذی عمیق در روح، ذهن، قلب و اندیشه آن مردم پیدا کند، خودآگاه یا ناخوداگاه در تمام وجوه زندگی آن مردم اعم از ادبیات، فرهنگ، زبان، روابط اجتماعی، تعاملات انسانی آن جامعه اثرگذار خواهد بود.
این نویسنده ادبیات دینی با ذکر مثالی در همین زمینه افزود: به عنوان نمونه در حوزه تأثیر اسلام بر زبان مردم ایران مشاهده میکنیم که تا قبل از فردوسی بزرگ، زبان عربی به عنوان زبان علمی حوزهها و مراکز علمی آن عصر، به تدریج چنان گسترش پیدا میکند که میرود اندک اندک به زبان اصلی مردم تبدیل شود و زبان فارسی را از بین ببرد. اهمیت کار بزرگ فردوسی که همانا احیای زبان و ادب فارسی است، در اینجا آشکار میشود؛ شاید این سخن به مزاق برخی خوش نیاید اما بنده معتقدم ادبیات فارسی به ویژه شعر فارسی تا پیش از قرون معاصر، ترجمان فارسی قرآن و ارزشهای اسلامی است.
وی با بیان اینکه در اسلام، قرآن مرکز و محور است و ادبیات فارسی ترجمان قرآن به شمار میرود، دلیل گسترش ادبیات فارسی در میان آحاد جامعه و اقبال بیشتر گروهی از مردم نسبت به آن در قیاس با قرآن را بیگانگی بخش عظیمی از جامعه با زبان عربی و عدم توانایی در استفاده بهینه از این زبان و قرآن کریم عنوان کرد و افزود: از آن طرف زبان فارسی، زبان اصلی و مادری فرد محسوب میشود. بنابراین مفاهیم و ارزشهای اصیلی که در قرآن وجود دارد را از طریق ادبیات بهویژه شعر درک میکند.
قرآن، تنها کتاب آسمانی که سرآغازش با مدح و ستایش پروردگار استغراب در ادامه اشاره کرد: در بسیاری از کتب آسمانی، آغاز کتاب با مدح و ستایش خدا نیست. به عنوان نمونه آغاز تورات با داستان آفرینش است. در اناجیل اربعه که بر جای مانده، کتاب با داستان زندگی حضرت عیسی(ع) از تولد تا زمانی که مبعوث شده و تا لحظهای که عروج میکند یا به زعم آنها مصلوب میشود آغاز میشود؛ آغاز این دو کتاب اصلی یهودیت و مسیحیت که اسلام به عبارتی دنباله آنها تعریف میشود با مدح و ستایش خداوند نیست. ولی قرآن سرآغازش با مدح و ستایش پروردگار است و میفرماید: «بسم الله الرحمن الرحیم، به نام خداوند بخشنده مهربان، الحمدلله رب العالمین، سپاس مخصوص خدایی است که پروردگار جهانیان است»(حمد/1).
وی با بیان اینکه بسیاری از دواوین شعرای بزرگ ما به تقلید از قرآن با مدح و ستایش خدا آغاز میشود، اذعان کرد: به عنوان نمونه سعدی بوستان را با «به نام خدایی که جان آفرید، سخن گفتن اندر زبان آفرید، خداوند بخشنده دستگیر «اشاره به رحمانیت و رحیمیت خداوند، کریم خطابخش پوزش پذیر» آغاز میکند. و یا در آغاز گلستان میگوید: «منّت خدای را عزّوجّل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت»، که اشاره به آیه هفتم سوره ابرهیم دارد آنجا که میفرماید: «وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ، و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعا سپاسگزارى كنيد [نعمت] شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسى نماييد قطعا عذاب من سخت خواهد بود»، میبینیم ابتدای کتاب را با مدح خدا آغاز میکند و در ادامه آیه قرآن را تضمین مینماید.
اثر و بازتاب کلام وحی در آثار بزرگان ادب فارسیاین مترجم قرآن ضمن بیان این مطلب که سعدی دیوان خود را نیز با بیت «اول دفتر به نام ایزد دانا، صانع پروردگار حی توانا» آغاز میکند و به نام خدا و ستایش او اختصاص میدهد، گفت: فردوسی و نظامی نیز سرآغاز کتب خود را به ترتیب ابیاتی چون «به نام خداوند جان و خرد، کزین برتر اندیشه برنگذرد، خداوند نام و خداوند جای، خداوند روزی ده رهنمای» و «ای نام تو بهترین سرآغاز، بینام تو نامه کی کنم باز، ای یاد تو مونس روانم، جز نام تو نیست بر زبانم» قرار دادهاند و با یاد و ستایش خدا آغاز کردهاند. این نخستین تأثیر صوری قرآن در ادب فارسی به شمار میرود. حال اگر بخواهیم به مغزش بپردازیم نمونههای بسیاری وجود دارد که نشاندهنده تاثیر عمیق کلام وحی در آثار این بزرگان است.
وی در ادامه به سخنی از یک استاد فرانسوی به نقل از دکترعلی شریعتی اشاره کرد که گفته است: استادی فرانسوی میگوید: «ادب فارسی چهار رکن دارد، یک رکن آن سعدی است که میتوانیم آن را با آناتول فرانس خودمان مقایسه کنیم و البته سعدی بسیار برتر از آناتول فرانس است. حافظ، رکن دیگر آن به شمار میرود که میتوان او را با گوته آلمانی مقایسه کرد و البته که گوته خود به شاگردی و الهام از حافظ اذعان دارد و افتخار میکند. از دیگر ارکان ادب فارسی، فردوسی است که ما میتوانیم او را با هومر شاعر حماسهسرای یونانی، صاحب آثار الیاد و ادیسه، قیاس کنیم و البته فردوسی بسیار برتر است زیرا اشعار هومر مملو از افسانههای خرافی است در حالی که شاهنامه فردوسی سرشار از حکمت، علم و اندیشه است. رکن چهارم ادبیات فارسی، مولانا جلالالدین محمد بلخی است که هرچه جستوجو کنیم نظیری برای او در ادبیات جهان نخواهیم یافت».
مولانا، سعدی، حافظ و فردوسی؛ ارکان اصلی ادبیات فارسیغراب به توضیح فوق میافزاید: توجه کنیم که هر یک از افرادی که استاد فرانسوی از آنها نام میبرد متعلق به یک کشور، یک قوم و یک خطه جداگانهاند و زبان و خرده فرهنگشان متفاوت از دیگری است. درحالی که بزرگان ما همه متعلق به یک سرزمین و دارای یک نژاد، فرهنگ، زبان هستند. بنابراین در نگاه کلی میتوان از این چهار نفر به عنوان تأثیرگذارترین چهرههای ادب فارسی یاد کرد. اگرچه بزرگان دیگر نیز شأن و منزلتشان محفوظ بوده و اگر بخواهیم میتوانیم جلوههایی از انعکاس قرآن در آثار آنان را نیز شاهد آورد. حال به بیان نمونههایی از تأثیر کلام وحی در آثار بزرگان یاد شده میپردازیم. حافظ میگوید: «عشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ، قرآن ز بر بخوانی با چهارده روایت»، امروزه ما قرآن را با قرائت عاصم به روایت حفص میخوانیم. به قول حافظ سیزده روایت دیگر نیز مانند روایت انس و ابن مسعود و دیگران وجود دارد که ما با آنها بیگانهایم. البته قاریانی چون عبدالباسط برخی از آیات را به روایتهای مختلف میخوانند.
وی با تأکید بر این نکته که در میان آثار این بزرگان، غالب مضامین قرآنی یا از خود آیه عینا برگرفته و یا به گونه دیگری محتوا و مضمون پیام دریافت شده و صورت آن متفاوت بیان است، اظهار کرد: سعدی، حافظ، مولوی و دیگر شعرا به جز فردوسی که حوزه داستانسرایی او فرهنگ باستانی ما بوده، یکسره در بین گفتارشان از عین آیات قرآنی الهام گرفتهاند. در مقالهای عنوان شده بود که بیش از هزار و 200 نکته در آثار سعدی اشاره به داستانهای قرآنی دارد.
بازتاب مضامین قرآنی در داستانهای ایرانی شاهنامهاین نویسنده ادبیات دینی میافزاید: نمونههای موجود که در ادامه اشاره میشود، اثبات میکنند که ادب فارسی ترجمان قرآن است زیرا قرآن به سؤالهای اساسی انسان میپردازد و انسانها نیازمند پاسخگویی دین به این پرسشها هستند. لذا شاعر ناگزیر، همان مفاهیم را الهام گرفته و واسطهای میشود بین منبع الهامبخش قرآن و خلق. شاعر در اینجا نقش واسطه را بازی میکند. به عنوان مثال، سعدی نقش مرشد و واعظ را بازی میکند، مولوی نقش واعظ، عارف، فیلسوف و حافظ نقش عارف عاشق. فردوسی نیز به گونه دیگری همان نقشها را برعهده میگیرد. مضامین الهی را در قالب داستانهای ایرانی بیان میکند و به مفاهیمی چون پاکی و پاکدامنی، ایثار، ازخودگذشتگی، خداپرستی و... که اسلام و قرآن همواره بر آنها تأکید دارد، میپردازد.
وی با ذکر نمونهای تشریح کرد: در داستان رستم و تهمینه شاهنامه میبینیم زمانی که رستم به سرزمین ترکان رفته و میخواهد ازدواج کند یک مؤبد را خبر میکند تا عقد ازدواج را میان آنان جاری کند. یعنی به رسم ما یک مرد روحانی خداپرست را میآورد و میگوید بین ما یک عقد شرعی ببیند. این روایت، داستان رستم و سهراب است اما دقیقا از سنتی سخن به میان میآورد که در جامعه مسلمانان جاری است. البته از منابع اطلاعات درباره اینکه قبل از ورود اسلام به ایران، عقد ازدواج چگونه و به دست چه کسی بسته میشده، یکی همین شاهنامه است و شاید قبل از ورود اسلام به ایران نیز عقد ازدواج به همینگونه بسته میشده است.
ساختار شاهنامه ملهم از ساختار آیات قرآن استغراب در بخش دیگری از سخنانش به نمونههای دیگری از انعکاس آیات قرآن در اشعار فردوسی اشاره کرد و گفت: فردوسی در بیت «زر و سيم و اسبان آراسته، چو داری به دست اندرون خواسته، نبايد فشاند و نبايد فشرد، هزينه چنان كن كه بايدت كرد» از آيه 29 سوره اسرا الهام گرفته است، آنجا که فرموده: «وَلاتَجْعَلْ يَدَك مَغلولةً الي عُنُقك و لاتَبْسُطْها كُلَّ البَسط فَتَقْعُدَ مَلوما محسورا، و دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار [هم] گشاده دستى منما تا ملامت شده و حسرتزده بر جاى مانى». اشاره به میانهروی در بخشش است. گذشته از معنا، مضمون و مفهوم، استاد بدیعالزمان فروزانفر در ارتباط با بهرهگیری فردوسی از ساختار و قالب قرآن نیز او را شدیدا تحت تأثیر قرآن دانسته و ساختار شاهنامه را الهام گرفته از ساختار آیات قرآن میداند و میگوید: «اسلوب و روش نظمی شاهنامه از اسلوب قرآن گرفته شده و هرچه در آنجا از حیث بلاغت، منظور و طرف بحث بلغا است، اینجا تقلید و نظیر آن ایجاد میشود».
وی در ادامه با اشاره به عبارت «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ، بال فروتنى بر آنان بگستر» در آیه 24 سوره اسراء، مطرح کرد: قرآن کریم در برخی آیات از مصطلحات رایج در جامعه و فرهنگ عرب و قریشیان بهره میگیرد. آیه «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ»، از این مصادیق به شمار میرود. فردوسی بیت «بخواهش بر شاه پیروزگر، تهمتن بیامد بگسترد پر» را با الهام از این آیه سروده و عین اصطلاح قرآنی «پر فروتنی را گستردن» را تضمین کرده است، «پر در اینجا به معنای بال است».
مدیر فرهنگسرای جهاد دانشگاهی خراسان رضوی به توضیح فوق افزود: استعمال مصدر برای تأکید و توصیف یکی دیگر از نمونههای تأثیرپذیری فردوسی از ساختار آیات قرآن است. مثلا در آیه «اِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا، آنگاه كه زمين به لرزش [شديد] خود لرزانيده شود»(زلزله/1) عبارت «زِلْزَالَهَا» به عنوان مفعول مطلق و به معنای «جنبیدنی سخت» به کار میرود؛ این نوع مفعول مطلق، تأکیدی و وصفی است و در زبان فارسی وجود ندارد. به عنوان مثال ما در زبان فارسی هیچگاه نمیگوییم «آنگاه که زمین بجنبد جنبیدنی» بلکه میگوییم «آنگاه که زمین سخت بجنبد». در حقیقت مفعول مطلق تأکیدی در آیه فوق، کار صفت «سخت» را در زبان فارسی انجام میدهد.
وی ادامه داد: فردوسی در شاهنامه گاهی از این کارکرد مفعول مطلق در آیات قرآنی در زبان فارسی بهره گرفته و گفته است: «دژم روی زانپس بدو داد چنگ، بپرسید «پرسیدنی» چون پلنگ؛ یا «چنان کامد آواز بر چاهسار، بخندید «خندیدنی» شاهوار» یا «چو بیدار شد اندر آمد به جنگ، بغرید «غریدنی» چون پلنگ» از الهامات دیگر فردوسی از قرآن این نمونههاست «مکان و زمان و زمین آفرید، بر آن آفرین کافرین آفرید. هم انجام از اویست و فرجام از اوی، هم آرام از اویست و هم کام از اوی» که اشاره به آیه سوم و چهارم سوره حدید دارد. موارد بسیاری در اشعار فردوسی وجود دارد که ترجمان آیات قرآن به شمار میروند؛ بنابراین ممکن است در نخستین نگاه چنین به نظر برسد که فردوسی نسبت به شاعران دیگر در ارتباط با مضامین قرآنی دورتر قرار گرفته ولی چنانکه دیدیم، هم از لحاظ مضمون و محتوا و هم ساختار از قرآن بهرههای فراوان برده است.
حافظ تماما درگیر مفاهیم قرآنی است/ غور و تدبر عمیق حافظ در کلام وحیغراب در مقطع دیگری از این گفتوگو به تأثیر آیات الهی بر اشعار حافظ اشاره و تصریح کرد: در حقیقت کسی که قرآن را به چهارده روایت حفظ کند و بخواند، امکان ندارد که بتواند خارج از تأثیرات عظیم آن قرار بگیرد. من معتقدم حافظ یکسره و کاملا درگیر مفاهیم قرآنی است. زیرا قرآن از یک منبع غیبی و ذات مطلق صادر شده و تمایل انسانی چون حافظ این است که پاسخ سؤالهایش درباره خلقت خود و عالم هستی را از این منبع بیابد. پاسخهایی که بتواند دل را قانع کند.
وی اضافه کرد: اینکه حافظ، قرآن را با چهارده روایت حفظ است یعنی پیوسته با منبع وحی الهی مواجهه دارد و پاسخ سؤالهایش را از آن میگیرد؛ چنانکه میگوید: «حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار، تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور» یعنی قرآن به عنوان بزرگترین پاسخگو، آرامشبخش و بینیازکننده انسان در وجود او به شمار میرود. یا آنجا که اشاره میکند: «ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ، به قرآنی که اندر سینه داری»، یعنی «به خاطر قرآنی که در سینه داری»، شعر تو اینقدر خوش است، و حرف «به» در اینجا به معنای قسم نیست بلکه سببیت را میرساند.
تهمتهایی که به حافظ زده میشود، سطحینگری و مردود استاین مترجم قرآن در اثبات این موضوع به ابیاتی دیگر از اشعار حافظ اشاره کرد و گفت: کسی که میگوید «صبح خیزی و سلامتطلبی چون حافظ، هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم» و یا «ز حافظان جهان کس چو بنده نکرد، لطائف حکمی با نکات قرآنی» که اندیشههای فلسفی را با نکات قرآنی جمع و پاسخهایی را بیان کرده است؛ حافظ از تهمتهایی که گاه به او زده میشود، مبراست. این تهمتها ناشی از سطحینگری، مردود و وصلهای ناجور به شخصیت حافظ به شمار میرود.
وی همچنین متذکر شد: ما به عنوان یک انسان عادی در دنیای معاصر فعلی که قرآن را حفظ نبوده و فقط سؤالهایی داریم، هنگامی که با بخشهایی از سور قرآن ارتباط برقرار میکنیم احساس سیری و غنا میکنیم، چه رسد به کسی که با چهارده روایت قرآن را در سینه دارد. یعنی پیوسته به غور و تدبر در قرآن مشغول است. این حافظ، حافظی نیست که برای مسابقات بینالمللی، به طور صوری قرآن را حفظ کند که به اعتقاد بنده کاری سخیف، سطحی و در حقیقت کوچک شمردن قرآن است.
غراب در تبیین شخصیت حافظ همچنین گفت: ابیاتی نیز هست که نشان میدهد حافظ به کشاف زمخشری ارادت داشته و تفسیر او را میخوانده است، آنجا که میگوید: «بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر، چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است». همچنین در تضمین آیات قرآنی نیز نمونههای بسیاری در اشعار حافظ میتوان یافت، به عنوانه مثال در بیت «و من یتق الله یجعل له، و یرزقه من حیث لایحتسب» به آیه دوم و سوم سوره طلاق اشاره و عین آیه را تضمین کرده است.
سخن مولوی یکسره ترجمان قرآن استوی در بخش دیگری از این گفتوگو از اشارات قرآنی در آثار مولوی سخن گفت و افزود: مولوی، ترجمان قرآن و شاعری است که بیش از همه به صراحت آیات قرآن را چه در مثنوی و چه غزلیاتش تضمین کرده است و هیچ کس در این زمینه به گرد او نمیرسد. مولانا و پدرش فقیه بودهاند و چون اساسا واعظ بوده و سپس شکل وعظش از منبر به موعظه عارفانه، شاعرانه تبدیل شده، مفاهیم و مضامین قرآنی را همچون حافظ اما بسیار گستردهتر و برجستهتر بیان کرده است. مواعظ و سخنرانیهای او بر منبر که تحت عنوان «مجالس سبعه» گردآوری شدهاند شاید قبل از ملاقات مولانا با شمس، بوده است؛ کتاب گرانسنگ «فیه ما فیه»، دیوان شمس و مثنوی معنوی از دیگر آثار این شاعر بزرگ به شمار میرود.
مدیر فرهنگسرای جهاد دانشگاهی خراسان رضوی یادآور شد: شیخ بهایی در وصف مولوی میگوید: «من نمیگویم که آن عالیجناب، هست پیغمبر ولی دارد کتاب». خود مولوی نیز کتاب خود را به قرآن تشبیه کرده و میگوید: «مثنوی معنوی مولوی، هست قرآن در زبان پهلوی»(شاید این بیت از افزودههای بعدی باشد) یا «مثنوی من چو قرآن مدل، هادی بعضی و بعضی را مضل». از تشویقهای مولوی برای ورود به قرآن این ابیات است: «چون تو در قرآن حق بگریختی، با روان انبیا آمیختی» که بیانگر نگاه او به نبوت است و در بیت دیگر ادامه میدهد: «هست قرآن حالهای انبیا، ماهیان بحر پاک کبریا» به این معنا که حقیقت در وجود انبیا منعکس شده و به زبان آنها برای ما بازتاب یافته است؛ چرا که اگر وجود انبیا همچون آیینه پاک و بی زنگار، فارغ از تعلقات نمیبود، نور الهی در آنها منعکس نمیشد.
وی در ادامه به ذکر ابیات دیگری از مولوی در ارتباط با انبیا پرداخته و افزود: «ور بخوانی و نه ای قرآن پذیر، انبیا و اولیا را دیده گیر، ور پذیرایی چو برخوانی قصص، مرغ جانت تنگ آید در قفس، مرغ کو اندر قفس زندانی است، مینجوید رستن از نادانی است، روحهایی که از قفسها رستهاند، انبیا رهبر شایسته اند»، یعنی انبیا افرادی هستند که از این قفسها رهیدهاند و شایسته نبوت و الگوشدن برای خلق شدهاند. در ابیاتی دیگر میگوید: «تو ز قرآن ای پسر ظاهر مَبین، دیو آدم را نبیند جز که طین. ظاهر قرآن چو شخص آدمی است، که نقوشش ظاهر و جانش خفی است» اشاره به شیطان دارد که ظاهر و بخش مادی وجود انسان را دید و سجده نکرد. در اینجا انسان را به تعمق و تدبر در قرآن میخواند و از ظاهرگرایی نسبت به قرآن پرهیز میدهد.
غراب همچنین بیت «بیحس و بیگوش و بیفکرت شویی، تا خطاب ارجعی را بشنوید» را از مصادیق اشاره مستقیم مولوی به آیات الهی دانست و متذکر شد: اشاره این بیت به آیه 27 و 28 سوره فجر است که میفرماید: «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً، اى نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد».
انعکاس آیات وحی در دوبیتیهای باباطاهروی در خاتمه این گفتوگو گریزی هم به انعکاس کلام الهی در اشعار باباطاهر زد و با ذکر شاهدمثالهایی، تصریح کرد: بیت اول دو بیتی «زدست دیده و دل هر دو فریاد، که هر چه دیده بیند دل کند یاد، بسازم خنجری نیشش ز فولاد، زنم بر دیده تا دل گردد آزاد»، ترجمان واضح و دقیق حدیث علوی است که میفرماید: «قلب، صحیفه چشم است»؛ در یکی از دوبیتیهایش که میگوید: «خوشا آنان که الله یارشان بی، به حمد و قل هو الله کارشان بی، خوشا آنان که دایم در نمازند، بهشت جاودان بازارشان بی» در مصرع نخست به آیه هفتم سوره محمد(ص) مبنی بر اینکه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ، اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر خدا را يارى كنيد ياريتان مىكند و گامهايتان را استوار مىدارد» و در مصرع دوم به سوره حمد و توحید اشاره میکند.
این نویسنده ادبیات دینی در همین زمینه اضافه کرد: باباطاهر همچنین در مصرع سوم و چهارم این دوبیتی که در حقیقت ترجمه عین به عین سه آیه از قرآن است، به ترتیب آیات 23 سوره معارج «الذین هم علی صلاتهم دائمون، همان كسانى كه بر نمازشان پايدارى مىكنند» و آیات 10 و 11 سوره مؤمنون «أُولَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ، الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ، آنانند كه خود وارثانند، همانان كه بهشت را به ارث مىبرند و در آنجا جاودان مىمانند» را مورد اشاره قرار میدهد.
نگاه فرازمینی باباطاهروی با تأکید بر این که بسیاری از افراد مفهوم ابیات زیبای عرفانی و فلسفی باباطاهر را دنیوی میشمارند در حالی که حقیقتا اینگونه نیست، یادآور شد: به عنوان نمونه در دوبیتی «به صحرا بنگرم صحرا ته وینم، به دریا بنگرم دریا ته وینم، به هرجا بنگرم کوه و در و دشت، نشون از قامت رعنا ته وینم»، مگر میشود اندام یک موجود زمینی را به کوه تشبیه کرد؟ کوه زمخت و صحرای خشک و... که با موجود زمینی همخوانی ندارد. بلکه مقصود این است که من در تمام کائنات خدا را میبینم. در دوبیتی دیگری که میگوید «خوشا آنان که پا از سر ندونند، میان شعله خشک و تر ندونند؛ کنشت و کعبه و بتخانه و دیر، سرایی خالی از دلبر ندونند» گویی میگوید در همه جا فقط تو هستی که تجلی داری. بله یک خدا و معبود است اما در آیینهای گوناگون، نامها و تجلیات مختلف دارد. این بیت بسیار عمیق و نشاندهنده نگاه فرازمینی باباطاهر است.
محبوبه اسدپور