به گزارش خبرنگار ایکنا؛ چهارمین شب از سلسلهنشستهای «عاشورا و امروز ما» شامگاه یکشنبه ۱۷ شهریورماه با حضور حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا نوراللهیان، رئیس سابق سازمان حوزهها و مدارس علمیه خارج از کشور و عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس و غلامرضا ظریفیان شفیعی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در رشته تاریخ، از سوی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا نوراللهیان در این نشست به موضوع رجزهای عاشورا اشاره و اظهار کرد: نکتههای درسآموز عاشورا در رجزخوانیهایی که حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و اصحاب ایشان داشتهند بسیار متنوع است. اما به مرثیه عاشورا و مراسم اربعین تکیه میکنیم. رجزها سرودهایی است که با مضامین بسیار عالی و نکتههای قابل توجه بسیار گفته شده که فریادی در آخرین ساعات زندگی و در یک صحنه بسیار هیجانی نبرد با همه عزت و رشادت و روحیه عدالتخواهی و بدون کمترین ترس و واهمه در عاشورا بروز کرده که به آنها توجه کمی شده است.وی با بیان اینکه در حماسه عاشورا رجز جایگاه نسبتاً قابل توجهی را در ساعات مختلف رزم داشته است، افزود: رجز سخنانی است که در آن از خوبی و توانایی خود رزمنده و قهرمانان در میدان جنگ خوانده میشود و معمولاً ابیات کوتاهی دارد و تکرار نمیشود؛ اگر تکرار شود، معنی وقتکشی رزمنده را میدهد. اما معمولاً فرصت جنگ این اجازه را به رزمنده نمیدهد که بخواهد رجزی را تکرار کند. رجز ارتجالی است و یک نظم خاص دارد که بیشتر در جنگها و نبردهای صدر اسلام با هدف تضعیف توان روحی لشکر دشمن و بیان مواضع فکری خود گفته میشد. در واقع رجزخوان اندیشه خودش را به طور رسمی اعلام میکند. این استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه رجزخوانان در میدانهای جنگ بلندرتبهگان و اشرافزادگان بودند، ادامه داد: در نبرد هشت ساله دفاع مقدس ما هم همین حالات بود. جالب است بدانید که با توجه به تحقیقات و مطالعاتی که داشتم، متوجه شدم از سپاه مقابل امام حسین(ع) حتی یک رجز هم ثبت نشده است و در هیچ کدام از مقاتل یک رجز از دشمن امام حسین(ع) وجود نداشته است. حجتالاسلام والمسلمین نوراللهیان با اشاره به اینکه آغاز شعر عاشورایی از رجزهایی الهام گرفته شده که در حماسه کربلا گفته شد، اظهار کرد: شعر عاشورایی ما از ظهر عاشورا شروع شد و میدانداران عاشورا شعر عاشورا را آغاز کرده و آموختهاند و قطعاً اگر شعر عاشورا از این رجزها شکل نمیگرفت، نمیتوانستیم قیام عاشورا را بر بال هنر پیاده کنیم. اوج و تعالی الهی در این روزها به شاعر الهام شده است که تمام آن یک حربه هنری تأثیرگذار در میدان جنگ بوده است. وی در ادامه به رجزخوانیهای عاشورا اشاره و اظهار کرد: حبیب ابن مظاهر مرد بزرگی بود که از طرف امام حسین(ع) فرمانده میسره یا همان جناح چپ شده است و زهیر فرمانده جناح راست و قمربنیهاشم فرمانده میدان است. رجز حبیب این گونه است که با بیاعتنایی کامل به کثرت دشمن و تکیه بر وفاداری خود و افراد معدودش در میسره سپاه میگوید: ما براساس اعتقاد به خدا و آخرت به میدان آمدهایم؛ اما شما چه؟
نوراللهیان ادامه داد: عمر بن جناده انصاری که یک نوجوان یازده ساله و کوچکترین رزمنده کربلاست و پدرش در ابتدای حمله به شهادت رسیده است. امام حسین(ع) ابتدا به او اجازه نمیدهد، اما عمر میگوید مادرم به من امر کرده که به میدان بروم. بعد از آن وارد میدان شد و شجاعانه جنگید و نخستین کسی بود که در کربلا سر از تنش جدا شد و سرش را به سوی مادرش پرت کردند. مادر سر فرزند را بوسید و با عمود خیمه به دشمن حمله کرد و رجز خواند که درست است که زن هستم و عزادار فرزند و همسرم هستم، اما چنان به شما حمله میکنم که فرزند زهرا راضی شود.
رئیس سابق سازمان حوزهها و مدارس علمیه خارج از کشور ادامه داد: یکی دیگر از این موارد، رجزهای انس بود. انس که مردی مسن و از صحابه پیامبر(ص) است، رجزش این بود که اگر جمعیتتان زیاد است، ولی بدانید ما که در این جبهه و سنگر پیروان مکتبی هستیم که راه خدایی و طریق هدایت را عرضه میکند، ولی شما آل شیطان هستید و راه او را دنبال میکنید. اسلم نیز یکی از شهدای کربلاست که ایرانی و ترک زبان بود؛ او کاتب امام بود و در ظهر عاشورا حضرت، هنگام جان دادن به بالینش میرود و او این شعر را میخواند که دریا به شمشیرم میشکافد و هوا با تیرم مواج میشود.
حجتالاسلام والمسلمین نوراللهیان گفت: در بین رجزخوانان دو فرزندان حضرت زینب(س) هم هستند. حضرت در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن میکرد، حالتی دگرگون داشت. زینب کبری(س) دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید، کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر میداشت، دایی خود را به مادرش فاطمه(س) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید. پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد که به خداوند شکایت میکنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاستهاند. نشانههای قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است را ترک کردند. او پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید. پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد: اگر مرا نمیشناسید من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بالهای سبز پرواز میکند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است و او نیز فدایی راه حضرت حسین(ع) شد.
وی اظهار کرد: امام نمیخواست «جون» غلام خود را اذن میدان دهد. اما اجازه گرفت و وارد میدان شد. در میدان رجز خواند که شما فاجران ضربت دست من را بچشید. من با دست و زبانم تا آخرین قطره خون از خاندان پیامبر دفاع میکنم. وهب بن عبداللّه کلبی که جوانی زیبا روی، نیک خوی، پرهیزکار، مؤمن و شجاع کوفی بود، در روز عاشورا بیست و پنج سال داشت و از دامادیش هفده روز میگذشت. پس از بریر یا، عمرو بن مطاع به میدان رفت و با بردباری در برابر مشکلات، جنگ نیکو و نمایانی کرد. سپس به سوی مادرش قمر و همسرش، هانیه که با او در کربلا بودند، بازگشت و به مادرش گفت آیا از من راضی شدی؟ مادرش گفت من از تو خشنود نمیشوم مگر آنکه پیش روی حسین(ع) کشته شوی. در این بین همسرش به او گفت تو را به خدا سوگند مرا به فراقت مبتلا مکن و دلم را به درد نیاور. مادرش گفت: فرزندم! از تقاضای همسرت روی گردان و به میدان برو و در رکاب فرزند دختر پیامبرت بجنگ تا از شفاعت جدّش در روز قیامت بهرهمند شو. وهب به میدان بازگشت نوزده سوار و دوازده پیاده را به هلاکت رساند. وهب در حال مبارزه چنین رجز میخواند که اگر مرا انکار میکنید، پس بدانید که من پسر کلب هستم. به زودی من و ضربتم، حمله و هیبتم را در جنگ خواهید دید. پس از خونخواهی یارانم، انتقام خود را میگیرم. ملا حسین واعظ کاشفی رجز دیگری را به نقل از وهب ذکر کرده است که میگوید: «امیری حسینٌ و نِعْمَ الامیرْ».
حجتالاسلام والمسلمین نوراللهیان با بیان اینکه در بین بنیهاشم رجزهای فوقالعاده زیبا وجود دارد که رجزخوانی حضرت ابوالفضل(ع) در بین آنها عجیب و اثرگذار است، گفت: حضرت ابوالفضل(ع) در واقعه کربلا چندین بار به میدان جنگ رفت و بازگشت؛ هنگامی که همه اصحاب امام حسین(ع) شهید شدند و عطش بر کودکان غالب شد، آن گاه آن حضرت به حضرت عباس(ع) فرمود: «مشک را بردارید و برای کودکان آبی بیاورید». سقای کربلا وارد میدان جنگ شد و به سوی فرات حرکت کرد. لشکر عمر بن سعد، منظور وی را فهمیدند و به صورت جمعی و گسترده، به ایشان حمله کردند. حضرت عباس(ع) در این هنگام، این رجز را میخواند و میجنگید: امروز با اطمینان کامل، جنگ سنگینی با شما میکنم، و در دفاع از فرزند پیامبر(ص) جانفشانی میکنم. آن قدر با شمشیر هندی بر شما میزنم تا دست از جنگِ با مولا و سرورم بردارید. من عباس، فرزند علیِ طاهر و پاکیزه(ع) و تأیید شده خداوندم. قندوزی حنفی نوشته است آن حضرت، زمانی این رجز را میخواند که تیرهای فراوانی به بدنش اصابت کرده بود. او با این وضعیت وارد شریعه فرات شد، مشک را پر از آب کرد، کفی از آب برداشت و به لبان خشکیده اش نزدیک کرد، ولی چون به یاد تشنگی امام حسین(ع) و اطفالش افتاد، آب را بر روی آب ریخت و از شط فرات بیرون آمد. سپس به سوی خیمهها حرکت کرد تا آب را به خیمه برساند؛ ولی دشمن، مسیر را بسته بود. درحالی تیرهای بسیاری بر بدنش بود. حضرت این رجز را میخواند و میجنگید تا آب را به خیمهها برساند: زمانی که مرگ فراگیر شده و از سر و کله آدم بالا میرود، من از مرگ فرار نمیکنم تا اینکه با مرگ روبرو شوم و آن را بپوشم. آنها از هر سوی برایش تیر میانداختند و بر بدنش تیرهای فراوانی بود؛ ولی همچنان میجنگید، تا اینکه زید بن ورقا با کمک حکیم بن طفیل و دیگران از کمین بیرون آمدند و ناگاه شمشیری بر دست راست وی زد و دست راستش قطع شد، حضرتش فوری شمشیر را با دست چپ گرفت، میجنگید و به سوی خیمه میرفت تا آب را به اطفال برساند؛ آن هنگام بود که این رجز را میخواند و میجنگید: والله إن قَطَعتُمُوا یَمِینی إنّی اُحامی أبداَ عَن دینی. به خدا قسم! گرچه دست راستم را قطع کردید، من همیشه و در هر حال از دینم حمایت میکنم.
این استاد حوزه و دانشگاه گفت: حضرت ابوالفضل(ع) با دست چپ میجنگید و به پیش میرفت؛ در حالی که یک دست نداشت و خون زیادی از ایشان رفته بود. در این هنگام، حکیم بن طائی با همدستی عبدالله بن شیبانی و نوفل الازرق از کمین بیرون آمد و ضربهای را بر دست چپ حضرت زد و آن را قطع کرد. با وجود این، علمدار کربلا(ع) به سوی دشمن حمله میکرد تا راه را به سوی خیمههای باز کند و آب را به خیمه برساند. آن جناب در این زمان، این رجز را میخواند: ای نفس! از کفار نترس، تو را به رحمت خداوند جبار بشارت میدهم. عمر بن سعد در این هنگام فریاد زد و گفت: «مشک را هدف قرار دهید، اگر آب به خیمه برسد و حسین آب بیاشامد، یک نفر از شما زنده نخواهید ماند». آنگاه فردی مشک را با تیر زد و آبش بر زمین ریخت. سپس تیری دیگر بر سینه ابوالفضل(ع) نشست که رمق را از حضرت گرفت. لشکر ابن سعد، آن حضرت را محاصره کردند و هر کسی ضربهای میزد. در این بین یکی عمود آهنین بر سر آن جناب زد و ایشان از اسب افتاد و صدا زد: «یا اباعبدالله علیک منی السلام». امام حسین(ع) خود را به ایشان رساند، سرش را بر دامن گرفت، گریه کرد و فرمود: «الآن کمرم شکست و چاره و تدبیرم گسسته شد». رجزخوانی مکتب ادبی و حماسی است که نشان میدهد فرهنگ عاشورا چقدر غنی است، اما تحتالشعاع مرثیه قرار گرفته است.
انتخاب پیام