شریعتی و بهانه‌ای برای مجادله‌های فکری
کد خبر: 3905488
تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۰:۳۴

شریعتی و بهانه‌ای برای مجادله‌های فکری

شریعتی در این سال‌ها به جای اینکه مورد مطالعه و بازنگری دقیق قرار گیرد، بیشتر بهانه‌ای برای مجادله‌های فکری شده است که همین باعث شده شریعتی آنگونه که باید و شاید برای نسل جوان امروز شناخته نشود.

بازگشت به شریعتی

43 سال از درگذشت علی شریعتی می‌گذرد، ولی شریعتی همچنان بحث‌برانگیزترین روشنفکر معاصر ایران است. شریعتی از جمله روشنفکرانی است که در این سال‌ها در معرض آماج بیشترین انتقادها قرار گرفته، انتقادهایی که ماهیت آن حتی از حد و مرز نقد نیز گذشته و به توهین و تخریب شخصیت او بدل شده است. در این میان برخی منتقدان امروز شریعتی که بعضا هوادار دیروز شریعتی هم بودند و روزگاری سنگ شریعتی را به سینه می‎زدند، امروز ندای عبور از شریعتی سر می‌دهند. مخالفان شریعتی نیز براین باورند که تاریخ اعتبار شریعتی تمام شده و او به تاریخ پیوسته است و دیگر پاسخگوی نیازهای امروز ما نیست، این دسته از مخالفان شریعتی، حتی پروژه روشنفکری دینی را، پروژه‌ای شکست خورده می‌دانند و معتقدند روشنفکری با دینداری قابل جمع نیست.

شریعتی همانند هر متفکر و صاحب نظر دیگری، عاری از خطا و اشتباه نبود و قطعا خود او نیز چنین اعتقاد و باوری نداشته است. شریعتی فرزند زمانه خود بود و متناسب با اقتضائات زمانه خود می‌زیست و متناسب با آن فضای فکری، اندیشه‌ورزی می‌کرد؛ زمانه‌ای که گفتمان چپ و چپ‌گرایی در ذیل ایدئولوژی مارکسیسم و سوسیالیسم در جامعه غالب و جریان روشنفکری نیز متاثر از این فضا، چپ زده بود. شریعتی نیز از اوان جوانی، با ترجمه کتاب‌های نیایش و ابوذر، و عضویت در نهضت خداپرستان سوسیالیست، تاثیرپذیری و علقه خود به سوسیالیسم را به نمایش گذاشت. به دلیل همین تاثیرپذیری، به دنبال این بود تا برخی مولفه‌های اندیشه‌های سوسیالیستی را با مذهب تلفیق کند و یک حرکت اجتماعی و انقلابی جدید در جامعه رقم بزند، و برهمین اساس برخی از عناصر فرهنگی و سنتی را از متن مکتب شیعه و تاریخ اندیشه اسلامی استخراج و آنها را با زبان و تفسیری جدید برای نسل جوان مطرح کرد که به نظر می‌رسد این نوع گفتمان جدید برای جوانان آن دوران، جذابیت و تازگی خاصی داشت و همین باعت گرایش جوانان مذهبی و دیگر جوانان سرخورده از تفکرات ماتریالیستی به شریعتی می‌شد. اقدام شریعتی برای تلفیق دین با اندیشه‌های مارکسیستی و سوسیالیستی، انتقادات زیادی را برانگیخته است، از جمله اینکه این منتقدان معتقدند شریعتی دين را خوب نمی‌شناخت و تلفيقی ساخت كه از دل آن جریان‌هایی همچون گروه فرقان بيرون آمد؛ اتهامی که نمی‌توان آن را قابل پذیرش دانست، زیرا از دل هر اندیشه‌ و حتی از متن دین نیز می‌توان قرائت و خوانش‌های انحرافی داشت، و این به نوع نگرش و فهم افراد و نیت آنان باز می‌گردد، چنان که گروهک‌های تکفیری نظیر داعش نیز مدعی فهم دین بودند، ولی در عمل نشان دادند که فهم آنان از دین ناقص و سراسر انحرافی است و نمی‌توان جنایت‌های این گروهک‌ها را به پای دین نوشت.

شریعتی علاوه بر فراگیری آموزه‌های مذهبی که از پدر روحانی و نواندیش خود یعنی مرحوم محمدتقی شریعتی، کسب کرده بود، مطالعات عمیقی در زمینه دین و تاریخ اسلام داشت، اما اگر واقع‌بینانه قضاوت کنیم، نمی‌شود گفت که شریعتی یک اسلام‌شناس متبحر به معنای واقعی کلمه بود، ولی با این حال، به دلیل تحصیلات و گرایش‌های آکادمیک در حوزه جامعه‌شناسی که در فرانسه داشت و به سبب تاثیرپذیری از استادانی همچون، ژرژگورویچ و لویی ماسینیون، به دین، نگاه و رویکردی جامعه‌شناسانه و تاریخ‌گرايانه داشت و درصدد پیوند میان دین با جنبه‌های زندگی اجتماعی و معیشت دنیوی بود و به همین دلیل معتقد بود «دینی که به درد دنیای من نخورد، به درد آخرت من هم نخواهد خورد». شریعتی متاثر از جنبش پروتستانتيسم مسیحی بود، جنبشی که در قرن شانزدهم میلادی توسط «مارتین لوتر» و «ژان کالون» پايه‌گذاری شد، و حرکتی اصلاح‌گرايانه و تحول‌خواهانه برای زمینی و دنیوی کردن مسیحیت بود، شریعتی نیز درصدد آن برآمد که با الگوبرداری از لوتر و کالون و به منظور بازسازی تفکر دینی و یا به تعبیری احیای اندیشه دینی  و دنیوی کردن دین، به دنبال نوعی «پروتستانتيسم اسلامی» در جامعه ایران باشد. برهمین اساس او یکی از مسئولیت‌های روشنفکران دینی را تلاش برای تحقق این جنبش می‌دانست.

شریعتی، زاده خرسان و از تبار مکتب تفکیک بود، به همین دلیل با فلسفه و فیلسوفان بر سر مهر نبود، او با چنین ذهنیتی، برخلاف فیلسوفان اسلامی که جوهر اصلی ایمان را معرفت فلسفی می‌دانند، ایمان را یک جهت‌گیری و دلبستگی درونی و هم ارز با ایدئولوژی می‌دانست. شریعتی براساس چنین رویکردی، ایدئولوژی را در تقابل با فرهنگ قرار داد و اسلام را به مثابه یک ایدئولوژی انقلابی معرفی می‌کرد و در صدد ارتقای اسلام به ایدئولوژی برآمد. وی از همین منظر برای اسلام دو چهره متفاوت قائل بود؛ اسلام به عنوان «فرهنگ» و دیگری اسلام به عنوان «ایدئولوژی». وی معتقد بود اسلام به عنوان ایدئولوژی مترادف با عقیده، ایمان و مسوليت اجتماعی و جهان‌بینی است و اسلام به عنوان فرهنگ، مجموعه‌ای از علوم و معارف، افکار و اندیشه‌های فلسفی، علمی، اخلاقی و عرفانی است. او براساس چنین تقسیم‌بندی، چهره شاخص اسلام به عنوان ایدئولوژی را «ابوذرغفاری»، و نماینده اسلام به عنوان فرهنگ را «ابن‌سینا» و دیگر فیلسوفان و متکلمان تاریخ اسلام می‌دانست. وی، ابوذر را به عنوان نمونه یک مسلمان مبارز، مجاهد و انقلابی در راه تحقق سوسیالیسم اسلامی معرفی می‌کرد. منتقدان شریعتی این نوع نگاه ایدئولوژیک و شعار بازگشت به خویشتن او را، نوعی بازگشت به بنیادگرایی می‌دانند. اما با مراجعه به آثار شریعتی می‌توان به این مهم پی برد که بازگشت به خویشتن او، نوعی بازگشت آدمی به «خودِ انسانی» است، نه بازگشت به هویت‌های قومی، نژادی و مذهبی. از طرف دیگر شریعتی منتقد جدی بنیادگرایی بود و در آثار خود به نقد بنیادگرایی پرداخته است. به‌نظر می‌رسد در زمانه‌ای که به عصر ایدئولوژی شهرت داشت، نگاه ایدئولوژیک، تنها ابزار شریعتی برای حفظ هویت ایرانیت و اسلامیت در مقابله با هژمونی فرهنگ غرب بوده است. معلوم نیست اگر امروز شریعتی همچنان زنده بود، آیا همچنان آن نگاه رویکرد ایدئولوژیک را بسط می‌داد و یا منتقد و مخالف با آن می‌شد. 

شریعتی انتقادات متعددی به غرب داشت و به همین دلیل با دموکراسی و ليبراليسم نیز بر سر مهر نبود. وی لیبرالیسم را عامل رواج فساد و تباهی جامعه می‌دانست و در برابر دموکراسی لبیرال، از دموکراسی متعهد یا هدایت شده سخن می‌گفت. از همین منظر امروز بسیاری از منتقدان شریعتی براین باورند که شریعتی در آثار و اندیشه‌های خود به مولفه‌هایی نظیر آزادی، قانونگرایی، حقوق بشر، دموکراسی، حاکمیت قانون و مردم و ... به آن معنا که امروز در عرف جهانی مورد مطالبه عمومی هستند، توجه نداشته و در مجموع گفتمان و اندیشه‌های او که بیشتر متاثر از یک نوع هیجانات و احساسات عمیق اقتضائات زمانی بوده، امروز دیگر پاسخگوی نیازهای فکری و فلسفی جامعه نمی‌باشد و با اقتضائات امروز جامعه جهانی نیز منطبق نیست و به تاریخ پیوسته است.

قاعدتا برای اینکه با قطعیت مبرهن شود که آیا شریعتی به تاریخ پیوسته است یا نه، این مستلزم بازخوانی مجدد شریعتی و همچنین بازخوانی اقتضائات و نیازهای دوران شریعتی و توجه به اقتضائات و نیازهای امروز جامعه هستیم. بازخوانی شریعتی باید به دور از هرگونه نگاه تعصب‌ورزانه و جانبدارانه احساسی و یا غرض‌ورزانه باشد و صرفا براساس رویکردی منصفانه و در عین حال منتقدانه انجام شود و از طرفی باید توجه داشت که نقد شریعتی، باید در چارچوب اقتضائات دوران او باشد، نه براساس مفروضات ذهنی امروز و ناشی از تحولات چند دهه اخیر. بی‌تردید اگر مرگ شریعتی در 29 خرداد سال 56 فرا نمی‌رسید و او سالیان دیگری در جامعه ایرانی بعد از انقلاب زندگی می‌کرد و با مکاتب فکری جدید و تحولات دوسه دهه اخیر جهان اسلام مواجه می‌شد، شاید در اندیشه‌ها و نوشته‌های خود تجدید نظرهایی اعمال می‌کرد و یا بعضا نظیر برخی متفکران، دچار یک نوع استحاله و چرخش فکری می‌شد.

اکنون به رغم مخالفت‌ها و انتقادهایی که به شریعتی می‌شود، هستند کسانی که همچنان به شریعتی و میراث وی وفادار مانده‌اند و معتقدندکه آثار و اندیشه‌های شریعتی آنگونه که باید و شاید در این سال‌ها خوانده و فهمیده نشده است و برهمین اساس از «بازگشت به شریعتی» سخن می‌گویند که این جریان در سال‌های اخیر با عنوان «جریان نوشریعتی» شهرت پیدا کرده است. جریان نوشریعتی مدعی بازخوانی شریعتی برای احیای شریعتی است، لذا باید بتواند به عنوان جریان میراث‌دار شریعتی از دل اندیشه این متفکر، نسخه‌ای موثر و کارآمد برای گره‌گشایی از مشکلات امروز جامعه و همچنین پاسخگویی به نیازهای امروز جامعه در زمینه بحران هویت، بحران اخلاق و عقلانیت جدید ارائه دهد.

به نظر می‌رسد شریعتی در این سال‌ها به جای اینکه مورد مطالعه و بازنگری دقیق قرار گیرد، بیشتر بهانه‌ای برای مجادله‌های فکری شده است که همین باعث شده شریعتی آنگونه که باید و شاید برای نسل جوان امروز شناخته نشود و بر همین اساس امروز باید یک بار برای همیشه اندیشه و آثار شریعتی را از نو مورد مطالعه و بررسی قرار داد که قطعا در این بازبینی و بازنگری، انتقادهایی نیز متوجه او خواهد شد.

بازگشت به شریعتی، ضمن اینکه سبب می‎شود، نقاط ضعف و قوت فکری گفتمان شریعتی بیش از گذشته برای نسل جوان روشن شود، بهانه‌ای خواهد شد تا روشنفکری دینی در ایران که در طول تاریخ، فراز و نشیب‌های زیادی را طی کرده است نیز مورد بازنگری و بازبینی مجدد قرار گیرد که این بازنگری قطعا، می‌تواند در تنقیح برخی کاستی‌ها و نواقص موجود در این گفتمان تاثیرگذار باشد.

یادداشت از بهنام افشار 

انتهای پیام
captcha