جهان آشفته و بحرانزده امروز، بیش از هر زمان دیگری به صلح و همبستگی جهانی نیازمند است، ولی صلح پیش از آنکه به عنوان مفهومی حقوقی و سیاسی مورد مطالعه قرار گیرد و یا موضوعیت و ابعاد جهانشمول داشته باشد، مفهوم و عملی اخلاقی است و در ذات وجودی انسان و در زندگی فردی و روابط بینفردی انسانها موضوعیت پیدا میکند و پس از آن، ابعاد حقوقی، سیاسی و جهانشمول به خود میگیرد. در واقع صلح تنها به معنای رهایی از جنگ و آتشبس بین دو کشور نیست، بلکه به معنای رسیدن انسانها به آرامش و شادی درونی، آزادی، عدالت، امنیت روانی و همدلی و همزیستی آحاد مختلف جامعه است. انسانی که نتواند به خود شفقت ورزد و با خویشتن خویش از درِ صلح و دوستی وارد شود و بر خوی منفعتطلب و خودخواه خود غلبه کند، در زندگی اجتماعی هم نمیتواند با دیگران بر مبنای صلح و دوستی رابطه اخلاقی برقرار کند. متقابلاً جامعه و کشوری هم که مردم آن انگیزه و ارادهای برای برقراری صلح نداشته باشند و فرهنگ صلحطلبی به معنای تفاهم و همبستگی اجتماعی در آن نهادینه نشده باشد، نمیتوانند با دیگر جوامع روابط صلحآمیز برقرار کنند، قطعاً چنین جامعهای نمیتواند به توسعه نیز دست پیدا کند، زیرا صلح و آرامش از فاکتورهای مهم و زیربنایی در توسعه پایدار است.
نیاز به صلح در تداوم اختلافهای عقیدتی، طبقاتی و نژادی بین انسانها موضوعیت پیدا میکند. بشر از زمانی که خلقت شد، ذات و ماهیت وجودی او توأم با اختلاف با دیگر انسانها عجین شده است. اختلافهای نژادی، زبانی، فکری، قومی، جغرافیایی و ... در بین انسانها نه تنها امری طبیعی است، بلکه جزء قوانین خلقت به شمار میرود، چنانکه در متون دینی از جمله قرآن، بارها به صراحت تأکید شده: ما شما انسانها را به صورتهای مختلف آفریدهایم. در واقع علاوه بر زیادهخواهی قدرتهای خودکامه و مستبد که باعث خشونت و جنگافروزی در جهان میشوند و آرامش و شادی را از جامعه سلب میکنند، نفس اختلاف بین انسانها نیز منبع و منشأ بروز آشفتگیهای روانی و اجتماعی و در نهایت خشونتها و جنگها بوده و خواهد بود. بنابراین امکان حل اختلاف بین انسانها به صورت مطلق وجود ندارد و نمیتوان انتظار داشت خشونت و جنگ در جهان به صورت مطلق و برای همیشه پایان یابد، اما از طریق صلح میتوان خشونت و جنگ را به حداقل ممکن رساند و از بروز بحرانها و فاجعههای عظیم انسانی پیشگیری کرد. در واقع جهان عاری از اختلاف و خشونت به صورت مطلق، ایدهآل و آرمانی بیش نیست، اما این استدلال به منزله نافی ارزش و اهمیت صلح در زیست جهان انسان و نافی هر نوع تلاش و اراده عمومی برای رسیدن به صلح و آرامش نیست، بلکه انسانها به حکم انسان بودن، باید با پایبندی به قواعد اخلاقی و قانونی، اختلاف بین خود را مرتفع کرده و مانع از نزاع و خشونت بین یکدیگر شوند. برای اینکه اختلاف بین انسانها به تنش، خشونت و حتی جنگ منجر نشود و این اختلافات صورت تفاهم و همکاری مسالمتآمیز به خود بگیرد، باید فرهنگ صلحطلبی در جامعه نهادینه شود.
صلح زمانی نهادینه میشود که اخلاق در ساحتهای مختلف جامعه حاکم شود. حد اعلا و برجستهترین خصوصیت اخلاقی که فرهنگ صلحطلبی از دل آن زاییده میشود و امنیت و آرامش را در جامعه حاکم میکند، عمل و پایبندی به قاعده زرین اخلاق و اصل تسامح و رواداری حتی در برابر مخالفان و دگراندیشان است. چنانکه حافظ نیز میگوید: «آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت، با دشمنان مدارا». مدارای توام با احسان، اکسیری است که حتی دشمنترین دشمنان را به دوستانی همراه و همدل بدل میکند، چنانکه سعدی گفته است: «به نرمی ز دشمن توان کرد دوست / چو با دوست سختی کنی دشمن اوست».
صلح پایدار در بُعد جهانشمول آن از مسیر گفتوگوی فرهنگ و تمدنها و تمسک به ارزشهای مشترک جهانی نظیر آزادی، عدالت، دموکراسی، حقوق بشر و کرامت ذاتی انسانها حاصل میشود. اما هر نوع سیاست و رویکردی که برای نهادینه کردن فرهنگ صلح در جامعه تعریف و اجرا میشود، باید مبتنی و آمیخته با قواعد اخلاقی باشد. در واقع صلح جهانی زمانی تحقق پیدا میکند که انسانها ابتدا در وجود خود به صلح درونی به عنوان یک باور و اراده اخلاقی رسیده باشند. نوع خوانش و فهم انسانها از ادیان، در نهادینه کردن صلح و یا متقابلاً جنگ و خشونت، حکم شمشیر دولبه را دارد، در واقع هر نوع قرائت ظاهرگرایانه، قشریمسلک و غیر انسانی از دین، نه تنها راه رسیدن به صلح را تسهیل نمیکند، بلکه زمینه را برای جهل، تحجر، خشونت و جنگافروزی فراهم میکند. انسانها باید تلاش کنند برای رهایی از گرفتار شدن در دام جزماندیشی و جهل مقدس، به درک و فهم عقلانی و اخلاقی از دین دست پیدا کنند. صورت عرفانی ادیان، هدایت کننده انسانها به سوی صلح درونی و صلح بیرونی است.
بهنام افشار
انتهای پیام