ایمان به معاد؛ رمز آینده‌نگری
کد خبر: 3966399
تاریخ انتشار : ۰۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۷:۲۰
درس‌هایی از قرآن /

ایمان به معاد؛ رمز آینده‌نگری

حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی با بیان اینکه ایمان به معاد، رمز آینده‌نگری است، گفت: هر کس عاقل است، باید مذهبی باشد، باید آینده‌نگر باشد. ایمان به معاد جزء دلیل روشنفکری هست.

به گزارش ایکنا، برنامه درس‌هایی از قرآن رمضان ۱۴۰۰ با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی چهار‌شنبه، یکم اردیبهشت‌‌ماه ۱۴۰۰، با موضوع «ایمان به معاد، رمز آینده‌نگری» از شبکه اول سیما پخش شد. این برنامه، طی ماه رمضان هر شب پخش می‌شود. در ادامه مشروح این برنامه را می‌خوانید؛

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه

اللهم صل علی محمد و آل محمد، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزانی که پای تلویزیون بحث را می‌بینند در سال 1400 ماه رمضان. گرچه من بحث معاد را تقریباً سی سال پیش گفتم ولی حالا آن سی سالی‌ها بچه بودند، بزرگ شدند، بزرگ بودند، پیر شدند، خودمان پا به سن گذاشتیم، پیر شدیم. علاوه بر اینکه بحث معاد را باید دائماً آدم تذکر بدهد و گرنه انسان اگر تذکرات نباشد، یادش می‌رود.

نماز عامل توجه به معاد

یک خاطره بگویم. یک کسی رفت ذغال بخرد، قلیانی بود رفت ذغال بخرد. گفت ذغال کیلویی چند؟ ذغال فروش گفت ما دو رقم ذغال داریم، یک ذغال داریم قیمتش فلان است، یک ذغال داریم قیمتش دو برابر است. یک نفره است، گران است. دو نفره ارزان است. مشتری گفت نفهمیدم ذغال یک نفره چی هست؟ ذغال دو نفره چی هست؟ گفت: ذغال یک نفره گران است، چون روی قلیان که گذاشتی خودش تا آخر می‌سوزد، ذغال دو نفره که روی قلیان گذاشتی، یکی باید تند تند بادش بدهد، که یک نفر می‌خواهد بکشد، یک لحظه بادبزن را بزنی کنار، خاموش می‌شود، ذغالی است که زود خاموش می‌شود. حالا ما انسان ذغال دو نفره است، نمی‌شود گفت وقتی گفتی باید بادش بزنی. صبح باید نماز خواند، ظهر باید نماز خواند. مثل دست، دست را دائماً هی در شرایط آلوده می‌شود. صبح باید شست شب باید شست و لذا ممکن است تکرار باشد. خب ما در نماز تکرار می‌کنیم. خود نماز تکراری است، در نماز «مالک یوم الدین»اش هم تکراری است که مربوط به معاد است ولی خب.

بچه‌هایمان را چه‌طور با معاد آشنا کنیم؟

یک بحثی را من مطرح کردم که برای هر چیزی که خواسته باشد بشود یعنی دو مرتبه ما زنده بشویم معاد به پا بشود، شرایط شدن را سه تا گفتیم، همان که در جلسات قبل گفتیم، یک خورده باز کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

شرایط شدن. یعنی یک چیزی که خواسته باشد بشود، چند تا شرط دارد:

1- محال نباشد؛ محال نباشد، یعنی امکان داشته باشد؛

2- علت داشته باشد؛

3- مانع نباشد.

مثلاً شما می‌خواهی آب بخوری، این آب خوردن سه تا شرط دارد: اول باید امکان داشته باشد آب بخوری، یعنی آبی باشد. دوم بله، آب هست، امکان دارد بخوردم اما دلیل ندارم، علتش چه هست؟ تشنه‌ام. گاهی خب آب هست، تشنگی هم هست، باید مانعی نباشد. یک موقع می‌گویم ماه رمضان است، فرمان خداست، چشم نمی‌خوریم.

آیا امکان دارد ما دومرتبه زنده بشویم؟ بله. این را در جلسه‌های قبل گفتیم، همان‌طوری که از خواب بیدار می‌شوید، مرده‌ها هم زنده می‌شوند. امکان دارد. همان‌طور که درخت‌های خشک سبز می‌شود، انسان هم دومرتبه زنده می‌شود. محال نیست.

نمونه‌های قدرت خدا در نظام آفرینش

ماجرا داریم که پهلوی قدرت خدا هیچ چیز محال نیست. پهلوی ما محال است که یک زن بدون شوهر بچه‌دار بشود، قرآن است می‌گوید پهلوی ما محال نیست، به مریم بدون همسر، بدون شوهر بچه دادیم. پهلوی ما محال است درخت خشک خرمای تازه برساند، ولی پهلوی خدا می‌گوید نه، من درخت خشک را هم، از درخت خشک خرمای تازه می‌دهد: «تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا» (مریم/ 25)

ای مریم درخت خرما خشک است، تکانش بده، از درخت خشک خرما می‌آید. ما مثلاً فرض کنید که صد بار هم عصایمان را به یک جایی بزنیم، آبی نمی‌جوشد، ولی خدا در قرآن می‌گوید که به موسی گفتیم عصا را به دریا بزن، خشک می‌شود، بزن به خشکی، تر می‌شود. دو آیه داریم در قرآن، یک آیه می‌گوید که «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْر» (شعراء/ 63) یک جا می‌گوید: «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَر» (بقره/ 60).

موسی عصایت را به سنگ بزن، «فَانْفَجَرَتْ» (بقره/ 60) دوازده تا چشمه آب بیرون می‌آید. به دریا بزن خشک می‌شود، به خشکی بزنی دریا می‌شود. محال نیست، می‌گوید ما این کار را کردیم.

خدا همه کاری می‌تواند بکند. سنگ‌دل را، نرم‌دل می‌کند. نرم دل را، سنگ‌دل می‌کند. در دعای سال تحویل «یا محوّل الحول و الأحوال حوّل حالنا إلی أحسن الحال» قرآن آیاتی دارد که من زیر و رو می‌کنم. چه جور زیر و رو می‌کنی؟ «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان/ 70)

خدا سیئه را حسنه می‌کند، یعنی بدی را خوبی می‌کند. چه جوری؟ در باغچه خودت نگاه کن. در باغچه آب کثیف فرو می‌رود، چند متر آن طرف‌تر آب بلور بیرون می‌آید. یعنی آب لجن، آب بد بو پایین می‌رود، آب سالم بیرون می‌آید. اصلاً این لجن پای درخت می‌ریزد، کود بو می‌دهد، لجن بد بو را پای درخت می‌ریزد، گل خوشبو برمی‌دارد. بد بو پایین می‌رود، خوشبو بالا می‌آید. دست خداست.

چرا ما این قدر خدا را دیر قبول می‌کنیم. تمام دانه‌هایی که می‌رود زیر خاک بعد می‌آید بیرون، دلیل بر معاد است، دلیل نمی‌خواهد. شما دانه را زیر خاک می‌کنی، خوشه بیرون می‌آید. به عدد هر خوشه‌ی برنج، گندم، جو، عدس، نخود، به عدد هر خوشه دلیل بر معاد است. امکان دارد، شما شک دارید. این امکان.

خب چهل مرتبه در قرآن این آیه آمده است: «إنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیر». خداوند بر هر چیز قادر است. حالا.

مسئله‌ دیگر ممکن است بگوییم سخت است. می‌گوید نه، «ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير» (فاطر/ 11) آسان هم هست، برای تو سخت است، برای ما آسان هست. چون ما محدودیم، نمی‌توانیم قدرت بی‌نهایت خدا را حساب کنیم، خودمان محدودیم. ما همه چیز را. اگر به پشه بگویند خدا کیست؟ اگر زبان داشته باشد می‌گوید خدا یک وجودی مثل من است منتها ممکن است شاخ هم داشته باشد. هر کسی از ظنّ خود شد یار من. بچه در گهواره نمی‌تواند حرف بزند، قرآن می‌گوید نخیر، خدا بخواهد بچه در گهواره حرف می‌زند، حضرت عیسی در گهواره حرف زد. معطل چه هستید شما؟! خب از این بگذریم.

آگاهی خداوند از آشکار و پنهان انسان

پس امکان دارد. سخت هم نیست: «ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير»، مانعی هم نیست. چون مانع گاهی وقت‌ها که می‌گوید نمی‌دانم، یا می‌گوید نمی‌توانم، نمی‌دانم، خدا می‌گوید همه چیزها را می‌داند، عرض کنم که آیه‌اش را اگر یادم باشد اینجا نوشته باشم، که قرآن یک آیه‌ای دارد می‌فرماید: نعلم ...، از ذهنم پرید، فارسی‌اش این است که ما ذراتی هم که زمین هضم کرده را می‌دانیم، یعنی می‌دانیم که این خاک استخوان شما را پوک کرد، استخوان شما در کجا قرار گرفت. تمام چیزهایی که بعد از مرگ هم می‌پوسد و خاک می‌شود قرآن می‌گوید می‌دانیم جایش کجاست، می‌دانیم جایش کجاست. یکی هم می‌توانیم جمعش کنیم. هم می‌دانیم کجاست، هم می‌توانیم. مثل یک مجرم، این مجرم را می‌دانیم کجاست و وقتی هم جایش را فهمیدیم می‌توانیم جذبش کنیم. تمام ذراتی که پوسید و حذف شد، شما می‌گویید چه کسی خواهد آورد؟ «مَنْ يُعيدُنا» (اسراء/ 51) آخر می‌گفتند کی؟ خدا، کی؟ خدا.

یک وقت دیدند پیغمبر خوابیده. یکی از این کفار گفت: خواب است بروم او را بکشم. خودش را آماده کرد، رفت بالای سر پیغمبر، تا شمشیرش را کشید پیغمبر بیدار شد. گفت کی الآن می‌تواند تو را نجاتت بدهد؟ تو خوابیدی، من با شمشیر برهنه بالای سرت هستم. پیغمبر فرمود: خدا. تا گفت خدا، پایش لغزید، افتاد. پیغمبر پا شد شمشیرش را گرفت. گفت حالا کی تو را نجات می‌دهد؟ گفت: لطف تو. گفت: خیلی خب پاشو برو.

شما نگو درس خواندم، معلمم خوب بود، در المپیاد نمره آوردم. این قدر آدم بیش از تو درس خوانده، لحظه‌ امتحان از ذهنش می‌پرد.

یک روضه آقای کوثری عاشورا خدمت امام میخواند، همه گریه می‌کنند. همان حرف‌ها را من روز عاشورا بزنم همه می‌خندند. می‌گویم علی اصغر چه شد، علی اکبر چه شد، امام حسین چه شد. همه می‌خندند. بابا امام حسین، کار دست خداست. خود من یک جایی یک چیزی گفتم، خیلی گریه کردند، روضه نبود، تذکری بود و گفتم یک عده منقلب شدند، همین تذکر را گفتم چه اثری کرد در جلسه. در یک جلسه‌ دیگر همین حرف را زدم دیدم مردم می‌خندند و لذا قرآن می‌گوید و «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى» (نجم/ 43) این «هُوَ» یعنی خودِ خودش است. و گرنه می‌توانست بگوید «وَ أَنَّهُ أَضْحَكَ وَ أَبْكى‏» خدا هم می‌خنداند، هم می‌گریاند. و«وَ أَنَّهُ هُوَ»، «هُوَ» یعنی شک نکن، خودِ خودِ خودش است. «هُوَ أَضْحَكَ» او می‌خنداند، این‌طور نیست که. بعضی‌ها به من می‌گویند ما می‌خواهیم در سخنرانی مردم را بخندانیم چه کتابی بخوانم؟ این کتابی نیست که، ممکن است همه‌ی کتاب‌های جُک را هم بخوانی، وقتی تو بگویی هیچ کس نخندد.

یک سوتک فروش کنار خیابان بود، سوتک می‌فروخت، پول می‌دادند، سوتک می‌خریدند. هر چه سوت می‌زدند نمی‌توانستند، خود سوتک فروش با همان می‌زد، یعنی او میزد صدا می‌کرد، پول می‌دادند می‌خریدند. مسئله‌ اراده‌ خداست. هم می‌شود، محال نیست، هم علت دارد، خدا عادل است، در دنیا که نمی‌شود خیر و شرها را جدا کرد، مزد همه را داد. بله یک تذکراتی گاهی زندانی، اعدامی این‌ها هست، اما این یک هزارم جنایات را دولت می‌فهمد، یا پلیس می‌فهمد، هزارها جنایت است که اصلاً پلیس نمی‌فهمد، امکان دارد، علت هم دارد، مانعی هم نیست. خیلی خب. این مال این. برویم سراغ مسئله‌ دیگر.

احتیاط در برابر خطر، حکم عقل

ببینید اگر یک بچه آمد به شما گفت در اتاق یک سوسک هست، خب شما یک مقداری حساس می‌شوید تا حدی که بلند می‌شوید بکشید. اگر این بچه گفت موش رفت. حساسیت شما بیشتر می‌شود. اگر همین بچه گفت مار رفت. مار!!! یعنی اگر خطر زیادتر بود، ولو او بچه هست ولی گفتن بچه هم شما را حساس می‌کند، چون خطر مهم است، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمدند گفتند معاد هست، این صد و بیست و چهار هزار پیغمبر به اندازه‌ یک بچه نباید شما را حساس کنند؟!

آخر جهنم کرسی نیست که بغلش بنشینی، شوفاژ و بخاری نیست. آتش است: «تَرْمي‏ بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ» (مرسلات/ 32)، «كَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْر» (مرسلات/ 33) جرقه‌های آتشش مثل  کاخ می‌ماند، یعنی انگار یک ساختمان بزرگ، جرقه‌اش این است. می‌گفت:

آب رود نیل، قورت من است              خواب اصحاب کهف چرت من است.

جهنم جرقه‌اش کالقصر است. یعنی صد و بیست و چهار پیغمبر، احتمالش را نمی‌دهی. حالا احتمال ضعیف باشد، مثلاً یک شرکتی، بانکی می‌گوید ما جایزه می‌دهیم. جایزه چی؟ جایزه سنگین. اگر جایزه‌ سنگین باشد شما می‌گویی ما هم شرکت کنیم، برویم ثبت نام کنیم بنا است یک پولی بخوابانیم، بخوابانیم، می‌گوید بابا در ده‌ها میلیون جمعیت ایران به یک نفر جایزه می‌دهند، می‌گویی خیلی خب، یک صدم نیست، یک هزارم نیست، یک میلیونم نیست، یک ده‌ها میلیونم هست، اما می‌دانی جایزه چه‌قدر سنگین هست! جایزه‌اش خیلی هست! چون جایزه‌اش خیلی هست، شما ثبت نام می‌کنی، ولو یک صدم نه، یک هزارم نه، یک میلیونم نه، یک ده‌ها میلیونم احتمال بدهی، چون جایزه‌اش سنگین است، بهشت است آقا، بهشت است. «فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُس‏» (زخرف/ 71).

تمام شدنی نیست: «لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ» (واقعه/ 33)، میوه‌های دنیا قطع می‌شود، یک فصل هست یک فصل نیست، چهار فصل هست میوه‌هایش، حالا بعضی‌ها چهار فصل هست ولی نمی‌شود خورد. می‌گوید نه، «لا مَقْطُوعَةٍ» هم چهار فصل است، هم «‌لا مَمْنُوعَةٍ»: منعی هم نیست.

تفاوت مؤمن و کافر در زندگی دنیا

یعنی صد و بیست و چهار هزار پیغمبر برای ما احتمال هم نمی‌دهند، احتمال بدهیم. اصلاً مذهبی‌ها ضرری نکردند. حالا گیرم قیامت هم نباشد ما ضرری نکردیم، چون در نود درصد تا چیزها مذهبی و غیر مذهبی‌ ندارد، استفاده از اکسیژن، برنج، روغن، نمی‌دانم تفریح، ورزش، استخر، مسافرت، هواپیما، کشتی، می‌گوید در نود درصد نعمت‌ها کافر و مؤمن یک جور هستند، فقط مؤمن صبح که بلند می‌شود پنج دقیقه یک الله اکبر می‌گوید، دو رکعت نماز می‌خواند، ماه رمضان هم ناهاری که می‌خواهد یک و دو بخورد، پنج و شش می‌خورد، هفت و هشت می‌خورد. چند ساعت در سی روز ناهارش را عقب می‌اندازد. حالا گیرم قیامت نباشد، چه ضرری کردیم. اما اگر قیامت بود که به هزار و یک دلیل هست، آن آدمی که لاابالی هست چه خواهد کرد؟

مثال: هزار نفر هستیم می‌خواهیم برویم مسافرت، اتوبوس‌ها می‌آیند هر اتوبوسی سی، چهل نفر سوار شوند بروند. فرض کنید صد تا اتوبوس که می‌آید، پنجاه‌تایشان کمک‌های اولیه را برمی‌دارند، یک زاپاسی، جکی، نمی‌دانم پیچ گوشتی، آچاری، آفتابه‌ای، حصیری، یک چیزهایی کمک‌های اولیه صندوق عقب می‌گذارند. پنجاه تا اتوبوس این‌ها را برمی‌دارند، پنجاه تا می‌گویند برو بابا، اوه برو بابا! بالاخره مسافرها سوار این صد تا اتوبوس می‌شوند می‌روند، یا نیاز به این جک و زاپاس هست یا نیست. اگر نیاز نبود شما باهم بگویید جواب را، اگر نیاز به جک و زاپاس و چراغ قوه و آفتابه و زنجیر، هیچی. اگر نیاز نبود، این راننده‌ای که احتیاطاً این‌ها را برداشته چه‌قدر ضرر کرده است؟ بلند بگویید، بلندتر هیچی. اما اگر به هر یک از جک و زاپاس و زنجیر نیاز داشت، آن پنجاه تا راننده‌ای که این‌ها را برنداشتند چه خاکی بر سرشان خواهند کرد! ما ناهارمان را سالی چند بار عقب می‌اندازیم، با هر کس و ناکسی حرف می‌زنیم، یک ده دقیقه هم با خدا حرف بزنیم. قیامت هم نباشد ما ضرری نکردیم اما اگر قیامت بود که به هزار و یک دلیل هست، آدم‌های لاابالی چه خواهند کرد؟ عقل می‌گوید باید دین داشته باشی. روشنفکر کسی است که متدین باشد. با خواندن نمی‌دانم چهار تا مقاله و چهار تا کتاب و یک مدرک و دو تا سفر داخل و خارج و این‌ها که آدم روشنفکر نمی‌شود. روشنفکر کسی است که آینده‌نگر باشد، آخربین باشد، نه فقط پیش پایش را ببیند.

آینده‌نگری، ویژگی انسان‌های با ایمان

همه‌ کارها همین‌طور هست. انواع میوه‌ها را، می‌گوید بخور: «كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ» (مؤمنون/ 51) از طیبات همه رقم میوه بخور. انگورها، خرماها، میوه‌ها، فقط گفته که این شراب را نخور. چته؟ شیرین می‌خوای؟ خب توت هست، خرما هست، شیرین است. ترش می‌خواهی، لیمو ترش بخور. ترش و شیرین می‌خواهی انار هست، پرتقال هست، ترش است. می‌گوید نه، من می‌خواهم شراب بخورم.

برنده ما مذهبی‌ها هستیم، آن‌هایی که مذهبی نیستند باختند. حالیشان نیست، توجه ندارند که باختند. در خانه‌ خودتان یک کمک‌های اولیه، یک کپسول گاز، یک قفل باید برای در بزنید، یک چهار تا قرصی، آمپولی، کمک‌های اولیه در خانه‌تان نگه دارید. اگر خطری نیامد که حالا این‌ها کلّش بیست کیلو، سی کیلو در گوشه‌ خانه هست. اگر خطری نبود که هیچی. اما اگر خطر بود ضرری نکردیم، خطری نبود به اندازه‌ یک لحافی، یک پتویی کنار خانه هست. اما اگر به هر یکی از این‌ها نیاز داشتید و نداشتید، چه می‌خواهید بکنید؟ عقل می‌گوید هر کس عاقل است، باید مذهبی باشد، باید آینده‌نگر باشد. ایمان به معاد جزء دلیل روشنفکری ما هست که ما تا آخر را می‌بینیم، شما پیش پایتان را می‌بینید، ما تا آخر را می‌بینیم.

دکتر می‌گوید این غذا را نخور، لااقل احتمال بده که درست می‌گوید، احتیاطاً نخور این غذا را، یک غذای دیگر را بخور، همان را که دکتر می‌گوید نخور، همان را می‌خوریم. با این رفیق نشو، نه، می‌خواهم با این رفیق بشوم. با این ازدواج نکن، این خدا را بنده نیست، کسی که لطف خدا را نمی‌بیند، لطف تو را هم نخواهد دید، رهایت خواهد کرد. با این ازدواج نکن، این به پدر و مادرش جسارت می‌کند، کسی که خدمات بابا و ننه‌اش را نادیده بگیرد، جسارت بکند، خدمات تو همسرش را هم نادیده خواهد گرفت، می‌گوییم نه، حالا من عاشق این شدم، می‌خواهم او را بگیرم. این درآمد را نخور، این رباست، ربا گناه است. چه بساطی راه افتاده در کشور، این بانک‌ها و شرکت‌ها. معلوم نیست حالا من مسئله‌ فقهی‌اش را بلد هم نیستم، حق هم ندارم بگویم ولی ما هر چی سیلی می‌خوریم به خاطر این است که گوش به حرف خدا ندادیم. ایمان به معاد نشانه‌ روشنفکری است. بالاخره از گفتن صد و بیست و چهار هزار پیغمبر شما احتمال هم نمی‌دهی، احتمال هم نمی‌دهی؟!

خدایا به آبروی کسانی که به تو و معاد، به تو و اولیای تو ایمان کامل و یقین دارند، بالاترین درجه‌ی ایمان و یقین را به همه‌ ما مرحمت کن.

«و السلام علیکم و رحمة الله»

انتهای پیام
captcha