فاطمه اکبرزاده، مدرس گروه علوم اجتماعی دانشگاه اصفهان در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، اظهار کرد: انسان موجودی اجتماعی محسوب میشود و بیماری کووید 19 که در حال حاضر با آن مواجهیم، در جامعه ما و در سراسر جهان فراگیر شده است و میتواند هر فردی را آلوده و درگیر کند. رعایت پروتکلهای بهداشتی نیز به این معناست که افراد از اجتماع فاصله بگیرند که همان فاصله گرفتن از ذات و هویت انسانی بهشمار میرود. البته حسن جامعه مدرن این است که فضای مجازی دارد و میتواند در این فضا ارتباطات خود را حفظ کند، ولی فضای مجازی هرگز نمیتواند جایگزین حضور فیزیکی افراد کنار یکدیگر و برخی نیازهای آنها مثل دیدارهای حضوری و دلبستگیها باشد.
وی افزود: اگر بحران کرونا را با نگاه جامعهشناختی بررسی کنیم، بخشی از قضیه به فرهنگ حاکم بر جامعه، بخش دیگر به مسائل اقتصادی و ساختاری و بخشی نیز به مسائل روانشناختی برمیگردد. در بعد اجتماعی، انسان ایرانی به شدت اهل اجتماع و جمعگراست، یعنی تمام عناصر زیستی و هویتی او مثل همه سنتهایی که خاستگاه فرهنگی دارد، در جمع اتفاق میافتد و به شدت دوست دارد خودش را در اجتماع نشان دهد و در اجتماع حضور پیدا کند. بنابراین، نگاه اجتماعی در جامعه ایرانی کاملاً بارز و حاکم است. از این نظر، برای فردی که همه هویتش را از اجتماع میگیرد، سخت است که یکباره بهدلیل یک بیماری از اجتماع فاصله بگیرد.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: مهمترین یا قویترین حکمی که در پروتکلها صادر شده، فاصلهگذاری اجتماعی است که به نوعی انسان ایرانی را از هویت تهی میکند. در سالهای گذشته نیز بدون وجود کرونا، با مشکلات عدیده و افسردگیهای اجتماعی مواجه بودیم، یعنی در کشور ما از هر چهار نفر، یکی دچار اختلالات روانی بود و در حال حاضر با وجود کرونا، قصه از این قرار است که فاصله اجتماعی باعث میشود افراد فاصله فیزیکی از یکدیگر بگیرند و این فاصله فیزیکی به احساس تنهایی، عزلتگزینی و گوشهگیری میانجامد و مهمتر اینکه، همه این اتفاقات باعث میشود افراد احساس کنند نیازشان به صمیمیت، ارتباط، اعتماد و وحدت برآورده نمیشود. در نتیجه، عدم پاسخگویی به این نیاز باعث میشود افراد بعد از گذشت مدتی واقعاً از لحاظ روحی و روانی خسته شوند.
اکبرزاده با بیان اینکه پیامدهای فاصلهگذاری اجتماعی در بعد روانشناختی چند مرحله دارد، گفت: در مرحله اول، وقتی این بیماری بروز کرد، بسیاری از افراد دچار ترس شدند و این ترس هنوز بر افراد زیادی حاکم است. وقتی این ترس و فوبیای اجتماعی حاکم میشود، برخی افراد بیشتر در وادی تنهایی و فرونشست روانشناختی فرو میروند و از کسانی که دوست دارند آنها را ببینند، به واسطه این ترس فاصله میگیرند و حتی برخی غیر از اینکه نگرانی و اضطراب دارند، وسواس بهداشتی پیدا میکنند و این به یک سری مشکلات روانشناختی دیگر دامن میزند.
مدرس گروه علوم اجتماعی دانشگاه اصفهان ادامه داد: از طرف دیگر، این ترس در برخی افراد از بین رفته، یعنی آنقدر آمار فوتیها بالا رفته و اتفاقات روتین شده که ترس عدهای از بین رفته است و به انتهای خط نگاه میکنند و میگویند ما هم میمیریم، پس هر چقدر دیگر که قرار است زنده باشیم، میخواهیم زندگی کنیم و خوش باشیم و این با تم انسان ایرانی که لذتگراست، اتفاقاً همخوانی دارد. به همین دلیل، برخی از آن طرف بام افتاده و به بیتفاوتی رو میآورند و بعضاً میتوان گفت دچار درماندگی خودآموخته میشوند، مبنی بر اینکه کرونا نباید مانع زندگی کردن و خوش بودن و مهمانی رفتن شود و حداقل تا وقتی زنده هستیم، چیزهایی را که دوست داریم، بهدست آوریم یا برآورده کنیم. بنابراین، نیازهای برآورده نشده تحت فشار کرونا و استرسهای ناشی از آن مثل عقب انداختن لذتها و مطلوبات بعد از مدتی سرکوب و در خانه ماندن، یک سری مسائل روانشناختی ایجاد میکند و یکباره سر برمیآورد.
وی بیان کرد: به لحاظ فرهنگی، به نظر میرسد ما انسانهای سختکوشی نیستیم و میخواهیم خیلی راحت به هر چیزی دست پیدا کنیم. در حال حاضر، این ویروس یک جنگ بیولوژیک با انسانها دارد، ولی آیا به لحاظ ساخت فرهنگی، ما افراد منضبطی هستیم؟ چون به هر حال شکست این بیماری نیازمند نوعی انضباط فرهنگی است، به این معنا که همه باید قواعد را رعایت کنند، منضبط باشند و در رعایت پروتکلها انسجام داشته باشند، ولی این انضباط فرهنگی در جامعه ما وجود ندارد و با تنوع و تکثر روانشناختی مواجهیم. محدودیتها، انسان ایرانی را آزار میدهد و چون تمرین انضباط فردی و اجتماعی نداشته است، در ساخت فرهنگی جامعه ما این موضوع نهادینه نشده که چگونه میتوانیم با رعایت قوانین و سختگیری نسبت به خودمان به جنگ این بحران برویم و به کمک یکدیگر بشتابیم. چون این تمرین را نداشتهایم، اکنون نیز برایمان سخت است که بخواهیم تغییر کنیم. یعنی برای اینکه از بحران خارج شویم، عادت به تغییرات منشی و فرهنگی داشته باشیم.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: نکتهای که شاید مهمتر از همه این ابعاد باشد، مسائل ساختاری است که به مجموعه حاکمیت و عملکرد آن در حوزه بهداشت و درمان و مدیریت بحران برمیگردد، یعنی قوانین و ساختارهای حاکمیتی معطوف به جامعه که باید تدوین شده و نسبت به اجرای آنها سختگیری شود، تا مردم این قوانین را رعایت کنند، چقدر استحکام و استواری دارد و پایدار است؟ همه اینها شاخصههای مهمی است برای اینکه افراد را در یک چارچوب تربیت و توجه آنها را به این نکته معطوف کند که بحران مهم است و به جز سختگیریهای حاکمیتی، نمیتوان از آن خارج شد. نکته مهمتر اینکه، مدیریت بحران باید نظاممند و همراه با برنامهریزی استراتژیک باشد، ولی به نظر میرسد این برنامه استراتژیک برای مدیریت بحران از ابتدا وجود نداشته است. یعنی در حالی که سایر کشورها واکسیناسیون را تمام کردهاند و از پیکهای کرونایی بیرون میآیند، ما شاهد آمار بالای مرگومیر هستیم و هیچ افق و چشمانداز امیدبخشی نیز در ماههای آینده برای فرونشست این بحران وجود ندارد.
وی اظهار کرد: نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد اینکه، سلامت و بهداشت مردم اقتصاد آنها را گروگان گرفته و تحت فشار قرار داده است، یعنی بخش عظیمی از مردم یا باید به تنگناهای اقتصادی تن دهند، یا سلامتشان را به خطر بیندازند و در جامعه حضور پیدا کنند. بنابراین، مسائل اقتصادی خودش معضلی اساسی محسوب میشود که در گرو سیاستگذاریهای کلان کشور و چگونگی مدیریت این موضوع است و باید امنیت اقتصادی برای مردم ایجاد کند، تا آنها بتوانند با خیال راحت به پروتکلهای بهداشتی تن دهند و از بحران عبور کنند. بنابراین، بخش مهمی از این قضیه به مسائل ساختاری و کلان و نحوه مدیریت بحران کرونا از سمت حاکمیت و بخشی نیز به مردم و مسائل فرهنگی، اجتماعی و روانشناختی برمیگردد.
اکبرزاده در پاسخ به این سؤال که آیا میتوان یکی از علل ایجاد وضعیت کنونی را رشد فردگرایی در جامعه و کاهش احساس تعلق اجتماعی دانست، گفت: متأسفانه همینطور است. اگر توانستیم در جنگ پیروز شویم، به این دلیل بود که وحدت و انسجام بالایی در جامعه وجود داشت و با تغییر نسلها و رشد فردگرایی، مادیگرایی و خودمحوری در جامعه، شاهد این هستیم که افراد دچار تعارض شدهاند، یعنی رشد فردگرایی باعث کاهش احساس تعلق اجتماعی شده است. بخش عظیمی از این عدم تعلق اجتماعی در بحران کرونا، به فقدان اعتماد و امید اجتماعی برمیگردد، چون به هر حال رشد فردگرایی به خیر جمعی منجر نمیشود و همه افراد از این قضیه آسیب میبینند. یعنی اگر اعتماد مردم به حاکمیت برای مدیریت صحیح این بحران وجود داشت، باعث میشد که درصد بیشتری از آنها به رعایت پروتکلهای بهداشتی پایبندی نشان دهند و با فرایند مدیریت بیماری همراه شوند، ولی فقدان این اعتماد به دستگاه حاکمیتی و مدیریت چندگانه باعث شده که مردم دچار سردرگمی شوند و امیدی به حل بحران نداشته باشند. بنابراین، به بینظمی و آشفتگی اجتماعی بیشتری دچار خواهیم شد.
وی تصریح کرد: بسیار مهم است که مردم احساس کنند میتوانند شفاف، واضح و بیپرده به نهاد حاکمیتی اعتماد کنند. یعنی به این نتیجه برسند که از ناحیه مدیران و مسئولان ارادهای قوی برای مدیریت این بحران وجود دارد و بدانند نظام برای حل بحران چه برنامه استراتژیکی دارد و این برنامه بهصورت قوی، منظم و هماهنگ اجرا شود و در نهایت اینکه، شفافیت و صداقت وجود داشته باشد، چراکه مردم حتی به آمار مرگومیر نیز با بیاعتمادی نگاه میکنند و این خودش نیز چالشبرانگیز است و به بیاعتمادی دامن میزند. در نهایت باید از مردم برای حل این بحران کمک گرفت و اگرچه این بیاعتمادی در طی سالها ایجاد شده و بازیابی آن سخت است، ولی غیرممکن نیست. وقتی مردم کورسوهای امید و تلاشهای اولیه برای حل بحران را ببینند، قطعاً گامهای بعدی را برخواهند داشت و به کمک حل بحران خواهند آمد.
انتهای پیام