به گزارش خبرنگار ایکنا؛ نخستین نشست از یازدهمین همایش مهر مولانا شب گذشته ۷ مهر، با حضور عبدالحمید ضیایی و امیرحسین ماحوزی و دبیری امیر الهامی در فضای مجازی برگزار شد.
الهامی در این نشست گفت: ما میراثداران جریانی هستیم که میتواند برای ما حال خوبی ایجاد کند و برای اینکه این جریان را برای خود نوتر کنیم، نیاز داریم به ابعاد پنهان و آشکار آن نگاه کنیم. هشتم مهر روز بزرگداشت مولاناست و هر کسی به آن افتخار میکند و میخواهد او را به خود را نسبت دهد.
وی افزود: وقتی با زوایای مخلف به شعر، شخصیت و زندگی مولانا نگاه کنیم میتوانیم برای زندگی امروز خود هم رهتوشه و هم حال خوب داشته باشیم. شخصیتی مانند مولانا ملهم از آدمها و فضای اطرافش مانند شمس تبریزی است و در این نشست به همین مسئله خواهیم پرداخت.
عبدالحمید ضیایی، مولویپژوه در ادامه این نشست درباره شباهتها و پیوندهای معرفتشناختی و وجودشناختی شمس و بودا گفت: این موضوع از این حیث برای ما حائز اهمیت است که بدانیم شمس و آیین بودا چه مفاهیم ارزشمندی دارند و ما که در شرایط فرهنگی قرن بیست و یکم زندگی میکنیم به دنبال اپلیکیشنی برای هم حقیقت و هم رستگاری هستیم و این مطالعه مربوط به عرفان تطبیقی است. گرچه مطالعات عرفان تطبیقی در کشور ما رشته جدیدی است، اما هم ارزش تئوریک و هم عملی دارد و با وجود اینکه تحقیقات در این رشته دشواریهایی دارد اما میتواند در این جهان مؤثر باشد. به ویژه اینکه با رشد گسترده رادیکالیسم خشونتگرا در جهان مواجه هستیم، طالبان را در افغانستان، داعش و کشتار مسلمانان در میانمار و برمه را از سوی بودا میبینیم و این بحثهای عرفانی میتواند کمک کند تا افق مشترکی از خوانش متون عرفانی داشته باشیم. البته این به معنی تبلیغ و نفوذ فرهنگی چه تصوف و چه آیین بودا نیست اما میتواند ما را به شناخت درستی از بودا و تأثیراتی که بر فرهنگ عرفانی ما گذاشته است، رهنمون کند.
وی با بیان اینکه حقیقت آیینه شکستهای است که هر تکه آن نزد قومی است و با جمع شدن آنها میتوان به حقیقت دست یافت، ادامه داد: اگر ناآشکارگی و نگاه پلورالیستی و منظرگرایانه به حقیقت را در نظر بگیریم، این طور نیست که نتوان تصور کرد که تصوف تأثیرپذیر نبوده است. گاهی تصوف هم به عنوان یکی از همین مکتبهای فکری پایگاه تقدسی نداشته و گاهی هم متشرعان چشم دیدن آنها را نداشتند و گاهی خرقههای صوفیگرایانه همدیگر را قبول نداشتند؛ بنابراین احتمال تأثیرپذیری کم نیست.
ضیایی با بیان اینکه بوداییسم، هندویسم و تائیسم در فرهنگ ما اثرگذار بوده است، افزود: عرفان ما متأثر از عرفان شرقی است. وقتی اسلام به طرف شرق آمد، در خراسان بزرگ همه بودایی بودند و هزار سال آیین بودا حکمرانی میکرد و بعداً مسلمان شدند. البته مسلمان شدن به شهادتین حاصل میشود، اما اگر با نگاه جامعهشناسانه بررسی کنیم، یک قوم یک شبه هر چه در خزانه وجدان جمعی خود دارد، تغییر دین نمیدهد.
این مولویپژوه تصریح کرد: عارفان خراسان به دلیل همجواری با آیین بودا از مفاهیم و مناسک بودایی تأثیرپذیرفتند و برعکس عرفانهای دیگر نظیر ابن عربی بعضی اندیشهها در آن اثرگذار بوده است. ابن عربی به وحدت وجودی قائل است و این بحث منشأ اسلامی ندارد و برگرفته از عرفان شرقی است. در اسلام متافیزیک فراق و نه وصال داریم و با وجود اینکه در قرآن کریم آمده است که ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم اما همیشه یک فاصله پرنشدنی بین آفریدگار و آفریده وجود دارد و این وحدت هیچ وقت رخ نمیدهد. در واقع وحدت وجود نقطه مقابل این است. هر چند حدود ۱۲ آیه در قرآن درباره وحدت وجودی است، اما این تعداد اندک است.
وی در ادامه بیان کرد: آیین بودا تأثیر بسیار زیادی بر تصوف داشته است و من معتقدم شمس تبریزی با اینکه تبریزی است اما دلش خراسانی است و به لحاظ فکری متعلق به مکتب خراسانی است و نمیتوانیم او را به ابن عربی نسبت دهیم. در این بحث مشکلاتی وجود دارد؛ یکی اینکه هم در بودیسم شکلهای گوناگون و هم در باب شمس قرائتهای مختلف وجود دارد. در بودیسم اشکال مختلفی را میبینیم که ما بر بودیسم اولیه یا چرخ کوچک تأمل خواهیم کرد. در رابطه با شمس نیز دستکم شش چهره از او داریم، شمسی که مناقبنویسان مثل افلاکی خرافهساز ساخته و پرداخته است، شمسی که مولانا تجربه کرده و شمسی که مولانا تجربه خود را بیان کرده است. شمسی که امثال سلطان ولد و حسام الدین چلبی معرفی کردهاند و شمسی که ما به قدر سعه وجودیمان میفهمیم و همه اینها متفاوت است. وقتی میخواهیم یک شخصیت تاریخی را بشناسیم، این شناخت میتواند تاریخی، شخصیتی و ... باشد.
ضیایی گفت: ما شمسی داریم که با تجربههای روحانیاش به دست میآید. مولانا میگوید اگر میخواهید شمس را بفهمید باید زکام معنوی نداشته باشید تا بتوانید آن را تجربه کنید. تفاوتهای بودیسم و شمس بسیار است؛ بنابراین ما به شباهتها میپردازیم که؛ هر دو نازپرورده بودند، همچنین سفر، جستجو، آوارگی و بیخانمانی و ... در شناخت تاریخی هر دو مشترک است. آنچه مهم است و باید به آن بپردازیم، شباهتهای معنوی است که نمیتوانیم آنها را نادیده بگیریم.
وی با بیان اینکه مولانا به اتحاد عاشق و معشوق معتقد است، بیان کرد: بعضی از مفاهیم در عرفان شمس و مولانا وجود دارد که شبیه مباحث بودایی است. یکی از این بحثها نیستی و عدم است و هر چه در قرآن و فرهنگ اسلامی نمیبینیم، سرچشمه آن را میتوان در ویژگیهای نیروانا جستجو کرد.
امیرحسین ماحوزی، دکترای ادبیات فارسی و مولویپژوه در ادامه نشست درباره تصویر عاشق و معشوق در دیوان شمس گفت: تصویری که مولانا از عاشق و معشوق دارد، گاهی مربوط به شمس است و گاهی نیز به خدا نسبت میدهد و اینها نشان میدهد نگاه مولانا به انسان، عرفان و عشق چگونه است و اینها را از رهگذر تصاویر میبینیم.
وی با اشاره به به تشبیههای عاشق و معشوق در نگاه مولانا افزود: یکی از این تشبیهها مربوط به پیامبران است، یعنی معشوق در میان تصاویر انسانی بیش از همه به حضرت یوسف تشبیه شده است و بعد از آن به سلیمان، موسی(ع)، عیسی نوح(ع) و حضرت محمد (ص) تشبیه شده است. مولانا بسیار متنوع تصویرسازی میکند و مانند یوسف به بازار جهان میآید تا مصر به آتش بکشد.
ماحوزی تصریح کرد: هر آنچه در دیوان شمس عاشق به آن تشبیه میشود، معشوق هم تشبیه میشود و این بسیار عجیب و استثنایی است. در هیچ دیوان شعر فارسی این اتفاق رخ نداده است. معشوق که به اوج زیباییها تشبیه شده، عاشق نیز همین گونه است و در واقع مقام اتحاد عاشق و معشوق را در نگاه مولانا میبینیم. مولانا بیش از هر کس دیگری عاشق را به موسی تشبیه میکند، «جهان طورست و من موسی که من بیهوش و او رقصان/ولیکن این کسی داند که بر میقات من گردد» و در تصویر خیالانگیز میگوید؛ «ز عشق شمس تبریزی چو موسی گفتهام ارنی/ ز سوی طور تبریزی چرا، چون لن نمیآیی». جالب است که مولانا لن ترانی را نمیپذیرد.
این مولویپژوه ادامه داد: معشوق از نظر حیاتبخشی و درمان به عیسی(ع) هم تشبیه شده است و این تشبیه درباره عاشق هم آمده که میتواند حیات ببخشد. عاشق و معشوق از میان پهلوانان با رستم و اسفندیار نیز سنجیده میشود و عاشق یک جنگجوست. همچنین عاشق به صفات انسانی هم تشبیه میشود و در تصاویر بسیاری مولانا عاشق و معشوق را یگانه خطاب میکند و تجربه یگانگی به واسطه عشق رخ میدهد. مولانا میگوید؛ «طراوت سمنی تو چه رونق چمنی تو/مگر تو عین منی تو مگر تو آینه واری». در بدیعترین تصویر نیز میگوید؛ «در دو چشم من نشینای آن که از من منتری/ تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری». در دیوان شمس هم آمده است؛ «بِدیدم حُسن را سَرمَست میگفت/ بَلایَم من بَلایَم من بَلایَم/ جوابش آمد از هر سو زِ صد جان/ تورایَم من تورایَم من تورایَم/ تو آن نوری که با موسی هَمیگفت/ خدایَم من خدایَم من خدایَم/ بِگُفتم شَمسِ تبریزی کهیی؟ گفت/ شُمایَم من شُمایَم من شُمایَم».
وی در ادامه به تصویرسازیهایی که از حیوانات در تشبیه عاشق و معشوق آمده، اشاره کرد و گفت: مولانا به طرز درخشانی عشق را به شیر تشبیه میکند و عشق شیری است که برای عاشقان خطری ندارد و میتوان رابطه برقرار و عاشق را درک کرد. گاهی در تصاویر گیاهی نیز معشوق مانند یک بوستان باغ است و مانند باغ میخندند؛ و یا معشوق مانند یک درخت است همانطور که میگوید؛ «چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی/ که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد». همچنین عاشق همانند یک میوه تشبیه شده است «چو شستن گیرد او خود را رباید آب جو او را/ چو سیبش میبرد غلطان به باغ خرم بیسو».
ماحوزی افزود: تصاویر شاخص دیگر از تشبیه عاشق و معشوق خورشید است که نشان از تجربه عاشقانه مولاناست. معشوق که با خورشید مقایسه میشود بخشش عام دارد و به ذرات هستی میبخشد، خورنده سایههاست، رخ معشوق به سان خورشید تیغ میکشد، ماه را دق میدهد، هم میسوزاند و هم حیات میدهد. عاشق هم این صفات را دارد «رها کن تا چو خورشیدی قبایی پوشم از آتش/در آن آتش چو خورشیدی جهانی را بیارایم». تصویر دیگر تصویر ماه است که درخشان است. معشوق بیشتر شبیه ماه است و با یک بازیهای زبانی میگوید آن روی، اقمر (ماهتر) است. اما میگوید تو هم بدون من نباش. عاشق بیشتر از ۹۰ بار تشبیه به ماه شده است. دیگر نخواهی روشنی از خویشتن گردی غنی/ یک جایی میرسی که عاشق دنبال روشنی نیست و دنبال تاریکی است تا آن را روشنی ببخشد.
وی ادامه داد: آخرین تصویر از این تشبیهها دریاست و عاشق و معشوق هر دو به صورت فراوان به دریا تشبیه شدهاند. دریایی که صدف وجود عاشق را گوهر میدهد. دریای عشق هر دو جنبه مهر و غرقکنندگی دارد. معشوق دریای بیانتهاست و همه سیلها و رودها به او منتهی میشود؛ «اگر چه سیل بنالد ز راه ناهموار/ قدم قدم بودش در سفر تماشایی». بهترین تصویر در این بیت است؛ «این عجب بحری که بهر نازکی خاک تو/ قطرهای گشتهست و ننماید همی دریایی» است. در هیچ کدام از متنها ندیدم که عاشق مشبه تشبیههای تفضیلی قرار گیرد. معمولاً اگر این گونه باشد از خار، خاتر و از نی نالانتر میشود.
انتهای پیام