میان ابن‌عربی و مولانا چه نسبتی برقرار است؟
کد خبر: 4004047
تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۴۰۰ - ۱۹:۳۱

میان ابن‌عربی و مولانا چه نسبتی برقرار است؟

منوچهر صدوقی‌سها ضمن رد دیدگاه افراطی و تفریطی در مورد ابن‌عربی و مولانا که می‌گویند این دو با یکدیگر ارتباطی نداشتند یا مثنوی به صورت کلی در سیطره ابن‌عربی قرار دارد، بیان کرد: برای تبیین رابطه این دو نفر باید از آیه قرآن که می‌فرماید: «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ * بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ» بهره برد؛ یعنی این دو هر یک شخصیت خود را داشتند اما با یکدیگر ملاقات کرده بودند و نظراتشان در مسائل مختلف گاهی یکسان بود و گاه اختلاف‌نظر داشتند.

به گزارش ایکنا، منوچهر صدوقی‌سها، استاد و مدرس برجسته فلسفه و عرفان اسلامی، امروز 19 مهر در چهارمین همایش بین‌المللی مولانا با عنوان «یگانگی و بیگانگی در اندیشه عرفانی مولانا» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه مشروح سخنان وی را می‌خوانید.

موضوع سخن بنده ربط حضرت خداوندگار مولانا با ابن‌عربی است. خیلی مختصر شاید هم فهرست‌وار باید بگویم که مخصوصاً بین معاصرین در باب ربط این دو بزرگ بزرگوار دو عقیده افراطی و تفریطی وجود دارد؛ یکی در ایران و دیگری هم در ترکیه که دو خاک مربوط با مولاناست. عده‌ای متأسفانه در کمال تفریط افتاده‌اند و بین این دو نه ‌تنها ربطی قائل نیستند، بلکه اینها را رویاروی هم قرار می‌دهند. همچنین برخی هستند که البته از سابق بوده‌اند و از آن‌ طرف می‌افتند و مولانا را کلا در تحت سیطره ابن‌عربی قرار می‌دهند.

شروح مثنوی در هند تحت سیطره فتوحات‌اند

بسیاری از شروح مثنوی مخصوصاً آنهایی که در هند نوشته شده در تحت سیطره فتوحات و فصوص نوشته شده است. مثلا شرح بحرالعلوم همین شاکله را دارد و گویی مثنوی را شرح فتوحات می‌دانند. در عصر ما هم یک شخص شخیص یعنی مرحوم سیدمحمدعثمان چشتی بود که محل عنایت مرحوم استاد آشتیانی هم بود و از خصیصین در ابن‌عربی و مولانا محسوب می‌شد، اما مثنوی را تحت سیطره و سلطه فتوحات شرح می‌کند. ماحصل کلام اینکه در ایران و ترکیه عده‌ای این دو بزرگ را مخالف هم می‌د‌انند که سر از جاهای نامطلوبی درمی‌آورد و عده‌ای هم به صورت دوم عمل می‌کنند.

قصه شیرینی از مرحوم محمدرضا ربانی به خاطر دارم که سرآمد شاگردان مرحوم آشتیانی و الهی‌قمشه‌ای بودند و آثار متعددی دارند. از ایشان شنیدم که فرمودند مرحوم سیدابوالحسن رفیعی می‌فرمودند که ملاصدرا طفل ابجدی در مکتب ملای روم است و ملای روم در مکتب صدرالدین قونوی طفل ابجدی است. اینها کاشف از این است که ملا را تحت سلطه ابن‌عربی می‌برند و نظرات نامقبولی است.

تبیین نسبت ابن‌عربی و مولانا با یک آیه از قرآن

واقعیت این است که این آیه شریفه را تلاوت کنیم که می‌فرماید: «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ * بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ». یک دریای معارف ابن‌عربی و یک دریا هم مولاناست و این‌طور نیست که هیچ ربطی به هم نداشته باشند؛ چه به موافقت و چه به مخالفت و انواع ارتباطات.

بنده فکر می‌کنم حضرت مولانا از سه طریق با ابن‌عربی و اگر بتوانیم تعبیر کنیم ابن عربیات آشنا بود؛ یکی مستقیماً از طریق ملاقات حضوری با ابن‌عربی، دوم از طریق شمس تبریزی و سوم از طریق محقق قونوی. ما می‌بینیم که در برخی از متون معتبر که مربوط به حضرت مولاناست مطالبی می‌آید که اندک است، اما به این مطلب اشاره می‌کند که مولانا حضور ابن‌عربی را در دمشق یافت. مثلا در رساله فریدون سپهسالار که از اقدم تراجم مولاناست با این عبارات مواجه هستیم؛ می‌گوید که دیگر وقتی که خداوندگار ما یعنی مولانا در دمشق بود چند مدت با ملک العارفین، ‌صاحب الحال و القال صحبت فرموده‌اند و حقایقی را به یکدیگر بیان کرده‌اند. بعدها شارح قدیم یا یکی از اقدم شراح مثنوی، که کمال‌الدین خوارزمی باشد، این معنا را تلقی به قبول کرد.

از معاصرین ما هم مرحوم استاد بدیع‌الزمان فروزان‌فر استحسان فرموده‌اند و با ادله‌ای که فرصت اقامه‌اش نیست گفتند که مولانا به حضور فیزیکال ابن‌عربی هم نائل آمده است؛ یعنی در دمشق حاضر شده و ملاقات‌هایی با ابن‌عربی داشته و وقتی چنین دو بزرگی به‌هم می‌رسند حرف از همین معارف است.

شمس تبریزی؛ واسطه آشنایی ابن‌عربی و مولانا

راه دوم از راه‌های آشنایی این دو راه، شمس تبریزی است. شمس قطعا با ابن‌عربی ملاقات کرد و به نظر بنده شمس به ملای رومی با همان چشمی نگاه می‌کرد که به ابن عربی نگاه می‌کرد. مثلا در یک جا از مقالات می‌بینیم که شمس در مخاطبت با ملا می‌گوید که بحث به انواع است و بحث ناکردن به انواع است. بحث نمی‌کنی در آنجا که خلاصه است یا مرا غالب می‌دانی در بحث یا ملولی، سر بحث نداری. از این دو کدام است؟ شیخ محمد که مراد ابن عربی است هم تسلیم کرد و بحث نکرد از این دو کدام است. اگر بحث می‌کرد فایده بیش می‌بود؛ زیرا بایست بود مرا که او بحث کند. از این عبارات در مقالات هست و نشان می‌دهد شمس با ابن‌عربی رابطه حضوری داشت و معارف از این طریق به مولانا هم منتقل می‌شد.

راه سوم وجودِ مسعودِ شیخ صدرالدین قونوی است. می‌دانیم که شیخ صدرالدین و مولانا قریب‌السن هستند و وفاتشان هم اختلاف ندارد و هر دو مدتی در قونیه بودند و در خیلی از مراجع هست که ارتباط داشتند، هر چند گاهی آسمان صفای اهل معارف هم به ابر بی‌مهری تاریک می‌شود و بین این دو بزرگ هم گاهی چنین مسائلی پیش می‌آمد اما هر دو در کمال تعظیم به یکدیگر عقیده داشتند.

قونوی در باب مولانا می‌گوید که اگر بایزید و جنید در این عهد بودندی، غاشیه این مرد مردانه برگرفتندی و منت بر جان خود نهادندی. خان سالار فقر محمدی اوست و ما به طفیل وی ذوق می‌کنیم. این عبارت در نفحات‌الانس جامی از صدر الدین قنیوی در باب حضرت خداوندگار، ملای روم است. اما در بابِ نظرِ ملا پیرامون صدرالدین نیز در همان شرح قدیم مثنوی که کمال‌الدین خوارزمی نوشته در قصه هاروت و ماروت آمده است که شیخ صدرالدین قونوی در اعجاز البیان فی تفسیر ام القرآن، تحقیق این معنا کرده و حضرت مولوی از برای اشارت به کلام شیخ صدرالدین قونوی می‌فرماید: گفت المعنی هو الله شیخ دین، بحر معنی‌های رب العالمین». البته برخی‌ خواسته‌اند بگوید مراد از شیخ دین، قونوی نیست اما به شهادت این شارح قدیم مثنوی مراد صدرالدین قونوی است. نتیجه این می‌شود که ملا با ابن‌عربی و مکتب ابن‌عربی آشناست اما به هیچ وجه اینطور نیست که تابع بوده باشد. هردو در اوج قله معارف‌اند اما هر کدام خودشان هستند.

نمونه‌ای از تفاوت نظر ابن‌عربی با مولانا در مسئله‌ای واحد

در اینجا می‌خواهم نمونه‌هایی را در باب استقلال آرای این دو نفر ارائه کنم که نشان می‌دهد در یک مسئله خاص هر یک نظریه خاص خود را دارند. در مورد استقلال این دو در قبال یکدیگر که در یک معنای واحدی هریک رأی خود را دارند این است که ملای رومی می‌گوید: «بشنو اکنون قصه آن رهروان، که ندارند اعتراضی در جهان؛ ز اولیا اهل دعا خود دیگرند، که همی دوزند و گاهی می‌درند؛ قوم دیگر می‌شناسم ز اولیا، که دهانشان بسته باشد از دعا ...». ماحصل این ابیات این است که ملای رومی می‌گوید قوم دیگری از اولیا را می‌شناسم که دهانشان بسته باشد از دعا و اینها دعا را خلاف رضا می‌دانند. این در بحث تفاوت رضا به قضا و مقضی است که نمی‌توانیم به آن وارد شویم. اما به نحوی که همه ما شنیده‌ایم، ملا گروهی از اولیا را تمجید می‌کند که به هنگام نزول بلا دعا نمی‌کنند.

در اینجا ابن‌عربی درست در مقام مخالف و رویاروی این حرف می‌آید. در همان فُص ایوبی می‌فرماید که العیاذ بالله اگر بلایی آمد و آن شخصی که بلا بر او نازل شده است تضرع نکرد و ننالید گویی در قبال قهر الهی مقاومت می‌کند و تمثیل می‌کند که یک عارفی مدتی غذا نخورده بود و گفتند تو به خاطر گرسنگی گریه می‌کنی؟ گفت بله، اصلا من را گرسنه نگه داشت تا من گریه کنم و بلا برای نالیدن است.

نمونه‌ای از اشتراک نظر ابن‌عربی با مولانا

یک نمونه هم می‌گویم که نشان می‌دهد نظرات این دو با یکدیگر مشترک است. این قضیه در داستان ساختن مسجد اقصی از سوی حضرت داود(ع) است. در فصوص یونسی آمده است که داود(ع) مسجد بیت‌المقدس را می‌ساخت و هرچه می‌ساخت خراب می‌شد. به درگاه خدا نالید و گفت: خدایا هر چه مسجد را می‌سازم خراب می‌شود. وحی آمد که این بیت‌المقدس به دست کسی که خون ریخته بالا نمی‌رود. داود(ع) گفت: مگر این خون‌ریزی در راه تو نبود؟ وحی شد که بلی، اما آیا آنهایی که خون‌هایشان به دست تو ریخته شد، بندگان من نبودند؟ در نتیجه من عهد کرده‌ام این بنا توسط چنین کسی بالا نرود. این چیزی است که ابن‌عربی می‌گوید. اما ملای رومی هم به صورت کلی تعبیرش همین است و هر دو می‌گویند حضرت داود(ع) که مسجدالاقصی را می‌ساخت، هر چه پیش می‌رفت خراب می‌شد که مبنای این دو قول حدیث نبوی است. ابن‌عربی مطابق ظاهر می‌گوید مراد از خون‌ریزی داود(ع) همین خون‌ریزی در جنگ‌ها و ... است اما ملای رومی می‌گوید خون‌ریزی داود(ع) از قِبل آوازش بود که می‌خواند و خون می‌ریخت.

انتهای پیام
captcha