فیرحی خار چشم اسلام‌گرایی رادیکال بود / وضعیت آشفته اندیشه سیاسی اسلام در کشور
کد خبر: 4012321
تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱۴۰۰ - ۰۹:۰۲
سیدصادق حقیقت بیان کرد:

فیرحی خار چشم اسلام‌گرایی رادیکال بود / وضعیت آشفته اندیشه سیاسی اسلام در کشور

سیدصادق حقیقت ضمن اشاره به اینکه فیرحی در گفتمان نواندیشی دینی قرار داشت، تصریح کرد: فیرحی خار چشم اسلام‌گرایی رادیکال بود و عمیق‌ترین نقدها را به این گفتمان وارد می‌کرد.

فیرحی خار چشم اسلام‌گرایی رادیکال بود / وضعیت آشفته اندیشه سیاسی اسلام در کشور

به گزارش ایکنا، همایش بزرگداشت حجت‌‌الاسلام والمسلمین داود فیرحی، چهارشنبه ۱۹ آبان‌ماه به همت خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

در ادامه گزارشی از سخنان سیدصادق حقیقت، عضو هیئت علمی دانشگاه مفید در این همایش را بخوانید؛

قبل از اینکه به مباحث اندیشگی مرحوم فیرحی بپردازیم، باید اشاره کنم آقای فیرحی مصداق آیه «انک لعلی خلق عظیم» بود. اخلاق ایشان اخلاقی بود که با همه جناح‌ها و تفکرات سازگار بود و با روی خوش، همه را می‌پذیرفت و همانطور که پیامبر(ص) بر خلق عظیم بودند، ایشان هم مصداق واقعی انسان متخلق بودند. ویژگی دوم ایشان متفکر بودن در حوزه اندیشه سیاسی اسلام به شکل خاص بود. ویژگی سوم ایشان این بود که تئوریسینی اصلاح‌طلب بودند و به نظر می‌رسد مثل ایشان در حوزه نظریه‌پردازی نداریم.

عنوان همایش عنوان بسیار دقیقی است: «متفکر نواندیش». فکر می‌کنم این عنوان با تامل انتخاب شده است چون ایشان در گفتمان نواندیشی دینی قرار داشتند. ایشان معتقد به فقه سیاسی بودند و با سکولاریسم مرز داشتند و به همین دلیل در گفتمان نواندیشی دینی قرار می‌گیرند. یک گفتمانی که در تضاد با گفتمان ایشان بود اسلامگرایی رادیکال بود. فیرحی خار چشم اسلامگرایی رادیکال بود و عمیق‌ترین نقدها را به این گفتمان وارد می‌کرد.

ممکن است سوال شود اگر اندیشه سیاسی اسلام را به عنوان حوزه اندیشگی بپذیریم، وضعیت آن چگونه است؟ من می‌خواهم عرض کنم وضعیت اندیشه سیاسی اسلام وضعیت خوبی نیست و آشفته است. در اینجا می‌خواهم نشان دهم اندیشه سیاسی اسلام وضعیت خوبی ندارد و با فقدان فیرحی وضع بدتر از این خواهد شد. برای اینکه این مدعا را تایید کنم، به شش مسئله اشاره می‌کنم.

کژتابی مفاهیم اندیشه سیاسی اسلام

مسئله اول، آشفتگی و کژتابی مفاهیم است. این حق یک دانشجوی کارشناسی است که با اصطلاحات اصلی آن رشته آشنا شود. هرچند کتاب «سیاست» هیوود که کتابی درسی به شمار می‌رود، این خواسته را در علوم سیاسی برآورده می‌کند، اما در ایران نواقصی در این زمینه مشاهده می‌شود. این مسئله در رشته یا دروس مربوط به اندیشه سیاسی اسلام شدت دارد. به طور مثال، کمتر دانشجویی در دوره کارشناسی یاد می‌گیرد که سه معنای مشروعیت یعنی مشروعیت در دین، مشروعیت در جامعه‌شناسی سیاسی و مشروعیت در علوم هنجاری مثل فلسفه سیاسی را از هم جدا کند؛ یا در کمتر متنی معلوم می‌شود که سکولاریسم در دنیا به معنای جدایی نهاد دین از نهاد سیاست است، ولی در ایران هم به آن معناست و هم به معنای جدایی دین از سیاست. جالب آن است که ذهن ایرانی به معنای دوم انسباق دارد؛ بنابراین اگر با یک غربی در خصوص سکولاریسم صحبت کنیم، چه بسا ما معنایی را لحاظ کنیم  و او معنایی دیگر بفهمد. با این وصف وقتی از حوزه سکولار بحث به میان آمد، در درجه اول لازم است از پیچیدگی معنای آن سؤال شود.

به عنوان مثال دیگر باید بگویم کتاب «فربه‌تر از ایدئولوژی» در‌صدد است نشان دهد قرائت متفکرانی مانند دکتر شریعتی از دین ایدئولوژیک است؛ در‌ حالی ‌که دین فربه‌تر از ایدئولوژی به نظر می‌رسد. مصطفی ملکیان به این نقد اشکال وارد کرده که دین به خودی خود ایدئولوژیک است و شریعتی نمی‌توانسته آن را ایدئولوژیک کند چون تحصیل حاصل است. تری ایگلتون اشاره کرده که ایدئولوژی پانزده معنا دارد. با این توصیف، در‌ حالی ‌که این نقد به شریعتی وارد است که دین را ایدئولوژیک کرده، باید یادآور شد که این اصطلاح نزد او  و ناقد او، یعنی دکتر سروش  و مصطفی ملکیان به سه معنای متفاوت به کار رفته است.

مثال دیگر «جامعه مدنی» است که ادعا شده ریشه در «مدینةالنبی» دارد؛ یعنی مفهوم برساخته در دوران مدرن ریشه در مفاهیم اسلامی دارد. داستان «مردم‌سالاری دینی» نیز این‌گونه است. برخی متفکران اصولگرایی گفته‌اند اگر معنای مردم‌سالاری دینی به این معنای خاص باشد، ما هم به آن اعتقاد داریم. آیت‌الله جوادی‌آملی، در آخرین خطبه خود در قم در سال 1388 بیان کرد که تفکیک قوا مفهومی است که قبل از آن که شرع بر آن مهر صحت بگذارد، عقل به آن حکم کرده است. این در حالی است که اساسا بر‌اساس نظریه کلاسیک اسلامی نمی‌توان به تفکیک قوا، به معنای رایج‌اش، اعتقاد داشت. در مباحث سیاسی نیز به ‌راحتی از دو واژه «اصلاح‌طلبی» و «اصولگرایی» استفاده می‌کنیم، در ‌حالی ‌که تعریف منقحی از آن ارائه نمی‌کنیم. اگر اصلاح‌طلبی یکی از مؤلفه‌های اصولگرایی باشد، در عرض و در مقابل هم قرار نمی‌گیرند.

مسئله دوم، آشفتگی روشی است. در این زمینه نیز به بیان مواردی چند بسنده می‌شود. آیا نظریه سیستم‌ها نمی‌تواند بر نظام خلافت و امامت، مفهومی اندیشه‌ای که در طول چند قرن تداوم داشته، تطبیق داده شود؟ ترکیب روش‌ها به خودی خود امری معقول است و با هم‌روی روش‌شناختی سازگاری دارد. البته، شرط ترکیب روش‌ها آن است که مبانی معرفت‌شناختی آنها تعارض نداشته باشند. پست‌مدرنیسم  از این جهت با هرمنوتیک در تضاد است که اولی معنازدا و دومی به دنبال کشف معناست. اساساً نگاه ابزاری به روش توجیه معرفت‌شناختی ندارد. مثال دیگر، مکتب جماعت‌گرایی است که به اشتباه به‌ عنوان روش هم از آن یاد شده است. همان‌گونه که مایکل سندل اشاره می‌کند، چیزی به نام «روش جماعت‌گرایانه» نداریم. اینها مسائلی است که از نظر روشی مشکل‌ساز است.

تورم فقه سیاسی در جمهوری اسلامی

مسئله سوم مسائل مربوط به فقه سیاسی است. استاد مطهری بر این باور بود فقه متورم شده است. در عصر جمهوری اسلامی، فقه سیاسی متورم‌تر از قبل ارزیابی می‌شود. ادعای حداکثری نسبت به اعتبار دین و فقه، نیاز به بررسی و نقد جدی دارد. فقه سیاسی اساسا نمی‌تواند نظریه دولت داشته باشد. در‌ حالی ‌که کتاب «فقه سیاسی» آیت‌الله عمید زنجانی سیزده نوع «دار» را مطرح می‌کند، آیت‌الله حیدری آنها را به دو نوع دارالاسلام و دارالکفر یا دارالحرب کاهش می‌دهد. همان کتاب مدعی است بر‌ اساس فقه سیاسی از هر نوع کمک به جنبش‌های اسلامی حمایت می‌کنیم و در ‌عین‌ حال در امور داخلی کشورها دخالت نمی‌کنیم که خود این ادعا تناقض دارد.

مثال دیگر اقوال مختلف فقهای شیعه درخصوص جهاد ابتدایی است. در این زمینه، اقوال مختلف و حتی متعارضی وجود دارد، به شکلی که ضرورت پژوهش در این زمینه را دوچندان می‌کند. در کتاب «بردگی در اسلام»  از استاد مطهری، این موضوع مطرح شده که اگر کشوری نخواهد با ما بجنگد، صرفا به دلیل نپذیرفتن توحید می‌توانیم به مردم آنجا حمله کنیم. این مطلب برای حوزه اندیشه سیاسی اسلام مشکل‌ساز است. من فقط می‌خواهم نشان دهم مسائل در حوزه اندیشه سیاسی اسلام چقدر ناپخته و مشکل‌ساز است.

مسئله چهارم نامشخص‌بودن اندیشه برخی متفکران است. انتظار این است که اندیشه سیاسی اسلام کتب مرجعی داشته باشد، به شکلی که دانش‌پژوهان بتوانند اقوال مختلف را در آنجا پیدا کنند. به نظر می‌رسد ابهام‌هایی درخصوص اندیشه سیاسی برخی متفکران وجود داشته باشد. به طور مثال، درباره اندیشه سیاسی استاد مطهری، برخی معتقد به ولایت فقیه و برخی به نظارت قائل شده‌اند. بر این اساس مشخص نیست اندیشه ایشان درباره ولایت فقیه چه بوده است. سوال دیگر این است که آیا آیت‌الله منتظری در اواخر عمر نظر دیگری پیدا کردند، به شکلی که بتوان از منتظری اول و دوم سخن گفت؟ در این زمینه بیش از یکی، دو مقاله وجود ندارد. همچنین آیا انتقادات استاد فیرحی به اسلام سیاسی در کتاب «دولت مدرن و بحران قانون» به شکلی است که بتوان از فیرحی اول و دوم بحث کرد؟ به نظر می‌رسد انتقادات ایشان به اسلام سیاسی عصر جمهوری به ‌عنوان مشیر است. ایشان در طول زمان همواره به اعتبار فقه سیاسی قائل بوده‌اند؛ بنابراین نمی‌توان از فیرحی اول و دوم سخن گفت.

تمایز اسلام سیاسی و اسلام غیرسیاسی

مسئله پنجم، اسلام سیاسی و غیر سیاسی است. یکی از مباحث مهم در حوزه اندیشه سیاسی اسلام، تمایز بین اسلام سیاسی و اسلام غیرسیاسی است. دروس حضرت امام در نجف توسط چند نفر به رشته تحریر درآمد و هم «ولایت فقیه» نام گرفت و هم «حکومت اسلامی»؛ در‌حالی‌که بین این دو اصطلاح تفاوت ماهوی زیادی وجود دارد. برخی نیز به این مبنا قائل شده‌اند که همه فقها به ولایت فقیه به معنای ضرورت تشکیل حکومت بر ‌اساس شریعت قائل بوده‌اند. در مقابل، مبانی اسلام غیر سیاسی چندان بحث نشده است. در واقع، هژمونی گفتمان مسلط باعث به حاشیه رفتن دیگر نظریات مثل اسلام غیر سیاسی و نظریه‌هایی مثل نظریه وکالت می‌شود.

مسئله ششم، الحاق برخی اندیشه‌ها به انقلاب اسلامی است. بر‌ اساس مباحث پیش‌گفته در نظریه گفتمان، بسیاری از مباحثی که ربط مستقیم و قابل اثباتی ندارند، به حضرت امام و انقلاب اسلامی پیوند زده شده‌اند. فی‌المثل، سعی برخی بر آن است که بین حکمت سیاسی متعالیه و اندیشه سیاسی ملاصدرا با انقلاب اسلامی و نظریه امام خمینی(ره) نسبت مستقیم و قابل اثباتی تعریف کنند.

باید کاری کرد

نتیجه اینکه اندیشه سیاسی اسلام چه به ‌عنوان یک رشته و چه به ‌عنوان چند واحد درسی، وضعیت مطلوبی در کشور ندارد. این مسئله در حوزه مفاهیم، روش‌شناسی، نظریه‌ها و دانش‌های مربوطه به چشم می‌خورد. برخی مسائل دیگر بر مشکلات فوق افزوده‌اند. جریان‌های خاصی با رانتی که در اختیار دارند، به این معضلات اندیشگی دامن می‌زنند. متأسفانه، در زمان کنونی متون درسی مغلوطی داریم که نهادهای رسمی چاپ کرده‌اند. از سویی دیگر، دانشگاه‌ها شکل سیاسی پیدا کرده‌اند و دانش ذیل سیاست  قرار گرفته است. در این راستا، تعداد زیادی با رانت سیاسی هیئت علمی دانشگاه‌ها شده‌اند. معضل ترجمه هم بر مشکلات فوق می‌افزاید. از سویی دیگر، برخی از علمای حوزوی در رشته علوم سیاسی جعل اصطلاح کرده‌اند. به طور مثال، یکی از علما چهار معنا برای «فلسفه سیاسی» و شخصی دیگر تعریفی جدید از «علم سیاست» ارائه کرده است. باید اقرار کرد که محافظه‌کاری علمی حاکم و قدرت نوآوری و آزاداندیشی کمتر و کمتر شده است. در یک کلام، باید هم در سطح افراد و هم در سطح نهادها کاری کرد.

انتهای پیام
captcha