عدم وابستگى اقتصادى از مهمترین اهداف اقتصادى اسلام در رابطه با كشورهاى غيراسلامى است، زيرا در روابط خارجى اسلام، اقتصاد و سياست از مناسبتهای ويژه و ظريفی برخوردارند. از عمدهترین مشكلات كشورهاى به اصطلاح جهان سوم، همين عدم استقلال اقتصادى است كه همیشه وابستگى سياسى و فرهنگى را به دنبال داشته است.
عدم اتحاد يكى دیگر از آثار شوم وابستگى اقتصادى است و هركس به خاطر منافع شخصى خود از مواضع گوناگون و انفعالى ویژهای برخورد مىكند. لذا يكى از اهداف مهم قرآن حفظ حاكميت سياسى اسلام است
قرآن که تأکید بر ارزشهای انسانی و هويت حقيقى انسان دارد و دين براى بيدارى و آگاهى او آمده تا خود را ارزان نفروشد و اینکه دین انسان را به حيات عالى دعوت مىكند، براى اين است كه دين بر محور اهداف خويش استوار است و عالیترين هدف دين نيز همين تحكيم ارزشهاى معنوى و اخلاقى است. رفع فقر، ايجاد رفاه، اجراى عدالت در چارچوب اخلاق جاى دارند، زيرا حفظ ارتباط اقتصاد و اخلاق براى رشد و تعالى انسان، از اهداف مكتب اسلام است. در اسلام، كسى از راه حرام و اكراه دیگران، كسب روزى نمیکند.
عدالت در بعد اجتماعى و اقتصادى، كليدىترين نقش تحقق هدف والاى دين را كه همان كرامتهاى انسانى است دارد. تنها ايمان به خدا و آخرت كافى نيست و گر نه، ربا، رشوه، احتكار و مانند آن، تحريم نمىشد. اسلام يك آيين اخلاقى محض نيست، بلکه یک انقلاب اجتماعى است كه با عدالت آن شناخته مىشود. عدالت، اعطاى كل حق به ذى حق است، رعايت مساوات در جعل قانون و اجراى آن است نه به معناى همسطح زندگى كردن و برخوردارى مساوى مردم از مواهب الهى، بلكه ايجاد شرايط براى همه و رفع موانع براى همه به طور يكسان است. در مرحله اجرا نيز عدم تبعيض و تفاوت بین مردم است. تأمين هدف حكومت اسلامى نيز به عدالت است كه محور همه مقررات اجتماعى است و هدف از ارسال رسل و انزال كتب نيز عدالت اجتماعى بوده است.
اجرا و برپايى عدالت به دو چيز اساسى بستگى دارد، نخست رفع فقر که آثار بسيار زیانبار فردى و اجتماعى بر شخصيت انسان دارد. از نظر فردى، انسان فقير دچار اضطراب و تصميمگيرىهاى نابجا مىشود و در فکر ارزشهاى خويش نيست، دچار لغزش و عدم اعتماد به نفس بوده و باعث گناه مىشود و... فقر بر جامعه نيز آثار سوئی بر جا مىگذارد؛ از نظر فرهنگى جلوى رشد و تربيت و تعليم فرد را مىگيرد و او در اجتماع خوب ظاهر نشده و از مسائل سياسى و حقوقى خويش محروم میماند، زيرا توانائى زيبا سخن گفتن، نيكو دفاع كردن و حتى توانايى وكيل گرفتن براى دفاع از حق خويش را ندارد.
عوامل فقر نيز فراوان است. عوامل فقر از نظر فردى عبارتاند از: تنبلى، خيانت در اموال، اسراف، تبذير، تندخويى و... عوامل فقر از نظر اجتماعى مربوط مىشود به سيستم حاكم بر مردم كه يا از طريق نظام آزاد اقتصادى (كه دولت در آن دخالتى نكند) حاصل مىشود و يا خيانت رهبران به بيتالمال و زیادهخواهی آنان با وضع مالياتهاى سنگين و جرايم و يا با سوء تدبير و عدم لياقت و تخصص آنان حاصل میشود.
وجود فقر در جامعه نشانهاى از ظلم و ستم است و عدالت ايجاب مىكند كه نظام اجتماعى بايد در صدد رفع فقر برآيد، سوء توليد، سوء توزيع و مصرف را از بين ببرد، وسايل و زمینه توسعه، رفاه و كسب ثروت را براى همگان فراهم سازد تا همگان به طور يكسان از نعمتهای الهى كه در اختيار آنان قرار داده شده برخوردار شوند. البته خداوند در قرآن براى رفاه و آسايش در معيشت، اخطار مىدهد كه نبايد گرفتار تجملپرستى و رفاهزدگى در حد يك هدف بشود، چون اولا انسانها غالبا در حال رفاه و آسايش از ياد خدا غافل شده و به اسارت دنيا در میآیند و ثانیا با روحيه عياشى از حد اعتدال تجاوز نموده و حقوق ديگران را پايمال مىكنند و ثالثا در نتیجه اين تكاثُر و زیادهخواهی، اقليت سرمست بر اكثريت محروم حكومت مىکند كه از فرصتها و زمینههای مناسب سود جسته و ديگران را استثمار مىكنند. يعنى همان جامعه دو قطبى كه در اكثر نقاط جهان حاكم است.
از بلاياى خانمانسوز نظام طبقاتى اجتماعى این است که مُرَفهين بىدرد در قانونگذارى و نظامهاى قضايى نفوذ میکنند، در رأى قاضى نفوذ میکنند، جلوى اصلاح گران جامعه را میگیرند، ضُعفا را تهديد میکنند، در فرهنگ جامعه تأثير گذارده و معيار ارزشها قرار میگیرند.
دومین عامل فقر از نظر فردى عدم تمركز ثروت به دست ثروتمندان و راههاى مقابله با آن است. از آنجا كه ازدياد ثروت، انسان را معمولا از ارزشهای والاى انسانى و اخلاقى دور ساخته و از ياد خدا غافل مىكند و اختلاف طبقاتى در جامعه ايجاد کرده و مفاسد زيادى را به وجود مىآورد و وابستگى و آثار شوم آنرا به دنبال دارد مانند شكوفا نشدن استعدادها، احساس حقارت و خود كمبينى، وابستگى فرهنگى و خود فراموشى، بردگى و... لذا تراكم اموال در دست يك دسته خاص از نظر قرآن مردود است.
قرآن كه روى استقلال و خودكفايى در تمام زمینهها از جمله اقتصاد تأكيد مىكند، در صورتى قابل تحقق و عادلانه خواهد بود كه همگان به طور يكسان از رفاه و آسايش برخوردار باشند و اين امر از مسئوليتهاى حاكم و دولت اسلامى است كه وسايل معیشت و راههاى شكوفايى استعدادها را فراهم کرده و موانع پيشرفت را رفع نموده و راههاى توازن اقتصادى و تعاون ثروت را چاره كنند. در مصارف مادى خطوط معينى وجود دارد كه با رعايت اين خطوط و محدوديتها، تعادل در مصرف و كنترل ثروت ايجاد مىشود.
اسراف که تجاوز از حد متعارف در کمیت است و تبذیر که تجاوز از حد متعارف در کیفیت است، از نظر قرآن حرام است، زيرا هم از عوامل فقر محسوب مىشود و هم تجاوز به حقوق ديگران است.
هر نوع داد و ستد كه موجب تقويت و تسلط دشمن شود حرام است، زيرا بر خلاف جوامع غير اسلامى كه وابسته به مادیات بوده و ارزشهاى ديگر را فداى آن مىكنند، اسلام بيشتر روى ارزشهاى انسانى و معنوى تكيه دارد.
انسان علاوه بر آنکه براى آخرت نياز به كارهاى خيريه و عامالمنفعه اين دنيا دارد و اینکه انسان معمولا تكاليف مالى و عبادى هم دارد كه با پول انجام گرفته و بايد پرداخت شوند (كه مربوط به توزيع درآمد مىشود)، مابقى ثروت به وارثان تعلق مىگيرد كه اين هم از موارد مهم توزيع مجدد و تعديل ثروت محسوب مىشود. يعنى صاحب مال حق ندارد كه دو سوم مابقى مال را به هر كس و يا به هر يك از فرزند دلخواهش ببخشد
خوردن سود ثابت و بدون ضرر و خطر (مزد) كه صاحبش زحمت و خطر تبديل آنرا به كارافزار، خانه، و... نکشیده است در دين اسلام حرام است و هيچگونه كلاه شرعى را نيز قبول ندارد، زیرا در اسلام فقط كار مفيد اقتصادى است كه مالكيت و حق تصرف مىآورد. سرمايهدارى و بهرهورى هم فقط به شرط شركت در زيان، منطقى و معقول خواهد بود.
ربا به چند دلیل حرام است. رباخوارى تنها گناه كبيرهاى است كه در قرآن، اعلان جنگ با خدا محسوب شده و سرّش نيز جنگيدن با مستضعفان خدا است. ربا گنج بىرنجى است كه مخالف درآمدهاى سالم (كار) است. ضد ارزشهاى اخلاقى اجتماعى است. با مسايل عاطفى و انسانى كاملا دو قطب متضاداند و ریشههای عداوت و كينهتوزى از همينجا نشأت مىگيرد و تورم و ورشكستگىها نتیجه رباخوارى است.
منابع:
کتب قرآن نماد حيات معقول، مقدمهاى برجهانبينى اسلامى و درآمدی بر اقتصاد اسلامی و ensani.ir