محمد محمودیکیا، عضو هیئت علمی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده به بررسی چرایی عدم استقبال گسترده جامعه از رویدادهای فرهنگی مذهبی همچون نمایشگاه بین المللی قرآن کریم پرداخته که متن آن به شرح ذیل است:
چنانچه فرهنگ را مجموعهای از ارزشها، باورها، آداب، رسوم و سنن و میراث تاریخی یک ملت بدانیم، میتوانیم از آن به عنوان نرمافزار شکلدهنده به حیات اجتماعی آن جامعه یاد نماییم؛ محیطی که کنشهای کنشگران در چارچوب آن معنا مییابد؛ بازتولید میشود و درون آن خود را ترمیم و بازسازی میکند. از این رو، فرهنگ هر جامعه، میتواند تفسیر و تبیین دقیقی از ویژگیهای آن جامعه را ارائه دهد و از همین منظر، فرهنگ عمومی با گفتمان رسمی و غیررسمی هر جامعه پیوند پیدا میکند؛ بدان معنا که درجه همپیوندی و یا گسست میان ارزشهای گفتمان رسمی با گفتمان غیررسمی در هر جامعه، نشان از میزان انطباقپذیری یا ناسازواری ارزشهای فرهنگ رسمی با فرهنگ عمومی دارد. لذا در صورت وجود این ناهمپیوندی، انتظار میرود، تداوم آن، منجر به تنزل فرهنگ رسمی به یک خرده فرهنگ شود که از کمترین تأثیر در ساخت هنجارها و ارزشهای نظامات اجتماعی برخوردار خواهد بود.
از این مقدمه سعی بر آن دارم که تحلیلی جامعهشناختی نسبت به برخی از رویدادهای فرهنگی امروز جامعه ایرانی داشته باشم؛ به امید آن که در سیاستگذاریهای آتی توجه بیشتری نسبت به این ابعاد جامعهشناختی مبذول داشته شود.
همه ساله فرارسیدن ماه های رجب، شعبان و رمضان، زمینه مساعدی برای اجرای برنامههای دینی و به طور خاص فعالیتهای قرآنی فراهم میآورد و طبعا از یک جامعه اسلامی نیز چنین انتظار میرود با حساسیت بیشتری این دست مقولات را دنبال نماید و صد البته، تأثیرات آن نیز در حیات فردی و اجتماعی ایشان متبلور شود.
نگارنده این سطور که از نزدیک شاهد برگزاری دو رویداد رسمی و کلان مقیاس فرهنگ دینی کشور در ماههای اخیر یعنی مسابقات بینالمللی قرآن جمهوری اسلامی ایران و نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم بوده است و نسبت به آن نیز علقه و دغدغه دارد، بر اساس مشاهدات خود، درصدد بررسی این مسئله است که چرا این قسم اقدامات فرهنگی علیرغم حمایت و تبلیغات گسترده از تریبونهای رسمی با استقبال گسترده جامعه مواجه نمیشود و نمیتواند تأثیر قابلتوجهی در فرهنگ عمومی جامعه از خود برجای بگذارد؟
طبعاً پاسخ به این سؤال نمیتواند در قالب یک گزاره کلی بیان شود و لاجرم از بررسی لایههای مختلف علّی تاثیرگذار بر آن هستیم. لذا سعی میشود در فرصت کوتاه یک یادداشت خبری، به بررسی مهمترین این مؤلفهها اقدام شود.
۱. نگارنده بر این باور است توجه یا عدم توجه بدنه عمومی به نهادهای فرهنگی را که از ناحیه گفتمان رسمی تبلیغ میشود، باید در میزان انطباقپذیری آن با نیازمندیهای جهانزیست گفتمان عمومی جستجو کرد. برای مثال، اقبال یا عدم اقبال عمومی نسبت به رویدادهای ذکرشده در ابتدای این یادداشت به میزان مرجعیت قرآن در الگوی زیست فردی و اجتماعی افراد جامعه ارجاع دارد. طبعأ به هر میزان که معارف قرآنی نقش تعیینکنندهتری در حیات فردی و اجتماعی افراد یک جامعه ایفا کند، به همان میزان از درجه حساسیت بیشتری نیز در آن جامعه برخوردار میشود.
۲. جامعه ایرانی طی دهههای گذشته و همزمان با دسترسیهای گسترده جامعه به ابزارهای نوین ارتباطی و اطلاعاتی، سطح تماس قابلتوجهی را با جهان خارج تجربه کرده و متعاقب آن نسبت ورودی و خروجی اکوسیستم فرهنگی کشور در شرایطی نامتوازن و نابرابر قرار گرفته است.
۳. سطح مشاهدهپذیر و عینی مؤلفههای فرهنگ عمومی در هر جامعه، ویترین و نمایشگاه اصلی هویت فرهنگی و نمایشگر صادق مؤلفههای جهانزیست آن جامعه به شمار میآید. لذا، شیوه سلوک فردی و اجتماعی افراد یک جامعه، آینه تمام نمای هویت آن جامعه محسوب میشود.
بر این اساس، سیمای امروز جامعه ایرانی، معنای واقعی «نمایشگاه قرآن کریم» است. موضوعی که شاخصها و روندهای حاکم بر آن با فرهنگ یک جامعه قرآنی فاصله بسیار دارد.
در مجموع و با عنایت به سطوح سهگانه عینی، علّی و گفتمانی، به نظر میرسد، نیازمند تغییر فوری، مسئله شناسانه و مبتنی بر راهکارهای علمی تجربه شده نسبت به سیاستگذاریهای فرهنگی کشور در زمینه رویکرد به نهاد فرهنگ و سازههای فرهنگساز در جامعه هستیم. چراکه جامعه مسیر طبیعی خود را پیش میرود و هرگونه اهمال نسبت به حوزه فرهنگ میتواند نتایج و پیامدهای ویرانکنندهای را در آینده نزدیک به دنبال داشته باشد.
انتهای پیام