به گزارش ایکنا، جلسه شرح «التوحید» شیخ صدوق با سخنرانی آیتالله سیدجعفر سیدان، روز گذشته 7 آذرماه در مدرسه آیتالله خویی شهر مشهد برگزار شد که گزیده مباحث آن را در ادامه میخوانید؛
بحث ما در ارتباط با آیاتی بود که احتمالات مختلف درباره آنها مطرح است، لذا نیازمند بیان معصومین است. عرض کردیم یکی از ادله تلازم و وابستگی کتاب و عترت، همین آیات است.
خداوند متعال در قرآن میفرماید: «وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ». آیات دیگری چون «ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا»، همانند همین آیه است. باز در آیه دیگری میخوانیم: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ». در همه این آیات کلمه «نعلم» آمده است. طبیعی است این سوال مطرح است خداوند متعال که عالم به همه چیز است، چرا میگوید «تا بدانیم» که ظهور دارد نمیدانیم. خداوندی که عالم به همه چیز است، چرا میفرماید «لِنَعْلَمَ» و این کلمات چه معنایی دارد.
حدود شش احتمال درباره این کلمات داده شده است. نوعا تفاسیر چهار معنا را ذکر کردند، برخی تفاسیر معانی بیشتری ذکر کردند. بنابراین احتمالات متعدد وجود دارد. از میان این احتمالات متعدد که اکثرا بهجا و معقول است و از نظر عقلی مشکلی ندارد و با اصول وحیانی سازگار است، کدام یک انتخاب شود تا محتوا را به طور مطمئن بفهمیم. در اینجا نیازمندیم اگر از معصوم چیزی رسیده، اتخاذ کنیم.
در مورد این آیات بیانی از معصوم رسیده است که اتفاقا مضمون همین بیان را در تفاسیر به عنوان احتمال بیان کردهاند ولی در اکثر این تفاسیر نگفتند این بیان در حدیث آمده است. حدیثی که از معصوم رسیده است این است: «فَقِیلَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (ع) فَلِمَ أَمَرَ بِالْقِبْلَهْ الْأُولَی؟ فَقَالَ (ع): لِمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها وَ هِیَ بَیْتُ الْمَقْدِسِ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ ألرّسول مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلی عَقِبَیْهِ إِلَّا لِنَعْلَمَ ذَلِکَ مِنْهُ وُجُوداً بَعْدَ أَنْ عَلِمْنَاهُ سَیُوجَدُ وَ ذَلِکَ أَنَّ هَوَی أَهْلِ مَکَّهْ کَانَ فِی الْکَعْبَهْ فَأَرَادَ اللَّهُ أَنْ یُبَیِّنَ مُتَّبِعَ مُحَمَّدٍ (ص) مِنْ مُخَالِفِیهِ بِاتِّبَاعِ الْقِبْلَهْ الَّتِی کَرِهَهَا وَ مُحَمَّدٌ (ص) یَأْمُرُ بِهَا وَ لَمَّا کَانَ هَوَی أَهْلِ الْمَدِینَهْ فِی بَیْتِ الْمَقْدِسِ أَمَرَهُمْ بِمُخَالَفَتِهَا وَ التَّوَجُّهِ إِلَی الْکَعْبَهْ لِیُبَیِّنَ مَنْ یُوَافِقُ مُحَمَّداً (ص) فِیمَا یَکْرَهُهُ فَهُوَ مُصَدِّقُهُ وَ مُوَافِقُهُ.»
ترجمه: عدّهای به امام عسکری(ع) گفتند: «ای پسر رسول خدا (چرا خداوند امر کرد که [مسلمانان] بهسوی قبله اوّل (بیتالمقدس) رو کنند؟ امام(ع) فرمود: بهخاطر این کلام خدا که میفرماید: ما قبلهای که بر آن بودی یعنی بیتالمقدس را فقط به این خاطر [قبله اوّل] قرار دادیم که معلوم شود از میان کسانی که به گذشته خود بازگشتند چه کسی از پیامبر پیروی میکند و به این خاطر بود که آنچه میدانستیم خواهد شد را ببینیم که میشود، و آن اینکه دلباختگی اهل مکّه به کعبه بود؛ پس خداوند اراده کرد تا پیروان محمّد با پیروی از قبلهای که آنها خود نمیپسندیدند امّا محمّد به آن فرمان میداد، از مخالفانش معلوم شوند و پس از آنکه اهل مدینه به بیتالمقدّس دلباختند، به ایشان امر کرد به آن پشت کرده و روی به سوی مکّه کنید تا مشخّص شود چه کسی در چیزهایی که نمیپسندد با محمّد موافقت کرده و او را تصدیق و تأیید میکند.»
تشریح حدیث این است؛ علم خدا قبل و بعد از تحقق اشیا هست. خداوند قبل از تحقق اشیا، عالم به تحقق اشیا است ولی تا تحقق پیدا نکرده، عالم به اینکه الآن وجود یافته است نیست چون وجود نیافته است. بنابراین مقصود از «لنعلم»، علم پس از وجود است. در این حدیث شریف، خداوند تبعیت کردن و تبعیت نکردن بعضی را قبل از تبعیت و عدم تبعیت میداند ولی وجود خارجی آن را چه زمانی میداند؟ وقتی در خارج تحقق پیدا کند. بنابراین در احتمالات متعدد ششگانه درباره این کلمه یکی از احتمالات در حدیث آمده و همان متعین میشود.
توضیح بیشتر اینکه خداوند یک علم ذاتی دارد و یک علم فعلی. علم ذاتی همان است که به همه چیز عالم است قبل از وجودشان و بعد از وجودشان. علم فعلی وقتی است که شی تحقق پیدا کرده است و علم خداوند با مایتحقق انطباق پیدا کرده است. مقصود از «لنعلم» هم این است.
در روایتی که موید همین مطلب است میخوانیم: «لَمْ يَزَلِ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَبَّنَا وَ اَلْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لاَ مَعْلُومَ وَ اَلسَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لاَ مَسْمُوعَ وَ اَلْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لاَ مُبْصَرَ وَ اَلْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لاَ مَقْدُورَ فَلَمَّا أَحْدَثَ اَلْأَشْيَاءَ وَ كَانَ اَلْمَعْلُومُ وَقَعَ اَلْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى اَلْمَعْلُومِ وَ اَلسَّمْعُ عَلَى اَلْمَسْمُوعِ وَ اَلْبَصَرُ عَلَى اَلْمُبْصَرِ وَ اَلْقُدْرَةُ عَلَى اَلْمَقْدُورِ قَالَ قُلْتُ فَلَمْ يَزَلِ اَللَّهُ مُتَحَرِّكاً قَالَ فَقَالَ تَعَالَى اَللَّهُ عَنْ ذَلِكَ إِنَّ اَلْحَرَكَةَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ بِالْفِعْلِ قَالَ قُلْتُ فَلَمْ يَزَلِ اَللَّهُ مُتَكَلِّماً قَالَ فَقَالَ إِنَّ اَلْكَلاَمَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ لَيْسَتْ بِأَزَلِيَّةٍ كَانَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ مُتَكَلِّمَ»
ترجمه: «ابوبصير گويد: شنيدم كه امام صادق (ع) ميفرمود: خداى عز و جل هميشه پروردگار ما و علم عين ذاتش بوده آنگاه كه معلومى وجود نداشت و شنيدن عين ذاتش بود زمانى كه شنيدهشدهای وجود نداشت و بينایى عين ذاتش بوده آنگاه كه ديدهشدهای وجود نداشت و قدرت عين ذاتش بوده، زمانى كه مقدورى نبود، پس چون اشيا را پديد آورد و معلوم موجود شد علمش بر معلوم منطبق گشت و شنيدنش بر شنيده شده و بينائيش بر ديده شده و قدرتش بر مقدور. ابوبصير گويد: عرض كردم: پس خدا هميشه متحرك است؟ فرمود: خدا برتر از آنست، حركت صفتى است كه با فعل بوجود آيد، عرض كردم: پس خدا هميشه متكلم است؟ فرمود: كلام صفتى است پديدشونده ازلى و قديم نيست، خداى بود و متكلم نبود.» پس خداوند قبل از احداث اشیا عالم است، بعد از احداث اشیا علم خداوند با معلوم منطبق میشود.
نتیجه اینکه احتمالات متعدد درباره «یعلم الله» بیان شده است، ولی وقتی یکی از احتمالات در روایت آمده است همان احتمال متعین میشود گرچه سایر احتمالات هم معقول باشد.
انتهای پیام