لباس بهمنزله یکی از صنایع پرطرفدار فرهنگی، در عین سودآوری اقتصادی، نقشی جدی در انتقال مفاهیم مختلف در زمینههای گوناگون اجتماعی دارد. در این یادداشت، به جایگاه اجتماعی لباس محرم در حیطه جغرافیایی شهر اصفهان پرداخته شده است.
در ابتدا باید گفت چرخهای که هر لباس از ایدهپردازی، طراحی و تولید تا عرضه و استفاده طی میکند، روندی است که میتواند بار معنایی متأثر از فرهنگ را در قالب طرحها، نقشها، رنگ و... ارائه دهد. برای این مهم، ذهن طراح بايد نیروی ناملموس درونی را در بستر مناسب، به شکلی ملموس عیان کند تا نمایی از منظر اجتماعی را تحتتأثیر قرار دهد، چنانکه در باورهای مذهبی نیز نقش تفکر در انتخاب نوع پوشش غیرقابلانکار است. ياری بيان میکند که پوشاک هر قوم و ملت در وهله اول، مشخصكننده شخصيت و هويت فرهنگی آن قوم و نشانهای از پایبندی آنها به آداب و رسوم و ضمنا بهنوعی نشانگر علاقه ایشان به استقلال فرهنگی و نهايتا استقلال سياسی و اقتصادی است. (ياری، 1393: 9)
در بررسی فرهنگی، از مهمترین رويدادهايی که جامعه کنونی ایران را طی سالیان تحتتأثیر قرار داده، مناسبات دینی است و از تأثیرگذارترین آنها میتوان به ایام محرم اشاره کرد که در مذهب شیعی شکل گرفته و متکامل شده است؛ کمااینکه در مراسم عاشورایی کد لباسهایی(Dress Code) بهصورت نانوشته در متن جامعه دیده میشود که بیانی هویتی برای پوشندگان آن به همراه دارد، به این معنا که بخش عیان جامعه مذهبی با حضور در مراسم محرم، دارای هويت فردی میشوند و همچنین نام و منزلت اجتماعی بهدست .(الهی، 1389)؛ این روند در عين حال، هويت جمعی را نیز شامل میشود. افراد جامعه در موقعیتی خاص و مشترک دارای تاريخی مشترک(Common History) و وحدت ماهوی با یکديگر میشوند كه بخشی از این وحدت هویتی در ایران، در نوع پوشش ایام محرم رخ نموده است. الهی درباره هویت یافتن با تاریخ مشترک جمعی معتقد است: «لازمه وجود هر انسان، داشتن آن تاريخ مشتركی است كه در وجود او و تمام انسانهای معاصرش كه متعلق به اين تاريخ و فرهنگ هستند، متجلی میشود.» (همان)
اگر این استقلال فرهنگی را بهصورت کنش و واکنش اجتماعی در حیطه جغرافیایی شهرهای بزرگ ایران ببینیم، اصفهان، یکی از شهرهای اصلی ایران است که با توجه به پیشینه تاریخی، وسعت جغرافیایی و غنای فرهنگی، عمدتا نقش مؤثری در ادوار مختلف در انتقال و فراگیر کردن موضوعات متفاوت اجتماعی داشته است.
از آنجایی که هر حکومت برای هويتيابی، از ارزش دادن به منابع گوناگونی استفاده میکند، اینگونه بهنظر میرسد که شکل کنونی ساختار لباس محرمی نیز از روند هویتسازی خاندان صفوی پیروی میکند. در منابع تاریخی ذکر شده است که وقتی شاه عباس اول، پایتخت خود را از قزوین به اصفهان انتقال داد، صد سال شکوه و ثروت و رفاهی نامتصور برای این شهر به ارمغان آورد. (بلانت، 1384: 45)؛ به این طریق بود که ساخت زیربناهای منحصر بهفردی مانند زیربناهای مذهبی در رأس امور قرار گرفت تا فرهنگ و خردهفرهنگها در مسیر پیشرفت و قدرت هدایت شوند. منتظرقائم معتقد است نمادهای هویتی هر جامعه، شامل جنسيت، طبقه اجتماعی، فرهنگ، خردهفرهنگ، نژاد، قوميت، زبان و عناصر جغرافيایی میشود که در پنج نظريه زبان، دين، اشتراک منافع و مصالح، جغرافيا و مرزهای طبيعی، خون و نژادشناسی، قابل بررسی است. (منتظرقائم، 1379)
بهنظر میرسد نقش دين در ارائه ظاهر منحصر بهفرد و شكوه و عظمتی كه اين حكومت ساخت، غيرقابل انكار است. لذا، صفویان که تصمیم به ایجاد یک وحدت سازمانیافته و تاریخ مشترک گرفته بودند، با تأکید بر مذهب شیعه، همنوایی با عزاداری شهدای کربلا را افتخاری بزرگ بهحساب میآوردند. از این بین، نمادهای هویتی که صفویان به دنبال ایجاد آن بودند، شامل فرهنگ و خردهفرهنگ، برای برتر دانستن شیعیان نسبت به سایر مسلمانان تلقی میشد که در نظریه دین و اشتراک منافع میگنجید. رسمیت یافتن مذهب شیعه در دوران صفویه، سبب تأثیرات آشکار و پنهانی در پوشاک و معماری این دوران شد، از جمله بارزترین تأثیرات این معماری، شکلگیری تکیه و سقاخانه است. در ارتباط با پوشاک نیز میتوان به تاج یا عمامه حیدری دوازده ترک و عمامه و شال سبز برای نوادگان پیامبر(ص) و همچنین لباسهای سياه مخصوص عزاداری در دهه محرم اشاره کرد. (نبیزاده و شیلگانی، 1398)؛ این وحدت بصری مقدمه وحدت فرهنگی و اقتصادی شد که رفتهرفته رفاه اجتماعی و غنای فرهنگی را سبب میشد. از آنجا كه نظامهای سیاسی با تعریف و تعیین «پوشش مناسب» از یکسو، به دنبال اعمال کنترل بر بدن و انتخابهای فردی هستند و از سوی دیگر، در پی القای هویتی یگانه بر پایه تعاریف خاص ملی، میهنی، تاریخی و اسطورهای هستند که از پوشش برتر یا مناسب برمیآیند. (رهگذر و مریدی، 1389)؛ بنابراین، توجه به معانی رنگها و استفاده نمادین از آنها، در شاخص کردن شیعه در ايران، بار معنايی گرفت. استفاده از رنگ در جنبشهای سياسی سدههای آغازين اسلامی نيز اهميت داشت و بهمثابه نماد آن نهضت، موجب همگرایی كنشگران و تمايز آنها از رقيبان میشد.
رنگ سیاه بهدلیل ایجاد حس قدرت و ابهت، کمکم در اصفهان و در مراسم محرم نفوذ میكرد، اما با توجه به اينكه این رنگ در چشم پيامبر(ص)، ارزشی نسبت به رنگهای ديگر نداشت و ایشان در پوشش خود جز در موارد نادر، از رنگ سياه نفرت داشت، امامان شيعه نيز پوشيدن لباس سياه را از همان حيث منع كرده بودند؛ همچنين سياه، رنگ دشمنان شیعیان يعنی عباسيان بود. چنانكه ناظميان رنگ سياه را رنگ سازمانی عباسيان مینامد و میگويد اين رنگ در راهبرد عباسيان برای شناخت ماهيت جنبش آنها مفيد بود. (ناظميان، 1390)
میتوان بهطور ضمنی نتيجه گرفت كه موجه شدن رنگ سياه در البسه و علمهای عاشورا، تا حدودی از زمينه ايرانی وام گرفته شد، زيرا پيش از آن، در دوره هخامنشی و ساسانی، از رنگ سیاه در لباسهای عزا استفاده میشد، هر چند بعضا اقوام جنوبی ایران از رنگ بنفش و زرتشتیان از رنگ سفید برای لباس عزا استفاده میکردند. فردوسی در شاهنامه اشاره میکند که لباس سوگواری ایرانیان، رنگ سیاه و کبود و گاه فیروزهای بوده است. علاوه بر اين، در ادبيات فارسی، کلمات متعددی از واژه سیاه و نمادهای آن مشتق شدهاند که در دو دسته بار معنایی مثبت، مانند شب، خال یار، ابر سیاه، چشم و زلف سیاه، توتیا، مشک و... و بار معنايی منفی در کلماتی نظیر اهریمن، اژدها، ضحاک، افراسیاب، زاغ، آز، ظلمت بوجهل، نومیدی، مرگ، گور و... قرار میگيرند.
از ديگر سو، ظلمت و نیستی رنگ سیاه، ريشه در عدم وجود آن دارد و وجه امکانیت آن است؛ سياه هرگز موجود نیست، مگر آنكه فقدان وجه مثبت رخ دهد كه در آن زمان میتوانست فقدان وجود امام حسين(ع) را بيان کند و روايتی ايرانی از واقعه كربلا در زبان شيعه جاری میکرد. به اين صورت كه از نبودن روشنی، ظلمت پدید میآید. بنابراین، مبدأ و منتهای کثرت و وحدت «بود و نبود» است. (مجموعه مقالات، 1387)؛ به اين صورت، دوگانه روشنی و ظلمت كه از پيوند گذشته و حال، وحدت میيابد و سياه بهعنوان رنگی عميق، در عدم امكان وجود روشنیها پديد میآيد، یعنی آنچه نياز بود تا به عزاداری محرم عمق بيشتری ببخشد و اندوه درونی را از فقدان امام حسين(ع) و يارانش نشان دهد. چنين شد كه غلبه رنگ سیاه در نوع پوشش در كنار علمهای سیاه، کارکردی وحدتبخش و هویتی یافت.
اما اگر به خواص رنگ سياه از منظر تئوريسينهای بزرگ رنگشناسی در جهان، مانند ايتن بپردازيم، آنها از منظر شيمی و روانشناسی رنگ، سیاه را جذبكننده ساير رنگها میدانند كه از بعد روانشناسی رنگ، پر است از لذت كشف رمز و رازهای دنيای جديد و جامعترين رنگ برای رسيدن به زيبايی پس از كشف است. این نماد رنگی، مترادف با موقعیت غم، عمومی شد و تجلی چنین باوری در پوششهای عزاداری و علمها، بهعنوان ابزار بیان تصویری که سرشار از نماد و تزئینات با پارچه سیاه هستند، شکل گرفت. همچنین در محوطهسازی مجلس عزا با استفاده از پارچههای سیاه روی دیوارها، این وحدت میان سه بخش شکل گرفت؛ البسه عزاداران، ابزار بیانی آنان(علم) و محیط اجرای مراسم. ارتباط تصويری ميان اين سهگانه سياهرنگ، میزان اندوه عمومی در فضا را چندین برابر قدرتمندتر و با تمایز هویتی نسبت به سایر مسلمانان نشان میداد. مستشرقانی که در دوره صفویه به ایران آمده بودند، در سفرنامههای خود به مراسم سوگواری امام حسین(ع) و شیوه برگزاری آن اشاره کردهاند که جزو منابع مهم محسوب میشود؛ از جمله تاورنیه و کارِری که در زمان شاه سلیمان صفوی به اصفهان سفر و مراسم عزاداری را از نزدیک تماشا کردند. کارری چنین مینویسد: «ایرانیان هر سال به یاد درگذشت امام حسین(ع)، فرزند علی(ع) این مراسم را برگزار میکنند. این مراسم ۱۰ روز طول میکشد. در تمام این مدت، میدانها و گذرگاهها چراغانی و روشن و علمهای سیاه در همهجا برافراشته است. بر سر گذرگاهها، صندلی گذاشتهاند که هر از چند گاهی یک ملا روی آن مینشیند و در منقبت و مصیبت کشتهشدگان صحبت میکند.» (قاضیخانی، 1385)
در این میان، لباسها، پارچههای دیوارآویز و علمهایی با تزئینات سیاه، بيانيه وحدتی بود که بر مرکزیت شیعی در ایران تأکید میورزید و در شهرستانهای کوچکتر و روستاها، در ترکیب با فرهنگ محلی، رسوم مبدعانهای پدید میآورد، مانند مراسم «زار» و «زارخاک» در روستای گورتان از توابع اصفهان که در این مراسم، نزدیک غروبهای ماه محرم، دستههایی از مردم برای عزاداری به راه میافتند که در آن، سادات با شالهای سبز جلوی دسته و عامه مردم با شالهایی به رنگهای مختلف پشت سر سادات حرکت میکنند و ضمن «شالگردانی»، ذکرگویان پیش میروند. در روز تاسوعا، عزاداران هنگام حرکت، از کاههایی که در مسیر ریخته شده، بر سر و روی خود میریزند. همانطور که اشاره شد، شال سبز بهصورت نمادین، برای نشان کردن نوادگان پیامبر(ص) از دوران صفویان در اصفهان، بر جای مانده است و در تغییرات رسوم خردهفرهنگها، نقش رشته مرتبطکننده را ایفا میکند. چنانکه بهطور کل، لباس، حکم بیانیه ضمنی را دارد كه با آن، شخص، همهويتی خود را با یک گروه خاص اجتماعی يا يک پارهفرهنگ اعلام میدارد یا بر تمایز هویت خویش تأکید میگذارد. (پاینده، 1393: 123)
جلوهگری رنگ سیاه همراه بار مذهبی گستردهاش در دوران معاصر و پس از انقلاب اسلامی سال 1357، جلوه جدیدی در جامعه گرفت. با آغاز جنگ ایران و عراق، با این تئوری که جوانان وطن، بدنهایشان را تقدیم دفاع از ایران میکردند و شهید میشدند، هر گونه بدننمایی و جلوهگری لباس به ضدارزش و ناهنجاری تبدیل شد. آوارگی و عزادار شدن تعداد زیادی از خانوادهها بهدلیل از دست دادن عزیزانشان، چادر مشکی را به نشانه عزای عمومی جامعه در سوگ شهدا تبدیل کرد و اگرچه پوششهای کمتری برای خانمها مجاز بود، اما بهدلیل جایگاه تأثیرگذار رهبر انقلاب و برتر شمردن چادر از سوی وی، پوشش متعالی برای بانوان، به چادر مشکی تبدیل شد. (رهگذر و مریدی، 1389)
لذا، بهعنوان جمعبندی میتوان گفت که در نیمقرن گذشته نیز رنگ سیاه توانست پیوند شهدای کربلا و شهدای دفاع مقدس (جنگ ایران و عراق) را با فراگير شدن چادر سياه در سطح شهرها و عزاداری با لباس سياه برای شهدای جنگ برقرار کند و این پیوند سبب ارتقای ارزش شهادت شهدای جنگ در مقام مقايسه با شهادت ياران كربلا شود. بنابراین، در زمینه معناگرایی و بازشناسی مؤلفههای اثرگذار بر فراگيری رنگ سياه در ايام محرم در اصفهان که یکی از مراکز قدرت و انتشار فرهنگ حکومت صفوی بود، شيعيان كوشيدند تا باورها، نگرش و ارزشهای خود را با غلبه اجتماعی مذهب شيعه، همسو کنند و اين رنگ، نشان وحدت ملی آنان شد كه تاكنون نيز بهعنوان نشان تمايز مراسمهای شيعی در ايران، بهنوعی مؤثر بر جا مانده است.
منابع:
ـ الهی، محبوبه (1389): لباس بهمثابه هويت. فصلنامه مطالعات ملی، سال يازدهم، شماره 42.
ـ بلانت، ویلفرد (1384): اصفهان، مروارید ایران. ترجمه محمدعلی موسوی فریدنی، چاپ اول، نشر خاک، اصفهان.
ـ رهگذر، فائزه و مریدی، محمدرضا (1389): تحولات زیباشناختی مد و لباس در ایران پس از انقلاب اسلامی. مجله مبانی نظری هنرهای تجسمی، شماره دوم، پاییز و زمستان.
ـ شناخت اساطیر ایران (1387)، مجموعه مقالات همایش اردیبهشت، دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنجان.
ـ قاضیخانی، حسین و بارانی، محمدرضا (1385): سبک زندگی زن ایرانی از نگاه سفرنامهنویسان غیرایرانی عصر صفوی. فصلنامه پژوهشی تاریخ اسلام، سال یازدهم، شماره اول.
ـ منتظرقائم، مهدی (1379)، رسانههای جمعی و هويت، فصلنامه مطالعات ملی، سال اول، شماره چهارم.
ـ موسوی، ناصر و شاهترابی، علی (1399): تأثیر شرایط اجتماعی در شکلگیری شیوههای جدید عزاداری در دولت صفویه. سخنرانی در نشست علمی پژوهشی، قم.
ـ ناظميانفرد، علی (1390): واكاوی كاربرد رنگ سياه در ميان عباسيان. مطالعات تاريخ فرهنگی، پژوهشنامه انجمن ايرانی تاريخ. سال دوم، شماره هفتم.
ـ نبیزاده، مجيد و شيلگانی، سيدهمهسا (1398): بررسی تطبیقی تأثیر فرهنگ بر معماری و طراحی لباس با تمرکز بر مقطع تاریخی دوران صفویه. نشریه علمی تخصصی شیاک، سال پنجم، شماره 48.
سمیرا دانشزاده، پژوهشگر حوزه تجسمی و پوشاک
انتهای پیام