کد خبر: 4116656
تاریخ انتشار : ۰۳ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۵:۱۵

امام باقر(ع) و تشیع تشکیلاتی

یکی از کارهای امام باقر(ع) همین بود که کسانی را از شاگردان و دوستان خود تربیت کند، بالا بیاورد، به‌صورت اختصاصی آنها را مورد توجه قرار دهد، بعد آنها را به همدیگر وصل کند و در سرتاسر دنیای اسلام، آنها را به‌عنوان یک قطب، یک رکن، وکیل و نایب خود بگذارد که کار آن حضرت را دنبال کنند و ادامه تبلیغات و تعلیمات ایشان را به عهده بگیرند.

امام محمد باقر(ع)

30 جمادی‌الثانی، سالروز ولادت پنجمین امام شیعیان، امام محمدباقر(ع) است که با وجود حضور در حادثه عاشورا و نقش پررنگ در مقابله با تحریف مبانی دینی، کمتر اطلاعاتی از دوران زندگی ایشان در دست است. از مهم‌‎ترین ابعاد زندگی امام باقر(ع) می‌توان به بعد مبارزاتی و سیاسی زندگی ایشان اشاره کرد. به‌مناسبت میلاد شکافنده علم و دانش، بخش‌هایی از زندگی ایشان را که به کلام مقام معظم رهبری در کتاب «انسان 250 ساله» جمع‌‎آوری شده است، می‌خوانیم.

دوران زندگی امام پنجم، امام باقر(ع) به‌طور کامل، ادامه منطقی دوران زندگی امام سجاد(ع) است. اکنون دیگر جمعی گرد آمده‌اند و شیعه احساس وجود و شخصیت می‌کند. دعوت شیعی که چند سالی بر اثر حادثه کربلا و حوادث خونین پس از آن مانند حادثه حرّه، توابین و سختگیری خلفا، متوقف مانده بود و جز در پوشش‌های بسیار ضخیم ارائه نمی‌شد، اکنون در بسیاری از اقطار کشورهای اسلامی ریشه دوانیده، قشر وسیعی را به خود متوجه کرده و حتی در دایره‌ای محدودتر به‌صورت یک پیوند فکری و عملی که می‌توان از آن به یک «تشکیلات حزبی» تعبیر کرد، درآمده است. روزی که امام سجاد(ع) می‌‏فرمود: «در همه حجاز، دوست‎داران ما به بیست نفر نمی‌رسند، سپری شده و اکنون هنگامی که امام باقر(ع) به مسجد پیامبر(ص) در مدینه وارد می‌شود، جماعت انبوهی از مردم خراسان و مناطق دیگر گرد او را می‌گیرند و از مسائل فقهی سؤال می‌‏کنند. کسانی مثل طاووس یمانی، قتادة ‏بن دِعامه، ابوحنیفه و دیگران که رجال نام‌آور دانش دین و البته در غیر جهت‌گیری امامت و شیعه به‌شمار می‌‎آیند، آوازه دانش وسیع امام را شنیده و برای استفاده یا احتجاج و مجادله به او روی می‌‎آورند.

وضعیت سیاسی و اجتماعی زندگی امام باقر(ع)

درباره امام باقر(ع) حرف‌های زیادی هست، منتها به دو نکته از زندگی آن حضرت اشاره می‌کنم؛ یکی عبارت است از مبارزه آن حضرت با تحریف در معارف و احکام اسلامی؛ این چیزی بود که در دوران امام باقر(ع) از همیشه، پیش از زمان آن حضرت، مشروح‏‌تر، مبسوط‏‎‎‎‌تر و گسترده‌‎تر انجام شد. مقصود از مبارزه با تحریف، این است که دین مقدس اسلام اساسا با معارف و احکامی که دارد و با آیات قرآن، برای جامعه اسلامی خصوصیات و شرایط و خط روشنی ترسیم کرده است که اگر مردمی آن معارف را بدانند و به آن پایبند باشند، ممکن نیست در جامعه‌ای که به نام اسلام وجود دارد، بعضی چیزها را تحمل کنند. مثلا، حکومت ستمگران، حکومت فساق و فجار، تبعیض و تقسیم ناعادلانه ثروت در جامعه را تحمل کنند. بسیاری از فسادهایی که در جوامع اسلامی است، با احکام اسلامی و نظام اسلامی سازگار نیست.

لذا، سلاطین و زمامداران که به‌عنوان خلافت پیامبر(ص) بر جامعه اسلامی حکومت می‌کنند، اگر قرار بود احکام اسلامی همان‌طور که هست، برای مردم تبیین شود، امکان ادامه حکومت و زمامداری و قبضه کردن قدرت برای آنها نبود؛ از همین رو بود که دست به تحریف می‌زدند. حالا تحریف را از چند راه انجام می‌دادند.

یکی از راه‌های تحریف این بود که بعضی از فقها، علما، محدثین، قرّاء و چهره‏‌های موجه را می‌فریفتند و در کنار خود نگاه می‌داشتند، به آنها پول می‌دادند یا آنها را می‌‎ترساندند. بعضی را با طمع و برخی را با ترس وادار می‌کردند همان چیزی را که مورد علاقه آنهاست، در بین مردم ترویج کنند.

لذا، اگر شما تاریخ یک یا دو قرن اول اسلام را نگاه کنید، منظره عجیبی می‌بینید؛ انسان این‌قدر چهره معروف قدس و تقوا و علم می‌بیند که در خدمت حکام و زمامداران جور بودند و احکام عجیب و غریبی به اسم اسلام به خورد مردم دادند.

مثلا از باب نمونه، این چه جور حکمی است که عالمی بگوید: خدای متعال و قرآن که به ما گفتند از اولی‌الامر پیروی کنید، این اولی‌الامر هر آن کسی است که به هر وسیله‌ای بر مردم تسلط پیدا کند، ولو با دغل‌بازی، حیله، شمشیر، زور و قلدری و سر گردنه گرفتن، بالاخره بتواند بر مردم حاکمیت پیدا کند، این می‌شود اولی‌‎الامر.

یک راه تحریف این بود که وقتی خود خلفا بر اریکه قدرت تکیه می‌زدند، احساس می‌کردند هر چه بگویند، مردم مجبورند از آنها قبول کنند؛ حرفی، فکری، مبنایی را همین‌طوری مطرح می‌‎کردند به نام اسلام و به‌صورت فرهنگ رایج درمی‌آوردند و این در همه جای دنیای اسلام مداوم گفته و تکرار می‌شد، دهان به دهان می‌گشت، تا می‌‎شد ذهنیت مردم. مثل اینکه بعضی از سرداران دستگاه عبدالملک مثل حجاج معتقد بودند یا اظهار می‌‎کردند که خلافت از نبوت بالاتر است؛ حالا این‌ها به این قانع نبودند که عبدالملک بن مروان و اولاد عبدالملک به‌عنوان جانشین پیغمبر(ص) باشند، بلکه ادعا می‌کردند خلافت از نبوت بالاتر است. چنین تحریف‌هایی در دین واقع شده بود و عامل اصلی ادامه سلطه بنی‌امیه و بنی‌عباس و مانع اصلی حکومت حق اسلامی نیز همین فرهنگ غلطی بود که بر ذهن‌های مردم حاکم بود.

حالا در چنین فضایی ائمه(ع) می‌خواهند حکومت اسلامی درست را سر پا کنند؛ اولین کار این است که ذهنیت مردم را عوض کنند؛ این همان مبارزه فرهنگی است. مبارزه فرهنگی فقط نشستن و از احکام اسلام چیزهایی را بیان کردن، بدون جهت‌گیری، بدون یک سَمت‌گیری انقلابی و مبارزی نیست، بلکه مبارزه فرهنگی این است که سعی کنند ذهنیت مردم و فرهنگ حاکم بر ذهن‌های مردم را عوض کنند، تا راه را برای حکومت الهی هموار کنند و راه را بر حکومت طاغوتی و شیطانی ببندند و امام باقر(ع) این کار را شروع کرد. باقرالعلم‌الاولین یعنی این؛ حضرت شکافنده حقایق قرآنی و دانش‏‌های اسلامی بود. واقعا قرآن را برای مردم تبیین می‌کرد. لذا، این بود که هر کسی که نفس امام باقر(ع) به او می‌خورد و او وابسته نبود، سرش در آخور جایی نبود، این یقینا نسبت به وضع حاکمیت زمان، نظرش برمی‌گشت. لذا، بسیاری از مردمی که افراد متوسطی هم بودند، در زمان امام باقر(ع) گرایش پیدا کردند به مکتب اهل بیت(ع)، به مکتب امامت، به همان چیزی که در عرف رایج امروز ما به آن تشیع گفته می‌شود.

تشیع یعنی این، یعنی پیروی از مکتب اهل بیت(ع) برای ایجاد حاکمیت حقیقی اسلامی، برای اعلای حقوقی کلمه قرآن و روشن کردن و زیاد کردن معارف قرآنی در میان مردم. هر کسی که امام باقر(ع) با او ارتباط پیدا می‌کرد و مطالب را به او می‌گفت، ذهنیت او تغییر می‌کرد و عوض می‌شد. این کار اول امام باقر(ع) بود که بسیار مهم و اساسی بود و بیشتر کار ایشان هم همین بود.

کار تشکیلاتی

کار دیگری در زندگی آن حضرت هست و عبارت است از تشکل، یعنی این معارف را، همین تغییر فرهنگی و مبارزه فرهنگی را، یک وقت انسان همین‌جور پرتاب می‌کند در میان جامعه، مثل بذری است که انسان بی‌حساب آن را بریزد روی یک سرزمینی. یک بذر سبز خواهد شد، یکی از بین خواهد رفت، یکی بعد از سبز شدن خشک خواهد شد، یکی بعد از سبز شدن لگدمال خواهد شد و از بین خواهد رفت. لذا، خیلی مثمرثمر نیست این‌جور بذر پاشیدن.

اما یک وقت آن باغبان ماهر، آن زراعت‎گر چیره‌دست و عاقل علاوه بر اینکه بذر را می‌پاشد، آن را حفظ هم می‌کند. حفظ به چیست؟ به این است که عده‌ای را بگمارند، افرادی را مأمور کنند در سرتاسر دنیای اسلام، برای اینکه آن کسانی که تحت‌تأثیر این تبلیغات و تعلیمات عالی قرار می‌گیرند، این‌ها اشکالات آن افراد را برطرف و مطرح کنند، معرفت بیشتری پیدا کنند،  تحت‌تأثیر القائات دشمن قرار نگیرند و اشتباه نکنند، پیوستگی‌شان را با همدیگر حفظ کنند و خلاصه، تضمین کافی برای سبز شدن این بذرهای سالم در آن سرزمین آماده و مستعد به‌وجود آورند.

یکی از کارهای امام باقر(ع) همین بود که کسانی را از شاگردان و دوستان خود تربیت کند، بالا بیاورد، به‌صورت اختصاصی آنها را مورد توجه قرار دهد، بعد آنها را به همدیگر وصل کند و در سرتاسر دنیای اسلام، آنها را به‌عنوان یک قطب، یک رکن، وکیل و نایب خود بگذارد که کار آن حضرت را دنبال کنند و ادامه تبلیغات و تعلیمات ایشان را به عهده بگیرند.

این سازماندهی پنهانی امام باقر(ع) بود که از زمان قبل از ایشان شروع شده بود، اما در زمان آن حضرت هیجان بیشتری پیدا کرد، البته در زمان امام صادق(ع) و امام موسی بن جعفر(ع) به اوج خودش رسید. این هم کاری بود بسیار خطرناک؛ لذا شما می‌بینید که در روایات، بعضی از اصحاب امام باقر(ع) به‌عنوان «اصحاب‌السر» شناخته شدند، مثل جابر بن یزید جعفی، جابر جعفی به‌عنوان اصحاب‌السر یعنی رازداران بود. این‌ها همین افرادی هستند که در گوشه و کنار دنیای اسلام در همه جای آن وجود دارند، راهنمایی و دستگیری و هدایت، خلاصه اشباع ذهن‏‌های مردمان مستعد و علاقه‌مند برعهده این‌هاست. دستگاه هم هر وقت این‌ها را پیدا می‌کرد، زیر سخت‌ترین فشارها قرار می‌داد.

پریسا عابدی

انتهای پیام
captcha