به گزارش ایکنا از اصفهان، حامد ناجی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان در ویژهبرنامه «مکتب فلسفی اصفهان؛ حکمت، صنعت و عرفان در اندیشه حکیم متأله ابوالقاسم میرفندرسکی» که روز گذشته، 9 اردیبهشتماه در حوزه هنری اصفهان برگزار شد، در سخنانی با موضوع «مکتب ملارجبعلی تبریزی و تحفه سلیمانی» اظهار کرد: از دولت صفویه بهعنوان رنسانس در تفکر شیعی و ایرانی میتوان یاد کرد که بخشهای ناکاویده بسیاری دارد، از جمله پشتوانهای که به لحاظ حمایت صوفیان قزلباش داشت. صوفیان مدعی طریقت و تصوف بودند و میدانستند که برای حکومت کردن به بخشی از تصوف نیاز است. بنابراین، رکن شریعت را به دولت صفوی اضافه کردند. اولین بار، تصوف از سوی محقق کَرَکی وارد شد و بعد بهوسیله متفکرانی مثل شیخ بهایی و میرداماد ادامه یافت. دولت صفوی با وجود همه ویژگیهای مثبت، ویژگیهای منفی هم داشت، از جمله سرکوب کردن معنویتهای غیرصفوی؛ به تعبیری، هر نوع معنویتی غیر از قزلباش در این دوره محکوم به فنا بود.
وی افزود: از نظر پدیدارشناسی در زمان صفویه دو جریان فکری بزرگ وجود داشت؛ یکی جریان فکری میرداماد با عنوان حکمت یمانی و دیگری جریان فکری ملاصدرا با نام حکمت متعالیه. همچنین دو جریان فکری فرعی وجود داشت، شامل جریان فکری شیخ بهایی با نام حکمت ایمانی و دیگری جریان فکری میرفندرسکی با نام حکمت قطعیه. هیچ یک از دو جریان فکری حکمت یمانی و حکمت متعالیه قابل اغماض نیستند، ولی به طرز عجیبی در بخشی از تاریخ محو میشوند. ملاصدرا در زمان صفوی محو شد و تا زمان ملامهدی نراقی و ملاعلی نوری یعنی حدود ۱۵۰ سال هیچ اثری از او نیست. همچنین میرداماد نیز به محاق میرود، یعنی بعد از ۱۰۶۰ و ۱۰۷۰ نامی از او نیست؛ البته نام او در شبه قاره، علوی است و تا سال۱۲۵۰ قمری، از میرداماد در شبه قاره ارجاعات و تدریس یافت میشود.
دانشیار گروه فلسفه دانشگاه اصفهان درباره اینکه چه شد این دو مکتب به محاق رفت و مکتب ملارجبعلی تبریزی رواج یافت، گفت: صورتمسئله این است که ملارجبعلی تبریزی حکیم است، ولی در کتابهای تاریخ با نام ملارجبعلی تبریزی صوفی برخورد میکنیم که خود یک پارادوکس است؛ وی چگونه مکتبی فلسفی بنا مینهد که باعث به محاق رفتن چند مکتب فلسفی دیگر میشود؟ او در اصطلاح یک مکتب تنزیهی طراحی میکند که سرآمد شاگردانش، شخصی به نام پیرزاده بود. این مکتب همه افکار بعد از خودش را در اختیار میگیرد. طبق آثار موجود، ملارجبعلی تبریزی تمام طریقتهای بعدی این تاریخ را تحتالشعاع قرار داد. برای مثال، آرای سیدقطب نیریزی از بزرگان طریقت ذهبیه و آرای شیخ احمد انصاری کاملاً مطابق آرای رجبعلی است و افراد دیگری هم به این شکل هستند. به نظر من مکتب تفکیک، احیا شده مکتب ملارجبعلی تبریزی است.
وی در خصوص منبعی به نام تحفه سلیمانی که ترجمه و شرح رساله عقایدالاولیاست، بیان کرد: پیرزاده عقایدالاولیا را شرح داد و در خلال آن به تبیین آرای ملارجبعلی تبریزی پرداخت. نکته قابل توجه این است که همه نوشتههای ملارجبعلی 40 صفحه نمیشود. مکرراً در شرح تحفه سلیمانیه درباره آرای ملارجبعلی بحث میشود، درحالی که پیرزاده شاگرد خاص و مرید عرفانی اوست. شاملو در کتاب «قصصالخاقانی» اشاره میکند که بسیاری از شاگردان ملارجبعلی، مریدان طریقت او هستند، یعنی صرفاً شاگرد فلسفی نیستند. کتاب عقایدالاولیا را شخصی به نام سلطان محمود بن برهانالدین بن جمالالدین بن علی بن شیخ زاهد نگاشته که با دو واسطه، نوه شیخ زاهد گیلانی است. شیخ زاهد گیلانی جانشین صفیالدین اردبیلی یعنی نیای بزرگ خاندان صفوی بود.
ناجی ادامه داد: سلطان محمود در کتاب عقایدالاولیا گفته که آرای موجود در کتاب با آرای شیخ زاهد گیلانی و استاد او یعنی سیدجمالالدین تبریزی موافق است؛ همچنین آرای من مطابق آرای شیخ صفیالدین اردبیلی و فرزندش، یعنی آرای شیخ صدرالدین، مطابق آرای خواجه سلطانعلی، متوفی در ۱۸۳۰ هجری قمری و موافق آرای سلطان برهانالدین زاهدی است. با اعتبار خود سلطان محمود، هفت شیخ طریقت زاهدیه و صفویه پشت این کتاب هستند؛ یعنی هفت صوفی بزرگ این کتاب را رقم زدهاند و این پدیدهای کاملاً نوست که پشت پرده کتابی به امضای هفت شیخ طریقت رسیده باشد.
وی بیان کرد: دولت سلجوقیان در سال ۴۲۳ بهوسیله طغرلبیک تأسیس شد و ۱۵۰ سال در اقتدار بود؛ مرز این دولت از یک طرف، به هرات و مرو و از طرف دیگر، به شرق مدیترانه میرسید؛ جنوب آن کرمان و از شمال به ارمنستان و کل آسیای میانه متصل بود که نمایانگر قلمرویی بسیار بزرگ است. این قلمرو قبل از حمله جد طغرلبیک، یعنی سلجوق، به مذهب حنفی دین اسلام وارد شده بود. به دلایلی که نمیدانیم، سلجوقیان با اینکه سنی بودند، ولی ارتباطی معنوی با معارف شیعه و اهل بیت(ع) داشتند؛ دولت سلجوق در سال ۶۴۱ در نبردی به نام کوسه داغ در برابر مغولان که از شرق حمله کردند، شکست خورد. در این هنگام، تمرکز دولت سلجوق بهطور ناخودآگاه از شرق به غرب معطوف و عملاً شمال آذربایجان به نقطه قوت این حکومت از نظر معرفتی تبدیل شد.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان تصریح کرد: طبق اسناد تاریخی سلاطین مغول، بعد از نبرد کوسه داغ در سال ۶۴۱ و فوت شیخ زاهد گیلانی در سال ۷۰۰، ارتباطی میان مغولان و شیخ زاهد گیلانی و بعد شیخ صفیالدین اردبیلی وجود داشت. در این هنگام، سلطان خدابنده مسلمان میشود؛ اینکه چقدر مسلمان شدن او تحت تأثیر طریقت زاهدیه است نمیدانیم، ولی در اینکه این اشخاص مورد احترام سلاطین مغول هم بودند، هیچ شکی نیست. بعد از این دوره، در منطقه شمال آذربایجان به طرف ترکیه، سوریه و کردستان، جریانی فکری به نام علویه یا علویان ترکیه میبینیم. این منطقه بیش از ۳۰ میلیون جمعیت دارد؛ از طرف دیگر، این جریان فکری در بالکان و آلبانی نیز وجود دارد. به این ترتیب، سه خط و جریان فکری به ترتیب در ترکیه با عنوان علویان، در بالکانی با عنوان بکتاشیه و در کردستان، اهل حق را مشاهده میکنیم؛ پشت پرده این سه گروه، معنویت واحدی وجود داشت؛ این معنویت القای سلجوقیان بود که پشت آن معنویت زاهدیه و صفویه قرار داشت.
بیشتر بخوانید:
وی بیان کرد: شاخص کلی این مجموعه، این بود که فقه بهای چندانی ندارد، ولی اخلاق و معنویت محور هستند؛ معنویتی که حول محوریت شیعه بود. وقتی علویان کردستان، سوریه و بالکان را بررسی میکنیم، میبینیم همه یک مانیفست واحد داشتند و در جلسات آنها یک متن مقدس به نام بیوغ یا بیوک که به زبان ترکی است، قرائت میشد. متن مکتوب آن در دسترس کسی نبود، بلکه بهصورت شفاهی از سوی اساتید خوانده میشد و در اختیار جانشینان بعدی قرار میگرفت تا در جلسات معنوی بخوانند. برای اولین بار، شخصی به نام احمد صراف در موصل توانست به نوشتهای از بیوغ دست یابد، در نتیجه برای اولین بار متن ترکی آن منتشر و بعد به فارسی ترجمه شد.
ناجی اظهار کرد: تمام متن بیوغ، سخنان شیخ صفیالدین اردبیلی است که به نوعی بوی تشیع میدهد. کتاب عقایدالاولیا تکمیلکننده بیوغ در بخش نظری است؛ یعنی بیوغ بخش عملی و عقایدالاولیا بخش نظری است. در خود کتاب بیان شده که عقاید صوفیان مختل شده بود. لذا، تصمیم بر این شد که متن بیوغ تهیه شود، البته همه متن بیوغ بهصورت سؤال و جواب است و آرای فلسفی شیخ زاهد گیلانی و برهانالدین در آن به چشم میخورد؛ یعنی برای اولین بار آرای یک فیلسوف بهصورت متن منتشر شد. بحث اساسی این متن، تعارض داشتن با بحث وحدت وجود است؛ این تعارض با آرای صوفیان در تضاد قرار دارد که بهطور عمیقی الهیات تنزیهی را رقم میزند.
وی افزود: وحدت وجود قرائات مختلفی دارد؛ در اصل قرائتی از عقایدالاولیا مورد پسند سلفیان قرار گرفته است، یعنی اصلاً قرائت عجیب و غریبی نیست، در نتیجه در پشت پرده طریقت صفویه، الهیات تنزیهی وجود دارد و موافقتی با آرای ملاصدرا ندارد. حکومت طوری برنامهریزی کرده بود که آرای ملاصدرا و میرداماد وارد جامعه نشود. پس به تعبیر دقیقتر، مکتب ملارجبعلی تبریزی چیزی جز مکتب طریقت صفویه نیست و اگر بخواهیم این تئوری توطئه را جدی بگیریم، صفویه طرحی ریخته بود تا بهوسیله ملارجبعلی تبریزی، همه اندیشههای دیگر را به محاق ببرد. در متن تحفه سلیمانی، دو بحث علم تنزیهی و معرفت نفس کاملاً صوفیانه هستند. الهیات تنزیهی و خرابکاری ملارجبعلی تبریزی قابل توجه به نظر میرسد؛ الهیات تنزیهی در متن طریقت صفوی قابل دفاع است، ولی الهیات ملارجبعلی قابل دفاع نیست.
این استاد دانشگاه بیان کرد: یک لغت اگر یک معنا داشته باشد، مشترک معنوی است و اگر یک معنا نداشته باشد، مشترک لفظی است، در نتیجه اصلاً امکان اینکه دو معنا داشته باشد، وجود ندارد و بحث اشتراک لفظی در بحث الهیات تنزیهی قرار نمیگیرد؛ در صورتی که ملارجبعلی تبریزی برای شرح آن در طریقت زاهدیه دو معنا ارائه میدهد و میخواهد از واژههای فلسفی و منطقی برای درست کردن این دستگاه منطقی وام بگیرد، در حالی که به نظر من اصلاً موفق نیست.
زهراسادات مرتضوی
انتهای پیام