21 شهریور 1379 به سبب 100 سالگی ورود سینما به کشورمان در تقویم فرهنگی ایران به عنوان روز ملی سینما نامگذاری شد. همین بهانه کافی بود تا پساز سال یاد شده؛ هر سال با قرار گرفتن در ایستگاه 21 شهریور، نگاه تمام جامعه بر هنری معطوف شود که بالاترین ضریب نفوذ را در حوزه تولیدات و آثار دراماتیک میان عموم مخاطبان دارد.
هنر سینما در کشورمان با خط ممیزی بهنام انقلاب اسلامی به دو دوره متفاوت تقسیم میشود. دورهای که پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی با این هنر همراه بود؛ شاهد بالندگی، پویایی، حرکت این هنر به سمت جریانسازی، کمک به تعقل و تفکر عموم مخاطبان گام برداشت و توانست نام سینمای ایران را در جهان جاری سازد. به گواه تاریخ معاصر و اسناد موجود به جد میتوان ادعا کرد طی 44 سال تاریخ انقلاب، قلهای از قلل مرتفع سینمای جهان در قالب رخدادهای بینالمللی نیست که آثار سینمای ایران و هنرمندان ایرانی آن را فتح نکرده باشند.
به همین بهانه در خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) میزبان هنرمندی از نسل سینمای انقلاب شدیم که چه در مقام کارگردان و چه در مقام بازیگر بسیار گزیده کار و اهل مداقه در انتخاب تولید یک اثر سینمایی و یا ایفای نقش در آنهاست. بهروز شعیبی هنرمندی است که در مقام فیلماولی؛ زمانی که «دهلیز» را در سال 1392 روانه پرده اکران کرد، به سبب قدرت و کیفیت این اثر چنان انتظار مخاطبان و جامعه معتقدان را از خود بالا برد که بیم آن میرفت دچار «سندروم فیلماولیها» در کشورمان شود و مانند بسیاری از کارگردانانی که در اثر اولشان دست بالایی در حوزه توفیق داشتند؛ آرامآرام مسیر نزولی را طی کند. اما همان گزیدهکاری، تأمل و تعمق در انتخاب سوژهها و مضامین تولید آثار سینمایی چه در مقام کارگردان و چه در مقام بازیگر؛ شعیبی را از ابتلا به سندرم یادشده مصون داشت.
حال به بهانه روز ملی سینما؛ محورهایی چون جریان سینمای ایران در دو بُعد ملی و بینالمللی؛ روایت و قصهگویی بر مبنای تعریف سینمای ملی و دینی -سینمایی که کمتر میتوان از آن تعریفی جامع در محافل هنری کشورمان یافت- جایگاه تجربه و زیست شخصی شعیبی در تولید آثار سینمایی؛ رجوع به مضامین دینی و قرآنی برای رسیدن به سینمای این کارگردان که هم سینماگری قصهگو است و هم آثار سینمایی او نجیب، شریف و با اصالت است را در بخش نخست این گفتوگو به بحث قرار دادهایم.
همچنین در فرازی از این گفتوگو به تازهترین اثر شعیبی فیلم «بدون قرار قبلی» که بعد از تجربه موفق در حوزه اکران در سینماها اکنون در شبکه نمایش خانگی توانسته طیف دیگری از جامعه مخاطبان را به سمت خود جذب کند و نیز به تازگی به عنوان فیلم برگزیده جشنواره بینالمللی فیلم کازان کشور روسیه انتخاب شده است؛ مورد بحث قرار گرفت.
اثری متفاوت و اقتباسی که اینبار نام شعیبی را بهعنوان سینماگری در جهان هنر هفتم ایران برجسته میکند که شخصیت او نه انسانهای عادی این جامعه که جغرافیای فرهنگی، ملی و هویت دینی ایرانیان خاصه حرم امام رضا علیه السلام شخصیت اصلی این اثر سینمایی را به خود اختصاص داده است. بخش اول این گفتوگو از خاطر شما میگذرد.
ایکنا – گفتوگو را با پرسشی متفاوت از رسم چنین دست از گفتوگوهای رسانهای آغاز کنیم. نمیدانم این جمله را درباره خودتان شنیدید یا خیر که بهروز شعیبی همانگونه که زندگی میکند، فیلم میسازد! یکی از مثلثهای قدرتمند آثار شما «مذهب»، «اخلاق» و «انسانیت» است. بهروز شعیبی درونگرایی و آرامش عمیقی دارد. ما بازتاب و تجلی این آرامش را در روایت آثار سینمایی، خط روایی، تدوین، کارگردانی و بازیها در آثار شما به وضوح میبینیم. این آرامش آثارتان در تمامی بخشها که اشاره کردم از آرامش شما به عنوان یک هنرمند برای قرار گرفتن و رسیدن به آن نقطه معنوی و پیامی که میخواهید به واسطه اثر سینمایی به مخاطب ارائه دهید نشأت میگیرد یا به شکل کلی اصلا بهروز شعیبی را خارج از این چارچوب نمیتوان تصور کرد؟
واقعیت آن است که پیش از ورود به جهان فیلمسازی، سعادت و موهبت تجربه کار به عنوان دستیار کارگردان و برنامهریز را با خود به همراه داشتم. ساخت فیلمهای کوتاه و فیلمهای تلویزیونی موهبت و تجربه ارزشمندی برای من با خود به همراه داشت. امروز جای خالی فیلمهای تلویزیونی را بسیار احساس میکنیم. چرا که تولید و فعالیت در حوزه فیلمهای تلویزیونی زمینه و بستر بسیار مناسبی برای کسب تجربه و دستوپنجه نرم کردن با این محیط برای افرادی است که میخواهند جهان سینما و این عرصه را بهعنوان فعالیت حرفهای انتخاب کنند.
در دوره فعالیتم در تلویزیون بهویژه در حوزه ساخت فیلمهای کوتاه، به درک و تجربهای دست پیدا کردم که در ادامه مسیر فیلمسازی و حضورم در سینما بسیار مؤثر بود. در آن دوران متوجه شدم، وقتی من با موضوعی ارتباط برقرار نکرده و آن را درک نکردهام، بهعنوان کارگردانی که قرار است آن را منعکس کند؛ قطعاً این عدم درک، دانش و توجه من نسبت به آن موضوع در فیلم بازتاب پیدا میکند.
مخاطبی که فیلم را میبیند احساسی دارد که بسیار دارای اهمیت است. شاید نتوانیم او را در مقام منتقد یا در جایگاه یک تحلیلگر در حوزه قواعد آثار سینمایی تعریف کنیم؛ اما او احساس میکند اثری که در مقام بیننده آن را دیده به بیان و زبانی ساده «یک جوریست!» که نمیتواند آن را با منطق ذهنی خود سازگار کند. من به عنوان کارگردان یا فردی که در مقام تولید آن فیلم بوده، میتواند درک کند که آن «یک جوری» چیست. دال حقیقت این آسیب، مدلول و منشعب از همان مفهومی است که آن را باور نداشتم یا به باور آن نرسیدم و نتوانستم معنای آن را درک کنم. چون خود در درک معنای آن عاجز بودم، در انتقال آن به مخاطب نیز نتوانستم توفیقی داشته باشم.
به عنوان مثال درباره فیلم «سیانور» این مسئله صدق میکرد. با توجه به آنکه نسبت به آن دوره تاریخی، شرایط آن با تمام فراز و فرودهایش شناخت دقیقی نداشتم، مجبور بودم که به عنوان فیلمساز به شناخت آن دوره با تمام شرایطش دست پیدا کنم. لازم بود ابتدا این توانایی را پیدا کنم تا بتوانم ارتباطاتی که در آن فیلم وجود دارد را درک کنم تا بتوانم آن را بسازم.
به واسطه چنین تجربهای با خود قراری گذاشتم که اثری را تولید نکنم تا قبل از اینکه آن را یا به شکل تام و تمام بشناسم و درک و اشرافی به تمام فراز و فرودهایش داشته باشم. یا اگر شناختی درباره آن حوزه و موضوع نداشتم، برای شناسایی آن از هر منظر و دریچهای که وجود دارد تلاش کنم تا خود را به مفهوم مد نظر آن سوژه و موضوع برسانم.
این قول باعث شد در مجموعه کارهایی که انجام دادم و در بسیاری موارد هنگام نگارش فیلمنامه، یا روند تکمیل و بازنویسی آن حضور داشته باشم. درست است که نام من؛ نویسنده یا مشاور فیلمنامه نبود و قطعاً این را اعلام میکنم که ادعایی در این زمینه ندارم، چرا که معتقدم فیلمنامهنویسی یکی از سختترین حرفههای سینماست؛ اما در مورد آثار خود، همواره در کنار فیلمنامهنویس در مرحله تولید و نگارش متن یا بازنویسی حضور داشتم. این را با قطعیت میگویم که سراغ قصهای که آن را درک نکرده باشم، نمیروم!
مسلم است وقتی این شرط را برای خود میگذارم باید از وجوهی از زندگی که آن را نمیشناسم، پرهیز کنم. باید از خلق و ارائه شخصیتی (کاراکتر) که فاصله زیادی از نظر روحی، روانی، جهانبینی و دیگر زمینههایی که وجوه مختلف آن شخصیت را میسازد و با من دارد، پرهیز کنم. به همین سبب طبق گفته شما، ناخودآگاه بدون آنکه برنامهریزی جدی داشته باشم؛ برخی نگرشها، مؤلفهها و نشانهها در آثارم به شکلی مشترک تکرار میشود. این مسئله خودآگاه نیست. یعنی برای به وجود آمدن چنین مسئلهای، برنامهریزی یا مهندسیای از قبل نداشته و ندارم. اتفاقی که برای من اهمیت دارد آن است که به آن شخصیتها باور داشته باشم و آنها را بشناسم.
ایکنا- این نکتهای که به آن اشاره کردید باعث میشود ما بهروز شعیبیِ کارگردان و هنرمند را در دسته هنرمندانی که اهل خطرپذیری نیستند قرار دهیم یا او را در دسته و گروهی قرار دهیم که بیشتر به ندای درونی و قلبشان برای تولید یک اثر هنری توجه میکنند؟
سینما دو بخش دارد. یک بخش؛ محتوا، متن و درونمایه است و بخش دیگر، تکنیک است. صادقانه اگر بخواهم بگویم، اتفاقا در بخش تکنیک خود را بسیار خطرپذیر میدانم و خیلی سعی کردهام ریسکپذیر باشم. از همین روی، سعی کردهام اگر جنس فیلمها و گونههایی که برای تولید سراغ آنها رفتهام، تکراری است آنها را کنار بگذارم و سراغشان نروم. چرا که تکرار خودم را پیش از هرکس دیگر آزار میدهد.
ولی درباره درونمایه که گاه باعث شده تا اتصالی میان آنها با خودم پیش بیاید؛ برخی مواقع از ریسکپذیری زیاد پرهیز کردهام. ببینید در بخش متن و درونمایه واژهای به نام «گردآوری» در ادبیات داریم که معتقدم بسیار مغفول واقع شده است. این گردآوری، واژه بسیار جالبی است! برای اینکه یک نفر به عنوان مؤلف مینشیند و ما به عنوان مخاطب از دریچه ذهنی او شاهد این گردآوری هستیم. به جِد معتقدم، کارگردانی چیزی شبیه گردآوری است.
وقتی شاهد تحقق این اتفاق هستیم، «ذهن» منِ هنرمند خود به دریچه و فیلتری بسیار جدی بدل میشود. به قول افرادی که تخصص آنها «فلسفه فیلم» است، اصلاً «ذهن فیلمساز» به ماده خام فیلم او بدل میشود. این ماده خام تاثیر خود را روی فیلم میگذارد.
ایکنا- در کنار تمام ادعایی که هنرمندان، دستاندرکاران حوزه سینما، جامعه کارشناسان، محققان و مسئولان درباره سینمای دینی دارند؛ هنوز تعریفی جامع، منسجم و متفقالقول درباره این موضوع در کشور وجود ندارد. ارجاعی به دیدار هنرمندان سینماگر با مقام معظم رهبری داشته باشم. در آن دیدار؛ نگاه و نظر هنرمندان در مواجهه با این پرسش که «سینمای دینی چیست؟»، بر دو نگرش استوار میشد. عدهای بر این نمط تأکید داشتهاند که آثاری که صرفاً به روایت و بازنمایی اتفاقها و رخدادهای تاریخ صدر اسلام میپردازند؛ یا برگرفته از زیست، سلوک و منشِ شخصیتها، الگوها و اسوههای دینمان هستند در حوزه سینمای دینی تعریف میشوند. عدهای دیگر فعالیت سینماگران و تولید آثار سینمایی بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی را در حوزه سینمای دینی تعریف میکردند و آنچه که پیش از آن صورت گرفته را در این دایره قرار نمیدادند. در نقطه مقابل مقام معظم رهبری در تعریف سینمای دینی به این نکته تأکید داشتند که هر آنچه که از مبانی و معارفِ منبعث از قرآن کریم و تجلی آن در زیست دینمدارانه مسلمانان شاهد هستیم؛ که اغلب آنها خود الگوهایی جهانی به شمار میروند مانند «محبت»، «عشق»، «ایثار»، «احترام به پدر و مادر»، «وفاداری» و نظایری از این دست مولفهها اگر بهعنوان تِم فیلم، تجلی معنایی در دید و ذهن مخاطب داشته باشند، آن آثار -اثر- در گونه سینمای دینی جای میگیرد. تعریف شما از سینمای دینی چیست؟
زمانی ما میگوییم دنبال آثاری هستیم که شمایل دینی داشته باشند و درونمایه و زیرمتن فیلم خیلی برای ما اهمیت ندارد؛ سپس همین نگاه را به قاعدهای برای تقسیمبندی سینمای دینی چه از سوی کارشناسان و چه مسئولان بدل میکنیم.
در رویهای دیگر، زمانی تصمیم میگیریم که مضمونهای دینی را با تکنیک و فن سینما سوار اثرمان کنیم. یعنی به لحاظ تکنیکی درامی برای ما تعریف میشود که آن درام درونمایهای دارد که به ما یک آموزه اخلاقی و انسانی را منتقل میکند.
یکی از اساتید خوب روزگار ما، جناب دکتر حمیدی پارسا، کتابی را تألیف کردهاند با عنوان «دراماتورژی قرآن» که مجموعه مباحثی از صحبت استادان را در بطن و متن خود دارد. وقتی این کتاب را خواندم، نکات محتوایی آن برای من بسیار جذاب بود. وقتی از این دید به قرآن نگاه میکنیم متوجه میشویم که «داستانهای قرآن» میتواند یکی از الگوهای مهم برای پرداختن به موضوعات انسانی باشد. یعنی ما از الگوهای داستانگویی همین کتاب آسمانی، درامی را شکل دهیم و بر پایه آن آموزه خود را بازگو کنیم.
به این مسئله ایمان و یقین دارم که به عنوان یک الگوی درست، تمام آموزههای قرآنی که بر مبنای آموزههای انسانی استوار است؛ الگوی درونمایه اثر سینمایی ما باشد آن زمان ما در تاریخ سینمای ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب، در خلق سینمای دینی موفق بودهایم. اما اگر در مواجهه با مفاهیمی مانند «انسانیت»، «غیرت»، «انساندوستی» و نمونههای زیاد دیگری که در تاریخ سینما داریم؛ بخواهیم با یکدیگر تعارف کنیم، میتوانیم بگوییم خیر! بازتاب آنها در پیش از انقلاب نبوده و هر آنچه که هست تنها بعد از انقلاب صورت گرفته است.
اما اگر به تاریخ بیش از 100 سال سینمای ایران نگاه کنیم، به سبب آنکه در سرزمینی زیست میکنیم که روابط انسانی حتی در جایگاه گفتوگو میان ما ایرانیان دارای اهمیت بالایی است نگاه و نظرمان متفاوت خواهد بود. به این مسئله دقت کنید که در مقام قضاوتِ اینکه چگونه با هم رفتار میکنیم و چقدر به آن پایبند هستیم قرار ندارم؛ ما همیشه به «روابط انسانی»، «خانواده دوستی»، «مهر» و نظایری از این دست در سینما پرداختهایم.
معتقدم الزامی در این مساله وجود ندارد که هر زمانی بخواهیم موضوعی دینی را بیان کنیم لاجرم باید قالب و کالبد اثر ما نیز دینی باشد. خیر! ممکن است یک اثری در گونه سینمای اجتماعی تولید کنیم؛ اما درونمایه و محتوای آن دینی باشد.
از نظر من، مهمترین مؤلفه مبانی دینی بر «روابط انسانی» استوار است. «روابط انسانی» درونمایه و جانمایه دین است. وقتی انسانها در کنار یکدیگر بتوانند با آرامش زندگی کنند، به رفاه و آسایشی دست یابند؛ یعنی در آن جامعه عدالت برقرار است. این جز در سایه روابط انسانی سالم ایجاد نمیشود. وقتی نگاهمان از این منظر باشد، میتوانیم خیل عظیم آثاری را نام ببریم که اتفاقاً تمام آن چیزی که در قرآن و روایات به آنها اشاره شده را در داستان و روایت خود انتقال دادهاند.
اگر بخواهم مثالی متأخر درباره فیلم دینی بزنم باید بگویم، هر زمان به سینمای دینی و یا فیلم دینی فکر میکنم یکی از اولین آثاری که در ذهن من نقش میبندد فیلم «بدون تاریخ؛ بدون امضاء» آقای وحید جلیلوند یا فیلم «خیلی دور خیلی نزدیک» و «قصر شیرین» آقای میرکریمی است. در حالی که ظاهر آنها فیلم مذهبی و دینی نیست و حتی در نقدها از این فیلمها به عنوان فیلم اجتماعی نام می برند اما وقتی که فیلم را میبینیم، آن مؤلفهای که ذهنتان را به عنوان مخاطب درگیر میکند از فیلمهایی که ظاهر مسائل دینی و یا تاریخ اسلام و ادیان دیگر را بازتاب میدهند تأثیرگذارتر نشان میدهد.
از فیلمهای خودم نمیخواهم مثال بزنم که شائبه جانبداری به وجود نیاید. اما به حسب قاعده، وقتی به عنوان کارگردان فکر میکردم که چه فیلمی میتواند تأثیر بیشتری بگذارد اولین کاری که میکردیم رفتن سراغ آموزههای اخلاقی و دینی برای پرداخت در اثر سینمایی بود. با اعتقاد میگفتیم وقتی آموزههای اخلاقی در هر فیلم با هر ژانر و گونهای باشد قاعدتاً تاثیر بیشتر و بالاتری نیز بر مخاطب به همراه خواهد داشت.
ایکنا - حال برویم سراغ مؤلفهای که با وجود عقبه بسیار سترگ در حوزه ادبیات ایرانی چه نظم و چه نثر، یکی از عمیقترین خلأهای تولیدات آثار سینمایی و سریالهای ما را با خود به همراه دارد، یعنی مولفه «اقتباس ادبی!»؛ مؤلفهای که شما دستی گرم بر آن دارید و آن را پلی برای ورود به جدیدترین فیلم شما یعنی «بدون قرار قبلی» قرار میدهد. اقتباسی از داستان «مشهد» به قلم مصطفی مستور. در میان آثار شما در مقام کارگردان؛ این اثر تنها فیلمی است که بیشاز آنکه بازتابدهنده نگرش و شیوه تولید اثر سینمایی با امضاء بهروز شعیبی باشد بازتابدهنده نگرش، بینش و روایت مصطفی مستور است. همچنین یکی دیگر از مؤلفههای مغفول در سینمای کشورمان ارائه قهرمان و شخصیت اثر سینمایی فارغ از بُعد انسانی است که اینبار شما شهر و در نگاهی عمیقتر، سرزمینمان، ایران و هویت فرهنگی آن را بهعنوان یکی از کاراکترهای تأثیرگذار اثرتان انتخاب کردهاید. برای ما از این فیلم، شیوه اقتباس و بهره بردن از هویت ملی و فرهنگی ایرانزمین به عنوان یکی از شخصیتهای این اثر سینمایی بگویید.
فیلم «بدون قرار قبلی» با این پیشنهاد ساخته شد تا فیلمی درباره هویت ملی و فرهنگی ایران بسازیم. وقتی مؤلفههای مختلف را بررسی میکردیم به این نکته رسیدیم که نگاهمان را معطوف به یکی از نمادها و هویتهای فرهنگی ایران که سابقهای بیش از هزار سال در کشورمان دارد کنیم که همان حرم امام رضا(ع) در شهر مشهد است.
به دلیل آنکه خودم خراسانی و مشهدی هستم، بر اساس همان نکاتی که تا این لحظه درباره لزوم شناخت از قصه و شخصیتها برای تولید اثر سینمایی داشته و دارم و حال با اتکا به شناختی که از آن بوم، سرزمین و اقلیم دارم، موسیقی آن را تا حدودی و روابط انسانی و نگاه مذهبی در قالب آدمها در این منطقه را میشناسم به سمت ساخت این اثر حرکت کردیم.
یک زمانی ما میگوییم که مشهد را از دید یک زائر و یک توریست روایت کنیم و زمانی میگوییم که از دید یک ساکن مشهد به روایت بپردازیم. در این دو دیدگاه ترسیم چگونگی رابطهها بسیار با هم متفاوت است. فردی که در مشهد زندگی کرده باشد میداند که این دو نگاه با یکدیگر متفاوت است. پس سعی کردیم با این دیدگاه کُدبرداری و نشانهگذاری کنیم و تمام آن مؤلفههایی که به آن عشق، عِرق و علاقه داشته و دارم را با همه خوبیها و کاستیهایش روایت کرده و به مخاطب ارائه کنیم.
ما یک قصه و بدنهای را با آقایان توحیدی و تراببیگی پیش میبردیم. این قصه بنا بود رابطه یک دختر، بازگشتش به ایران، بازگشت به پدری که او را ندیده....
ایکنا- که دلیل این سفر و بازگشت به ایران نیز خود یک مؤلفه مذهبی است. یعنی وصیت پدر که گفته به خاک سپرده نشود تا زمانی که دخترش (یاسمین) بازگردد؟
بله!... اما با تمام این اوصاف انگار قصه همچنان چیزی کم داشت. در مسیر تحقیق و پژوهش به قصه «مشهد» نوشته آقای مصطفی مستور برخوردیم. معتقدم این برخورد، جان تازهای به قصه مدنظر ما داد. تلفیق ساختمان فیلمنامه و درونمایه قصه آقای مستور، ناگهان کار را با شور و شوقی متفاوت مواجه کرد و به همین سبب است که میگویم جان تازهای به کار بخشید و به تعبیری کار در سایه این برخورد، کامل شد. به زبان ساده، پازلی که ناقص بود؛ کامل شد.
وقتی از آقای مستور خواهش کردیم که میخواهیم از این قصه برای تولید اثر استفاده کنیم، با روی باز از ما استقبال کردند. اتفاقاً خودشان نیز همراه تیم نگارش شدند؛ حتی در زمان تولید هم لطف کردند و چند باری به مشهد و سر صحنه فیلمبرداری آمدند. هم حضور آقای مستور و هم داستانشان در پیشبرد این قصه بسیار کمکرسان بود.
اما اینکه چه مؤلفههایی در فیلم قرار گرفت؛ واقعیت از این مهم نشأت میگرفت که ما به این میاندیشیدیم که ما در سرزمین چه موارد و مسائل مشترکی میان اقوام داریم. چرا که پیش از این نیز عرض کردم، مسائل اخلاقی و انسانی میان هموطنان بسیار بسیار جاری است و جایگاه والایی دارد. بهویژه وقتی که از تهران دور میشویم این مؤلفهها را پُررنگتر میبینیم. چرا که این زندگی شلوغ شهری، ما را از این روابط دور کرده است.
حتی روابط سادهای که ما گاه آنها را فراموش میکنیم. مانند روابط خانوادگی که در این مورد نیز عمیقا معتقدم، توجه به روابط خانواگی، میتواند نمونه و الگوی یک رابطه درست انسانی باشد. اما هرچقدر ما از مرکز و تهران دورتر میشویم، درمییابیم که این دسته از روابط در بسیاری از نقاط کشورمان به دلیل کم بودن این مشغلهها و پرهیز از روزمرگیها بیشتر و پُررنگتر میشود.
ما گمان میکنیم در تهران با سرعت و شتاب بیشتری، گامهای مؤثرتری برای توفیق و سعادت زندگیمان برمیداریم. اما واقعیت آن است که در تهران در مرکز روزمرهگیای قرار گرفتهایم که از زندگی غافل شدیم. وقتی از آن فاصله میگیریم، متوجه میشویم زندگی به معنای واقعی چیست! گویی در تهران زندگی در زیستِ محیط و اطراف ما جاری نیست. اما خارج از تهران، گویی کیفیت زندگی بالاتر میرود و هرچقدر از آن دورتر میشویم شاهد افزایش بیشتر آن کیفیت هستیم.
بنابراین این مسیر و سفر را برای «یاسمین» گذاشتیم. این سفر یک سفر بیرونی و یک سفر درونی برای شخصیت اصلیمان است که خانم پگاه آهنگرانی آن را به زیبایی ایفا کرده است.
ایکنا- مؤلفهای در «سینمای دینی» کشورمان وجود دارد که باعث شده اغلب کارگردانان با این مضمون، به سمت کلیشههای نخنماشده در روایت و تولید آثار دینی حرکت کنند و آن این است که بازتاب وجوه آثار مذهبی، الگوها و نشانهها آنچنان تبدیل به بُعدی مقدس شده که کمتر کارگردانی اجازه عدول از کلیشهها را به خود میدهد و این آثار سینمای دینی را به سمت آثار کلیشهای و گاه کلیشههای نخنما شده پیش میبرد. آثاری که به جای جذب مخاطب به دفع او میانجامند. اما این مؤلفه بههیچ وجه در آثار شما دیده نمیشود. بدون هیچ اغراقی یکی از اصلیترین مؤلفههای قدرتمند فیلم اخیرتان، «بدون قرار قبلی» استفاده به جا از المانها، الگوها و نشانههای مذهبی در روایت این اثر سینمایی است. چه آن دسته از نشانهها که به شکل مستقیم در خود حرم فیلمبرداری شده، چه آن الگوها و نشانههایی که بازتابدهنده عقبه «یاسمین» بهعنوان قهرمان اثر شما در هموار ساختن این سفر از غربت و کشوری غریب به ایران برای بازیافتن گذشته خود به شمار میرود. مخاطب در مواجهه با روایت شما به شکلی بسیار متفاوت، الگوهای مذهبی را به نظاره مینشیند. این به سبب تجربه زیست شما به عنوان یک خراسانی حاصل شده است یا آنچنان که به آن اشاره کردید، به بخشی از وجود بهروز شعیبی بازمیگردد که اهل خطرپذیری است؟
از این نگاه شما سپاسگزارم! نوع پرداخت مولفههای دینی در این اثر بر اساس همان ایدهای بود که پیشتر و در بخش قبلی گفتوگو به آن اشاره کردهام. قرار نبود شهر مشهد را از زاویه دید یک زائر و توریست نشان دهیم. قرار است روایت از زاویه دید کسانی که آن زیست را تجربه کردهاند، مورد پرداخت قرار گیرد.
پس با این رویکرد، خانه دختر خاله «یاسمین» را دورتر از حرم گرفتیم. نمایی که ما در بسیاری از فیلمها و سریالها میبینیم که بهمحض ورود قهرمان به مشهد خیابان امام رضا(ع) و نمایی رو به حرم را فیلمساز نشان میدهد، در این اثر اینگونه نیست. سعی کردیم تمام این دست نشانهها و الگوها را از فیلم دور کرده و از آن پرهیز کنیم. اتفاقاً از زاویه فردی به روایت پرداختیم که برای زیارت نیامده و فردی را تصویر کردیم که برای انجام کار اداری در مشهد حضور پیدا کرده است. با این دیدگاه فیلم را پیش بردهایم. از همین رو، زوایایی که از حرم میبینیم و نزدیک شدن «یاسمین» به حرم، تقریباً زوایایی است که احساس کردم اگر فردی بدون پیشزمینه ذهنی زیارت به مشهد بیاید و هدفش انجام کار دیگری باشد، به همین شکل، مرحله به مرحله به حرم نزدیک میشود.
پس با طراحی که داشتیم تمام سعی خود را به کار بستیم در اندازه نماها و زوایای دوربین، ما هم مخاطب را مرحله به مرحله به حرم نزدیک کنیم.
پایان بخش اول...
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام