بیستم مهر، در تقویم فرهنگی کشورمان به نام لسانالغیب حافظ شیرازی، نامگذاری شده است که در فراز هزاره شعر فارسی او را قلهنشین قرن هشتم هجری میدانیم. اما هر آنچه شکوه، جلال و شوکت قرن چهارم و پنج حکمت، عرفان و معرفت فرهنگ اسلامی و تبلور آن در روایتهای ابنعربی؛ اشعار و تذکره عطار نیشابوری و بستر حاصلخیزی که در حوزه عرفان شرقی به دستان شیخ اشراق، شهابالدین سهروردی فراهم شده بود؛ تمام و کمال خوشهچین معرفتبخش بزرگنامی چون حضرت حافظ بود که در قالب انس و الفت با قرآن کریم؛ توانست تجلی و تحقق عرفان عملی را در سادهترین زبان؛ در همنشینی، همخوانی و دلدادگی به بطن و متن معرفت معانی آیات کلام الله به شیواترین نحوه به مخاطب فارسی و از آن وسیعتر به تمامی مخاطبان معرفتجو و سالکان مسیر حق در جهان ارائه دهد.
حال به این بهانه و در مناسبت قرار گرفتن در ایستگاه تقویمی روز بزرگداشت حافظ؛ همنشین و همکلام استادی شدیم که در مقام محقق در حوزه فلسفه؛ کلام اسلامی و در جایگاه پژوهشگر غوطهور در ابعاد مختلف و عظیمالشأن عرفان ابن عربی است.
به مناسبت بیستم مهر؛ روز حافظ در ایکنا سه حوزه رهآورد معرفتبخشی، تفکر عارفانه و عاشقانه حافظ برای امروز شعر و ادبیات ایران را با استاد محمدجواد ادبی به گفتوگو نشستهایم.
ایکنا- اگر نگاهمان را از زمان حضرت حافظ، یعنی درست زمانی که شاهد تبلور شعر و شعور توامان در اشعارش هستیم و این نگاه را تا به امروز امتداد دهیم، آورده آنچه در بطن و متن شعر و اندیشه حافظ غوطهور است برای جهان ادبی و ادبیات ایران چه بوده است؟
قرن هشتم هجری، در فرهنگ و تمدن اسلامی نسبت به قرن پنجم و ششم، قرن برجستهای نیست؛ اما حضور کسی مثل لسانالغیب، حافظ شیرازی؛ موجب آن میشود که این شخصیت در کنار برخی شخصیتهای دیگر از زاویه دید اندیشمندان و پژوهشگران فرهنگ و سنت اسلامی به این قرن اهمیت بیشتری داشته و بحث بیشتری را ایجاد کند. به بیان سادهتر معنابخشِ توجه و تمرکز بر قرن هشتم هجری از زاویه دید فرهنگ و سنت اسلامی، حافظ است و بس!
غزلیات حافظ تراز عرفان اسلامی را در قرن هشتم هجری به موقعیت بهتری در بیان تبدیل میکند. بزرگانی مانند «شیخ فریدالدین عطار نیشابوری» یا شخصیتهای بینظیری مثل «ابنعربی» توانسته بودند پیش از حضرت حافظ، زمینههای عرفان را به بهترین وجه بیان کنند و آن را به سطح بالایی برده و برسانند. اما آن بیان شاعرانه و عارفانهای که فتوحات مکیه و یا تعالیم تذکره الاولیاء عطار میخواهند و تلاش میکنند بهنحوی هم میان عارفان و هم میان مردمان عرفانجو تسهیل کنند و آن را وسعت دهند؛ کاری بود که از حافظ شیرازی برآمد.
گفت آن یار کزو گشت سرِ دار بلند
جُرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
نکته و مسئلهای که عطار در «تذکره الاولیاء» به آن نپرداخته و تنها حادثه را با جهات مختلفش بیان کرده در دیدگاه حافظ به نگرشی عارفانه و به یک رسانه عرفانی تبدیل میشود. این بیتردید جایگاه متفاوتی از نگرش نسبت به عرفان عملی است.
رَطلِ گرانم ده ای مریدِ خرابات
شادیِ شیخی که خانقاه ندارد
آسیبشناسی عرفان عملی، عرفان خانقاهی و تصوف خانقاهی را در ادبیات حافظ میتوان به وضوح مشاهده کرد. درواقع حافظ در عرفان اسلامی تلاش میکند آنچه پیشینیان به صورت مدون مطرح کردهاند را با نیمنگاهی رندانه و آسیبشناسانه به فرهنگ و اندیشه بشری عرضه کند.
در عهدِ پادشاهِ خطابخشِ جرمپوش
حافظ قَرابهکَش شد و مفتی پیالهنوش
این همان پرداختن به جایگاه فقه، ارتباط آن با تصوف و نوع نگاه ناظر به تبیین زیست عارفانه در کنار زندگی روزمره است که تجلی باشکوه آن را در اشعار حافظ میبینیم.
در نظربازیِ ما بیخبران حیرانند
من چُنینم که نمودم دگر ایشان دانند
همه اینها نشاندهنده آن است که لسانالغیب، حافظ شیرازی؛ آگاهانه این مسیر را پیش رفته است و درعینحال تلاش کرده میراث گذشته را به نحوی مورد تجربه، بررسی و مطالعه قرار دهد.
درواقع حافظ را میتوان یک عارف عملی دانست که بسیاری از جنبههای عرفان را انفسی و درونی تجربه کرده است. اگر سعدی در تجربیات عرفانی آفاقی وسیعی دارد، حافظ تجربیات عرفانی انفسی وسیعی دارد و درعینحال این مهم نشاندهنده آن است که این شخصیت توانسته جنبههای مختلفی از عرفان را نشان دهد که در ادبیات ما پیش از او کمتر نشان داده شده است.
قدح به شرطِ ادب گیر زان که ترکیبش
ز کاسه سرِ جمشید و بهمن است و قباد
پس از سپری کردن این مراحل در عرفان عملی است که زبان ایرانی، فارسی، فرهنگ ایرانی و فرهنگ فارسی که در اندیشه شهابالدین سهروردی با «مُغ» و «مُغان» همراهی پیدا میکند در اندیشه حافظ به نوعی بلوغِ عارفانهِ همراه با بیانپذیری میرسد. به تحقیق این پختگی عرفانی را شهابالدین سهروردی ایجاد کرده، ولی حافظ میآید «مُغ» و «مغبچه» را در کارکردی جدید ورای آن چیزی که شاید شیخ شهابالدین سهروردی در نظر داشته، مطرح میکند.
در شاهراهِ دولتِ سرمد به تختِ بخت
با جامِ مِی به کامِ دلِ دوستان شدم
به بیانی دیگر و ساده آنکه حافظ در واقع تلاش میکند کامیابی را در عرصه زیست عرفانی و گونههای مختلفش به ایرانیان؛ عارفمسلکان؛ سالکان و جهانیان علاقهمند به عرفان عرضه کند.
ایکنا- برویم سراغ همنشینی حضرت حافظ با قرآن کریم؛ تأثیر و تأثری که به شکل مستقیم و غیرمستقیم لسانالغیب از قرآن میگیرد و بازتابی که در اشعارش به ذات و معنای بلوغ میرسد و تا به امروز در آیینه شعر فارسی تکرار میشود.
بس دعای سحرت مونس جان خواهد بود
تو که چون حافظ شبخیز غلامی داری
او که سحرگاه را ارج مینهد همان است که قرآن را به 14 روایت حفظ است. یعنی روایت «قَرائت حَفصْ از عاصِمْ» را میداند؛ روایت «قرائت ابنکثیر» را میداند؛ روایت «قرائت وَرْش از نافع» را میداند. این روایتها، عبارت است از خوانشهای گوناگون متن قرآن که نشاندهنده گسترش فرهنگی نثر قرآن است.
اگر کسی بتواند تمامی این قرائتها را با هم حفظ باشد، چه در حفظ قرآن و چه در فهم و باطن معانی آیات زبانزد است. در واقع و به بیان خود حضرت حافظ:
عشقت رِسَد به فریاد ار خود بسان حافظ
قرآن ز بَر بخوانی در چاردَه روایت
ایکنا- با توجه به روایت نغز و بدیع شما جناب ادبی؛ آنوقت این پرسش شاید بدیهی اما بیتردید پیش میآید که خواندن قرآن با منظر عاشقانه را چگونه باید تبیین کرد؟
بزرگی چون لسانالغیب، حافظ شیرازی؛ در قرآن، وحدت متعالی وجود را میطلبد. او در قرآن، رشد تمامعیار عرفانی را میطلبد. در این ساحت و از این منظر حافظ تلاش میکند آیات قرآن را زندگی و ادراک کند و به منصه ظهور برساند.
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
شبانگاه زمان نیایش برای سالکان است. چرا؟ چون قرآن فرموده است: «وَٱلَّيلِ إِذَا يَغشَى» این نشاندهنده آن است که حافظ آیات قرآن را زندگی میکند. بهعلاوه آنکه در مکتب «کشاف زمخشری» و در تفسیر ارجمند و بینظیر ادبی قرآن که «جارالله زمخشری» آن را به رشته تحریر درآورده غرق است. این بازگو کردن تفسیر ادبی قرآن به زبان فارسی تبدیل میشود به ابیات عرفانی که ناظر به زیست حافظ؛ عمل حافظ و ناظر به رهیافتهایی است که او از قرآن برگرفته و تلاش میکند که آن را به آنانی که در مسیر بهرهگیری از قرآن هستند عرضه کند.
غلط نیست اگر بگوییم حافظ از قرآن یاد گرفته است که ابیات خود را به صورت طولی، چنان بیان کند که تفسیر مختلفی را بربتابد. وقتی شما در مسیر طولی به آیات قرآن نگاه کنید، فهم شما از تفسیر آیات قرآن متفاوت میشود. این درنگی است که حافظ از قرآن فراگرفته و آموزش میدهد. این همان درسی است که حافظ به واسطه حفظ قرآن و به واسطه تفکر در آیات قرآن به دست آورده است.
ایکنا- در پایان نقبی به حال حاضر بزنیم و آن اینکه قاطبه پژوهشگران متفقالقولاند سهمی که تغزل هزاره شعر فارسی و آنچه که ما آن را برای مخاطب امروز میراثدار میکنیم متکی بر همان عقبه سترگ فرهنگی، تنزل پیدا کرده است. به اعتقاد شما سهمی که اشعار حافظ یا دیگر بزرگان شعر و ذات ادبیات فارسی چون مولوی، سعدی، عطار و... برای ارتقاء بخشی به جریان شعر داشته، برای انتقال به نسل ادبی و عموم مردم در آنِ اکنون باید چگونه باشد؟ در این مسان رسالت بر عهده محیط آکادمیک است یا بر گرده نهاد آموزشوپرورش در حوزه تعلیم و تربیت؛ با باید بر نقشپذیری جامعه برای برونرفت از این تنزل تاکید کرد؟ یا اصلا شما بر نمط دیگری استوارید؟
بخت از دهانِ دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز رازِ نهانم نمیدهد
ما در عرصه ادبیات فارسی معاصر با یک جریان دوسویه مواجهیم. نخست؛ جریان اصیلی که شاعران ما در بطن و متن آن تلاش میکنند میراث گذشتگان را خوب بخوانند. از «بیدل دهلوی» گرفته تا «سعدی شیرازی»؛ از «سعدی شیرازی» تا «لسانالغیب» و شاعران دیگر، و تلاش میکنند در سرودههای خود بر اساس آن مسیر پیش بیایند.
دو دیگر؛ بیتوجه به میراث عظیمالشأن سنت ایرانی و اسلامی، تنها به دلبستگیهای روزمره التفات میکنند، بدون آنکه بتوانند این دلبستگیها را ناظر بر اصالت، ناظر به راهیابیها و کامیابیهای اصیل گذشتگان در پرتو جدیدی نشان دهند.
نکته آن است که ما در هر حوزه آموزش و پرورش نیاز بیشتری داریم برای آنکه سعدی و حافظ خوانده شود. ببینید در مکتبخانههای ایرانی و در دورههای ابتدایی تعلیمات، «گلستان سعدی» خوانده میشد. امروز دانشجویان دکتری ادبیات ما هنوز بر «گلستان سعدی» تسلط ندارند!
اگر شما به کشورهای اطراف ایران مثل تاجیکستان که بهشخصه تجربه سفر به آن اقلیم را زیاد داشتهام، سفری داشته باشید میبینید که زبان عمومی مردم در کوچه و بازار همراه با شعر و ادبیات است؛ اما زبان ما ایرانیان در کوچه و بازار همراه با ادبیات سعدی و حافظ نیست!
به دلیل آنکه قاطبه آموزش ما و مسیری که ما در دانشگاهها پی گرفتهایم تنها بسنده میکند که به چند واحد ادبیات فارسی قناعت کنیم. یا تلویزیون ما تنها برنامههای ادبی پخش میکند و تلاش میکند فرهنگ ناظر به این ادبیات را در زبان فارسی گسترش دهد. همین!
سخن از گسترش زبان فارسی وجود دارد اما در مقام عمل این موضوع کمرنگ است. مسیری که باید صورت بگیرد کمفروغ است. به قول حافظ که میگوید:
در کارخانهای که رَهِ عقل و فضل نیست
فهمِ ضعیفْ رایْ فضولی چرا کند؟
آنوقت شاعری که رَهِ عقل و فضل نرفته است، به میراث ادبی و عرفانی ایران آشنا نیست، چگونه میخواهد در غزل معاصر ما را به مسیرهایی ببرد که آن مسیرها، شاهراههای پرفروغ عرفانی یا زیست معنوی است.
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام