چشمهایم را روی هم میگذارم و در سکوت بکر شب برای هزارمین بار، خاطرات کودکیام را مرور میکنم. روی پشتبام و در دل کهکشان راه شیری، کمین نگاهم را برای شکار شهابها و سیارکهایی که گاه گاه از فراز خانهمان عبور میکردند، به یاد میآورم. دنیای پر رمز و راز تاریکی را که با قصهها و افسانههای شیرین هزار و یک شب سالهای زندگی پدر و مادرم درمیآمیخت، مرور میکنم. در دنیای اندیشههایم این آیه از قرآن کریم را به یاد میآورم که میفرماید: «قلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ الله عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ الله يَأْتِيكُم بِضِيَاء أَفَلَا تَسْمَعُونَ؛ اگر خداوند این شب را تا قیامت طولانی میکرد، کدام خداوند برای شما روز میآورد. چرا نمیشنوید؟» (قصص، ۷۱) سؤالی در ذهنم مطرح میشود؛ اینکه اگر شب خاتمه نمییافت و یا اگر روز کوتاه و کوتاهتر میشد تا آنجا که پایان مییافت و ما مجبور بودیم زندگی را تا روز قیامت در شب ادامه دهیم، چه میشد؟ یا اصلاً در دایره خلقت، نخست روز بود یا شب؟
برای پاسخ به این پرسشها، نخست به سراغ اخبار و روایات اسلامی میروم. نقل شده است که روزی امام رضا(ع) در مجلس مأمون حضور یافت؛ در آن روز، ذوالریاستین یا فضل بن سهل، وزیر مأمون نیز در جلسه شرکت داشت. درباره شب و روز و اینکه کدام یک از آن دو پیشتر از دیگری آفریده شدهاند، گفتوگویی به میان آمد. ذوالریاستین از امام رضا(ع) در این زمینه سؤال کرد. امام(ع) فرمود: «دوست داری که از قرآن جواب تو را بدهم یا از محاسبات خودت؟» عرض کرد: «البته میخواهم از حساب، جوابم را بدهید.» امام(ع) فرمود: «آیا شما نمیگویید که طالع دنیا، سرطان است و حال آنکه کواکب و ستارگان در برج شرف خود بودند؟» عرض کرد: «بلی» امام(ع) فرمود: «پس زحل در میزان، مشتری در سرطان، مریخ در جُدی، زهره در حوت، ماه در ثور و خورشید در میان آسمان در حَمَل است و این طبق حساب شما جز در روز نباشد» عرض کرد: «پس از کتاب خدا؟» امام(ع) فرمود: «لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ؛ نه خورشید را سزاوار است که به ماه رسد و نه شب بر روز پیشی جوید» یعنی روز پیش از شب بوده است.
در مرحله بعد به بررسی آیه ٣۷ سوره یس میپردازم که خداوند میفرماید: «وَآيَةٌ لَّهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ؛ و شب نیز عبرتی است که ما روز را از آن بیرون میکشیم و آن وقت مردم در تاریکی قرار میگیرند.» «مِن» فعل را متعدی کرده است؛ بنابراین «انسلخ» به معنای بیرون کشیدن محسوب میشود و نه به معنای کندن؛ به عبارتی اگر فعل «نَسْلَخُ» با «عن» متعدی شود، به معنای کندن است؛ لذا بنابر نظر علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان و بعضی دیگر از تفاسیر قرآن چون «اطیب البیان» و «کشف الاسرار»، فعل یادشده در اینجا به معنای بیرون کشیدن به شمار میرود؛ یعنی «نَسْلَخُ» معادل «نَخرُجُ» میشود. برخی هم به شکافته شدن ترجمه کردهاند. اعراب میگویند: «سلخت الاهاب عن الشاه؛ پوست را از گوسفند کندم.» در این جمله از «عن» استفاده شده است.
بنابر درک درست آیه، این مفهوم حاصل میشود که درواقع این نور و تجلی آن یعنی روز است که در حالت استعاره، «مادرِ شب» است و نه برعکس. به بیان دیگر، شب، نوعی سایه است. سایه، زاییده نور بهشمار میرود؛ پس در مجموع میتوان گفت که روز، زاینده است؛ چون نور، اصل است و شب، زاییده آن است. به تعبیر علامه جوادی آملی(حفظه الله)، درواقع روز یا نور، وجدان و همچنین شب یا سایه، فقدان است. همیشه این سایه است که به دنبال نور میدود و از پی آن میآید. اگر نور نباشد، سایه هم معنا ندارد.
تفسیر محتمل دیگری هم بر آیه ٣۷ سوره یس وجود دارد، با این توضیح که شب و روز در این آیه، تمثیلی از تاریکی ظلم و نورانیت عدل و یا تاریکی باطل و روشنایی حق هستند؛ «...جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ...»؛ یعنی چه بسا که در اوج ظلم و بیعدالتی، نور حق و عدل تابیدن میگیرد. مثال عینی آن را میتوان در دوران جاهلیت و ظهور اسلام و یا شاید حکومت ستمشاهی و جمهوری اسلامی جستوجو کرد. در فرهنگ قرآن، نور بهمنزله حق و ظلمت بهمنزله کفر و باطل است. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ...» (بقره، ۲۵۷) و یا آیات اول و پنجم سوره مبارک ابراهیم(ع)، حاکمیت فرعون را به ظلمات و تفوق موسی(ع) را به یومالله و نور تعبیر کرده است.
از سویی به یاد این نقل میافتم که گفته شده در تشریع احکام به شب اصالت داده شده است، نظیر شب جمعه، شب قدر و...؛ اما در حقیقت اینکه احکام تشریعی مبتنی بر شب شده است، ربطی به ماهیت شب ندارد، بلکه دلیل آن طلوع و غروب ماه است که در شب اتفاق میافتد و چون تقویم قرآنی و اسلامی، قمری است و هجرت پیامبر(ص) هم براساس این تقویم تنظیم شده، اعمال شرعی در شب تدوین شده است. موضوع ارجحیت سال و ماه قمری بر سایر تقویمها در کتاب «رساله نوین» از علامه سیدمحمدحسین حسینی طهرانی(ره) و در تفسیر آیات ۳۶ و ۳۷ سوره مبارک توبه آمده است: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ ...»
خداوند این انتخاب را ویژگی دین قیم میداند، بر استواری آن صحه میگذارد و سایر تقویمها را از دین قیم نمیداند. علامه طهرانی(ره) به خوبی اثبات کرده است که تقویم قمری دقیقترین تقویم از نظر علم نجوم به حساب میآید. قرآن هم سال و ماه قمری را به رسمیت میشناسد و تنها ماهی که در قرآن نام برده شده، ماه قمری و مبارک «رمضان» بوده و عبارت «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ...» که در واقع سؤال از هلالهای ماه یا استهلال است، به این مورد اشاره دارد.
اما یکی از دلایل اینکه شب در فرهنگ دین، جایگاه ویژه و مقدسی پیدا کرده، این است که هنگام شب، آرامش بر همه جا مستولی بوده و چون حرکات آدمیان و وسایل تقریباً متوقف است و همگان در حال استراحت و اغلب در خواب هستند، لذا تمرکز انسان برای تفکر، اندیشه و خودشناسی بیش از ساعات روز بوده که همه جا شلوغ و همه کس مشغول فعالیت است. دلیل دیگر هم ترس انسان از تاریکی، سکوت و سکون است. این ترس موجب میشود که انسان به پناهگاهی بیندیشد و در پی پناه و نجات خودش باشد و چه پناهگاهی بهتر از خالق هستی؟ بنابراین توجه انسان به معنویات، خدا، مرگ، معاد و حساب و کتاب سبب میشود که میل به دعا، مناجات و عبادات بیشتر شود.
زهراسادات محمدی زیر نظر استاد علیاکبر توحیدیان
انتهای پیام