کد خبر: 4220190
تاریخ انتشار : ۱۸ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۹:۴۹

روایتی نو از زندگی امام جواد(ع) در کتاب «نغمه‌ای در روزگار گرگ‌ها»

کتاب «نغمه‌ای در روزگار گرگ‌ها» روایتی هنرمندانه و نو از زندگی و زمانه امام جواد(ع) به‌شمار می‌رود که تمام ابعاد شخصیت آن امام عزیز و نیز فراز و فرود امواج حوادث تاریخی آن روزگار را با تکیه بر منابع متقن و معتبر در بر می‌گیرد.

کتاب «نغمه‌ای در روزگار گرگ‌ها»تبلیغ و رساندن پیام الهی به مردم، یکی از مهم‌ترین ارکان هر دین و مکتب در طول تاریخ بوده و مبلغان و صاحبان اندیشه همواره در پی کشف بهترین ابزار تبلیغ در زمانه خود بوده‌اند. در این میان، دین اسلام به‌مثابه آخرین و کارآمدترین الگوی زندگی همواره بر تبلیغ اندیشه‌های متعالی و الهی خود تأکید فراوان داشته و آن را مهم‌ترین وظیفه انبیای الهی و ادامه‌دهندگان راه آنها برمی‌شمرد. خداوند در آیه ۹۹ سوره مائده چنین می‌فرماید که پیامبر وظیفه‌ای جز رساندن پیام الهی ندارد.

در این راستا، بهره گرفتن از هنر برای ترویج آموزه‌های دینی و برقراری ارتباط مؤثرتر با مخاطب، موجب کارآمدی تبلیغ دین می‌شود. ابزار هنر یکی از رساترین، بلیغ‌ترین و کارآمدترین ابزار برای ابلاغ و تبلیغ هر پیام است؛ بنابراین می‌تواند بهترین وسیله برای تبلیغ دین اسلام و گسترش معارف ناب آن باشد و زیبایی‌ها و لطافت‌های پیام الهی را بهتر به تصویر بکشد. در این صورت مخاطب را به وجد می‌آورد و جاذبه و رغبت مضاعفی در او ایجاد می‌کند.

کتاب «نغمه‌ای در روزگار گرگ‌ها» نمونه موفق به‌کارگیری هنر برای شناساندن شخصیت حضرات معصومین(ع) به مخاطب جوان است. این کتاب روایتی هنرمندانه و نو از زندگی و زمانه امام جواد(ع) به شمار می‌رود که کمال السید آن را به رشته تحریر درآورده و حسین سیدی آن را ترجمه کرده است. نویسنده در این اثر که برنده کتاب سال حوزه علمیه نیز شده، با قلمی زیبا، شاعرانه، نمادگرا و احساس‌برانگیز به گونه‌ای سخن رانده که تمام ابعاد شخصیت علمی، عرفانی، مبارزاتی، اجتماعی، انسانی و... آن امام عزیز و نیز فراز و فرود امواج حوادث تاریخی آن روزگار را با تکیه بر منابع متقن و معتبر در بر می‌گیرد.

ویژگی مهم این کتاب، نگاه نو و نثر لطیف و احساسی در شناساندن دردانه امام رضا(ع) به نوجوانان و جوانان امروز است. نویسنده که خود متولد بغداد بوده، بازگشتی به هزار و اندی سال پیش داشته و خواننده را با خود به کوچه پس کوچه‌های این شهر طوفان‌خیز حوادث می‌برد.

کمال السید، نویسنده کتاب در ششمین کنگره شعر و قصه طلاب سراسر کشور، جایزه ویژه دریافت کرد و مترجم نیز تاکنون برنده ۱۵ جایزه معتبر کشوری شده است. این کتاب را نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها در ۱۳۵ صفحه منتشر کرده است.

شرایط فرهنگی اجتماعی دوران امام جواد(ع)

نویسنده در ابتدا با ادبیاتی زیبا به شرح‌ اوضاع بغداد در دوران حیات با برکت امام جواد(ع) پرداخته و از نابسامانی‌های اجتماعی آن شهر چنین سخن رانده است:

«بغداد هنوز بر زخم‌های جنگ داخلی خانمان‌براندازش نگاهی التیام‌بخش نیفکنده است. اینجا و آنجا آثار بر جای مانده از آتش زدن کاخ‌ها و محله‌ها دیده می‌شود ... دسترنج محرومان به یغما می‌رود؛ روی غیرتمندان از تپانچه بیداد سیاه گشته؛ ناموس مردمان را در مقابل چشمانشان به تاراج می‌برند؛ دوشیزگان بازیچه‌ عشرت شده‌اند و گزمکان ناتوان‌اند. کسی را یارای مقاومت نیست.

... زیاده از ۲۰۰ سال از هجرت می‌گذرد. بغداد به وضع موجود خو گرفته است. خلیفه‌ای که برادرش امین را کشته، عزم آن دارد که به شهر آرامش ببخشد. هر از گاهی مأمون سران لشکرش را همراه می‌کند و از بهر شکار بغداد را ترک می‌گوید تا رعب و وحشت در دل دشمنان و هر کسی که در مخالفت امر اوست، بیفکند. در هر روزی که سر به دامان شب می‌نهد، کثیری از دشمنان وی سر طاعت و تسلیم به خاک مذلت او می‌نهند.

... اقبال فارسی‌دانان خوش می‌درخشد، چراکه روزگار، روزگار ترجمه است. ترجمه، معدن طلا و نردبان پیشرفت و عظمت است. در چنین روزگاری است که پسری گندمگون در شهر مدینه زندگی می‌کند. پسری که نامش محمد بوده و پروردگار در خردسالی، خردورزی و دانشوری را به وی ارزانی داشته است.»

در ادامه نویسنده در فصلی به نام «رواق بلند پاسخ‌ها» به مسئولیت‌های بزرگ و دشوار امام جواد(ع) پس از شهادت امام رضا(ع) اشاره می‌کند: «فقدان ناگهانی امام هشتم اذهان و افکار عمومی را پریشان کرده و اندیشه‌های صواب و ناصواب را سخنانی در پی است. عده‌ای مرگ ایشان را طبیعی دانسته و مهربانی مأمون با علویان را حجت سخنان خویش می‌دانند؛ اما آنها که امام را می‌شناختند و ناخرسندی و تنفرش را از ولایت‌عهدی می‌دانستند، در انگیزه مأمون تردید می‌کنند...

رازهای سر به مهر زیادی مانده است و گذشت زمان رازهای پنهان را آشکار خواهد کرد.

... روزهای آخر ماه ذی‌الحجه، حاجیان موسم حج را به پایان رسانده و به سرزمین‌های خویش بازمی‌گردند؛ اما ۸۰ فقیه از مدینه عزم دهکده سریا کرده‌اند. باشد که در این جویایی، امام عصر خویش و جانشین امام تازه گذشته را دریابند ... اما در گام نخست باید وی را آزمود. باید سره از ناسره بازشناخت. فقیهان، مسافران و دیگر مردمان چشم انتظارند. ناگاه ۹ ساله پسری وارد می‌شود. عبدالله، عمویش برمی‌خیزد و بوسه‌ای بر پیشانی برادرزاده می‌نشاند.»

نویسنده سپس سؤالات مردم و پاسخ‌های امام جواد(ع) را با قلمی شیوا بیان کرده است. برای نمونه، مردی ۶۰ ساله که کوله‌بار زندگی‌اش را از تجربه آکنده، می‌پرسد:

«اوج جوانمردی چیست؟ و امام پاسخ می‌دهد: از آنچه در شأن انسان نیست، گذشتن.

اوج حیای انسان چیست؟ سخن یا رفتار ناخوشایند دیگران را نداشتن.

اوج خرد آدمی چیست؟ خوش‌رفتاری.

کمال ادب چیست؟ گفتار و رفتار لازم را رها نکردن.

نهایت آگاهی آدمی چیست؟ آگاهی به روزگار.

اوج پارسایی انسان چیست؟ پاکدامنی چشم و شکم.

کمال خوش‌رفتاری چیست؟ آزار نرسیدن به دیگران.

نهایت گشاده‌دستی چیست؟ نیکی به آنکه باید و پرداخت حقوق الهی.

نشانه اسلام شخص چیست؟ واگذاشتن بیهوده‌ها و ترک بحث و جدل بی‌بهره دینی.

علامت بزرگواری آدمی چیست؟ دیگری را بر خویش ترجیح دادن.

اوج شکیبایی چیست؟ اندک جلوه کردن.

نشانه خرد انسان چیست؟ با خویش انصاف ورزیدن ...

پیرمرد خاموش ماند؛ سپس با فروتنی صدایش را بلند می‌کند که گواهی می‌دهم تو نشانه‌ای از نشانه‌های خداوندی و همانا پروردگار بهتر می‌داند رسالت خویش را در کجا قرار دهد.»

نویسنده در فصلی به نام «تارهای عنکبوت توطئه» به دسیسه‌های عباسیان برای دشمنی و کینه‌توزی با جواد‌الائمه(ع) اشاره می‌کند: «... چند سالی گذشته است. وجود کودک علوی در بغداد، شهر را می‌لرزاند. علویان به روزگار پدرش، نفس راحتی کشیدند. اینک پسر آن پدر به بغداد آمده است؛ اما معلوم نیست خلیفه چه در سر می‌پروراند. عباسیان همه چیز را تحمل می‌کنند؛ اما نمی‌توانند بپذیرند که مأمون دخترش را به ازدواج این جوان علوی درآورد ... موج دسیسه‌ها در کاخ بغداد شروع می‌شود. کاخ خلافت از دسیسه موج می‌زند و مأمون مست از غرور حکومت بر تختگاه فرمانروایی نشسته است...»

نویسنده در قسمت‌های انتهایی کتاب پس از شرح مفصلی از توطئه‌های عباسیان، به آخرین دسیسه آنها اشاره کرده است و شرح شهادت امام(ع) را در نمایش صحنه‌ای از خانه ایشان چنین به تصویر می‌کشد:

«ساعتی از شب گذشته. زن یک سینی برابر همسرش می‌گذارد که سه خوشه انگور در آن است. به همسرش و به دانه‌های انگور می‌نگرد که گویی سرهای ماران هستند؛ مارهای بی‌دندان.

هنگامی که مرد دستش را برای برداشتن انگور به سوی ظرف می‌برد، زن نیرنگ‌باز می‌خواهد فریاد بزند. مرد دو دانه انگور را می‌خورد. نگاهش به همسر می‌افتد. رنگ از چهره زن پریده است؛ تاب نگاه‌های مرد را ندارد؛ هراسان می‌گریزد. جوان درمی‌یابد که انگور مسموم است.

... بار دیگر دردهای وحشتناک در درونش شعله‌ور می‌شود؛ دردهایی همانند هزاران خنجر. با تلخی بانگ برمی‌دارد: آه از دست تو ای نیرنگ‌باز! به زودی بینوایی و پریشانی بر تو فرود خواهد آمد. گریز سودی ندارد. برای همیشه نفرین به دنبال توست. زن خیانت‌پیشه به کاخ خلیفه پناهنده می‌شود.

گردنکشان از این جوان پاک‌نهاد می‌هراسند. آیا جرم او پاکی در روزگار آلودگی‌ است؟ بخشندگی در زمانه تنگدستی است؟ زلالی در روزگار تراکم مادیات است؟ فرشتگی است در زمانه‌ای که شیاطین در آن عربده می‌کشند؟ و پروانگی در روزگار زمهریر است؟

... دردهای وحشتناکی در روده‌ها می‌پیچد... پی در پی به یاد پدرش می‌افتد. روزی که پدر می‌رفت و او شش ساله بود. اینک او نیز با پسرش که در مدینه است، وداع می‌کند؛ پسری که شش ساله است.

با صدایی ضعیف زمزمه می‌کند: خدا نگهدارت پسرم. فرمان می‌دهد شمشیری را که برایش خریده، بیاورند. آن را می‌بوسد و بار دیگر پای می‌فشارد که آن را به دست پسرش برسانند.

... فروتنانه با خدایش نجوا می‌کند. از میان پنجره باز به سوی آسمان، دو چشم درخشان از نور، به سوی جهان نور ره می‌سپارند.»

نویسنده در انتهای کتاب به ۱۱۱ منبع و روایتی اشاره می‌کند که در تدوین این اثر از آنها بهره گرفته است. علاوه بر این، نویسنده در این بخش، اطلاعاتی از اعلام و شخصیت‌های موجود در اثر را روایت کرده است.

الهه‌سادات بدیع‌زادگان

انتهای پیام
captcha